eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 سلام اما بعد... حال خوبتون مستدام...
💔 ‏يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّكَ كَدْحًافَمُلَا قِيهِ ‏تهش به خدا می‌رسی اما وقتی که از هفت‌خان زندگی دنیا گذشتی! . ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 حقیقتا یکی از کارهای خوبی که این روزها میشه انجام داد همینه.... 🍃درود به شرف دختران ایران زمین 💌سلام جوانمرد تو بمان تا امنیت برایم بماند ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 🎥حجت‌الاسلام راجی: 🛑 ملت شایعه‌پذیر وجاهل بازیچه دست دشمنش خواهد شد گرچه امام علی(ع) امامش و مالک اشتر فرمانده او باشد.!!! ✡ اینستاگرام و ابزارهای دشمن، ابزار شایعه در کشور هستند که توسط سلبریتی ها و تعدادی از افراد مشخص راهبری می‌شوند! ... 💞 @aah3noghte💞
💔 دیشب شهید شد چون نمی‌خواست پرچم امام حسین آتش بگیره حرامیان صحرای کربلا هم شکل اغتشاشگرای دیشبی بودند ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 کیه؟ همون که وقتی فامیل درجه یک تو از کرونا مردند و حاضر نشدی حتی جنازه ش رو دست بزنی، وایساد و جنازه رو غسل داد و بهش نماز خوند کیه؟ اونی که تا سیل و زلزله بیاد، معطل کارای اداری نمی مونه و میره برای کمک کیه؟ اونی که تو گرمای تابستون وقتی تو داری زیر باد کولر به نظام و آخوندا فحش میدی، میره و تو مناطق محروم عرق میریزه تا اونجا هم آباد بشه بله جنابان همیشه مدعی! همون تفکریه که امام خمینی رحمت الله علیه سنگ بنای اونو گذاشتن و از خدا خواستن که با بسیجیانشون محشور کنه. یعنی علیه السلام که همه وجودش وقف اسلام بود.*(امام خامنه‌ای) ... 💞 @aah3noghte💞
💔 -حسادت می کنی؟ +اوهوم.. -به کی؟! +به کسانی که خاکِ کربلا را لمس می کنند، درحالیکه من دلتنگم..🌱 ... 💞@aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 سلام فرمانده میخونن #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞
گویا فایل بالایی مشکل داره ببینین پایینی باز میشه؟ اگه دانلودش کردین ذخیره کنین، و از تو گالری ببینید از دستش ندین😉
💔 هشدار فوری! خواندن این متن از نان شب هم واجب تر است. شهروند محترمی که این متن را مطالعه میکنید! الان که من دارم با شما صحبت میکنم یک فوق العاده در حال رخ دادن است؛ متن را تا آخر بخوانید و برای همگان ارسال کنید. 👈 ترکیه، اسرائیل و آذربایجان با اتحاد و همکاری هم در حال تغییر مرزهای شمال غرب کشور ایران هستند یعنی نوار مرزی زنگه زور . اگر نوار مرزی زنگه زور از کنترل ایران و ارمنستان خارج شود برای همیشه قطع خواهد شد.❌ ▪️ چنانچه مثلث شوم ترکیه و اسرائیل و آذربایجان بتواند منطقه زنگه زور را تصرف کنند ناتو رسما وارد دریای خزر میشود و پروژه از قبل طراحی شده درگیری ایران با ناتو و استارت خواهد خورد. 👈 داستان مهسا امینی هم در راستای همین پروژه شوم طراحی گردیده است،، مهسا امینی را خود محور شرارت علم کرد خودشان کشتند و خودشان هم خونخواه او شدند. لبّ کلام را عرض کنم: نقشه ترور مهسا امینی بخاطر این بود که تمام نیروی های سپاه و ارتش را درگیر اغتشاشات داخلی بکنند و پروژه صهیونیستی جدایی منطقه زنگه زور را آغاز نمایند. 