eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
پرده اول سناریو‼️ اولین تجمع در اعتراض به توقیف روزنامه سلام ساعت ۲۱ در برابر #خوابگاه_دانشجویان_
. پرتاب سنگ به همراه شعارهای توهین آمیز و ساختارشکنی که از سوی برخی افراد نفوذ کرده در جمع دانشجویان در برابر نیروهای انتظامی داده شد، باعث تحریک عوامل انتظامی و وادار کردن آنان به اشتباه و قرار گرفتن در مسیر سناریویی می شود که از پیش طراحی شده بود😵 و آن تعقیب و درگیری با تظاهرات کنندگان و کشیده شدن به داخل خوابگاه دانشجویان بود.👉 در زمانی کوتاه ، تجمع و راهپیمایی به تبدیل می شود و در حالی که مدت زمان حضور نیروی انتظامی در محوطه کوی دانشگاه براساس گزارش های وزارت کشور، اطلاعات و نهاد ریاست جمهوری بین ۱۲ تا ۲۰ دقیقه بیشتر نبوده است ، اما معاونت دانشجویی وزارت علوم میزان تخریب را ۸۰۰ اطاق و ۲۴۰۰ تخت اعلام می نماید 😱 و این در حالی بود که قبل از ورود نیروی انتظامی به محوطه خوابگاه دانشجویان، صدای شکستن شیشه⚡️ و پرتاب اشیا و وسایل دانشجویان از پنجره خوابگاه ها به بیرون شنیده می شد که این حرکت پس از خروج نیروهای انتظامی هم تا صبح ادامه یافت به گونه ای که بسیاری از اتاق ها، میزها و وسایل مطالعه دانشجویان ، تخت خواب ها، یخچال ها، کیوسک های مطبوعاتی و تلفن و درب و پنجره خوابگاه ها تخریب و دچار آسیب های جدی شدند.♨️ شعله های خشم کور درگیری های پراکنده که از نیمه شب آغاز شده بود، تا صبح روز جمعه ادامه یافت و مستقر در کوی و پشت بام های مشرف به خیابان کارگر با پرتاب سنگ و اشیای سخت و سردادن شعارهایی علیه ارکان نظام ، درصدد دانشجویان از یک سو و نیروهای انتظامی و امنیتی در برخورد با دانشجویان در سوی دیگر بودند.😏 حدود ساعت ۱۱ صبح ، بالاخره جلسه در استانداری تشکیل می شود و حادثه شب گذشته را بررسی می نماید. حوالی ظهر روز جمعه به نیروهای انتظامی دستور داده می شود که از صحنه خارج شوند.📛 در این میان برخی های_سیاسی جهت ابراز همدردی با دانشجویان وارد کوی دانشگاه می شوند.😏 مجید انصاری ، موسوی لاری ، دکتر معین ، فائزه هاشمی ، خانم کروبی ، مصطفی تاج زاده ، عبدالله نوری ، درودیان ، اکبر گنجی ، ابراهیم اصغرزاده و... از جمله این افراد بودند. فضای دانشگاه همچنان متشنج است و سخنان برخی از این چهره های سیاسی که به ظاهر برای آرام کردن دانشجویان به داخل کوی رفته بودند، شعله های خشم آنان را شعله ورتر می سازد 😒 به گونه ای که بار دیگر گروه هایی سازمان یافته از محوطه کوی خارج شده و در خیابان کارگر ضمن و ایراد ، ای را با نیروهای انتظامی مستقر در اطراف کوی دانشگاه شکل می دهند.😞 روزنامه های شنبه ۱۹ تیر کار هدایت آشوب ها را بر عهده گرفتند.😳😱 ... ۷۸ ۹۸
شهید شو 🌷
. پرتاب سنگ به همراه شعارهای توهین آمیز و ساختارشکنی که از سوی برخی افراد نفوذ کرده در جمع دانشجو
