eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
18.2هزار عکس
3.5هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته👌 فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تابه‌چشمشون‌بیاییم خریدنےبشیم اصل مطالب، سنجاق شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر در عکسها☝ 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 
💔 همه با هم میخوانیم فرازی از دعای سفارش شده توسط : اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنِی صِحَّهً فِی عِبَادَهٍ وَ فَرَاغاً فِی زَهَادَهٍ وَ عِلْماً فِی اسْتِعْمَالٍ وَ وَرَعاً فِی إِجْمَالٍ‏ بار خدایا، درود بفرست بر محمد و خاندانش و مرا تندرستى ده که تو را پرستش کنم و آسایش عطا کن تا دامن از جهان در چینم و علم مرا با عمل همراه فرماى و پرهیزگاریم را با میانه ‏روى قرین نماى. اَللَّهُمَّ اخْتِمْ بِعَفْوِکَ أَجَلِی وَ حَقِّقْ فِی رَجَاءِ رَحْمَتِکَ أَمَلِی وَ سَهِّلْ إِلَى بُلُوغِ رِضَاکَ سُبُلِی وَ حَسِّنْ فِی جَمِیعِ أَحْوَالِی عَمَلِی‏ اى خداوند عمر من با عفو خود به پایان بر و آرزویم را با امید به رحمت خویش مقرون دار و راه مرا در رسیدن به خشنودیت آسان گردان و در هر حال که هستم کار من نیکو کن. نشر دهید👌
💔 آخرین بهار قرن هم تمام شد... خوشا به حال تو که در بهار، جاودانه مانده ای... رفیق! ما که بهارهای عمرمان را هم با کثرت گناه تبدیل میکنیم به خزان و سردی تو اگر دعایمان نکنی چه کنیم؟؟؟ 💔 ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 گفت:بازم آوردن؟ یه مشت استخون؟😒 شب خواب دید تو یه باتلاقه!! او را گرفت... گفت : ڪۍهستۍ؟ گفتـــ: "من‌همون‌یه‌مشت‌استخونم..! ... 💞 @aah3noghte💞
4_5823249082348472368.mp3
8.16M
💔 کاری ڪُن که آخرش یه خاطره ازم بمونه.. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 نِشَسْتِـ‌ه‌ڪُنْجِ‌خیٖاٰباٰنِ‌ڪَــ‌ربَلاٰدِلِ‌مَــ‌ن چِه‌خٰاطِراٰتِ‌قَشَنْگےاَزْآنْ‌مَحَـ‌ل‌دٰارَد:) بِ‌یاٰدِچاٰیےِشیٖریـ‌نِ‌ڪَرْبَلایے ها ݪبم حَلاٰوَتِ‌اَحْلٰےٰمِنَ‌الْعَـ‌سـَ‌ل‌داٰرَد... 💔 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 شهید جواد الله کرم تاریخ تولد: ۶۰/۴/۲ محل تولد: تهران تحصیلات : لیسانس تاریخ اعزام: از اغاز جنگ سوریه(۱۳۹۰) عنوان نظامی: فرمانده شهید ۳ بار در تاریخ ۹۳/۴/۱ ، ۹۳/۶/۳۰ و ۹۴/۷/۱۲ به درجه رفیع جانبازی نائل امدند و در نهایت در تاریخ ۹۵/۲/۱۹ ساعت ۵ صبح در جبهه خان طومان دعوت حق را لبیک گفت. و پس از ۴سال پیکر مطهرش به ایران بازگشت. برای شادی روحش صلوات ... 💞 @aah3noghte💞
