💔
🌿اگه دوست داری دیگه ازهیچ کس محبت گدایی نکنی برو دَر خونه خُدا....❤️
باید با اهل آسمون رفیق بشی و اُنس بگیری تا قوی بشی.🕊
#دم_اذانی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
🌸✨حاج حسین یکتا:
بچهها! دلاتونُ تحویل ارباب بدید. دلتو بده به ارباب بگو فقط شب اول قبر سالم تحویلم بده! ☺️
چشماتون رو بذارید برای خوشگل خوشگلا یوسف زهرا. چشماتون رو بذارید برای خدا...😘😘
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
چند روز دیگه حکم #اعدامش میاد
#ماسک میزنه که #کرونا نگیره بمیره
بعد ما ماسک نمیزنیم😐
#من_ماسک_میزنم😷
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
زلال عطر رضا میوزد ز جانب طوس
هوا هوای زیارت، زیارت مخصوص
🍀امروز 23 ذی القعده روز زیارت مخصوص امام رضا علیه السلام از دور و نزدیک می باشد. سید بن طاووس در ذیل اعمال روز ۲۳ ذی القعده چنین می نویسد: در بعضی از کتابهای علمای غیر عرب دیده ام که زیارت امام رضا علیه السلام در روز ۲۳ ذی القعده، از نزدیک یا دور، به وسیله یکی از زیارات معروف یا آنچه که شبیه زیارت است، مستحب است. در روایتی، امام رضا علیه السلام در این روز به شهادت رسیده اند. از این رو زیارت امام، ثواب ویژهای دارد.
پس امروز هر کجا هستید حتما یک ارتباط روحی و معنوی با امام رضا(علیه السلام) برقرار کنید و حضرت را زیارت کنید حتی با خواندن صلوات خاص آن حضرت:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِّ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ صَلَاةً كَثِيرَةً نَامِيَةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ.
🌹امروز در روز ۲۳ ذی القعده ؛ روز زیارتی مخصوص امام رضا علیه السلام
#بتو_از_دور_سلام
شما به زیارت مجازی امام رئوف دعوتید...
👇👇👇
https://tv.razavi.ir/VR/2/#s=pano11246
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 مادر شهیدان می گفت: پدر شهدا، کشاورز و باغبان بود؛ گندم، جو، سیبزمینی آلوچه و ... میکاشت. من
💔
در این تصویر خانوادهای هرمزی را مشاهده میکنید که
👈۹ شهید
👈۲ جانباز و
👈یک رزمنده را تقدیم اسلام و انقلاب کرده و
👈آخرین شهید هم مادر خانواده است که در کشتار خونین مکه در برائت از مشرکین به شهادت رسیدهاند
تصویر گویاست...اگر مسئولین لیبرال و دلدادهی غرب، ایران را ویران نکنند، آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند
چون ایران از این قهرمانها کم ندارد...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 🎙سلسله خاطرات مردمی از قیام و کشتار مسجد گوهرشاد! ✖️دادگاه نظامی، پدرم را به اعدام و بعد به ۳سا
💔
🎙سلسله خاطرات مردمی از قیام و کشتار مسجد گوهرشاد!
✖️پیرمرد میگفت خاطرات تلخ کشتار گوهرشاد را تا زمانی که من را در قبر بگذارند، یادم می ماند...
🗓 ۲۱ تیر ماه، سالروز قیام مردم و روحانیون در #مسجد_گوهرشاد علیه قانون #کشف_حجاب اجباری رضاخانی و کشتار مردم به دستور رضاماکسیم
#تصویربازشود
#قیام_گوهرشاد
#هفته_حجاب_و_عفاف
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#نشردهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
#قرار_عاشقی
برای ما بهشت دیدهها :
جهنم آنجاست که تو نباشی !
🌟 تمام بهشت سهمِ دیگران ...
کنجِ صحن سقاخانه و چشمان تو ما را بس!
| چهارشنبه ۲۳ ذیقعده ؛
روز زیارتی #امام_رضا علیه السلام |
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
گاهی هم که نه...
بیشتر وقتا
بشینی چتایی که باهاش داشتی رو بخونی و هزار بار تو دلت قربون صدقه ش بری...
