💔
این همه گناه کردیم و
مهربانانه بخشید
کاش عهدهایی که بستیم
توبه هایی که کردیم را فراموش نکنیم...
فرازهایی از دعای #ابوحمزه زیبا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#لوگوعکسپاڪنشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
*#آتش_به_اختیار*
ببینید شبکه های معاند من وتو و و بی بی سی فارسی و.... چقدر به خاطر کلیپ *(سلام فرمانده)* دارند می سوزند...
*#سلام_فرمانده*
الحمدلله که خداوند دشمنان ما را از احمق ترین ها قرار داد😁✌️
رسانه باشید😉
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
جواب دندان شکن مهمان برنامه به فائزه هاشمی✅
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#شهید درست مےزند به #هدف!
و هدف همان
#لقاء پروردگار است...
#شهید_حمید__سیاهکالی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#لوگوعکسپاڪنشه
💔
#شنها_مامور_خدایند ...
به مناسبت ۵ اردیبهشت، سالروز شکست حمله #نظامی #آمریکا در #طبس
🖌خانه طراحان انقلاب اسلامی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#لوگوعکسپاڪنشه
💔
امروز سالروز شهادت #شهید_محمدرضا_تورجی_زاده است
همو که ناله ها زد و اشک ها ریخت در فراق مولایش #امام_زمان و سوخت در این عشق🥀
پس از شهادتش خوابش را دیده بودند، از او پرسیدند
این همه از امام زمان گفتی، اورا دیدی؟ و گفته بود هنگام شهادت، در آغوش آن یار، جان را تقدیم خدای مهربان کردهاست....🥀
این شعر از سروده های شهید تورجی زاده است....
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#لوگوعکسپاڪنشه
21-shahid-toorajizadeh2(www.rasekhoon.net)(۲)(1).mp3
3.79M
مناجات با امام زمان ❤️
با نجوای شهید محمدرضا تورجی زاده
🙏اللهم عجل لولیک الفرج🙏
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت209 محسن خیره
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت210 لبهایم را روی هم فشار میدهم. هنوز برای این که مطمئن بشویم از کجا خط میگیرند، زمان زیادی لازم است. میگویم: - جواد، تو دیگه هر روز میری روضه. هر وقت که روضه داشتن میری توی مراسمشون. سخنرانیها رو با دقت گوش میدی و یادداشت برمیداری. حتی ضبط هم بکن. فقط یادت باشه، وظیفه تو شنیدن و تحلیل سخنرانی و روضه ست نه بیشتر. یه وقت به سرت نزنه بخوای به خیال خودت بری رفیق بشی باهاشون... باشه؟ - چشم آقا. حواسم هست. - آفرین. از امروز میشینی دقیق شبکهها و رسانههای #شیعه_لندنی رو رصد میکنی. باید دقیق بهمی جهتگیری شون مطابق شبکههای این جریان هست یا نه. کاری که ازت میخوام، بیشتر مطالعاتی هست. صدای خرخر خنده محسن را میشنوم که سرخ شده و سعی دارد خندهاش را مهار کند. برمیگردم به سمتش: - چیزی شده؟ محسن که لبانش را غنچه کرده تا نخندد، میگوید: - هیچی آقا چیزی نیست. فقط... چه کاری رو به چه کسی سپردین! و ریزریز میخندد. میگویم: - چطور؟ - هیچی، فقط این آقا جواد یکم با کاغذ و خودکار و مطالعه و اینا بیگانهس!🤣 جواد دنبال چیزی میگردد که پرت کند سمت محسن: شما حرف نزن اوباما جان! *** کلافه در سالن قدم میزنم. گیر کردهایم. رسیدهایم به ارتباط مشکوک پسر صالح(احسان) با یک اکانت ناشناس در کشور اردن؛ اما نه میدانیم کیست و نه میفهمیم چه میگویند.🙄 تمام مکالماتشان به رمز است و به محسن دو روز وقت دادهام از رمزشان سر دربیاورد. مینشینم روی مبل و پرینت پیامهای احسان و آن اکانت را دوباره میخوانم. چیزی که زیاد در آن پیدا میشود، خندانکهای قلب و بوسه است. احسان آن دختر را مینا صدا میزند و از حجم زیاد پیامی که با هم تبادل میکنند و محتوای پیامها، از یک چیز مطمئنم و آن، #وابستگی_عاطفی شدید احسان نسبت به اوست. از آنجایی که هیچ ارتباط مشکوکی میان احسان و صالح با افراد دیگر پیدا نکردم، تنها سرنخ باقیمانده همین دختر است؛ البته اگر واقعا دختر باشد.😏 تقریبا هر روز صبح به هم پیام میدهند. طوری که انگار اولین کار احسان بعد از باز کردن چشمانش، این است که گوشیاش را بردارد و به مینا پیام بدهد: - سلام بانوی زیبا. صبحت بخیر. و مینا هم سریع پیام را سین کند و بنویسد: - سلام عزیزم. صباح العسل! #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت210 لبهایم را
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت211 تقریبا هر روز صبح به هم پیام میدهند. طوری که انگار اولین کار احسان بعد از باز کردن چشمانش، این است که گوشیاش را بردارد و به مینا پیام بدهد: - سلام بانوی زیبا. صبحت بخیر. و مینا هم سریع پیام را سین کند و بنویسد: - سلام عزیزم. صباح العسل! هر روز صبح نزدیک یک ساعت با هم چت میکنند. در طول روز گاهی به هم پیام میدهند و شب، انقدر با هم حرف میزنند که خوابشان ببرد! آن چیزی که من را نسبت به پیامهای مینا مشکوک کرد، حجم بالای پیام نبود. مینا چند ویژگی مهم دارد که من را نسبت به خودش حساس کرده؛ اولا هیچ عکسی برای خودش از احسان نفرستاده و احسان هم چنین درخواستی نداشته، دوما پیامها اینطور نشان میدهد که این دو، یکدیگر را از قبل دیدهاند و میشناختهاند، سوم این که مینا هیچ اطلاعاتی از محل زندگی و وقایع محل زندگیاش به احسان نمیدهد؛ اما احسان نه تنها تمام وقایع روزانه را برای مینا توضیح میدهد، هیچ توضیحی از مینا نمیخواهد. چهارم، پیامهایی ست که با متن تکراری اما غیر قابل فهم را هر روز برای هم میفرستند؛ گویا از #اصطلاحات_رمزی استفاده میکنند. و از همه مهمتر، فایلهایی با حجم بالا اما #فرمتهای_عجیب_و_ناشناس که نمیتوانیم بازشان کنیم و بفهمیم چه هستند؛ به تشخیص محسن، رمز شدهاند. مسعود سریع و ناگهانی در اتاق را باز میکند و میآید داخل سالن. کلا رشته افکارم پاره پوره شد رفت با این حرکتش. با حرص نفسم را بیرون میدهم و مسعود منتظر نمیشود از او توضیح بخواهم: - نتیجه استعلام برونمرزی اومد. صالح زمانی که انگلیس بوده، با هیچ سازمان و فرد مشکوکی رابطه نداشته. توی یه شرکت لوازم الکترونیکی کار میکرده که طبق تحقیقات ما پاکه. اهل شرکت توی هیچ مراسم و همایشی هم نبوده. حتی با ایرانیهای اونجا هم رابطه نداشته. کلا سرش توی لاک خودشه. - خب؟ مسعود در تراس را باز میکند و باد پاییزی را راه میدهد به اتاق. بوی پاییز میآید. از جیبش، یک پاکت سیگار بیرون میکشد و از جیب دیگرش فندک. به روی خودم نمیآورم که از این کارش بینهایت متعجبم. ندیده بودم کسی از همکارهایمان اهل سیگار کشیدن باشد. مسعود هم خدا را شکر، اصلا به من نگاه نمیکند که بفهمد تعجب کردهام. سیگار را میگذارد میان لبهای تیرهاش و خیلی عادی، فندک میگیرد زیرش. نوک سیگار که سرخ میشود و دود از دهانش بیرون میزند، سیگار را با دو انگشتش برمیدارد و میگوید: - همین پسرش احسان، اونجا پاش به یه مسجد باز میشه. این مسجد، یه مسجد شیعی بوده اما با گرایشهای #افراطی. اسمش هم دقیقاً #محسن_شهید بود. احسان و برادر کوچیکش هم میشن پای ثابت این مسجد. خیلی رفت و آمد داشته اونجا. از اون به بعد هم، یکی دوبار صالح میره مسجد. کام دیگری از سیگارش میگیرد. دوباره سر سیگار سرخ میشود نگران ریختن خاکستر سیگار روی زمین هستم؛ اما خاکستر را لب تراس خالی میکند. میگویم: - فکر میکنی از اونجا شروع شده؟ - جای دیگهای نیست که بشه به این قضایا ربطش داد. همزمان با حرف زدنش، دود از دهانش بیرون میآید. تکیه میدهد به در تراس و خیره میشود به بیرون؛ به آسمان آرام تهران. دوباره از سیگارش کام میگیرد. میگوید: - تعجب کردی نه؟ - چی؟ - سیگاری بودن من برات عجیبه. میمانم چه جوابی بدهم که نه ناراحت بشود نه من دروغ بگویم. دنبال حرفی برای عوض کردن بحث هستم. #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞@istadegi قسمت اول رو اینجا بخونین اینم جبرانی دیشب، حلال کنین🌸
💔
#سحر_بیست_و_چهارم
#ایهاالارباب
روسیاهیم!
ولی دست به دامان توییم
تو اگر واسطه باشی خدا مےبخشد
#خودت_آماده_تغییرمان_کن
#دچار_بهترین_تقدیرمان_کن
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#لوگوعکسپاڪنشه
شهید شو 🌷
💔 در جمڪرانِ یاد تو خواندم نمازها در استجابٺ بہ دعاے سہشنبہ ها یا ایهاالامام، بہ ماموم ڪن نظر م
💔
صد قافله دل ، به جمکران آورديم
رو جانب صاحب الزمان آورديم..
ديديم که در بساط ما آهی نيست
با دست تهی ، اشک روان آورديم
#سه_شنبه_های_جمکرانی
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#اللهّمَعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجبِحَقّحضرتزینب
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#لوگوعکسپاڪنشه
💔
روز نزدیک
این غفلت های تودرتو، این مستی های بی خبری، این بی خیالیهای عجیب و غریب، جلوی گذر زمان را نمی گیرند. روزها تند و تند می گذرند، از پی هم می آیند و می روند.
انگار همه ی اجزای زمان توی مسابقه باشند برای رسیدن به آن روز؛
به آن روز که وقت کمی مانده تا رسیدنش؛ که رسیدنش نزدیک است. به آن روز قریب الوقوع که
" يَوْمَ الْآزِفَةِ" اش گفته اند؛
وَأَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَنَاجِرِ كَاظِمِينَ ۚ...
#روزبیستوچهارم_جزءبیستچهارم
#آیه_های_نور
#یک_حبه_نور✨
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#لوگوعکسپاڪنشه
💔
#دماذانی
بارالها!
قضا شده ام،بخوان و صدا بزن دوباره مرا!
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
یکیمثلمنوتوهنوز
توفکراینیمکِیگناهامونروترک کنیم!!!
