eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 مآ دانشجو هاےِ علمـ نجوم نیستیم کهـ بتوانیمـ پر نور ترین ستاره‍ ها را تشخیص دهیم😔 شما همان ستاره اے باش که بدونِ تلسکوپ هاے قوے رصد میشود و خودش ظهور میکند
💔 یجوری لباس بپوشیم که وقتی امام زمان از کنارمون رد شد مجبور نشه چشماشو ببنده..!
Amir Kermanshahi - Man Sare Ghararam To Kojae (128).mp3
2.81M
💔 من سر قرارم تو کجایی؟ خیلی بیقرارم تو کجایی؟ کجا گمت کردم؟😔 امیرکرمانشاهی ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #نقش_زنان_در_جنگ ۱ در ماه های ابتدایی جنگ، آتش سوزی به شکل منظم هفتگی در سه راه اهواز ـ خرمشهر
پست رو از اینجا بخونین🍃 حتما خوشتون میاد👌 قسمتی از مطالب: خودشان میگویند در شروع کار ۳ اسم برای دسته های عملیاتی خود انتخاب کردیم: ۱ـ نیروی زمینی (تفکیک لباسها و اقلام) ۲ـ نیروی دریایی (خون شویی و شستشو) ۳ـ نیروی هوایی (پهن کردن روی پشت بام های چای خانه) https://eitaa.com/aah3noghte/21541
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 📹 موشن گرافیک | الشجرة‌الملعونة... 🏴 این آمار کشته‌شدگان یک جنگ نیست... ۲مهرماه سالروز وقوع حادثه منا در سال ۱۳۹۴ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ‏اینجا ایران است چند هفته است که جمعه ها برای رئیس جمهور تعطیل نیست چند هفته است که رئیس جمهور به نیشِ باز نمی گوید : من هم صبح جمعه فهمیدم😏 بلکه برعکس ما صبح جمعه می فهمیم که او سفر استانی رفته اینجا ایران است، چند هفته است که شرافت بر کشور حاکم شده ... ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 دلم برای تو و حرف تازه ات تنگ است دلم هوایی ان لهجه ی خوش اهنگ است..💔 #شهید_جواد_محمدی #آھ_اے_شھ
💔 چند سالی بود اوایل اسفند به راهیان نور می‌رفتیم و این مدت جواد با ماشـین شخصـی خودش کار خدمت رسانی به زائـرانِ شهدا رو انجام می داد و هیچ گاه از کسی بابت این کار، مطالبه ای نداشت. 🌷اونجا دلش رو با شهدا گره می زد.... یه مدتی بود نذر کرده بودیم روز بریم شلمچه و بـین زائرای شلـمچه، شربت توزیع کنیم. جـواد می گفت بيا اینجا از خـدت بخواهیم که ، با رهسپار بشیم. 🌷همینجوری حاجتمون رو هم گرفتیم و اربعین قسمتمون شد. سال بعد از اون هم اربعین سوریه بودیم و اربعین بعدی او پیۺ ارباب بود و ما از قافله جا موندیم.... ✍راوی: دوست شهید ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
``💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕 رمان امنیتی ⛔️ #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت7
``💔

🔰  🔰
📕 رمان امنیتی ⛔️  ⛔️


✍️ به قلم:  



دختر گریه می‌کند و  می‌کشد.
 خودش را روی زمین می‌اندازد و جیغ می‌کشد.
به مردهای داعشی التماس می‌کند و جیغ می‌کشد؛ اما فایده ندارد؛ زورش نمی‌رسد که خودش را رها کند. شالش عقب رفته و موهایش کمی پیدا شده‌اند.

مردم بقیه خانه‌ها هم ایستاده اند به تماشا. این مردم، ده سال است که به تماشا نشسته‌اند تا کشورشان به این روز بیفتد.


دندان‌هایم روی هم چفت می‌شوند و سرم را می‌کشم داخل خانه. احساس می‌کنم یک نفر روی سینه‌ام نشسته، دستش را گذاشته روی گلویم و فشار می‌دهد. 

هیچ کاری از دستم برنمی‌آید. سرم را می‌کوبم به دیوار پشت سرم و پلک‌هایم را بر هم فشار می‌دهم. دست خودم نیست که یاد خانم رحیمی می‌افتم. فکر کنم دور از جان، این دختر همسن خانم رحیمی باشد. 

لبم را گاز می‌گیرم. سرم درد گرفته است و تنگی نفسم شدیدتر شده. صدای جیغ‌های دختر و ناله‌های پیرمرد تحلیل می‌رود و کم‌کم قطع می‌شود.

 دلم می‌خواهد همین الان چشم باز کنم و ببینم همه این‌ها فقط یک خواب پریشان بوده است؛ اما نیست. صدای حرکت ماشین داعشی‌ها می‌آید و بعد هم صدای گریه و مویه‌های آرام پیرمرد و خانواده‌اش.

ابوعزیز می‌آید داخل خانه و چشمش به من می‌خورد. نگاهش را می‌دزدد؛ انگار خجالت می‌کشد که جلوی چشمش، دختر همسایه را برده‌اند و او ترسیده و فقط نگاه کرده.

 در را می‌بندد و می‌گوید: كل يوم يجمعون الزكاة والضرائب منا بذريعة جديدة. إذا لم يكن لدى شخص ما مال، فعليه أن يدفع ثمن حياته أو عِرضه.(هر روز به یه بهونه جدید ازمون زکات و مالیات می‌گیرند. اگرم کسی پول نداشته باشه، باید یا جونش رو بده، یا ناموسش رو.)



سینه‌ام سنگین‌تر می‌شود و درد بدی در آن می‌پیچد. کامم تلخِ تلخ است؛ مخصوصا که یاد خانواده خودم افتاده‌ام و یاد خانم رحیمی. ابوعزیز با صدای گرفته می‌گوید: خلّیه. تعال للفطور.(ولش کن. بیا صبحانه بخور.)

باشد...اصلاً به من چه که دختر مردم را در روز روشن با خودشان بردند؟ صبحانه مهم‌تر است! تف به این...
-می‌دونم حالت خرابه داداش. فعلاً آروم باش، طاقت بیار.

کمیل جلو می‌آید و دستش را می‌گذارد روی قلبم. انگار از میان انگشتانش آرامش در قلبم می‌ریزند. سرش را می‌آورد جلو و می‌گوید: یکم دیگه طاقت بیار عباس جان. درست می‌شه.

چشمانم را می‌بندم و وقتی بازشان می‌کنم، کمیل نیست. آرام‌تر شده‌ام. بدون هیچ حرفی وارد خانه می‌شوم. صبحانه شاهانه‌مان، کمی نان خشک است با شیر. در منطقه‌ای که داعش آن را اداره کند، همین هم غنیمت است. کم می‌خورم که ابوعزیز و مادرش گرسنه نمانند. تا همین‌جا هم خیلی لطف کرده‌اند که پذیرفته‌اند کمکم کنند. اگر داعش بفهمد دارند با ایران همکاری می‌کنند، کارشان تمام است.

ابوعزیز می‌گوید: یجب أن تغادر بعد المغرب.(باید بعد از مغرب راه بیفتی.)
سرم را تکان می‌دهم. این یعنی باید تا عصر این‌جا بمانم و از خانه هم نمی‌توانم بیرون بروم. ابوعزیز یک برگه تردد و مدارک شناسایی جعلی را تحویلم می‌دهد تا بتوانم از ایست بازرسی‌های داعش رد بشوم. خودشان به این‌ها می‌گوید بطاقه. نام و مشخصاتم را حفظ می‌کنم. پاهایم هنوز از پیاده‌روی دیشب درد می‌کند؛ کمرم هم.


...
 

...



💞 @aah3noghte💞

کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی ... مجازه👌
💔 🕊 إِلَهِی هَبْ لِی قَلْباً يُدْنِيهِ مِنْكَ شَوْقُهُ خدايـا، قلبى بـه مـن عنايت كـن كـه اشتياقش او را بـه تـو نزديـڪ كـند بعضی از قلب‌ها، خیلی نابَند..! حواستون به قلب‌هاتون باشـه :)♥️ |مناجات شعبانیه | ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 چون بهار از خُلق خوش، کردی معطر، خاک را رحمة للعالمین خواندت از آن، پروردگار 🍃🌹شنبه قشنگترین
💔 یَا صَاحِبَ الجَمال وَ یا سَیِدَ البَشَر مِن وَجهڪَ المُنیر لَقَد نُورِ وَالقَمَر لَایَمڪِن الثَنَاء ڪَما ڪَانَ حَقَّهُ بعد از خدا، بزرگ توئی... قصّه مختـصر. صلّوا على رسولِ الله و آله ﷺ✨ ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 که اینقدر قوی هستم تا غول افسردگی برده ی من باشه و پامو‌ بذارم روش و برم بالا سمت هدف هام💪 ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 خطاب به عمو: عمو جان ما اگر زمان سلام الله علیه بودیم کمکش می کردیم یا ما را با پول می خریدند؟! ... 💞 @aah3noghte💞
هدایت شده از شهید شو 🌷
AUD-20201019-WA0078.mp3
7.8M
💔 دعای هفتم صحیفه سجادیه به ختم دعای هفتم صحیفه سجادیه بپیوندید‼️ لطفا همراه با گوش دادن به صوت، زمزمه کنید...به نیت: 👈تعجیل در فرج امام زمان علیه السلام 👈سلامتی رهبر و همه مسلمانان و شیعیان 👈رفع و دفع کامل ویروس کرونا ⌛️ زمان: جمعه ۱۴۰۰/۵/۲۹ ✅به مدت ۴۰ روز 🏴ان‌شالله اربعین، کربلا🤲 🔴لطفاً این پویش رو تکثیر کنید. 📣توجه: هر زمانی که این پویش به دستتون رسید، دعا رو شروع کنید👈 حداقل به مدت ۴۰ روز ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 ‏اللهم اغفر لی الذنوب التی باعث می‌شه خرجِ چیزی بشیم که واسش خلق نشدیم. ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_آل‌عمران (۳۹) فَنادَتْهُ الْمَلائِكَةُ وَ هُوَ قائِمٌ يُصَلِّي فِي الْم
✨﷽✨ (۴۱) قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً قالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمْزاً وَ اذْكُرْ رَبَّكَ كَثِيراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكارِ (زكريّا) گفت: پروردگارا! براى من نشانه‌اى قرار ده (تا علم من به يقين و اطمينان تبديل شود. خداوند) فرمود: نشانه‌ى تو آن است كه تا سه روز با مردم سخن نگويى، مگر از طريق اشاره. (البتّه به هنگام ذكر خدا زبانت باز مى‌شود. پس) پروردگار خود را (به شكرانه‌ى اين نعمت) بسيار ياد كن و هنگام شب و صبح او را تسبيح گوى. 🔊 پیام ها - خدايى كه مى‌تواند زبان را هنگام تكلّم با مردم ببندد و هنگام ذكر خدا باز كند، مى‌تواند از پدرى پير و مادرى عقيم نيز فرزندى به دنيا بياورد. «كَذلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ ما يَشاءُ ... أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ» - انبيا، به دنبال رسيدن به مقام يقين و شهود هستند. «اجْعَلْ لِي آيَةً» - هر چه لطف الهى بيشتر مى‌شود بايد ياد او نيز بيشتر شود. «وَ اذْكُرْ رَبَّكَ كَثِيراً» - ذكر خدا هر چه بيشتر، بهتر. «وَ اذْكُرْ رَبَّكَ كَثِيراً» - در ميان ذكرهاى خداوند، تسبيح جايگاه خاصّى دارد. «وَ اذْكُرْ رَبَّكَ ... وَ سَبِّحْ» ... 💕 @aah3noghte💕
وَقَالَ الرَّسُولُ: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا
ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!
💔 📸استوری جالب همسر متاسفانه از بچگی یه جوری شهدا رو به ما نشون دادن که فکر می‌کردیم انسان‌های دست‌نیافتنی هستند ... ... 💞 @aah3noghte💞
Shab3Fatemieh1-1399[05].mp3
5.66M
💔 یه نوجوون به ما اینو ثابت کرد، که مرگ می‌تونه زیبا باشه ... 🎙 بانوای : حاج میثم مطیعی 🏴 به مناسبت عروج شهـادت گونه ققنوس ایـران " " ... ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
``💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕 رمان امنیتی ⛔️ #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت8 دخ
``💔

🔰  🔰
📕 رمان امنیتی ⛔️  ⛔️


✍️ به قلم:  



ابوعزیز یک برگه تردد و مدارک شناسایی جعلی را تحویلم می‌دهد تا بتوانم از ایست بازرسی‌های داعش رد بشوم. خودشان به این‌ها می‌گوید بطاقه. نام و مشخصاتم را حفظ می‌کنم. پاهایم هنوز از پیاده‌روی دیشب درد می‌کند؛ کمرم هم.

....
چند ماه پیش، وقتی با لب و لوچه آویزان برگشتم اصفهان، یک راست گفتند برو اتاق حاج رسول. راستش داشتم از فضولی می‌مردم. حاج رسول در اتاقش بود و داشت به گلدان‌‌های حسن‌یوسفش آب می‌داد. 

وارد که شدم و احترام گذاشتم، نگاهش افتاد به چهره خسته و شاکی‌ام. حالا ساعت چند بود؟ دوازده شب. برای همین خواب‌آلود هم بودم و حسابی قیافه‌ام بهم ریخته بود. حاج رسول هم فهمید باید برخلاف همیشه، کمی نازم را بکشد و دلجویی کند. آمد جلو و گفت: به‌به! پسرم عباس! خوبی باباجان؟

یک لبخند زورکی زدم و گردن کج کردم. دلم می‌خواست بگویم اگر الان در پرواز تهران-دمشق بودم، حالم خیلی بهتر بود نه الان که مانند چک برگشتی شده ام؛ اما نگفتم.
ترجیح دادم غر نزنم تا زودتر برود سر اصل مطلب. خودش هم فهمید حوصله ندارم که دعوتم کرد بنشینم.

خودم را رها کردم روی مبل‌های قدیمی دفترش. صدای فنر مبل‌ها در‌آمد. نمی‌دانم چرا حاضر نیست وسایل دفترش را عوض کند. چندبار هم گفتیم این کار را بکند، هربار می‌گفت: پول بیت‌المال برای عشق و حال من توی دفتر نیست. همینا خوبه.

چند برگه و پرونده را از روی میزش برداشت و عینکش را زد: خب چه خبرا؟
می‌دانستم من را از پای پرواز تهران-دمشق برنگردانده و ساعت دوازده به دفترش نکشانده که حال خودم و خانواده‌ام را بپرسد و گپ و گفت دوستانه داشته باشیم. سوالش را با سوال جواب دادم: از کجا چه خبر؟

از بالای شیشه‌های عینک نگاهم کرد و جدی شد: تو سال 88 توی تیم حاج حسین بودی؟
از یادآوری آن سال و آن پرونده سرم درد گرفت. برای جای خالی حاج حسین و کمیل آه کشیدم و گفتم: بله! چطور؟

دوباره نگاهش را انداخت روی برگه‌های مقابلش و گفت: پس خوب می‌دونی اونایی که می‌خواستن ایران رو مثل سوریه درگیر جنگ کنن، هنوز بی‌خیال نشدن که هیچ، فعال‌تر هم شدن.
 از طیف سلطنت‌طلب و باستان‌گرا بگیر تا داعش و گروهک‌های جدایی‌طلب و منافقین. برای همین گفتم تو بیای سر این پرونده بایستی و از تجربه‌ت توی سال هشتاد و هشت و چندتا ماموریت برون‌مرزی‌ای که داشتی استفاده کنی.

گفتم: در خدمتم.
یعنی چیز دیگری نمی‌شد بگویم. مهم نیست چه کاری باشد و کجا باشد؛ کار من دویدن برای انقلاب و امنیت مردم است؛ اما راستش را بخواهید، دلم هنوز در پرواز تهران-دمشق بود. با خودم می‌گفتم الان حتماً بچه‌ها دارند توی سر و کله هم می‌زنند و شوخی می‌کنند؛ شاید هم خودشان را به در و دیوار هواپیمای نظامی آویزان کرده‌اند که موقع فرود نیفتند روی سر و کول هم.

دوباره آه کشیدم و ناگاه دیدم حاج رسول، یک پرونده با جلد سبز را مقابلم گرفته. به خودم آمدم و پرونده را از دستش گرفتم. گفت: عاشقی؟ رفته بودی توی هپروت!


با شرمندگی سرم را پایین انداختم. حرفش اعصابم را خرد کرد؛ یاد چندسال پیش افتادم. لبم را گاز گرفتم و حواسم را جمع کردم در همان اتاق حاج رسول. فکر کنم خودش هم فهمید یاد چه چیزی افتاده‌ام که دوباره جدی شد: این رو بخون.
تا فردا ساعت نُه و نیم صبح وقت داری نظرت رو بگی و تیم بچینی و کارِت رو شروع کنی.



...
 

...



💞 @aah3noghte💞

کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی ... مجازه👌