صدای #آبجی گفتنش بپیچه تو گوشِ ـت و تو
یه دل سیر... بباری💔
📸به وقت چت خواهر برادری #شهید_محمدرضا_دهقان با خواهر مکرمه شون و شارژ خواستن😬
#دلشڪستھ_ادمین 💔
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#انتشارحتماباذکرآیدے_کانال_آھ...
#کپےپیگردالهےدارد
شهید شو 🌷
💔 #قرار_عاشقی برای ما بهشت دیدهها : جهنم آنجاست که تو نباشی ! 🌟 تمام بهشت سهمِ دیگران ... کنج
دلم ناکجاآبادی میخواهد که درختها و دشتها به سویش میگریزند...
از پشت پنجرهی قطار تهران_مشهد
💔
شاید تمام شوق #شهادت شهدا
به در کنارِ #حسین بودن است...
و مگر نه اینکه او را #سیدالشهدا نامیده اند...
و چه محشر هول ناکی باشد قیامت کبری برای ما #جامانده های کوچه پس کوچه های پر پیچ و خم دنیا
و چه محشر دلرُبائی باشد برای تمامِ #جان_داده های راه حسین علیه السلام، گرداگرد شمع وجود حضرتش...
تصورش هم زیباست...
همانقدر که زیباست تصورش، دلت را هم مےلرزاند
اینکه مےتوانی خودت را به قافله سال ۶۱ هجری برسانی
اما با گناه....
#آھ...
از راه دراز
از آرزوهای بیشمار
از سختی راه
و قِلّت توشه...
نه... اگر شهید نشویم خواهیم مُرد و
اگر بمیریم، فاصله ما با #اباالشهدا چقدر خواهد بود؟...😔
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#شهید_جواد_محمدی
#دلشڪستھ_ادمین 💔
#شهادت
#شهیدجوادمحمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#انتشارحتماباذکرلینک
#کپےپیگردالهےدارد😉
💔
#نجوای_عاشقانه_منو_خدا 💞
#خدایا...
بگذار اگر کسی همـ نشدیم، هیچی همـ نشدیم،
در راه تـو باشـد!
بگذار بگـویند به سمٺ خدا رفت
ولۍ هیچۍ نشد!.. :)
ولی آدممون کن آخدا😔...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#ارباب_جانم
مثل یڪ دیوانھ و چشم انتظار فصل #عشق
مےشمارم روز و شب را تا #محرم ، یاحسیݩ
#اللهمارزقنازیارتالحسینعلیهالسلام
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#آھ_ڪربلا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #سردار_بی_مرز خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی) #قسمت_سوم #فرمانده گردان بود و مجروح.از سینه تاشکم ج
💔
#سردار_بی_مرز
خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)
قسمت چهارم
جنوب ایران🇮🇷
دهه شصت
#جبهه های نبرد.
عملیات #رمضان
کار سخت شده بود و به دلیل نرسیدن رزمندگان به بعضی از اهداف، وضعیت مساعد نبود!
صدام با کمک آمریکا و...تجهیزات زیادی ریخته بود و...
فرمانده کل سپاه در جمع فرماندهان قرار گاه کربلا وضعیت جبهه ها را بررسی می کرد، اما...آخر کار گفت:
"چراغ ها را خاموش میکنیم ، هر کدام از شما نمیتواند بماند، برود."
اولین فرمانده ای که برای لبیک به امام وتجدید عهدش با خدا شروع به صحبت کرد؛ #قاسم_سلیمانی بود. جوان بیست وچندساله میدان.
👈اولین ها پربرکت ترین ها هستند.
اولین کسی که ایمان اورد به رسول خدا... علی بن ابی طالب!
اولین زن عرصه اسلام... خدیجه!
اولین علمدار بی دست وسر... ابوالفضل العباس!
اولین ها، پرهمت ترین ها هستند،
مستحکمند درانجام کارشان،
بهترین تصمیم را در بهترین زمان میگیرند.
اندیشمندانه پا در راه می گذارند و صبورانه تا آخر می مانند.
من دنبال اولینِ زندگی ام هستم.
اولین عهدی که با امامم ببندم بر ترک گناه و عزم و اراده ای که راهیم کند تا...کربلا... تا #شهادت!
#ادامہ_دارد...
📚حاج قاسم
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#سردار_سلیمانی
#قاسم_هنوز_زنده_ست...