☕️ مبهوت به نیم رخش خیره ماندم، حالا دیگر وحشت، لالم کرده بود. در باز شد.. زنی با پوشیه رو به رویمان ایستاد وبه داخل دعوتمان کرد. عثمان با سلام و لبخندی عصبی، من را به داخل خانه کشاند و با دور شدن زن از ما، مرا به طرف کاناپه ی کهنه ی کنار دیوار پرت کرد.😒  صدای زن از جایی به نام آشپزخانه بلند شد (خوش اومدین.. داشتم چایی درست میکردم.. اگه بخواین برای شما هم میارم..) و من چقدر از چای متنفر بودم. عثمان عصبی قدم میزد و به صورتش دست میکشید که ناگهان صدای گریه نوزادی از تخت کوچک و کهنه کنار دیوار بلند شد. نگاهی به منِ غرق شده در ترس انداخت و به آرامی کودک را از تخت بیرون کشید. بعد از چند دقیقه زن با همان حجاب و پوشیه با سه فنجان چای نزد ما آمد و کودک را از عثمان گرفت.. نمیدانستم چه اتفاقی قرار است بیفتم و فقط دلم دانیال را میخواست.. کودک آرام گرفت و عثمان با نرمشی ساختگی از زن خواست تا بنشیند و از مبارزه اش بگویم..😏 چهره زن را نمیدیم اما آهی که از نهادش بلند شد حکم خرابی پله ای پشت سرش را میداد.. و عثمان با کلافگی از خانه بیرون رفت. زن با صدایی مچاله در حالیکه سینه به دهان کودکش میگذاشت، لب باز کرد به گفتن.. از آرامش اتاقش.. از خواهر و برادرهایش.. از پدر و مادر مهربان و معمولیش.. از درس و دانشگاهش.. از آرزوهایی که خود با دستانش سوزاند.. همه و همه قبل از مبارزه.. رو به روی من، زن ۲۱ ساله آلمانی نشسته بود که به طمع بهشت مسلمانان، راهی جنگ و جهاد شد. جنگی که حتی تیکه ای از پازل آن مربوط به او نمیشد.. اما مسلمان وار رفت.. و از منوی جهاد، نکاحش را انتخاب کرد.. نکاحی که وقتی به خود آمد، روسپی اش کرده بود در میان کاباره ای از مردان به اصطلاح مبارز.. و او هروز و هر ساعت پذیرایی میکرد از شهوت مردانی که نصفشان اصلا مسلمان نبودند و به طمع پول، خشاب پر میکردند. و وقتی درماندگی، افسارِ جهاد در راه خدایش را برید، هدایایی کوچک نصیبش شد از مردانی که نمیدانست کدام را پدر، نوزادش بخواند و کدام را عاملِ ایدزِ افتاده به جان خود و کودکش. دلم لرزید.. وقتی از دردها و لحظه های پشیمانیش گفت درست وقتی که راهی برای بازگشتش نبود و او دست و پا میزد در میان مردانی که گاه به جان هم میافتادند محض یک ساعت داشتنش.. تنم یخ زد وقتی از دختران و زنانی گفت که دیگر راهی جز خفه شدن در منجلاب نکاح برایشان نمانده. و هروز هستند دخترکانی که به طمع بهشت خدا میروند و برگشتشان با همان خداست.. و من چقدر از بهشت ترسیدم وقتی پوشیه از صورت کنار زد و بازمانده زخم های ترمیم شده از چاقوی مردان مست روی گونه و چانه و گردنش، سلامی هیتلر وار روانه ام کرد.. یعنی دانیال هم یکی از همین مردان بود؟؟😔 📌ادامه دارد... ✍نویسنده:زهرا اسعد بلنددوست ⛔️ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 🌟🌿یه (رمز) برای نماز خوب خوندن...👇 هر وقت دیدی کسل و بی حالی و از نماز لذت نمیبری،😴 به خودت تلقین کن که این آخرین نمازِ.👌 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 بیقرارےهای دل را اگر با شهدا قسمت نکنی نمی توانی زنده بمانی... باور کن! دردهایی روی قلب مےنشیند که نمےدانی با که در میان گذاری... واسطه میخواهی بین خودت با ائمه یا خودت و خدا شما را نمےدانم ولی دل بےقرار من را تنها نجوای با شهدا، نم اشکی در کنار شهدا و واسطه کردنشان نزد حضرت مادر سلام الله علیها آرام مےکند... ... ڪاش این آرامش، همیشگی بود...