. روزنامه خرداد در تیتر درشت صفحه اول خود نوشت : «کوی دانشگاه به خون کشیده شد»‼️ و روزنامه نشاط هم افزود: «دفتر تحکیم وحدت یک هفته عزای عمومی اعلام کرد.»💯 و سپس پلاکاردهایی با مضمون به نام های ذاکری ، سهرابی ، امامی ، رهبری و نادری ، در میان دانشجویان توزیع گردید.😏 در دانشگاه های امیرکبیر، علم و صنعت ، صنعتی شریف و شهید بهشتی تجمع هایی صورت گرفته و عوامل بر پا کننده این تجمعات خواستار حرکت دانشجویان به سمت کوی دانشگاه شدند‼️ افراد حاضر در این تجمعات ، در مسیر حرکت خود به سمت میدان انقلاب و دانشگاه تهران اقدام به سردادن شعارهایی چون «می کشم می کشم آن که برادرم کشت» «توپ تانک مسلسل دیگر اثر ندارد» «عزاعزاست امروز، دانشجوی آزاده صاحب عزاست امروز» «خاتمی ـ خاتمی واکنش واکنش» «دانشجوی مبارز، حمایتت می کنیم » کردند که در این میان سینما ملت ، بانک های تجارت و سپه ، چند اتوبوس واحد، پمپ بنزین ، محل برگزاری نماز جمعه ، یک بیمارستان و چند دستگاه خودرو سواری و موتور سیکلت تخریب و یا دچار آتش سوزی شدند.💥🔥 در این میان از عناصر نهضت آزادی ، حزب ملت ، نیروهای ملی ـ مذهبی ، سلطنت طلبان و افراد وابسته به کانون نویسندگی خود را به تظاهر کنندگان رساندند و با توزیع اعلامیه ها و بیانیه هایی سعی در و دامنه آشوب ها در سطح شهر داشتند. در این روز تعدادی از نیروهای ، و توسط اوباش با چاقو و سنگ و پنجه بکس مورد هجوم قرار گرفتند.🗡🔪 در میدان انقلاب ، چهار راه مخبرالدوله و بلوار کشاورز، تعدادی از خانم ها توسط اوباش برداشته شد و سه تن از این بانوان که مقاومت از خود نشان داده بودند توسط بشدت مجروح شدند.❣ ... ۷۸ ۹۸
شهید شو 🌷
. روزنامه خرداد در تیتر درشت صفحه اول خود نوشت : «کوی دانشگاه به خون کشیده شد»‼️ و روزنامه نشاط
. در دیگر سو، رسانه های بیگانه و اپوزیسیون خارج کشور که در رؤیای «ختم انقلاب » دست افشانی و پایکوبی می کردند، با ارسال اخبار و گزارش های کذب ، سعی در کشانیدن دامنه آشوب ها به شهرهای دیگر داشتند. 😱😱 خبرنگاران و عکاسان روزنامه های دیلی تلگراف ، ال موندو، کیودو، ال پائیس ، لیبراسیون ، فیگارو، پروفیل ، ایشن ایج ، نیویورک تایمز، واشنگتن پست ، کوریره دلاسرا به همراه شبکه های تلویزیونی سی .ان .ان ، ان .بی .سی ، فاکس نیوز، سی .بی .اس ، بی .بی .سی ، الجزیره و خبرگزاری های رویترز، فرانسه ، آسوشیتد پرس ، یونایتدپرس ، فرانس پرس در روزهای ۲۰،۲۱و۲۲ تیر بالاترین حجم اخبار، گزارش ها و تصاویر خود را به سراسر دنیا ارسال کردند📡 به گونه ای که بسیاری از سران کشورهای دنیا خود را آماده فرستادن پیام تبریک برای پادشاه و یا رئیس جمهور آینده ایران نموده بودند. 😏 در این میان ، تعدادی از فریب خوردگان اپوزیسیون خارج کشور هم با بستن چمدان هایشان برای ورود به ایران لحظه شماری می کردند.😂😂 ... ۷۸ ۹۸
شهید شو 🌷
. در دیگر سو، رسانه های بیگانه و اپوزیسیون خارج کشور که در رؤیای «ختم انقلاب » دست افشانی و پایکوب