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
#سردار_دلها
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
📸 تصویر ۱۲۰ پزشک، پرستار و کادر درمان قربانی #کرونا
✍شاید تلنگری شود برای وجدان های خفته‼️‼️
😷 کوچکترین کاری که میتونیم برای جلوگیری از ادامه این روند بکنیم اینه که ماسک بزنیم.
#من_ماسک_میزنم 😷
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 🎙سلسله خاطرات مردمی از قیام و کشتار مسجد گوهرشاد! ✖️پیرمرد میگفت خاطرات تلخ کشتار گوهرشاد را تا
💔
🎙سلسله خاطرات مردمی از قیام و کشتار مسجد گوهرشاد!
✖️مامورین انگشت، دست و پاهای قطع شده همه را جمع کردند، بردند و در چاله ای دفن کردند....
🗓 ۲۱ تیر ماه، سالروز قیام مردم و روحانیون در #مسجد_گوهرشاد علیه قانون #کشف_حجاب اجباری رضاخانی و کشتار مردم به دستور رضاماکسیم
#تصویربازشود
#قیام_گوهرشاد
#هفته_حجاب_و_عفاف
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#نشردهید
💔
دیشب ایران در آرامش خواب بود ولی بچههای سپاه در مریوان با تروریستها درگیر بودن که منجر به شهادت دو فرزند ایران شد 💔
جمال کرمی مسئول پایگاه بسیج هورامان و محمد کرمی دیشب شهید شدند تا امنیت کشور به خطر نیفتد...
چند ماه دیگه که قاتلین این شهدا رو گرفتیم تعجیب نکنید اگه هشتگ اعدام نکنید زدند!
#نه_به_تصمیم_سازی_علیه_نظام
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte 💞
Clip-Panahian-ZendeghiSakhatMishavad-64k.mp3
2.4M
💔
🎵 زندگیهامون سخت میشه؛ اگر ...
#کلیپ_صوتی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
به مردم بگویید #امام_زمان پشتوانهی این #انقلاب است!!
بعد از جنگ، در حال تفحص در منطقهی کردستان عراق بودیم که به طرز غیرعادی جنازهی شهیدی را پیدا کردیم. از جیب شهید، یک کیف پلاستیکی در آوردم. داخل کیف، وصیتنامه قرار داشت که کاملا سالم بود و این چیز عجیبی بود.
در وصیتنامه نوشته بود:
من سیدحسن بچهی تهران و از لشکر حضرت رسول(ص) هستم...
پدر و مادر عزیزم!
#شهدابااهل_بیت_ارتباط_دارند. اهل بیت، شهدا را دعوت میکنند☝️...
پدر و مادر عزیزم!
من در شب حمله یعنی فردا شب به شهادت میرسم.
جنازهام هشت سال و پنج ماه و ٢۵ روز در منطقه میماند.
بعد از این مدت، جنازهی من پیدا میشود. زمانی که جنازهی من پیدا میشود، #امام_خمینی در بین شما نیست.
این اسراری است که #ائمه_به_من_گفتند و من به شما میگویم.
به مردم دلداری بدهید.
به آنها روحیه بدهید و بگویید که #امام_زمان (عج) پشتوانهی این انقلاب است.
بگویید که #ما_فردا_شما_را_شفاعت_میکنیم.
بگویید که #ما_را_فراموش_نکنند.
بعد از خواندن وصیتنامه دربارهی عملیاتی که لشکر حضرت رسول (ص) آن شب انجام داده بود تحقیق کردیم.
دیدیم درست در همان تاریخ بوده و هشت سال و پنج ماه و ٢۵ روز از آن گذشته است.
📚 خاطرات ماندگار ص١٩٢ تا ١٩۵(راوی حاج حسین کاجی)
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
#فنجـانے_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_53 آسمان ابری بود و چکیدنِ نم نمِ باران رویِ صورتم. از فرطِ درد و تهو
#فنجـانے_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_54
ترس، همزادهِ آن روزهایم شده بود و سپری شدنِ ثانیه ایی بدون اضطراب نوعی هنجار شکنی محسوب میشد.
دو روز بعد دوباره تماس گرفت تا نقشه ی فرار را بگوید اما سوالی تمامِ آن مدت مانندِ خوره به جانم افتاده بود.