اونوقتیکیهمسنمنوتو
بهشهادتمیرسه...💔
#چقدرعقبیمحقیقتا...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#لوگوعکسپاڪنشه
31.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
#مستند مُحَرَّم 3⃣
مستند زندگی شهید مدافع حرم #شهید_جواد_محمدی
شهر دُرچه اصفهان
#شهیدجوادمحمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت211 تقریبا هر ر
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت212 - سیگاری بودن من برات عجیبه؟ میمانم چه جوابی بدهم که نه ناراحت بشود نه من دروغ بگویم. دنبال حرفی برای عوض کردن بحث هستم. دود سیگارش را فوت میکند به سمت بیرون؛ اما فایده ندارد و بوی سیگار به مشامم رسیده و مرا به سرفه انداخته. میگوید: - ریهت هنوزم حساسه؟ جواب نمیدهم. انقدر جواب نمیدهم که خودش همه آنچه از من میداند را به زبان بیاورد. دوباره از دهانش دود بیرون میدهد و دوباه سرفه میکنم. از بچگی از بوی سیگار تنفر داشتم؛ شاید چون پدر را به سرفه میانداخت. سینهام از فشار سرفه میسوزد. احساس میکنم الان است که ریههایم از هم بپاشد. - از وقتی جانباز شدی، ریههات خیلی حساس شدن. بالاخره نگاهش را از پنجره میچرخاند به سمت من که سعی دارم جلوی سرفه کردنم را بگیرم. نمیخواهم بفهمد درد میکشم؛ اما وقتی از زخمِ ریههایم خبر داشته باشد، فهمیدنش چندان سخت نیست. انگار میخواهد بخاطر دانستنش، به من فخر بفروشد: - درد داری؟ برای فرار از زیر نگاه خیره و سبزرنگ و صدای کلفتش، فرار میکنم به سمت آشپزخانه؛ بدون هدف. یک لیوان آب برای خودم میریزم و تا آخر سر میکشم. بوی سیگار هنوز هم در تمام مجراهای تنفسیام پیچیده و اذیتم میکند. بدتر شد.🙄 حالا مسعود فکر میکند چقدر حال من بد است! از گوشه چشم، میبینمش که سیگارِ نیمهسوختهاش را میاندازد توی تراس و با پا له میکند. باید بسپارم برایش یک زیرسیگاری بیاورند که تراس را کثیف نکند! با همان نیشخند عجیبش، نگاهم میکند و میگوید: - شماها زیادی بچه مثبتین! یکم منفی بودن هم ایرادی نداره.😒 دوست دارم خیره بشوم به چشمان سبزش و بگویم مشکل تو دقیقاً چیست؟ اما نمیگویم. شاید غرورم اجازه نمیدهد. حرفش را نشنیده میگیرم و بحث را عوض میکنم: - با توجه به گرایشهای فکری صالح و رفتار این مدتش، احتمالا فقط یه تامینکننده مالیه نه بیشتر. وضع مالیش خوبه، توی قشر روحانیهای مخالف نظام هم آشنا زیاد داره. مسعود سرش را تکان میدهد و پنجره را میبندد: - از اون طرف هم پولش رو میگیره. گردش حسابش رو بررسی کردم. نذوراتی که از مردم میگیره خیلی کمه. بیشتر پولی که میگیره از یکی دوتا حساب خارجی براش واریز میشه. از کویت و امارات. - خب پس. چیزی که تا اینجا مشخص شد، اینه که مهره اصلی صالح نیست. احسان هم... در اتاق استراحت با شتاب باز میشود و محسن میدود بیرون. مسعود میغرد: - چه خبرته؟🤨 در دل میگویم همین یک ربع پیش خودت هم همینطوری در را باز کردی و پابرهنه دویدی وسط افکار من! محسن که دهان باز کرده بود تا حرفی بزند، دهانش را آرام میبندد و شوقی که در چهرهاش بود هم رنگ میبازد. #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞@istadegi قسمت اول
💔
کدام #شهید؟
...
هرشهیدی را که دوستش داری...
کوچه دلت را به نامش کن....
یقین بدان
در کوچه پس کوچه های
پر پیچ و خم دنیا
تنهایت نمےگذارد!!
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#لوگوعکسپاڪنشه
شهید شو 🌷
💔 #امیرالمؤمنین #آھ... باید فرقش را میشکافتید؟! آن آقایی که برایتان چاه میکند و نخلستان هایتان
💔
#آھ...
#شهادتــ🌹
همین است دیگر
بہ ناگہ پنجره ای باز مےشود
بہ سمتِ بهشتــــ ...
مهم تویے!
ڪہ چقدر
از دلبستگےهایِ این طرفِ پنجره
دل ڪَنــده ای ...
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_گمنام
💞 @shahiidsho💞
#لوگوعکسپاڪنشه