. در انتظار حماسه حوادث تلخ و عبرت آموز ۱۸،۱۹، ۲۰، ۲۱و۲۲ تیر به کندی و تلخی می گذشت...😔 روزهایی که فرزندان انقلاب خون دل های فراوانی خوردند و به دستور مقتدایشان سیاست صبر و سکوت و تحمل را پیشی گرفته بودند. 💔 در روز ۲۲ تیر، پیام و رهبر معظم انقلاب التیامی بر زخم های ناسوری بود که از حرامیان بر پیکره دوستداران و پیروان خمینی کبیر(ره ) رسیده بود. مقتدای دل مردم ایران در آن روز فرمود: «ملت رشید و غیور ایران ، مردم عزیز تهران! در دو روز گذشته که جمعی از اشرار با کمک و همراهی برخی از گروهک های سیاسی ورشکسته و با تشویق و پشتیبانی دشمنان خارجی در سطح تهران ، به فساد و تخریب اموال و ارعاب و عربده جویی پرداخته و موجب سلب امنیت و آسایش مردم شده اند، دشمنان زبون و حقیر اسلام و انقلاب گمان کرده اند انقلاب و مردم مؤمن و انقلابی به آنان اجازه خواهند داد که با خود راه سلطه آمریکای جنایتکار را بر میهن عزیز ما هموار کنند. گروهک های وابسته و معاند، طبق تحلیل اربابان و معلمان خود، گمان کرده اند مردم ایران از اسلام و انقلاب دست برداشته اند و به خیال باطل خود می خواهند از انقلاب اسلامی انتقام بگیرند ولی غافل از اینکه ملت مؤمن و شجاع و هوشیار به آنان و اربابان و پشتیبانان آنان اجازه ادامه شرارت را نخواهند داد و نظام مقتدر اسلامی ، آنان را بشدت منکوب خواهد کرد... ام باید آمادگی های لازم را در خود حفظ کنند و با حضور خود در هر صحنه ای که حضور آنان لازم است ، دشمنان زبون را سرکوب و منکوب سازند.» و سپس در آوردگاه ۲۳ تیر سال ۱۳۷۸، اقیانوسی از یک ملت بیدار دل ، روانه کوچه و خیابان های کشوری به نام ایران شد تا بار دیگر اثبات نمایند که رهبری انقلاب و مردم هوشیار و هوشمند این نظام ، از چه ظرفیت های بی بدیل و شگفت آوری در تبدیل تهدیدها به فرصت ها برخوردارند. راهپیمایی میلیونی و حماسی ملت ایران در ۲۳ تیر نشان داد که از حادثه تا حماسه راهی نیست به شرط آنکه گوش و دل را به سپرده باشی و برای چنین ملتی سرافراز، هماره چنین بوده و هست و خواهد بود. ان شالله ۷۸ ۹۸
💔 #یاایھاالرئوف مثل تُ هیچکسی حرف مرا گوش نکرد مطمئنم دلِ این پنجـره فولادی نیست.... #صلے_الله_علیڪ_یاعلےبن_موسےالرضا #دهه_ڪرامت #آھ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 🌷 #بسم_رب_المھدی 🌷 #و_آنڪہ_دیرتر_آمد #پارت_دوازدهم... چشمانم را بستم و منتظر پن
💔 🌷 🌷 ... ناگهان پایم را عقب کشیدم . که عقرب داخل شیار افتاد 😱و سریع انگار که درد میکشید از شیار خارج شد ...😳🙄 احمد گفت : "یادت باشد تا آمدن نباید پاهایمان را از شیار بیرون بگذاریم".☝️ خندیدم و گفتم : "سرور؟! 🤔 نام برازنده اےست" .❤️ دیگر مثل دیروز تابش های خورشید گرم و عطشناک نبود ولی کم کم به غروب نزدیک میشدیم و من نمیتوانستم مثل احمد به افق نگاه کنم .😔 نگران این بودم که نکند سرور نیاید . اگر فراموشمان کند . نکند دوباره باید استغاثه کنیم؟...😔🤔 احمد گفت : "نگران نباش تا وقتی در این شیاریم جایمان امن است ولی ".... در همین فکر بودم که غبار آمدنشان را دیدم .😍 آنقدر نرم و سبک تاخت میکردن که فکر میکردم هرگز به ما نمی رسند قلبم در سینه می کوبید 💓و هیجان زده بودم . رسیدند . احمد دوید سلام کرد . مرد جوان دستار را کنار زد و تبسمی کرد و جواب داد . ناگهان بویش را استشمام کردم و گفتم : "دلمان خیلی هوایتان کرده بود".