به تندی شروع به گفتن اسلوبِ نقشه اش کرد. به میان حرفش پریدم (چرا باید بهت اعتماد کنم؟ از کجا معلوم که همه ی حرفات دروغ نباشه و نخوای انتقامِ همه ی بلاهایی رو که دانیال سرت آورده از من بگیری؟ حسام تا اینجاش که بد نبوده)
لحنش آرام اما عصبی بود (سارا، الان وقتِ این حرفا نیست.. حسام بازیگر قهاریه. اصلا داعش یعنی دروغ گفتن عین واقعیت. اگه قرار بود بلایی سرت بیارم، اینکارو تو اون کافه، وسط آلمان میکردم نه اینکه این همه راه به خاطرش تا ایران بیام)
دیگر نمیدانستم چه چیز درست است (شاید درست بگی.. شایدم نه..)
تماس را قطع کرد، بدون خداحافظی..
حکمِ ذره ایی را داشتم که معلق میانِ زمین و آسمان، دست و پا میزد. صوفی و حسام هر دو دشمن به حساب می آمدند. حسامی که برادرم را قربانی خدایش کرد و صوفی که نویدِ انتقام از دانیال را مهر کرد بر پیشانیِ دلم.
به کدامشان باید اعتماد میکردم؟ حسام یا صوفی؟
شرایط جسمی خوبی نداشتم. گاهی تمام تنم پر میشد از بی وزنی و گاهی چسبیده به زمین از فرط سنگینی ناله میکرد و در این میان فقط صدای حسام بود و عطرِ چایِ ایرانی.
آرام به سمت اتاق مادر رفتم. درش نیمه باز بود. نگاهش کردم. پس چرا حرف نمیزد؟ من به طمعِ سلامتی اش پا به این کشور گذاشته بودم، کشوری که یک دنیا تفاوت داشت با آنچه که در موردش فکر میکردم. فکری که برشورهای سازمانیِ پدر و تبلیغات غرب برایم ساخته بود اما باز هم میترسیدم. زخم خورده حتی از سایه ی خودش هم وحشت دارد.
مادر تسبیح به دست روی تختش به خواب رفته بود.. چرا حتی یکبار هم در بیمارستان به ملاقاتم نیامد؟ مگر ایران آرزویِ دیرینه اش نبود؟ پس چرا زبان باز نمیکرد؟
صدای در آمد و یاالله گوییِ بلند حسام. پروین را صدا میزد، با دستانی پر از خرید. بی حرکت نگاهش میکردم و او متوجه من نبود.
او یکی از حل نشده ترین معماهایِ زندگیم بود. فردی که مسلمانیش نه شبیه به داعشی ها بود و نه شبیه به عثمان. در ظرفِ اطلاعاتیم در موردِ افراد داعش کلامی جز خشونت، خونخواری، شهوت و هرزگی پیدا نمیشد و حسام درست نقطه ی مقابلش را نشانم میداد، مهربانی، صبر، جذبه، حیا و حسی عجیب از خدایی که تمام عمر از زندگیم حذفش کردم.
صوفی از مهارتش در بازیگری میگفت، اما مگر میشد که این همه حسِ ملس را بازی کرد؟ نمیدانم.. شاید اصلا دانیال را هم همینطور خام کرده بود.
اسلام ِعثمان هم زمین تا آسمان با این جوان متفاوت بود. عثمان برای القایِ حس امنیت هر کاری که از دستش برمیآمد، دریغ نمیکرد. از گرفتن دستهایم تا نوازش.. اما حسام هنوز حتی فرصتِ شناسایی رنگِ چشمانش را هم به من نداده و من آرام بودم، به لطفِ سر به زیری و نسیمِ خنکِ صدایش.
بعد کمی خوش و بش با پروین، جانمازی کوچک از جیبش در آورد و به نماز ایستاد.
دوست نداشتم کسی کچلی ام را ببیند پس کلاه گلداری را که پروین برایم تهیه کرده بود بر سرم محکم کردم و رویِ مبلی درست در مقابلِ جانمازِ حسام نشستم. با طمئنیه ی خاصی نماز میخواند. ماننده روزهایِ اولِ مسلمانیِ دانیال
به محض تمام شدنِ نمازش با چشمانی به فرش دوخته، نیم خیزشد و سلام گفت. بی جواب، زل زد به صورتِ کامل ایرانی اش پرسیدم (چرا نماز میخوونی؟)
لبخند زد (شما چرا غذا میخورین؟) به پشتی مبل تکیه دادم (واسه اینکه نمیرم.) مهرش را در دستش گرفت (منم نماز میخوونم، واسه اینکه روحم نمیره.)