👈 متاسفانه تا الان نقشه طبق میل دشمن پیش رفته است. سپاه و ارتش بخاطر مقابله با اراذل و اوباش و گروهک های تروریستی تمام پتانسیل و امکانات خود را وارد شهرها کرده اند اگر جنگ خارجی علیه ایران تحمیل شود شک نکنید تجزیه ایران حتمی است چرا که نیروی های نظامی یک کشور نمی‌توانند همزمان در چند جبهه درگیر شوند، اصلا نیرویی برای مرز باقی نمانده تا بخواهند از کیان مملکت دفاع کنند . تجزیه طلبان کورد از غرب، پان تورکها در تبریز، گروهک الاحوازیه در اهواز، تکفیری های تحت حمایت عربستان سعودی در سیستان، کوروش پرستان در مرکز و ..‌ همگی علم استقلال و جدایی از ایران را بلند کرده اند. آیا صدای زوزه گرگ ها و کفتارها را نمی شنوید؟! 👈متاسفانه در کنار مثلث شوم ترکیه و اسرائیل و آذربایجان یک ضلع خطرناک دیگری بنام جدایی طالبان کورد وجود دارد( پان کوردیسم ) که مزدوران خود را وارد شهرهای ایران کرده است. امروز بیشتر قتل عام های خیابانی توسط همین گروهک پلید تروریستی انجام میشود( گروهک پژاک و کومله ) لذا در این برهه فوق حساس کشور به و درایت من و شما نیاز مبرم دارد‌. جنایات و نقشه های شوم این خناسان را رسانه ای کنیم. پان کوردیست ها هیچگاه عاشق چشم و ابروی ما ایرانی ها نبوده اند. پرچم مخصوص خود را دارند، اقلیم خاص خود را دارند شاید به زبان نیاورند اما ایرانی جماعت را انسان حساب نمیکنند. ( حساب کوردهای شریف وطن پرست از این بربرها جداست ) 👈متاسفانه فضای مجازی توسط دشمن مدیریت میشود، اخبار سراسر دروغ به شدت به بدنه جامعه تزریق شده مردم چون قدرت تجزیه و تحلیل ندارند اخبار ضد انقلاب و ایران ستیزان را به راحتی باور میکنند در واقع اکنون خود مردم ایران که علی القاعده می بایستی مدافع وطن باشند دقیقا دارند نقش پیاده نظام دشمن را بازی میکنند چرا که در بازی رسانه ای دشمنان شستشوی مغزی شده اند. سناریوی مهسا امینی بسیار هوشمندانه مردم ما را شستشوی مغزی داد. ما در جنگ نرم رسانه ای شکست خورده ایم چیزی که اکنون وظیفه من و شماست حفظ کشور از خطر تجزیه است باید روشنگری کرد باید فریب خوردگان وطنی را آگاه کرد. براستی چه شده است که آمریکا و اروپایی که پلیسش به راحتی ۱۵ گلوله به شکم زن باردار شلیک میکنند مدافع زن ایرانی شده است؟! دفاع از حقوق زن اسم رمز عملیات اردوگاه دشمن است. کدام زن؟ کدام حقوق؟ مگر در غرب وحشی حقوق بشری وجود دارد تا در ایران هم رعایت بشود؟!! ▪️ دوست عزیز ! مهسا امینی است، فروپاشی و تجزیه ایران نشانه است ابعاد این طرح پیچیده صهیونیستی را برای دوستان و آشنایان تبیین کنیم، بخدا سوگند سکوت در قبال این هجمه ترکیبی علیه ایران گناه نابخشودنی است، مملکت توسط ایادی استکبار تکه تکه شود آیندگان ما را نخواهند بخشید کما اینکه نسل امروز ما شاهان بی کفایت قاجار و پهلوی را بخاطر جدایی ۱۲ منطقه از ایران ( از جمله بحرین ) نخواهند بخشید. 👈 یادمان باشد عبادت همیشه نماز و روزه و زیارت نیست، روشنگری هم عبادت است، یک فریب خورده ای که اموال عمومی را به آتش میکشد توجیه کردن عبادت است، بیدار کردن اونی که بخاطر تحریک شبکه ایران اینتر نشنال و BBC و صدای آمریکا و من و تو قرآن و مساجد را به آتش میکشد عبادت است. سلام و درود خدا بر اهل بصیرت . ... 💞 @aah3noghte💞
💔 آدم رو سگ بگیره، جو نگیره! farsnews.ir/my/c/164027 لینک درخواست محاکمه علی کریمی و سلبریتی های دوزاری به عنوان لیدر اغتشاشات
به‌پرچم‌کشورمون‌توهین‌شد! پرچم‌کشور‌رو‌آتیش‌زدن وقتشه‌مثل‌همیشه‌کنارهم‌دیگه‌ وطن‌پرست واقعی‌رونشونشون‌بدیم... پروفایل‌هامون‌رو‌پرچم‌ایران‌بزاریم؟(:
💔 چشم به انگشت اشاره علی دارم . ... 💞@aah3noghte💞
💔 -خـدایا! مرا به خاطر گناهانی ڪه در طولِ روز بـا هـزاران قـدرتِ عـقل توجیھشان مے‌ڪنم ببخش!🚶🏾‍♂🚶🏾‍♂ {شهیدچمران ... 💞@aah3noghte💞
هدایت شده از شهید شو 🌷
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸 هادی فِرز 🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی «قسمت سی» جمعیت عراقی و ایرانی و
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸 هادی فِرز 🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی «قسمت سی و یکم» تو دل خودش به پیرمرده گفت: دمت گرم ... ینی دم همتون گرم ... به شاه چراغ قسم شماها زندگی میکنین ... کیف میکنین به مرتضی علی ... میام ... بازم میام ... چه قتل گردنم باشه و چه نباشه ... میام همین جا ... اگه دفعه دیگه تبر و چماق هم بخورم می ارزه. رفت. دوساعت پیاده روی کرد. نه اینکه فکر کنین فقط پیاده روی کردا. نه به جان عزیزتان. نگذاشت چیزی تو دلش بماند. املتِ بچه های عراقی. خرماهای تازه تو سینی های بزرگ که سه چهار نفر گرفته بودند روی سرشان و نشسته بودند وسط راه. صفِ کباب ترکی موکب کویتی ها. چایی آتیشی. قهوه های تلخ عربی. دیگه حلوا و میوه و آجیل و این چیزا که همین طور که راه می‌رفت، برمیداشت و مینداخت بالا. بزرگوار حتی نذاشت وسطش هوا بگیره. مرتب دهنش میجنبید. فقط به خاطر اینکه حلال باشه، هر از گاهی که به دسته های عزاداری میرسید دو سه تا لبیک یا حسین میگفت و خرش خرش کفشش برمیکشید و رد میشد. کم کم داشت هوا تاریک میشد. هادی باز هم به مسیر ادامه داد. تا اینکه هوا کاملا تاریک شد. هر چند مسیر روشن بود و موکب ها هم آباد بود. ولی هر عراقی و هر موکب داری داشت تلاش میکرد زائران بیشتری با خودش ببره و پذیرایی کنه. هادی دید یه وانت نسبتا شیک وایساده و پشتش هفت هشت نفر زائر ایرانی که معلوم بود بچه حزب الهی هستند سوار شدند. هادی با خودش فکر کرد و گفت: این که ماشین وانتش این قدر نو و خارجی و با کلاسه، دیگه خونه و زندگیش چطوریه؟ انتظار داشت با تبر و چماق بیان به زور سوارش کنند اما دید نه. اینجا اینجوری نیست. هادی که نمیدوست چی بگه، به وانت نزدیک شد و به بچه حزب الهی ها گفت: میبره خونشون پذیرایی کنه و این چیزا؟ یه جوون حدودا 22 ساله گفت: آره. بیا بالا. مرد عراقی که اسمش مجید بود، یکی دو نفر دیگه هم سوار کرد و راه افتاد. بچه بسیجی ها شروع کردند و شعر و نوحه میخوندند: کربلا کربلا ما داریم میاییم ... کربلا کربلا ما داریم میاییم ... یه ربع طول کشید. چیزی حدود ده کیلومتر از جاده اصلی دور شدند. وارد یه روستا شدند. روستایی خیلی معمولی و فقیر نشین. مجید کم کم سرعتش رو کم کرد. هادی که اصلا انتظار چنین روستایی نداشت، هاج و واج به این طرف و اون طرف نگاه میکرد. تا اینکه وانت جلوی یه خونه روستایی کوچیک ایستاد. یه مرد عراقی حدودا چهل ساله از درِ خانه بیرون آمد. با لبهای خندان و خوشحال. هادی دید همه دارن پیاده میشن. اونم پیاده شد اما با دلخوری. همه سلام کردند و وارد خونه شدند. کل خونه یه حیاط ده متری بود و یه دستشویی گوشه حیاط و یه اتاق 12 متری و یه مطبخِ شش متری. همین قدر کوچیک و بی بضاعت. صاب خونه که اسمش صاعد بود به مجید تعارف زد و دعوتش کرد که شام بیاد داخل. مجید هم قبول کرد. همه نشسته بودند تو اتاق که هادی دید سفره ای انداختن و برای هرکسی یه کاسه گذاشتند. هادی نگاهی به کاسه انداخت و دید آبگوشت سیب زمینی هست. نگاهی به بقیه انداخت. دید همه دارن با کیف میخورن و خدا را شکر میکنند. هادی دید خبری از سور و سات اون موکبی که با تبر بردنش نیست. گفت خیالی نیست. قشنگ یه نون توی کاسه آبگوشت تیکه کرد و مثل بقیه زد بر بدن. صاعد به زور کاسه های همه رو دو سه بار پر کرد. با گوشت و سیب زمینی اضافه. همه خوردند و ازش تشکر کردند. وقتی داشتند چایی میخوردند، حواسشون به طرف مجید و صاعد جلب شد. دیدند مجید کاغذی از جیبش درآورد و به صاعد نشون داد. صاعد هم سری تکون داد و زیر لیستی که اعداد نوشته بود، نوشت 12 ! برای همه سوال شد که ماجرا چیه؟ یکی از بسیجی ها که بچه امیدیه بود و عربیش خوب بود با زبون عربی ازش پرسید چیکار میکنید؟ صاعد و مجید شروع کردند به حرف زدن که ترجمه اش میشه این: صاعد: سه سال پیش من و پسرم داشتیم میرفتیم خونه مادرم که بچه ام شیطنت کرد و یهو پرید وسط جاده. این آقا مجید با همین ماشین نتونست کنترل کنه و محکم با پسرم برخورد کرد و پسرم مرد. همین که عکسش اینجاست. اینا. رو دیوار. مجید: طایفه صاعد خیلی عصبانی شدند. چن من اون شب مست بودم و با مستی پشت فرمون نشسته بودم. بابام که بزرگ خاندان ما هست حاضر نشد بیاد با بابای صاعد که بزرگ خاندانشون هست صحبت کنه و ضمانتم کنه. میگفت من پسری که عرق بخوره و مست کنه نمیخوام. دلم خیلی شکست. رفتم پیش صاعد. دیدم صاعد خیلی حالش بده. بالاخره پسرش از دست داده بود. خدا بعد از چهارتا دختر، یه پسر به صاعد داده بود و خیلی دوسش داشت. صاعد: اسم پسرم گذاشته بودیم قاسم. گفتم عصای دستم میشه. ولی ... رفت. ادامه دارد... 💕 @aah3noghte💕 @Mohamadrezahadadpour
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸 هادی فِرز 🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی «قسمت سی و یکم» تو دل خودش به پی
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸 هادی فِرز 🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی «قسمت سی و دوم» صاعد بغض کرد. مجید هم روش کرد به طرف دیوار و بغض کرد. صاعد گفت: دیدم اگه قصاص بکنم آروم نمیشم. پسرمم برنمیگرده. اگه هم ولش کنم، طایفه ام اذیتم میکنن و دیگه بابام حلالم نمیکنه. به خاطر همین تصمیم گرفتم با مجید معامله کنم. اسم معامله که آورد، هردوشون سرشون پایین انداختند. گریه امانشون نداد. بقیه هم حالشون بهتر ازصاعد و مجید نبود. صاعد یه کم آرامتر که شد ادامه داد: با مجید معامله کردم. گفتم باید هر سال برام زائر اربعین بیاری. سالی صد نفر. تا ده سال. مجید گفت: صاعد نه از من پول گرفت. نه دیه گرفت. نه اذیتم کرد و حتی نگذاشت دست طایفه اش به من برسه. منم قبول کردم که تا ده سال نوکریش بکنم. تا حالا چند بار میخواستم این ماشینو بفروشم. ولی تصمیم گرفتم تا ده سال که به صاعد قول دادم، ماشینمو نفروشم و با همین ماشینی که زدم به قاسم، زائر بیارم. صاعد گفت: اینم کاغذی هست که هر شب که زائر اربعین آورد، براش امضا میکنم و انگشت میزنم. خودم گفتم مینویسم و امضا میکنم. چون میخوام به طایفه ام نشون بدم تا کسی اذیت مجید نکنه. وگرنه خدا اگر قاسم را از من گرفت، در عوضش برادر با معرفتی به نام مجید به من داد. صبح شد. هادی تا چشم باز کرد، دید هیچ کس دور و برش نیست. خواب مونده بود. بچه بسیجی ها رفته بودند. پاشد نشست. دستی به سر و کله اش کشید. میخواست بره بیرون که یاالله گفت و در اتاق رو دو سه مرتبه کوبید. صاعد با گفتن کلماتی عربی که هادی ازش سر در نمیاورد جلو اومد و در را باز کرد. لبخندی به چهره داشت. به هادی فهموند که تو خواب بودی که اذان صبح شد و بچه ها نمازشون خوندند و مجید اومد دنبالشون و اونا رو تا جاده اصلی رسوند. هادی خیلی شرمنده شد که چرا نمازش قضا شده و جلوی اون همه آدم نماز نخونده. و هم اینکه لنگ ظهر هست و خونه مرد عراقی مونده. اما دید صاعد کاسه ای شیر داغ از خانمش گرفت و با یه تیکه نان و یه کاسه کوچیک خرما برای هادی آورد. هادی با شرمندگی بیشتری نشست و کاسه شیر رو خورد و چند تا کله خرما انداخت بالا. بلند شد که راه بیفته که دید صاعد داره موتورش رو روشن میکنه. به هادی حالی کرد که خودم میرسونمت. هادی نشست تَرکِ موتور صاعد و راه افتادند. رسیدند جاده اصلی. هادی که فقط جمله فی امان الله بلد بود، هفت هشت بار به صاعد همین جمله رو گفت و رفت. ساعت حوالی یازده بود. بدش نمیومد که مثل دیروز، مسیر رو پیاده روی کنه و کلی چیز میز بخوره و کیف کنه و بره. البته عجله ای هم نداشت. تو عمرش به یاد نداشت اینقدر راه پیاده رفته باشه. به ستون ها نگاه میکرد. میدید هنوز خیلی مونده. به ملت نگاه میکرد. میدید پیر و جوون و زن و مرد و حتی کودکان هم دارن پیاده میرن و هیچ کس گله ای نمیکنه و همه دارن کیف میکنند. به یه جایی رسید که دید دارن میوه میدن. تو صف وایساد. دید موکب بزرگی هم هست. عکس یه آخوند سید هم چسبوندند به سر درش. ادامه دارد... 💕 @aah3noghte💕 @Mohamadrezahadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 پلیسی که زدن و از موتورش افتاده رو زنده زنده آتش زدن‼️ روزگاری نه چندان دور در این پهنه سرسبز سربازانی بودند که به حُکم شاه مستبد مجبور بودند چادر از سر نوامیس بکشند سربازانی که گاه برای تمرّد از این دستور خودشان کتک خوردند، تبعید شدند و ... (ر.ک.فیلم کلاه پهلوی) گذشت و مردم چه موافق چه مخالف متحد شدند و خاندان آن مستبد را از کشور بیرون راندند زمزمه های بی حجابی از آن روز شروع شد که دشمنان فهمیدند را باختند و در آینده هم اگر جنگی شود این گربه کشور که حالا دیگر برای خودش شیری شده تن به تسلیم نخواهد داد💪 حالا هم مثل قبل که یک کشور اسلامی و آزاد بود و یک دنیا روبرویش یک کشور اسلامی و آزاد مانده و یک دنیا روبرویش برای زمین زدنش ولی کور خوانده اند تا شیعه هست ، نمی گذارد رسم نامردی به این کشور برگردد کتک می خورد اما نمی گذارد تنها شود هم اگر اتفاق افتاد ما پیش مرگ آقا و مقتدایمان خواهیم بود💪 شیعه! تو بِدان امروز تو مَحَک خورده هر کس که گفته بسیار کتک خورده ... 💞 @aah3noghte💞