💔 📸گلستان شهدا، به یاد تک تکِ تون هستم 💔 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ۹۲: اگر ما نیاییم دلار میشه پنج‌هزار تومان ۹۶: اگر ما نیاییم دلار میشه ده هزارتومان ۹۷: اگر ما نبودیم دلار بیست‌هزار تومان بود ۹۹: هر کس غیر از ما بود از اینم بدتر می‌شد ۱۴۰۰: اگر ما بیاییم دلار رو روی همین ۳۰ تومن نگه‌ می‌داریم و چه اندکند عبرت پذیران
💔 اعدام در خط مقدم 👇👇👇
💔 حکم اعدام در خط مقدم! بعد از این که فیلم اخراجی ها توسط "مسعود ده نمکی" ساخت، یکی از مسئولین بالای مملکتی (که برای عدم سوءاستفاده خودم! نمی تونم اسمش را بیارم)، جایی تعریف کرد: "اولین روزهای جنگ، ما در خرمشهر مستقر بودیم. شهر در محاصره دشمن بود و عراقی ها هر روز و ساعت فشار بیشتری می آوردند تا شهر را اشغال کنند. همه مردم، کوچک و بزرگ، پیر و جوان، نظامی و غیرنظامی، با هر سلاح و وسیله ای سعی داشتند با اشغال گران بعثی مقابله کنند. مهمات هم خیلی کم بود. چند روزی بود نیروهای ما، گلایه می گردند که ظاهرا همسایه های بغلی که نیروهای آیت الله شیخ "صادق خلخالی" بودند، به انبار مهمات ما دست درازی می کنند. دیگر نمی شد تحمل کرد. آن شب رفتم پهلوی آیت الله خلخالی و گفتم: - حاج آقا، بعضی از این نیروهایی که شما آوردین جبهه که از کشور دفاع کنند، متاسفانه دست شون کجه! با تعجب پرسید: نیروهای من دست شون کجه؟ یعنی چی؟ - منظورم اینه که خودتون بهتر می دونید این جا مهمات کمه و هر گروهی هم واسه خودش مهمات و سلاح داره. متاسفانه چند تایی از بچه های شما، شب ها یواشکی می رن سر وقت انبار مهمات ما و نارنجک و گلوله و هرچی که می تونند، کش می رن. یعنی راستش می دزدند! خلخالی خیلی عصبانی شد. صبح روز بعد، نیروهای تحت فرمان خودش را جمع کرد، رفت روی یک جای بلند ایستاد و با عصبانیت، خطاب به آنها گفت: - شنیدم بعضی از شما، شب ها می رن به انبار مهمات همسایه ها ناخنک می زنن و فشنگ و نارنجک می دزدن. همه با تعجب و بعضی هم سر به زیرافکنده، منتظر ادامه تهدیدهای حاج آقا بودند. آیت الله خلخالی که آن زمان حاکم شرع دادگاه انقلاب و مبارزه با موادمخدر بود و احکام اعدامش بسیار سروصدا بپا کرده بود، در ادامه گفت: - اگر فقط یک بار دیگه، فهمیدید؟ فقط یک بار دیگه بفهمم یکی از شما رفته و از انبار مهمات اونا دزدی کرده، حکم اعدام همه تون رو می ذارم اجرا! هان؟! چی؟! حکم اعدام؟! یعنی چی؟! تازه فهمیدم که آیت الله خلخالی از میان متهمان و خلاف کارها و حتی قاچاقچی هایی که بعضی های شان حکم اعدام داشتند، آنهایی را که داوطلب بودند، برای دفاع از کشور به جبهه آورده است! آن وقت من گلایه داشتم که چرا نیروهای او دست شان کج است و نارنجک و فشنگ از ما می دزدند تا با آن علیه عراقی های متجاوز بجنگند! ✍حمید داودآبادی 30 خرداد 1399 ... 💞 @aah3noghte💞 @Hdavodabadi