😍😇 گفت: "می دانم... دلتان هوای خدا را کرده بود که چنان در نماز ذکر می گفتید. بگذارید من هم نمازم را بخوانم تا بعد"😊 ... مرد دیگر جانماز را پهن کرد . پارچه ای از جنس مخمل و سبز که تا به حال ندیده بودم و عجیب تر اینکه برای بیش از دونفر جا داشت.🤔 مرد دیگر اذان می گفت و با چنان تحکمی "حی علی خیر العمل" را می خواند که احمد گفت: " میخواهم با آن ها نماز بخوانم".🙃 به احمد گفتم : "آنها شیعه هستند به دستانشان نگاه کن که به بغل آویخته اند".😟 شانه ای بالا انداخت و پشت سر آنها قامت بست ... ... ✨ 💕 @aah3noghte💕
💔 فرقی نمی کند وسط روضہ یا حرَم روزی برای جان می دهم 💔 💕 @aah3noghte💕
💔 ... جان دادن برِ دوست زیباست و زیباتر آنڪہ برای دوست، همچو محبوبش جان سپاری و چه کسی محبوبـــتر از ع است در نزد پروردگار؟ و تو ای برادر آسمانےام خوشا به سعادتت که چون ارباً ارباً پاره پاره تن و.... به دیدار معبود شتافتی... شڪ ندارم قــ❤️ـــلب تو مملو بود به حبّ حسینِ فاطمه که عاقبت در راه معبود اینچنین از شوق دیدارش، سر از پا نشناخته و همه هستےات را فدا کردی من شنیدم سر عشاق به زانوی شماست و از آن روز سرَم میل بُریدن دارد... 🕊 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 روابط عمومی قرارگاه حمزه سیدالشهدا نیروی زمینی سپاه: عصر دیروز (سه شنبه ۱۸ تیر) خودروی حامل رزمندگان قرارگاه حمزه سیدالشهدا (ع) که در حال انجام مأموریت بود، در محل ورودی شهرستان #پیرانشهر مورد حمله تروریست‌های کوردل وابسته به استکبار جهانی قرار گرفت. در این حادثه تروریستی سه تن از رزمندگان قرارگاه حمزه به نام‌های #حاصل_احمدی، #ستار_پیروتی و #امید_ملازاده به فیض #شهادت نائل آمده و یک نفر دیگر نیز مجروح شد. 🔹اقدامات اطلاعاتی و عملیات تعقیب تروریست‌های متواری ادامه دارد. 📸تویویا هایلوکس نیروهای سپاه #شھادت_قسمت_ما_مےشد_اےڪاش #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 قسمت پنجاه و دوم: #بےتوهرگز ❤️ 🌀شعله های جنگ آستین لباس کوتاه بود ... یقه هفت ... ورودی اتاق
💔 قسمت پنجاه و چهارم ❤️ 🌀پله اول پشت سر هم حرف می زدن … یکی تندتر … یکی نرم تر … یکی فشار وارد می کرد … یکی چراغ سبز نشون می داد … همه شون با هم بهم حمله کرده بودن🙁 … و هر کدوم، لشکری از شیاطین به کمکش اومده بود … وسوسه و فشار پشت وسوسه و فشار … و هر لحظه شدیدتر از قبل … پلیس خوب و بد شده بودن … و همه با یه هدف … یا باید از اینجا بری … یا باید شرایط رو بپذیری …😒 من ساکت بودم … اما حس می کردم به اندازه یه دونده ماراتن، تمام انرژیم رو از دست دادم …😑 به پشتی صندلی تکیه دادم … – زینب … این کربلای توئه … چی کار می کنی؟ … کربلائی میشی یا تسلیم؟ … چشم هام رو بستم … بی خیال جلسه و تمام آدم های اونجا … – خدایا … به این بنده کوچیکت کمک کن … نزار جای حق و باطل توی نظرم عوض بشه … نزار حق در چشم من، باطل… و باطل در نظرم حق جلوه کنه … خدایا … راضیم به رضای تو … با دیدن من توی اون حالت … با اون چشم های بسته و غرق فکر … همه شون ساکت شدن … سکوت کل سالن رو پر کرد … خدایا … به امید تو … بسم الله الرحمن الرحیم … و خیلی آروم و شمرده … شروع به صحبت کردم … – این همه امکانات بهم دادید … که دلم رو ببرید و اون رو مسخ کنید 😏… حالا هم بهم می گید یا باید شرایط شما رو بپذیرم … یا باید برم … امروز آستین و قد لباسم کوتاه میشه و یقه هفت، تنم می کنید … فردا می گید پوشیدن لباس تنگ و یقه باز چه اشکالی داره؟ … چند روز بعد هم … لابد می خواید حجاب سرم رو هم بردارم 😏… چشم هام رو باز کردم … – همیشه … همه چیز … با رفتن روی اون پله اول … شروع میشه … سکوت عمیقی کل سالن رو پر کرده بود … قسمت پنجاه و پنجم ❤️ 🌀 من یک دختر مسلمانم😌 سکوت عمیقی کل سالن رو پر کرده بود … چند لحظه مکث کردم … – یادم نمیاد برای اومدن به انگلستان و پذیرشم در اینجا به پای کسی افتاده باشم و التماس کرده باشم … شما از روز اول دیدید … من یه دختر مسلمان و محجبه ام … و شما چنین آدمی رو دعوت کردید … حالا هم این مشکل شماست، نه من … و اگر نمی تونید این مشکل رو حل کنید … کسی که باید تحت فشار و توبیخ قرار بگیره … من نیستم …     و از جا بلند شدم … همه خشک شون زده بود😳 … یه عده مبهوت … یه عده عصبانی … فقط اون وسط رئیس تیم جراحی عمومی خنده اش گرفته بود … به ساعتم نگاه کردم … – این جلسه خیلی طولانی شده … حدودا نیم ساعت دیگه هم اذان ظهره … هر وقت به نتیجه رسیدید لطفا بهم خبر بدید … با کمال میل برمی گردم ایران … نماینده دانشگاه، خیلی محکم صدام کرد – دکتر حسینی … واقعا علی رغم تمام این امکانات که در اختیارتون قرار دادیم … با برگشت به ایران مشکلی ندارید و حاضرید از همه چیز صرف نظر کنید؟😳🤔 – این چیزی بود که شما باید … همون روز اول بهش فکر می کردید … جمله اش تا تموم شد … جوابش رو دادم … می ترسیدم با کوچک ترین مکثی … دوباره شیطان با همه فشار و وسوسه اش بهم حمله کنه … این رو گفتم و از در سالن رفتم بیرون و در رو بستم … پاهام حس نداشت … از شدت فشار … تپش قلبم رو توی شقیقه هام حس می کردم … ... 💕 @aah3noghte💕
همسنگرےها چله دعا توسل روز هفتم فراموش نشه🍃
شهید شو 🌷
💔 #معرفےشھداےدفترحزب_جمهورےاسلامی #گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگی_شھدا ۱۰ـ #شھیدحسین_اکبری: در سال 1323 در
💔 #معرفےشھداےدفترحزب_جمهورےاسلامی #گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگی_شھدا ۱۱ـ #شھیدمهدی_امین‌زاده:  در سال 1328 متولد شد👶 و خیلی زود به  مدارج عالی تحصیل دست یافت. 🎓 او پس از اخذ درجه فوق لیسانس در رشته #اقتصاد، تحصیلات خود را در رشته دکترای #برنامه‌ریزی_اقتصاد در #تگزاس دنبال کرد و با ورود امام به پاریس، عازم آنجا شد.❤️ با ورود به ایران ابتدا در کمیته‌های مشهد شروع به کار کرد و در مهر ماه 1358 به عضویت هیات مدیره شرکت گسترش خدمات بازرگانی منصوب شد. در بهمن 1358 به #معاونت_بازرگانی_داخلی وزارت بازرگانی برگزیده شد و همت خود را صرف #رفع_تنگناهای_اقتصادی کشور کرد و سرانجام در هفتم تیر 1360 به کاروان شهدای سرچشمه پیوست.❣ #خون_عشاق_سر_وقت_خودش_خواهدریخت #شھیدترور #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕 #اختصاصے_ڪانال_آھ...
💔 باورڪنید میشـه ازدل دریا هــم بہ پرواز در اوج آسمـان رســید:) با رفاقـت ڪنید باهررنـگ ولباسـی ڪه هستین باهرخط وربـط اعتقـادی وسیـاسـی،ڪه هستیـن.. بگذارید عقل هآی شما عآشق شود:)) عآشق شویدڪه اساس دنیـابہ عشـق است.. ڪہ درد عشـق رانمیفهمـندعاقل‌هآ... سه سه 💕 @aah3noghte💕
💔 منطقه تجمع گردانهای لشگر امام حسین ع قبل از عملیات خیلی از این عزیزان به خیل عظیم پیوستن تصاویر خاص شهدا رو برای ما ارسال کنید❤️👌 💕 @aah3noghte💕
💔 ﻣﻦ ﺑﻪ ﺷﻮﻕ ﻗﻔﺲ ﺍﺕ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ،..... ﺩﺭ ﺑﮕﺸﺎ ﻭﻋﺪﻩ ﯼ ﺩﺍﻧﻪ ﻣﺪﻩ، ﺩﻭﺭ ﻭ ﺑﺮﻡ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺍﺳﺖ ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 🌷 #بسم_رب_المھدی 🌷 #و_آنڪہ_دیرتر_آمد #پارت_سیزدهم... ناگهان پایم را عقب کشیدم .
💔 🌷 🌷 ... من هم سریع به طرفشان رفتم و قامت بستم . آن نماز بهترین نماز عمرم بود و به کلمه کلمه اش فکر کردم و بدون اشتباه از اول تا آخر را خواندم .😇 من هنوز هم در حسرت آن نمازم . 😔 بعد از نماز روبه روی مرد جوان دو زانو نشستیم که مرد جوان گفت : "خب مردان مومن شب را چطور گذراندید ؟" گفتم : "بسیار عالی . شیار شما معجزه است".😊 احمد گفت : "خیلی راحت بودیم حتی تشنه و گرسنه و گرما زده هم نشدیم فقط دلتنگ شما بودیم💔 مطمئنم که از احوال ما با خبرید" . من گفتم : "این چنین معجزاتی فقط از پیامبران بر می آید" . جوان پس از مکثی طولانی لبخندی زد و گفت: "شما که خوب میدانید پیامبری با رسالت حضرت محمد مصطفی ص خاتمه یافت . مردی که شما خطابش کردید پیامبر زاده است."😉 به پهلوی احمد زدم و گفتم: "دیدی میداند به آن سرور گفتیم؟" احمد پرسید : "نسبتان به کدام پیامبر می رسد"؟ لبخندی زد و گفت : "به آقا و سرورم محمد مصطفی که درود خدا از ازل تا ابد بر اوست". پرسیدم "پدرتان کیست"؟ گفت "حسن بن علی" . احمد با تعجب گفت : "امام شیعیان؟😳 اما شیعیان که می گویند پسر حسن بن علی از دیده ها غائب است". جوان گفت : "آیا این طور است؟🤔 من از نظر شما غائبم یا به چشمتان می آیم ؟😉" احمد با گریه گفت : "پدر من به حرف شیعیان اعتقاد ندارد . ای پدر کجایی که ببینی"؟😭 سرور دست روی سینه ی احمد گذاشت و گفت : "اگر تو به آنچه که نبینی شک نکنی پدرت نیز ایمان خواهد آورد".☺️ احمد گفت : "آقا چگونه شک کنم به آنچه که میبینم . اگر به خودم شک کنم به شما شک نمی کنم". ... ✨ 💕 @aah3noghte💕
💔 شیخ زکزاکی در کمتر از ۲۰ سال توانست #25میلیون نفر را شیعه کند که #95درصد آنها از مقلدین #امام_خامنه_ای هستند این جـُرم کمے است؟ شیخ ۷پسر و دو دختر داشت که ۶پسر او به #شھادت رسیده اند و خودِ شیخ هم در آستانه شهادت لطفا در امضای این متن و انتشار لینک آن برای امضای دیگران در پست های مربوط به مطالبه آزادی شیخ زکزاکی با هشتگ های مشترک همکاری کنید: 🌐 chng.it/v57BSKH9 #FreeZakzaky #FreeZakzakyForTreatment #Buhari_Poisoned_Zakzaky 💕 @aah3noghte💕
💔 من به گرداب گنه، غرق شدم... کاری کن ای که کشتی نجاتی.... لَکَ لَبَّیک حُسَین✋ 💔 💕 @aah3noghte💕
💔 ... می دانید!؟ ، ماندگار است اما .... فراموش نشدنی... آدم های بامحبت خیلی دوست داشتنی اند، محبتشان نمک گیرت می کند اما عاشق ها.... باید باشند تا چرخ جهان بچرخد... شاید دوست داشتنی نباشند... اما عشق شان باعث می شود دیگران به آنچه می خواهند ، برسند... و 💞 چون آسایش دیگران را به گوشه ی امن خودشان ترجیح می دهند. آنہا ترجیح می دهند عاشقی فداکار باشند که حتی کسی قدرش را نمی داند، تا نقاب زده ای با ژست مهربانی... که با حساب و کتاب ، چرتکه مےاندازد که کجای محبتش بیشتر به نفع خودش تمام می شود و کجای تلاشش بیشتر دیده می شود😏 عاشق بود بےدریغ، محبت مےکرد و انتظار جواب نداشت برای محبتش، منّتی بر کسی نمےگذاشت عشقش را جار نمےزد اما موقع گرفتارےها خوب مےدانستی سراغ چه کسی را باید بگیری تا پناه لحظاتت باشد اگرچه شوخے کردن های ، صدای خنده هایش سر به سر بقیه گذاشتنش... زیاد بود اما... قلب بامحبت و عاشقش نمےگذاشت بےخیالِ غصه بقیه شود... رفیق! تو باید بدانی.... ، پاسخ معمای خلقت است‌ و با خون خود عشقشان را اثبات کرده اند...❣ ... ارنه روزی کار جهان سر آید 😕 ... 💕 @aah3noghte💕 الهام گرفته از دلنوشته ی ارسالی با کلی تغییر😅🌹
💔 کسی مےتونه به #مصی جون پیام بده⁉️ بهش بگین یه روستا هست وسط امریڪا اینقدر قوانین #اجباری داررررره، مثلا: ⚠️رعایت مسائل مذهبی😱 ⚠️حجاب اجباری😱 ⚠️تفکیک جنسیتی😱 داره اونجا رعایت میشه‼️‼️‼️ تو رو خدا یکی به پولینژاد خبر بده بره و به اون خانومای #مظلوم_یهودی کمک کنه😏 #روستای_کریاس_جویل #قلب_امریکا #حجاب_اجباری #مصی #آشوب #دست_نشانده #فتنه_گر #اندڪےبصیرت #آھ... 💕 @aah3noghte💕
💔 ✍ (؏)؛ گناهان ڪوچک، زمینه‌ے گناهان بزرگ است هر ڪه در گناه کوچڪ از خدا نترسد در گناه بزرگ هم از خدا نخواهد ترسید✨ 📚 عیون اخبار الرضا ۲ /۱۸۰ 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 قسمت پنجاه و چهارم #بےتوهرگز ❤️ 🌀پله اول پشت سر هم حرف می زدن … یکی تندتر … یکی نرم تر … یکی
💔 قسمت پنجاه و ششم ❤️ 🌀دزدهای انگلیسی    وضو گرفتم و ایستادم به نماز … با یه وجود خسته و شکسته … اصلا نمی فهمیدم چرا پدرم این همه راه، من رو فرستاد اینجا …😕 خیلی چیزها یاد گرفته بودم … اما اگر مجبور می شدم توی ایران، همه چیز رو از اول شروع کنم … مثل این بود که تمام این مدت رو ریخته باشم دور …  توی حال و هوای خودم بودم که پرستار صدام کرد … – دکتر حسینی … لطفا تشریف ببرید اتاق رئیس تیم جراحی عمومی … در زدم و وارد شدم … با دیدن من، لبخند معناداری زد … از پشت میز بلند شد و نشست روی مبل جلویی … – شما با وجود سن تون … واقعا شخصیت خاصی دارید😊 … – مطمئنا توی جلسه در مورد شخصیت من صحبت نمی کردید … خنده اش گرفت … – دانشگاه همچنان هزینه تحصیل شما رو پرداخت می کنه… اما کمک هزینه های زندگی تون کم میشه … و خوب بالطبع، باید اون خونه رو هم به دانشگاه تحویل بدید …   ناخودآگاه خنده ام گرفت … – اول با نشون دادن در باغ سبز، من رو تا اینجا آوردید😏 … تحویلم گرفتید … اما حالا که حاضر نیستم به درخواست زور و اشتباه تون جواب مثبت بدم … هم نمی خواید من رو از دست بدید … و هم با سخت کردن شرایط، من رو تحت فشار قرار می دید … تا راضی به انجام خواسته تون بشم …  چند لحظه مکث کردم … – لطف کنید از طرف من به ریاست دانشگاه بگید … برعکس اینکه توی دنیا، انگلیسی ها به زیرک بودن شهرت دارن … اصلا دزدهای زرنگی نیستن😏… و از جا بلند شدم … قسمت پنجاه و هفتم ❤️ 🌀 تقصیر پدرم بود     این رو گفتم و از جا بلند شدم … با صدای بلند خندید … – دزد؟ … از نظر شما رئیس دانشگاه دزده؟ …😅 – کسی که با فریفتن یه نفر، اون رو از ملتش جدا می کنه … چه اسمی میشه روش گذاشت؟ … هر چند توی نگهداشتن چندان مهارت ندارن … بهشون بگید، هیچ کدوم از این شروط رو قبول نمی کنم … از جاش بلند شد … – تا الان با شخصی به استقامت شما برخورد نداشتن … هر چند … فکر نمی کنم کسی، شما رو برای اومدن به اینجا محبور کرده باشه …  نفس عمیقی کشیدم … – چرا، من به اجبار اومدم … به اجبار پدرم …😔 و از اتاق خارج شدم … برگشتم خونه … خسته تر از همیشه … دل تنگ مادر و خانواده … دل شکسته از شرایط و فشارها 💔… از ترس اینکه مادرم بفهمه این مدت چقدر بهم سخت گذشته … هر بار با یه بهانه ای تماس ها رو رد می کردم … سعی می کردم بهانه هام دروغ نباشه … اما بعد باز هم عذاب وجدان می گرفتم … به خاطر بهانه آوردن ها از خدا خجالت می کشیدم … از طرفی هم، نمی خواستم مادرم نگران بشه … حس غذا درست کردن یا خوردنش رو هم نداشتم … رفتم بالا توی اتاق … و روی تخت ولو شدم …  – بابا … می دونی که من از تلاش کردن و مسیر سخت نمی ترسم … اما … من، یه نفره و تنها … بی یار و یاور … وسط این همه مکر و حیله و فشار … می ترسم از پس این همه آزمون سخت برنیام … کمکم کن تا آخرین لحظه زندگیم … توی مسیر حق باشم … بین حق و باطل دو دل و سرگردان نشم 😭… همون طور که دراز کشیده بودم … با پدرم حرف می زدم … و بی اختیار، قطرات اشک از چشمم سرازیر می شد … ... 💕 @aah3noghte💕