eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
18.2هزار عکس
3.5هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته👌 فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تابه‌چشمشون‌بیاییم خریدنےبشیم اصل مطالب، سنجاق شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر در عکسها☝ 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 ‏أَمْ لِلْإِنْسَانِ مَا تَمَنَّىٰ ‏قرار نیست به هر چیزی که دلت خواست، برسی! . ... 💞 @aah3noghte💞
💔 عالی متعالی🌸
💔 اذان میگویند و یادِ کسی در چشمانِ تَرَم، نماز میخواند!
💔 : سوم‌خردادآزادسازی‌خرمشهر
💔 نوجوان خرمشهری که ۱۰ افسر بعثی رو اسیر کرد☺️ آزاد شد✌️ ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 مستندی جالب از دانش آموز ۱۳ ساله که بعد از ۲ ماه جنگ و مقاومت در خرمشهر به شهادت رسید به همراه تصاویر و مصاحبه دیده نشده از شهید 🔹به مناسبت سالروز فتح خرمشهر ... 💞 @aah3noghte💞
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 به مناسبت دوم خرداد سالروز شهادت " " نگاهی کوتاه بیاندازیم به زندگی نورانی این فرمانده دلیر و دلسوز که فرمانده سپاه پاسداران همدان هم بودند. کاری از معاونت فضای مجازی صداوسیمای مرکز همدان ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ما‌ میخواهیم‌ جمهوری‌ اسلامی‌ رو‌ برسونیم‌ به‌ جایی که‌ به‌ جای نفت‌، علم‌ بفروشه..! _شهید‌کاظمی‌آشتیانی ... 💞@aah3noghte💞
💔[📻]... بی‌حجـٰآبی‌تیر سہ‌شعبہ‌ای است‌کہ‌یک‌طرف گناه‌خودمان طرف‌دیگر‌گناه‌دیگران وسمت‌آخرقلب‌امام‌زمان رانشآنه‌رفت…💔 ... 💞@aah3noghte💞
💔 «لَّا إِلَٰهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ» از ناامیدی در هر جایی میشود به خدا پناه برد، حتی از تاریکیِ شکم نهنگ .. - سوره أنبیا ۸۷🪴 ... 💞@aah3noghte💞
💔 امـام‌علـۍ؏‌' هـرگـاه‌وسـوسھ‌شیطان‌بِھ‌سـراغتـٰان‌آمـد؛ مُطمئـن‌بـٰاشیـدموهِبتـۍالهـۍدَرنزدیڪۍ شمـٰاسـت‌کِھ‌شیطان‌دَرپـۍردِآن‌اسـت . .!' ... 💞@aah3noghte💞
💔 -طبیب خودتان باشید بهترین ڪسی ڪه می‌تواند بیماری‌هاۍ روحۍ را تشخیص دهد خودمان هستیم روی ڪاغذ بنویسید حسد،بخل،بدخواهی،تنبلی،بدبینی‌و.... یڪی یڪی آن‌ها را دفع ڪنید! -حضرت‌آقا!' ... 💞@aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔

 
📕 رمان امنیتی  ⛔️
✍️ به قلم: 



تقریباً مطمئنم فرمایششان این است که جان شیرینت را تقدیم ما کن تا برویم.

یک نفرشان از موتور پیاده می‌شود و به دیگری می‌گوید:
- خودشه...

می‌دانم قرار نیست کسی به دادم برسد. از زیر سوئی‌شرتش، یک قمه در می‌آورد و حمله می‌کند به سمتم.

مچ دستش را در هوا می‌گیرم و می‌پیچانم. زخم سینه‌ام تیر می‌کشد. یک لگد می‌زنم به زیر آرنجش.

صدای ترق شکستن بازویش با یک آخ بلند همراه می‌شود و قمه را از دستش در می‌آورم.

از پشت سرم، صدای دویدن می‌شنوم. انصافا حمله از پشت سر، نامردی ست.
من هم نامردی نمی‌کنم؛ ناگهان برمی‌گردم و لگدی تخت سینه‌اش می‌زنم که پرت شود همان‌جا که بود.

برق  را در دست سومی می‌بینم؛ محطاط‌تر و عصبانی‌تر دارد به سمتم می‌آید.

برق چاقوی ضامن‌دار نفر سوم را که می‌بینم، یاد خوابی که دیده بودم می‌افتم. چاقویی که از پشت در پهلویم فرو می‌رفت... نه. الان وقتش نیست شاید.

اولی ناله‌کنان دارد خودش را به سمت موتور می‌کشد و دومی هم فکر کنم کمی زمان ببرد تا بتواند خودش را جمع کند.

قمه را می‌اندازم کنار کوچه. به دردم نمی‌خورد و سلاح خوش‌دستی نیست؛ در ضمن نمی‌خواهم بکشمشان.

نگاهم قفل شده در چشمان مرد چاقوکش؛ مانند دو گرگ گرسنه خیره‌ایم به هم. حمله می‌کند و برندگی چاقویش زودتر از خودش، می‌رسد به پهلویم. 

صدای پاره شدن تار و پود لباسم با سوزش پهلویم هم‌زمان می‌شود. یک خراش است فقط.

دستش را همان‌جا می‌گیرم و می‌پیچانم. چاقویش را می‌گیرم و با دست آزادم، کف‌گرگی محکمی می‌نشانم وسط صورتش.
پرت می‌شود به عقب؛ اما دوباره جلو می‌آید.

دستی که روی پهلوی خونینم گذاشته بودم را برمی‌دارم و بی‌توجه به زخمم، هجوم می‌برم به سمتش. درد پهلو به سوزش ریه اضافه شده و اندکی حرکاتم را کندتر و ضعیف‌تر کرده.

مشتی که می‌خواهم به صورتش بزنم را در هوا می‌گیرد؛ اما در مبارزه، حرفه‌ای نیست و نمی‌داند دست را چطور باید بگیرد که من نتوانم آزادش کنم. 

برای همین به راحتی دستم را از دستانش بیرون می‌کشم و مشت دیگرم را وسط صورتش می‌زنم. بینی‌اش می‌شکند و خون می‌ریزد روی صورتش.

همان که آرنجش شکسته بود، حالا خودش را رسانده به موتور و سوارش شده. می‌نالد:
- بیاین بریم!

رفیقش به حرفش توجه نمی‌کند؛ چون جری‌تر شده و دارد برای یک حمله بدتر به من آماده می‌شود.
پنجه بوکسی از جیبش در می‌آورد و خون دهانش را روی زمین تف می‌کند.

مرد اولی می‌نشیند روی موتور و با دست سالمش، فرمان موتور را می‌گیرد و هندل می‌زند. مهم نیست فرار کند؛ فعلا الان اولویت اول این است که زنده بمانم.
مثل گرگ زخم‌خورده، می‌دود جلو و پنجه‌بوکسش را به سمت دهان و دندان‌هایم نشانه گرفته.

راستش اصلا دوست ندارم دندان‌های نازنین و سالمم توی چنین درگیری بی‌سر و تهی آسیب ببیند و بخواهم کلی پول بابت دندان‌پزشکی و این‌ها بدهم!😏

درنتیجه، قبل از این که برسد به من، لگدی به شکمش می‌زنم که پرت شود عقب. چون بینی‌اش شکسته، هنوز گیج است و تلوتلو می‌خورد.

موتور روشن می‌شود و مرد اولی در می‌رود؛ که البته بعید می‌دانم با این آرنج شکسته و رانندگیِ یک دستی، بتواند سالم خودش را به مقصد برساند.

مرد مقابلم پوزخند می‌زند؛ که معنایش را نمی‌فهمم. کمیل داد می‌زند:
- عباس پشت سرت!

می‌خواهم برگردم که ضربه‌ای به پشت سرم می‌خورد و بعد، یک نفر از پشت سر گردنم را می‌گیرد. خدا لعنت کند آدمِ نامرد را.

می‌خواهم ساق پایش را بزنم و خودم را آزاد کنم؛ اما گلویم را محکم‌تر می‌گیرد و راه نفسم تنگ می‌شود.

چشمانم سیاهی می‌رود و سخت می‌توانم فکر کنم. تقلا را متوقف می‌کنم تا انرژی‌ام بیشتر از این تحلیل نرود.

رفیقش، قمه را از روی زمین برمی‌دارد می‌آید به سمت من. هنوز از بینی و دهانش خون می‌ریزد و از چشمانش شرارت می‌بارد.

می‌خواهد با قمه حسابم را برسد که خم می‌شوم و وزن مردی که گلویم را گرفته را کاملا روی خودم می‌اندازم.

احساس می‌کنم ریه‌ام در خودش مچاله شده از شدت درد. دستان مرد بخاطر حرکت ناگهانی‌ام کمی شل می‌شود و با پاشنه، می‌کوبم به ساق پایش. 

صدای آخش بلند می‌شود و از یک سمت، می‌اندازمش روی زمین.

از جا که بلند می‌شوم، منتظر درگیری با مرد سومی هستم؛ اما می‌بینم بیهوش روی زمین افتاده؛ زیر سایه یک نفر دیگر که اسلحه‌اش را به سمتم نشانه رفته...

از جا که بلند می‌شوم، منتظر درگیری با مرد سومی هستم؛ اما می‌بینم بیهوش روی زمین افتاده؛ زیر سایه یک نفر دیگر که اسلحه‌اش را به سمتم نشانه رفته...

چهره مرد زیر کلاه کاسکت پنهان است. اسلحه‌اش را تکان می‌دهد و به من می‌گوید:
- برو اونور!

صدایش را می‌شناسم. مسعود است!

... 
...



💕 @aah3noghte💕
 @istadegi
قسمت اول
💔 ▪️ایشون فقط ۲۷سال داشتن که ۳۴روز با نیروهاشون دست خالی جلوی یه ارتش ایستادن ما چند سالمونه؟ چندتا و حفظ کردیم؟ چندتا خرمشهر آزاد کردیم؟ یادمون هست که فرمودند خرمشهرها در پیش است؟.... ✍🏻جواد نیکی ملکی ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ─═════⊰🌺⊱═════─ 📃 رزمندگان یک قوطی خالی را در میان کمک‌های مردمی پیدا کردند که چنین نامه‌ای در آن بود: ✍ «ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪه ﺳﻼﻡ، ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ. ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎﯼ ﺣﻖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﻔﺮﯼ ﯾﮏ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﻢ. ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯه ﺑﻘﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺑﺨﺮﻡ. ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺎ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ، ﺍﻣﺎ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ، ﺣﺘﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﮔﻼﺑﯽ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺘﺶ 25 ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨﺮﻡ. ﺁﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯه ﺳﯿﺮﮐﺮﺩﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩه ﻫﻢ نمی‌رسد. ﺩﺭ ﺭﺍه ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮐﻨﺎﺭﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ؛ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ آﻥ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻤﯿﺰﺗﻤﯿﺰ ﺷﺪ. ﺣﺎﻻ ﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪه ﺩﺍﺭﻡ، ﻫﺮﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺸﻮﻡ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻨﻢ.» ﺑﭽﻪ‌ﻫﺎ ﺗﻮی ﺳﻨﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ؛ ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮه ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ..... 🍃🌺 راوی : شهیدحسین‌خرازی ... 💞 @aah3noghte💞
💔 بعدنوشیدن‌همیشه‌یادزهراکرده‌ام آب‌سقاخانه‌ات‌قطعا‌به‌کوثربسته‌است 💔🪴 " أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰا" ... 💞 @aah3noghte💞
💔 أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ و ﻧﻮشته است؛ ﻛﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﺭﺍ ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺍﺭﺙ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﺮﺩ. الأنبياء آیه ۱۰۵ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 عقل با دل روبرو شد ؛ صبح دلتنگي بخير ...
💔 ‌﷽ ‌ ‌اللَّهُمَّ لَا تَدَعْ خَصْلَةً تُعَابُ مِنِّي إِلَّا أَصْلَحْتَهَا، وَ لَا عَائِبَةً أُوَنَّبُ بِهَا إِلَّا حَسَّنْتَهَا،وَ لَا أُكْرُومَةً فِيَّ نَاقِصَةً إِلَّا أَتْمَمْتَهَا. بارالها بر من هيچ خوي و خصلتي را كه زشت تلقي مي گردد وامگذار جز آنكه اصلاحش فرمايي و هيچ روش ناپسندي را كه مايه سرزنشم مي شود وامگذار جز آنكه پسنديده اش سازي و هيچ كرامت نفسي را كه در من ناتمام است وامگذار مگر آنكه تتميم و تكميلش نمايي . درخواست خوبیهای ستوده و افعال پسندیده ‌
💔 نشانه پاک دامن بودن یه خانوم رو در این شرایط جامعه نشون میده چادر حضرت هست که هیچوقت از سرشون نیفتاد. خانومی که در این جامعه حجابش رو رعایت نمیکنه مثل یک کالا هست که هرکسی بخواد به اون دست میزنه و هر بلای سرش بخواد در میاره همینقدر تلخ... خانومی که حجابش رو رعایت نمیکنه یعنی ارزش خودشو نمیدونه یعنی وقتی خدا گفته دختر ریحانه خلقت منه یعنی برای خدا خیلی ارزش دارید خانوم ها. پس به چی خودتون رو میفروشید؟ به لذت زود گذر گناه که کلی هم تاوان و عذاب داره؟ چرا دشمن میخواد با فضای مجازی چادر رو از سر خانوم های ما بندازه؟ برای اینکه خانوم ها ارزش خودشون رو پیدا نکنن و به خودشون اسیب بزنن خانومی که درگیر رابطه حرام میشه یعنی ارزش خودشو نمیدونه یعنی نمیدونه که ریحانه خلقت خدا هست برای همین خودشو به یک گناه و لذت زود گذر میفروشه... هر خانومی که با بی حجابی باعث گناه یک جوان بشه اون دنیا حق الناس بزرگی به گردن داره و باید جواب پس بده. پس خانوم ها خودتون رو به گناه که جز عذاب و سختی هیچ چیز دیگه ای نداره نفروشید. 👤لبیک یا مهدی ... 💞@aah3noghte💞
💔 مثل آزادم کن از چنگ جنون این بغل را داغ تر از شرجی اهواز کن ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ‏حرفی از جنت فردوس در این کوی مزن که بهشتِ همه عشاق سرِ کوی رضاست ‎ ... 💕 @aah3noghte💕