جز یکبار در کودکی آنهم به اصرار مادر، هیچ وقت نماز نخواندم. یعنی خدایی را قبول نداشتم تا برایش خم و راست شوم اما یک چیز را خوب میدانستم به آن اینکه سالهاست روحم از هر مُرده ایی، مُرده تر است و حسام چقدر راست میگفت.
جوابی نداشتم، عزم رفتن به اتاقم را کردم که صدایم زد و من سرجایم ایستادم. مُهر را نزدیک بینی اش گرفت و عمیق عطرش را به ریه کشید (این مُهر مال شما. عطرِ خاکش، نمک گیرتون میکنه). معنایِ حرفش را نفهمیدم. فقط مهر را گرفتم و به اتاقم پناه بردم.
نمیدانم چرا بی جوابی در مقابلش، کلافه ام کرده بود. مهر را روی میز گذاشتم اما دیدنش عصبی ترم میکرد. پس آن را داخل جیبِ مانتویِ آویزان از تختم گذاشتم و با خشم به گوشه ایی از اتاق پرتش کردم. این جوان، خوب بلد بود که رقیبش را فیتیله پیچ کند.
#ادامہ_دارد...
شهید شو 🌷
#فنجـانے_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_54 ترس، همزادهِ آن روزهایم شده بود و سپری شدنِ ثانیه ایی بدون اضطراب
#فنجـانے_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_55
نمیدانم چرا؟ اما حسام تقریبا تمامِ وقتش را در خانه ی ما میگذراند و من خود را اسیری در چنگالِ او میدیم. بعد از شام به سراغش رفتم تا فکری به حالِ مادر کند و او با لحنی ملایم برایم توضیح داد که در زمانِ بستری بودنم، او را نزد پزشک برده و تشخیص شوک عصبی ش، دید و زندگی در گذشته های دور است.
یعنی دیگر مرا نمیشناخت؟ چه مِنویِ بی نظیری از زندگی نصیبِ من شده بود.
نیمه های شب ویبره ی گوشیِ مخفی شده از چشم حسام را در زیز تشکم حس کردم.
جواب دادم. صدایِ پشتِ خط شوکه ام کرد!
او دیگر در اینجا چه میکرد؟ همراهِ صوفی آنهم در ایران..
(الو.. سارا جان.. منم عثمان..)
یعنی صوفی راست میگفت؟
چرا این راهی که میرفتم، ته نداشت..
خودش بود.
عثمان.. با همان لحن مهربان و همیشه نگرانش اما برای چه به اینجا آمده بود؟ در فرودگاه گفت که به عنوان یک دوست هر کمکی که از دستش بربیاید دریغ نمیکند. حالا این فداکاری دوستانه بود یا از سرِ عشق؟
(سارا.. من زیاد نمیتونم حرف بزنم. تمامِ حرفهایِ صوفی درسته. جونِ تو و دانیال در خطره! حسام واسه رسیدن به دانیال هر کاری میکنه. تو طعمه ایی واسه گیر انداختنِ برادرت. باید فرار کنی، ما کمکت میکنیم. من واسه نجاتِ جونت از جونمم میگذرم. فکر کنم اینو خوب فهمیده باشی)
راست میگفت. عثمانِ مهربان برایِ داشتنم هر کاری میکرد اما مگر ترسوها از جانشان هم هزینه میکنند؟ این عثمان اصلا شبیه به آن مهاجرِ مسلمانِ بزدل در آلمان نبود.
صدایم لرزید (اصل ماجرا چیه؟ مگه نگفتی دانیالو تو خاطراتم دفن کنم؟ مگه نگفتی اون الان یه وحشیِ آدم کشه؟ مگه صوفی نگفت که انتقام میگیره. اینجا چه خبره؟)
بی تعلل جواب داد (سارا.. سارا جان.. الان وقته این حرفا نیست.. بعدا همه چی رو میفهمی، فعلا باید از اون خونه فراریت بدیم.. سارا، تو به من اعتماد داری؟)
من دیگر حتی به خودم هم اعتماد نداشتم. نفسی عمیق کشیدم. صدایم کردم. جوابش را ندادم.