💔 دختری آمد جهان از لطف او برپا شده خانه ی باب الحوائج امشبی غوغا شده گفت در وصفش پدر "جان را فدایش میکنم!!" حضرت معصومه مثل حضرت زهرا شده از شکوهش در عجب مانده تمام عالمین مثل زینب نام او زینت ده بابا شده 💞 @aah3noghte 💞
💔 دوست صمیمی و داماد شهید محمد زمان ولی پور تعریف می کند: فرمانده سپاه بابل به من خبر داد که برادر همسر شما شهید شدند و این در حالی بود که بیست روز از ازدواج ما می گذشت. به بیمارستان شهید یحیی نژاد رفتم، رئیس بیمارستان مانع شد. گفت: شما تحمل نداری. ....وقتی تابوت را باز کردم، دیدم که شهید دست بر سینه دارد و با حالت تبسم، لبخند می زند. تعجب کردم که دست بر سینه، چرا لبخند می زند؟ شب شهید بزرگوار را در خواب دیدم که گفت: «می دانی چرا لبخند زدم؟ بخاطر آنکه حضرت سیدالشهدا (ع) را دیدم و گفتم: السلام علیک یا اباعبدالله الحسین (ع)، او را در بغل گرفتم و لبخند زدم.» 📚اسوه های تبلیغ؛ سیره های اخلاقی شهدای روحانی مازندران ... 💞 @aah3noghte💞 مطالب ناب شهدایی را اینجا بخوانید
💔 یک کبوتر را میان صحنتان دیدم به چشم بهر جاروی حریمت بال و پر می‌آورد ... 💕 @aah3noghte💕
💔 فرمانده کمیته جستجوی مفقودین: به امر مقام معظم رهبری، پیکر مطهر در حرم مطهر امام هشتم علیه‌السلام به خاک سپرده خواهد شد. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 خاکِ درِ حریم تو علّامه پرور است..😍 .. 💞 @aah3noghte 💞
هدایت شده از 
💔 همه با هم میخوانیم فرازی از دعای سفارش شده توسط : اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ نَبِّهْنِی لِذِکْرِکَ فِی أَوْقَاتِ الْغَفْلَهِ وَ اسْتَعْمِلْنِی بِطَاعَتِکَ فِی أَیَّامِ الْمُهْلَهِ بار خدایا، درود بفرست بر محمد و خاندانش و در اوقات غفلتم به یاد خود آگاهى ده و در ایام فرصتم به طاعت خود برگمار وَ انْهَجْ لِی إِلَى مَحَبَّتِکَ سَبِیلاً سَهْلَهً أَکْمِلْ لِی بِهَا خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ و براى وصول به آستان محبت خود راهى هموار پیش پاى من گشاى و در آن راه خیر دنیا و آخرت را به تمامى ارزانیم دار. نشر دهید👌
💔 یہ بار ڪه آقا جواد برای مأموریت رفتہ بودن تهران ، همزمان با روز ولادت حضرت معصومہ سلام الله علیها بہ خونہ برگشتند.😊 اون روز آقا جواد برای دخترمون یہ روسری خریده بود بہ عنوان .🎁 فاطمہ ۵سالہ هم با همون ڪودڪی خودش ، یہ گل مصنوعی از میون گلهای توی گلدون جدا ڪرد و بہ باباش هدیہ داد.🌹🍃 ✍ همسر معزز 🌸 🕊 ... 💞 @aah3noghte💞 📸عکس به وقت روایت فاطمه از کتاب پدرش... در مراسم سالگرد شهادت
💔 💞 🌿✨خدایا آیا چنین می‌نمایی که پس از ایمانم به تو، عذابم نمایی؟😭 یا پس از عشقم به تو، از خود دورم سازی؟ یا با امید به رحمت و چشم‌پوشی‌ات محرومم سازی؟😔 یا با پناه جویی‌ام به گذشتت رهایم نمایی؟ هرگز چنین نیست! از ذات بزرگوارت به دور است که محرومم کنی❤️ ... 💕 @aah3noghte💕
💔 چه قدر در حرمت بوی عشق می آید خیال میکنم عطر دمشق می آید 🍃🌸ولادت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها و روز دختر مبارک ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا