eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 آغاز ساخت پتروپالایشگاه تمام ایرانی فرمانده قرارگاه خاتم‌الانبیاء: ساخت اولین پتروپالایشگاه تمام ایرانی با ظرفیت ۱۲۰ هزار بشکه میعانات گازی در روز به همت سپاه پاسداران آغاز شد. این مجتمع که قرار است تولیدات استراتژیک برای صنایع شوینده، نساجی و صنعت پت فراهم کند ظرف دو سال ساخته خواهد شد. ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 هَر كسى كه کَرمش بیش‌تَر است پس شُلوغىِ سرش بيش‌تَر است مَن بِه قربانِ كَريمى بِشوَم كه گِدا دور و بَرش بيش‌‌تَر است..🖤 😍 ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 هر زمان مجنون شدی؛ لیلا تلافی می‌کند زشتی‌ات را نیز، او زیبا تلافی می‌کند سر به راهش باش، دست از دامن او برندار تا که دید افتاده‌ای از پا تلافی می‌کند غصه‌ی روزی نخور؛ خود را برایش خرج کن نوکری کن؛ عاقبت مولا تلافی می‌کند قطره‌ای هم ابرِ چشمت ریخت، پای روضه‌اش روز محشر مادرِ دریا تلافی می‌کند با «حسن جان» نوحه‌خوانی کن؛ نفس را خرج کن هر دمت را حضرت زهرا تلافی می‌کند 😍 ... 🏴 @aah3noghte🏴
end-11a.mp3
10.86M
💔 📗کتاب صوتی قسمت 2⃣1⃣ "زندگینامه و خاطرات رهبر انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای از دوران زندان و مبارزه با پهلوی" 👌 ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 شغل شریف و محترم ما گدایی است ما رو به غیر ضامن آهو نمی زنیم ما را غلام حلقه به گوش آفریده اند جایی به غیر صحن تو جارو نمی زنیم حتی اگر که خلق سر از ما جدا کنند جز رو به روی صحن تو زانو نمی زنیم ... 💕 @aah3noghte💕
💔 سلام رفیق امام‌حسینی‌ام تو که مےدانی گره به کارمان افتاده مےدانی جاده نجف تا کربلا برویمان بسته شده تو که مےدانی دلمان به ارباب و زیارت اربعینش خوش بود رحمی... دعایی... ما منتظریم رفیق! منتظر شنیدن خبر باز شدن راه اتمام فراق اینکه کوله بر دوش گام برداریم به یاد شما به سوی ارباب... رفیق دعا کن! تو که اجابت شد دعای شهادت و همجواری‌ات با سیدالشهدا ...💔 به قلم S.R ... 🏴 @aah3noghte🏴 هنگام کپی هشتک را حذف کنید
💔 💞 راز عاشقی حسین فرازی از دعای عرفه 💖 ... 🏴 @aah3noghte🏴
دوستان سلام طی رزمایشی که فردا در کانالهای بسیج هست از شما خواهشمندیم تا فرداشب عضو کانال زیر شوید و از مطالب کانال بهره مند شوید 👇👇👇 @maedah14
💔 بعضیا اگه چیزی رو از خدا خواستن، انجام نشه، با خدا قهر میکنن! مثل اینه که یه شاگرد از معلمش ۱۹ بگیره، و از مدرسه قهر کنه و بره... ضررش برای خودشه! ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 به این عکس نگاه کن! سربازان بعثی کلاه شهدای ایرانی را در کنار هم قرار داده‎اند لابد افتخار میکردند که با آن ارتش تا دندان مسلح توانسته اند سربازان روح‌الله را به خاک و خون بِکشند اما خدا خواست تا دنیا اعتراف کند به اینکه افتخار واقعی نصیب ملت ایران شد حال من و تو هستیم و راهی که شهدای مظلوممان با جان خود برای ما هموارش کرده اند برخیز... منطقه «البیضا» 💔 به قلم S.R ... 🏴 @aah3noghte🏴 برای کپی هشتک دلشکسته ادمین حذف شود
💔 فرد وارد بازار قیامت می‌شود فکر می‌کند خبری است تعجب میکند خدایا..! پس چه شد..؟! نمازها عمره‌ها..؟! می‌گویند: تو دل شکستی، ریا کردی، زهرِ زبان ریختی تمامش پرید.. ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 ✿اگہ‌مےخواےشهید‌بشی‌↶ نفست🌱روشهیدڪن♥️ روحت‌پر‌مےگیرد...:)✿ ... 🏴 @aah3noghte🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_سی_و_هشتم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے برای #دروغ گفتن تجربه ی کافی داشتم،
💔 ✨ نویســـنده: مقابل در کلیسا، دو زن میانسال ایستاده بودند با پالتوهای مشکی و روسری های بافته شده از کاموای کلفت. هر دو با هم سلام کردند. کشیش کلید را به دست گرفته بود و قبل از آن که در را باز کند، به زن ها نگاه کرد و گفت: "برای دعا که نیامده اید این وقت صبح؟" یکی از زن ها که نوک بینی اش از سرما سرخ شده بود گفت: "ما برای آمده ایم پدر." کشیش در را باز کرد، کلید را توی جیبش گذاشت و در حالی که دستگیره را به طرف پایین فشار میداد، گفت: "خدا رحم کند دخترانم! این چه گناهی است که نتوانستید تا غروب صبر کنید؟" بعد لبخند زد، در را باز کرد و گفت: "بیایید داخل دخترانم." کشیش در حالی که به سمت محراب می رفت، دکمه های پالتویش را باز کرد، اما وقتی چشمش به محراب افتاد ایستاد، خیره به محراب نگاه کرد؛ همه چیز به هم ریخته بود. تریبون سخنرانی واژگون و چهار جاشمعی پایه دار برنجی روی زمین افتاده بود. کشیش و زن ها باد دیدن محرابی که تخریب شده بود، کشیدند. کشیش جلوتر رفت و جلوی محراب ایستاد. زن ها در حالی که با به اطراف خود نگاه می کردند، کنار کشیش ایستادند. کشیش به آنها گفت: "لطفا به چیزی دست نزنید." و با گام های بلند به دفتر کارش رفت که کنار محراب بود. دفتر کارش کاملا به هم ریخته بود. هر دو کشوی میزش باز بودند. اوراق و دفاتر داخل کشو روی زمین پخش و پلا بود. با این که یقین داشت هزار دلاری که بابت پول کتاب مرد تاجیک کنار گذاشته بود به رفته است، باز دست برد داخل کشوی خالی؛ دلارها در جای خود نبودند. کشیش احساس کرد که پاهایش سست شده است. دستش را روی میز تکیه داد. سرقت دو هزار دلار، در مقابل کتابی که به دست آورده بود. ارزش چندانی نداشت تا به خاطرش رنج بکشد. او چاره ای نداشت جز این که به پلیس زنگ بزند. هر چند ممکن بود با به میان کشیدن پای پلیس، مسأله‌ی کتاب نیز به بیفتد. وقتی به پلیس زنگ زد، نای ایستادن نداشت. روی صندلی نشست و به اتاق به هم ریخته اش نگاه کرد و به کم سابقه ترین سرقتی که ممکن بود اتفاق بیفتد فکر کرد؛ معمولا سرقت از کلیساهایی انجام میشد که دارای جات گران قیمت بودند، نه کلیسایی که اشیاء با ارزشی در آن نبود. ... 😉 ... 🏴 @aah3noghte🏴 @chaharrah_majazi