(سارا من فقط و فقط به خاطر تو به این کشور اومدم. به من اعتماد کن.)
عثمان خوب بود اما خوبی هایِ حسام بیش از حد، قابل باور بود.
باید تصمیم میگرفتم. پایِ دانیال درمیان بود (باید چیکار کنم؟)
دلم برایِ یک لحظه دیدنِ برادرم پر میکشید. کاش میشد که صدایش را بشنوم. نفسی راحت کشید (ممنونم ازت. به زودی خبرت میکنم.)
بیچاره عثمان، از هیچ چیز خبر نداشت. نه از بیماریم نه از چهره ایی که ذره ایی زیبایی در آن باقی نمانده بود. دوست داشتم در اولین برخورد، عکس العملش را ببینم. شک نداشتم که به محض دیدنم از فرط پشیمانی، آه از نهادش بلند میشد.
سرگردانتر از مسافری راه گم کرده در کویر بودم. کاش دنیا یک روزاستراحت برایم قائل میشد.
دوباره درد همچون گربه ایی بی چشم و رو به شیشه ی ترک خورده ی وجودم چنگال کشید. سرم پر بود از سوالات مختلف. حسام چه چیزی از دانیال میخواست؟ چرا از یان خبری نبود؟ حتی تماسهایم را بی پاسخ میگذاشت.
حسام.. حسام.. حسام.. تنفرِ دلنشین زندگیم.. کاش بود و قرآن میخواند تا درد، فرار را برقرار ترجیح دهد.
آن شب تا صبح با بی قراری دست و پنجه نرم کردم.
صدایِ یالله گویی حسام در محیط پیچید. سرطان که جانم را به یغما برده بود، کاش حداقل موهایم را برایم میگذاشت، مطمئنا ابزار خوبی بود محض شکنجه ی این بچه مسلمان.
کلاهم را روی سرم گذاشتم. عطر بد خاطره یِ چای به وضوح در بینی ام نشست و صدایِ حسام از چارچوب درب در گوشهایم.
به سمتش چرخیدم. سینی به دست منتظرِ اجازه ی ورود بود و من صادرش کردم. سینیِ پر شده از چای، نان، پنیر و گردو را روی میز گذاشت و میز را جلویِ پای قرار داد. (حاج خانوم میگن اعتصاب غذا کردین.)
به دستانِ مردانه اش که با نظم خاصی در حالِ درست کردن لقمه بود نگاه کردم. پنج لقمه ی کوچک دست کرد و کنار یکدیگر در سینی قرار داد. در چای استکان، شکر ریخت و به رسم ایرانی بودنش، قاشق ظریفِ چای خوری را بعد از چرخاندن در استکان، درونِ نعلبکیِ گلدار گذاشت.
چای دوست نداشتم، اما این حسِ ملس را چرا.. (من از چایی متنفرم. جمعش کن.)
لبخند زد (متنفرین؟ یاااا.. ازش میترسید؟)
↩️ #ادامہ_دارد...
#نویسنده: زهرا اسعد بلند دوست
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
قسمت اول رمان👇
https://eitaa.com/aah3noghte/16624
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
سلام بر علی اکبر های امام زمان !
همان هایی که ندیده امام خود را عاشقند
و برای آمدنش از جان مایه میگذارند ❣️
💓 سلام بر علی،
شهید دهه هفتادی
که تنها برای رضای خدا و به عشق لبخند #امام_خامنه_ای
مظلومانه در راه دفاع از ناموس فدایی حق شد...
#سالروز_ضربت_خوردن
#شهید_غیرت 💟
داداش علی 🌹هوامو داشته باش ...
#شهید_علی_خلیلی 💖
#پیشنهاد_دانلود 👌
مکتب شهیدان تا ابد ادامه دارد ✌️
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
میدونین...
بِه نَظر مَن
"اربَعین... پای پیادِه... ڪربلا..."
باید جُـزء مِهـریه هَر دُختـری باشـِه...
اربعین
داغ
حرم را
به دلم
نگذاری...
#شب_جمعه_ست_هوایت_نکنم_میمیرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#قرار_عاشقی
از کودکی همیشه بدهکار او شدیم
یک پای خاطرات تمامی ما رضاست...❤️
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