eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 قسمت صد و شش پس میاد سر کوچه
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 قسمت صد و هفت خیلی از ماشینا که عجله داشتند بوق میزدند و یه عده هم از سر لج و لجبازی بوق بوق میکردند. مشخص بود که تعدادشون زیاد نیست اما فضا را در دست گرفته بودند. نیرو انتظامی تلاش میکرد اما اینقدر بعضی از اغتشاشگرها دریده بودند که حتی دو نفر خانم رفته بودند جلوی ماموران نیرو انتظامی و کشف حجاب کرده بودند و سینه سپر میکردند و فحاشی و جیغ می‌کشیدند تا مثلا اعصاب اونا رو بهم بزنن. اما نیروی انتظامی در کمال خونسردی و بزرگ منشی برخورد میکرد و دستور برخورد نداشت. 400 با ظاهری متفاوت و عینا شبیه شبنم از یکی از فرعی ها خارج شد و به طرف جمعیت رفت. دوربینش درآورد و شروع به عکاسی کرد. اینقدر نقشش رو قشنگ بازی میکرد که دهان 500 باز مونده بود!500 ماموریت داشت که در فاصله بیست متری 400 حرکت کنه و مراقبش باشه. یه جاهایی اینقدر 400 حرفه ای رفتار میکرد که لج 500 دراومده بود و دوس داشت بهش یه چیزی بگه! از طرف دیگه، محمد و بچه ها در اتاق فرمان توسط دوربین های قوی و کوادکوپترها صحنه رو رصد میکردند. محمد درِ گوش 400 گفت: اینا نیستند. برو جلوتر. اینا بهت توجهی ندارند. 400 هم مسیرش گرفت و همین طور که از مردم و پلیس عکس می‌گرفت راهشو گرفت و رفت. محمد رفت رو خط مدنی و گفت: کجایی پسر! مدنی گفت: جای همیشگیم. روبرو پیتزا فروشی. سعید دوربین رو چرخوند و دید مدنی با کلاه همیشگیش و لباس و موتورش جلوی یه پیتزا فروشی ایستاده و داره پفک میخوره. محمد رفت رو خط صدرا و گفت: صدرا تو کجایی؟ صدرا هم جواب داد: دنبال یه دو تا سوژه حلال! موقعیت غربی ام. سعید صدرا رو نشون داد که رو موتورش نشسته و داره به جمعیت نگاه می‌کنه و زنجیرکشو می‌چرخونه. محمد بهش گفت: صدرا کل اون راسته مال تو! صدرا بدون هیچ عکس العمل خاصی، فقط گفت: حله آقا. محمد و سعید مشغول رصد بودند که دکتر هم به جمع اونا اضافه شد. سلام و علیک کردند و سه تایی دقیق اوضاع رو بررسی میکردند. 400 داشت راه خودشو می‌رفت که یه پسره مزاحمش شد. پسره اطرافش می‌پلکید و می‌گفت: خانمی از منم عکس میگیری؟ 400 اول محلش نذاشت. اما اون پسره ول کن نبود. محمد درِ گوش 400 گفت: اگه مزاحمت نیست بذار باشه. 400 گفت: تمرکزمو بهم میریزه. محمد گفت: بگم بیان سراغش؟ 400 گفت: نه ... اگه دیدم ول کن نیست اطلاع میدم. پسره که چشماش ده تا شده بود به 400 گفت: با کی حرف میزنی؟ اگه دیدم ول کن نیست اطلاع میدم دیگه چیه؟ 400 یه لحظه ایستاد و رو به طرف پسره کرد و از عمد روسری و کلاهشو یه کم جابجا کرد تا چشم پسره به هندزفریِ مخصوصِ توی گوش راستِ 400 افتاد. وحشت کرد و با ترس گفت: خواهر غلط کردم! زدم به کادون! 400 هم خیلی جدی بهش گفت: دقیقا! بفرمایید آقا! پسره فورا راهشو کج کرد و با یه خدافظی در افق محو شد. محمد و دکتر و سعید که صدا و تصویر را داشتند از بس خندید و دلشون به حال پسره سوخت حد نداشت. وسط خنده ها یه لحظه حواس محمد به طرف دو تا موتوری رفت که داشتند از سر خیابون در دو مسیر متفاوت به طرف 400 میرفتند. محمد رفت رو خط صدرا و گفت: صدرا موقعیت جنوب غربی! صدرا با یه حرکت، موتورشو روشن کرد و راه افتاد. سربازان گمنام ادامه دارد... به قلم محمدرضا حدادپورجهرمی @mohamadrezahadadpour 💕 @shahiidsho💕
شهید شو 🌷
💔 شماره ناشناس زنگم زد؛ گفت: ڪجایی؟ گفتم: شما؟ گفت: مےشناسی! گفتم:شما؟ گفت: من جوادم... تپش قلبم یڪ
💔 ناغافل محـڪــم زد پس گردنم! طوری ڪہ پیـشانـی‌ام خــورد توی فرمان!😢 گفــتـــم: بچه مےزنی؟! گفت: مجیده، مشام من تیزه! مجید! اگه بفهمم باز هم سیگار ڪشیدی،🚬نگاهت هم نمےکنم... گفتم: من که گفتم سیگار نکشیدم!😒 انگشتش را به حالت تهدید تکان داد و گفت: به من دروغ نگو بچه‌ی حج خلیل!☝️🏻 ✍🏻ڪاش به این باور مےرسیدیم که موقع گناه، رفیق شهیدمان دیگر نگاهمان نمےکند...😔 📚 بی برادر (با تغییرات) به روایت دوستان اختصاصی کانال شهیدشو 💞 @shahiidsho💞
Shab1Fatemieh1-1393[07].mp3
6.55M
💔 شهیدان نڪَاھ ڪنین به حال ما... حاج میثم مطیعی🎤 🎼 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 لذت سوختن🥀 من بزرگتر از آنم ڪہ بہ خاطر پاداش🥇 محبت ڪنم یا در ازای عشق، تمنایے 💝 داشته باشم. من د
💔 جواب محبتم... مےدانم ڪـه در این دنیا به عـده زیادی محبت ڪرده‌ام و حتى عشق ورزیده‌ام ولے در جواب، بدی دیده‌ام. عشق را، به ضعف تعبیر مےڪنند و به قول خودشان، زرنگی ڪرده و از محـبت سـوءاسـتـفاده مےنمایند! اما این بےخبران، نمےدانند ڪه از چه نعمت بزرگى ڪه عشـق و محـبت اسـت محـرومند. نمےدانند که بـزرگـترین ابعاد زندگى را درڪ نڪرده‌اند. نمےدانند كه زرنگى آنها جز بدبختى و مذلّت چیزی نیست... دست‌نوشته های 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 شهیدی که در روز تولدش به شهادت رسید 🥀 قبل از رفتن به سوریه در خواب، امام حسین‌(ع) به علی گفته بو
💔 ارزشمندتر از جهاد⁉️ خدایا! خودت مےدانی که فقط هدفم تو و رضای توست و اما بدانید راهی را که من انتخاب کرده ام، ڪاملاً به سختےها و مشکلات آن واقف هستم، ولی از شدت عشق و علاقه ای که به معبود و معشوقم دارم، این مسائل چنان بر من سهل و آسان شده است که هیچ ڪـاری برای من بهتر و ارزشمندتر از جهاد در راه خدا نیست در سالروز شهادتش، دسته گلی از صلوات به نیابت از او هدیه می دهیم به مادرمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم💐 مكان تولد : خوراسگان (اصفهان) تاريخ تولد : 1346/01/19 تاريخ شهادت : 1365/11/11 مكان شهادت : شلمچه کربلای ۵ 💞 @shahiidsho💞
💔 دوست دارم تنها باشم... بسمه تعالی سلام بر خواهرم که این نامه را می خواند من مـرده ام و زنـدگی ننگـین من به اتــمام رسیده است. امیدوارم موقع مرگم مسلمان مرده باشم. خواهش‌هایی داشتم که میخواستم انجام بدهی ۱- دلم می خواهد که مراسم تشییع جنازه خیلی کوتاه باشد و زیاد به طول نینجامد ۲- هیچ کس حق ندارد در مراسم و به موقع به خاک سپردن من گریه کند حتی تو، فقط مامان و بابا حق دارند گریه کنند و اگر کسی دلش خواست موقعی گریه کند که تنهای تنها است ۳- تا آن جا که امکان دارد مرا در بهشت زهرا خاک کنید، در یک جای خیلی خلوت و دور از مرده های دیگر و دور از رفت و آمد مردم. دلممی خواهد که تا چند متری من غیری نباشد و خودم تنها در جای پرتی باشم و اگر در بهشت زهرا (س) نشد در جای دیگر عیبی ندارد فقط خلوت باشد... ۴- در روی خاکم سنگ قبر نگذارید. نمی خواهم کسی اسم مرا بداند یا صورت و عکس مرا ببیند و اگر سنگی می گذارید روی آن چیزی ننویسید، نه بخاطر این که از اسمم شرم دارم بلکه نمےخواهم کسی مرا بشناسد کفنم تا جایی که امکان دارد از لباس های معمولی من درست شده باشد، نمی خواهم که کفنم از چیز دیگری باشد دلم می خواهد که قبرم طوری باشد که حداقل سنگ قبرم موازات به خانه خدا باشد و یا خودم به موازات قبله خاک شده باشم » مزار شهید ۱۷ ساله ای که وصیت کرده بود، گمنام و بی نام و نشان خاک شود گلزار شهدای بهشت زهرای (س) تهران قطعه ۲۴، ردیف ۵۴، شماره ۳۵ به یاد غربت 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 #میخوای_شهید_بشی ⁉️ میگفت: نگاه به نامحرم نکن زیرا هر نگاه به نامحرم ، شهادت را ۶ ماه به عقب م
💔 ⁉️ در حالاتش نوشته اند... با صدای بلند نمی‌خندید، نمازش را در اول وقت و همراه با نافله آن به جا مےآورد، هر روز قرآن و زیارت عاشورا مےخواند، نگاهش را کنترل می‌کرد و همیشه در برابر نامحرم سر به زیر بود. خمس زندگی‌اش را دقیق حساب می‌کرد و نسبت به همه محبت داشت، از غیر خدا چیزی نمی‌خواست، انفاق می‌کرد. اهل صدقه بود، ساده می‌پوشید و کم می خورد، به خواندن نماز شب اهتمام داشت، اهل دعا بود، برای انجام مستحبات تلاش می‌کرد. را میگویم جوانی از نسل خودمان، صحبت از یک عارف و پیر خرابات نیست... فرصت خوبیست کمی شبیه خوب ها شویم 💞 @shahiidsho💞
💔 دستغیب و سعیدِ طوقانی مدنی و حسینِ فهمیده نه به سنِ کم است نه ریشِ سفید فرق است میان ڪسے ڪه دنبال شهادت است و ڪسی ڪه شهادت به دنبال اوست 💞 @shahiidsho💞
1_1977788138.mp3
8.74M
💔 ۵۵ ✨کُلُّ نفسٍ بِما کَسَبَت رَهینَه✨ تو اَسیر شدی؛ توی چنگالِ خودت!❌ ❌چنگالِ همون قیافه ای که با رفتار و اعمالت به روحت دادی! چنگال خُلق های بدت😞 👌درمان کن، تا دیر نشده....... 🎼 💞 @shahiidsho💞
💔 آرمان‌خواهی انسان، مستلزم صــبر بر رنج‌هاست... آرمان آن روز زیر شکنجه صبـر ڪـــرد و با قتل صبـر به شهادت رسید و پای اعتقادش، مردانه ایستاد.. و شـعار لبیڪ یا خامــنه ای را مـعنـا بـخشید؛ امـروز نائـب امـام زمـان به دیدارش رفت و کسی چه مےداند آقا در دلشان چه نجوایی با او داشتند.... 💞 @shahiidsho💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 قسمت صد و هفت خیلی از ماشین
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 قسمت صد و هشت صدرا با یه حرکت، موتورشو روشن کرد و راه افتاد. محمد رو خط مدنی رفت و گفت: مدنی موقعیت جنوب غربی! مدنی تو فاصله داری. زود باش. مدنی بقیه پفکو انداخت تو جوب و سرِ موتورشو کج کرد و راه افتاد. محمد رفت رو خط 500 و گفت: فاصلتو با 400 کم کن. زود باش. 500 قدم هاشو تندتر برداشت. از فاصله بیست متری به فاصله زیر ده متر رسید. موتوریای مشکوک هر کدومشون دو نفر سرنشین داشتند. ینی تعداد چهار نفر. محمد نگاه دقیقی به سایر دوربین ها و موقعیت های اطراف 400 انداخت. دید خبر خاصی نیست. فقط وسط اون همه شلوغی، همین دو تا موتوری مشکوک میزنن. محمد به 400 گفت: خطر رو حس میکنم. 400 گفت: نزدیکن؟ محمد گفت: دارن نزدیک میشن. 400 گفت: از جمعیت فاصله بگیرم؟ چون اگه درگیر بشیم، احتمال تلفات میره بالا. محمد گفت: بیست متر جلوتر یه فرعی هست. سمت راست. برو داخل. 400 به طرف فرعی راست رفت. محمد رفت رو خط مدنی. گفت: خوبه پسر. رسیدی. موتوری که جلوت هست و دو نفرن و دوتاشون پوشش لباس پلیس دارن میبینی؟ مدنی گفت: میبینمشون. فاصلمو باهاشون کم کنم؟ محمد گفت: زیر پونزده متر. خیلی احتیاط کن. محمد رو خط صدرا رفت و گفت: تو چی؟ موتوری که جلوته و دو نفرن میبینی؟ صدرا هم گفت: همین دو تا پلیسه؟ محمد گفت: آره. احتمالا خودشونن! صدرا گفت: نگفتم خدا روزی رسونه! روزی ما هم رسید. حله. اینا با من. محمد به 500 گفت: فاصلتو کمتر کن. 500 ... کجایی؟ چرا ندارمت؟ محمد زوم کرد رو دوربین اون تیکه و دید یهو جمعیت زیادی از دو سه تا مغازه ریختن بیرون و 500 وسط جمعیت گیر کرده! به مانیتور 400 نگاه کرد. دید اون به راه خودش ادامه داده و وارد فرعی شده و داره مسیرشو ادامه میده. محمد به 500 گفت: عجله نکن. اما تلاش کن از وسط جمعیت خودتو بکشی بیرون. میشنوی؟ تو همین حرفا بودند که یهو شلوغ شد. یه دختر بی حیا گیر داده بود به 500 که چرا تو روسری پوشیدی و چرا موهاتو نمیندازی بیرون؟! 500 هم هر چی تلاش کرد که از شر اون آشغال عوضی خلاص بشه نشد. تا این که دختره هلش داد. 500 خورد زمین. همین طور که رو زمین افتاده بود و صورتش به طرف زمین بود، از موقعیت استفاده کرد و هندزفری رو از گوشش کشید و فرستاد تو لباسش. محمد دید اطراف 500 شلوغه و 500 ارتباطش با محمد قطع کرد. سعید فورا رفت رو خط نیرو انتظامی و آمار داد و گفت فورا بریزید اونجا که دارن یه خانمو میزنن! که محمد با ناراحتی خاصی بهش گفت: نه ... نباید شلوغ بشه. لغو درخواست کن. سعید که خیلی نگران به نظر میرسید مجبور شد لغو درخواست بزنه. همه نگران بودند و به مانیتور 500 چشم دوخته بودند که یهو با داد بلند محمد مواجه شدند که فریاد زد و گفت: برین سرِ کارتون! 400 از دسترس خارج نشه. مفهومه؟ سربازان گمنام ادامه دارد... به قلم محمدرضا حدادپورجهرمی @mohamadrezahadadpour 💕 @shahiidsho💕
شهید شو 🌷
💔 ناغافل محـڪــم زد پس گردنم! طوری ڪہ پیـشانـی‌ام خــورد توی فرمان!😢 گفــتـــم: بچه مےزنی؟! گفت: م
💔 مےرفتم در خانه‌شان و مےگفتم: سلام جواد خوبی؟ مےگفت: سلامت باشی! امرتان؟! 🤔 مےگفتم:هیچی... همیـن طوری آمدم سری بهت بزنم.😊 مےگفت: خوش به حال من، ڪہ تو آمدی بهم سر بزنی...😊 📚 بی برادر (با تغییرات) به روایت دوستان اختصاصی کانال شهیدشو 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 جواب محبتم... مےدانم ڪـه در این دنیا به عـده زیادی محبت ڪرده‌ام و حتى عشق ورزیده‌ام ولے در جواب،
💔 از طغیان عشق شنیده بودم و قدرت معجزه‌آساى عشق💝 را مےدانستم، اما چیزی ڪه مهم بود، این بود ڪه وجود من، روح شده بود و روح من آتشفشان كرده بود. مےخواست، همچون نور از زمین خاڪے جدا شود و به كهكشانها پرواز كند... آن گاه آتش عشق به كمك آمده بود و جسم خاكی مرا سوزانده بود🔥و از من فقط دود مانده بود و این دود همراه با روح من به آسمان‌ها اوج مےگرفت... دست‌نوشته های 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 ارزشمندتر از جهاد⁉️ خدایا! خودت مےدانی که فقط هدفم تو و رضای توست و اما بدانید راهی را که من انت
💔 راه حق، پیر و جوان نمےشناسد، جوان باشی یا موی‌سپید کرده، حق را که بشناسی، آتش دفاع از حق، قلبت را آرام نخواهد گذاشت و این نشان از قلب پاڪ آن فرد است ڪه نگذاشته غبار دنیا روی صیقل قلبش را کدر نماید. در سالروز شهادتش، دسته گلی از صلوات به نیابت از او هدیه می دهیم به مادرمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم💐 💞 @shahiidsho💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 به جای فرش قرمزهای مرسوم در مراسم استقبال، خاڪـــ آغشته به خون شهــدا را انتخاب کرد، امامی که آرزو داشت خدا او را با بسیجیانش محشور کند... لحظه خواندن سرود "برخیزید ای شهیدان..." و اشک بی امان محافظین در فراق یاران شهیدشان دیدنش خالی از لطف نیست 🎬 💞 @shahiidsho💞
💔 🌷چهار شهید به نام جواد محمدی یک شهید دفاع مقدس و سه شهید مدافع حرم انتشار به مناسبت 💞 @shahiidsho💞
💔 حاج‌قاسم‌درونم‌میگہ:شماتومجازی خودتوڪنترل‌ڪن‌؛لازم‌نڪردھ‌نصف‌ شب‌بیداربشی‌یادانتقام‌سخت‌بیوفتی..! ؟ 💞 @shahiidsho💞
1_1977789025.mp3
10.48M
💔 ۵۶ 💢سه عمل، بیشترین فشارُ به نَفْسِ تو وارد می کنند. ☑️پس؛ بیشترین فشارُ به قبر تو وارد میکنند. ۱- غیبت ۲- سخن چینی ۳- عدم توجه به طهارت 👌یه کم حواستُ بیشتر جمع کن.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💞 @shahiidsho💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 قسمت صد و هشت صدرا با یه حرک
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 قسمت صد و نه یهو با داد بلند محمد مواجه شدند که فریاد زد و گفت: برین سرِ کارتون! 400 از دسترس خارج نشه. مفهومه؟ همه مشغول کارشون شدند. محمد رفت رو خط 400 و گفت: به مسیرت ادامه بده و همین کوچه رو بگیری و از اون سرش بیایی بیرون، خیابون اون طرف خلوتتره. که 400 با نگرانی گفت: قربان 500 ... که محمد حرفشو قطع کرد و با جدیت هر چه تمامتر گفت: به کارِت برس! 500 هیچ مقاومتی از خودش نشون نمیداد. مثل همه خانم های باحجاب و معمولی، فقط جیغ و داد میزد و کتک میخورد. تا اینکه روسریشو کشیدند.. سعید که داشت از دیدن این صحنه دستاش میلرزید گفت: قربان صدرا و مدنی اون نزدیکی ها هستن ... دارن عبور میکنن ... محمد که معلوم بود داره خودشو کنترل میکنه گفت: کور نیستم ... میبینم ... به مسیرشون ادامه بدن ... هر لحظه جمعیت اطراف 500 شلوغتر میشد. نصف جمعیت درحال گرفتن فیلم بود. که یهو دیدن همون جمعیت وحشیِ داعشی صفت، 500 رو ول کردند و به طرف یه مادر چادری که بچه اش تو بغلش بود حمله ور شدند. همون دختری که به 500 گیر داد، چادرو از سر زن چادری کشید و محکم هلش داد. 500 که با سر و صورت خونی افتاده بود رو زمین، به محض دیدن این صحنه بلند شد و میخواست دست ببره و کاری کنه که طفل شیرخوار به زمین نخوره اما نرسید و مادر و بچه با هم پرت شدند رو زمین! سعید با دیدن این صحنه از سر جاش بلند شد و میخواست سالن رو ترک کنه که محمد غُرّشی کرد و گفت: بشین سر جات پسر! به کارِت برس. وگرنه بدتر از این سرِ 400 میاد. سعید که به پهنای صورت داشت بی صدا اشک میریخت، نشست رو صندلیشو دوربین های موقعیت 400 رو کنترل کرد. موتوری هایی که دنبال 400 بودند فاصلشون باهاش به زیر 20 متر رسید که یهو صدرا دید نفر پشت سریِ موتوری، اسلحشو درآورد. صدرا فورا به محمد گفت: این حرومی مسلحه! من رفتم! محمد گفت: اقدام کن. یاعلی. مدنی گفت: طرف منم مسلح شد. منم رفتم! محمد گفت: تو هم اقدام کن. ببینم چیکار میکنین. موتوری داشت آماده میشد که به طرف 400 نشونه بگیره که صدرا یه لحظه سرعت گرفت و با گاز زیادی که میداد، تایرِ جلوی موتورشو بالا گرفت و با تک چرخ، محکم جوری اومد رو کمرِ نفر پشت سرِ راننده موتور که اون دو نفر و موتورشون به همراه موتور صدرا محکم نقش زمین شدند. صدای خیلی بدی داد. کل خیابون وحشت کردند. صدرا که لحظه آخر از موتورش پریده بود پایین، داشت قدم قدم به طرف شکارش میرفت تا کارو تموم و خلع سلاحشون کنه. موتوری که سمت مدنی بود تا دید اون وریا نقش زمین شدند و نصف خیابون خون برداشته، برای اینکه مطمئن بشه که کسی دنبالشون نیست، نفر دومی نگاهی به پشت سرش انداخت. اما دیگه دیر شده بود. چون مدنی با سرعت زیاد، موتورو خوابونده بود و یه لحظه، موتور مدنی مثل ساطوری که از عرض به گردن کسی بخوره، زیر پای اونا رو خالی کرد و در چشم به هم زدنی، خودشون و موتورشون کله پا شدند. مدنی هم لحظه آخر از موتورش پایین پریده بود و اونم داشت به طرف اون دو تا لندهوری میرفت که با آسفالت یکی شده بودند. سربازان گمنام ادامه دارد... به قلم محمدرضا حدادپورجهرمی @mohamadrezahadadpour 💕 @shahiidsho💕
سرود برخیزید ای شهیدان خدا.mp3
662.6K
💔 برخیزید ای شهیدان راه خدا ای کرده بهر احیای حق جان فدا کز قطره قطره‌ی خون پاک شما می‌روید تا ابد در وطن لاله‌ها 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 مےرفتم در خانه‌شان و مےگفتم: سلام جواد خوبی؟ مےگفت: سلامت باشی! امرتان؟! 🤔 مےگفتم:هیچی... همیـن
💔 خدایا! ما عاشق شهـــ🌷ـــادتیم و از تو مےخواهیم عاقبت با شهادت از دنیا برویم خوب مےدانی این آرزوی هر روز و شبِ مان، نه از روی هوا و هوس است و نه از روی ریا خودمانی بگویم... آرزومند شهادتیم چون آنانکه تو عاشقشان شدی را با شهادت از دنیا مےبَری... و چقدر قشنگ را هم خریدی خوشا به سعادت تنها لطف و رحمت توست که کلید قفل شهادت است... من ای رفیق ره رفتن به کوی یار ندانم تو میروی بسلامت ؛ سلام ما برسان 💞 @shahiidsho💞 "کپی آزاد، بدون تغییر در عکس"
شهید شو 🌷
💔 از طغیان عشق شنیده بودم و قدرت معجزه‌آساى عشق💝 را مےدانستم، اما چیزی ڪه مهم بود، این بود ڪه وج
💔 حال ما، در جنوب مثل موج است🌊 همیشه در تلاطم و بالا و پایین رفتن گـاهی همـه چیز تیـره و تار مےشود، همــه روزنه‌های امید ڪـور می گردد و تــرس و وحـشـت بر هـمه جـا سایه مےافكند. اژدهاى مرگ دهن باز مےكند🐉 كه همه را ببلعد و همه دشمنان با هـم پیمان مےبندند ڪه خون ما را بـریزند🥀 و شرف و كرامت ما را نابود كنند‼️ صداى حق را خفه نمایند و جنایت و فساد، دروغ و تهمت و خیانت را بر اجساد و افكار و عقول مسلط كنند. و این بزرگترین آزمایشى است كه خدا بر ما مقدر ڪرده است... و من از او مےخواهم كه به ما توفیق دهد از این آزمایش بزرگ سربلند بیرون بیاییم. دست‌نوشته های 💞 @shahiidsho💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا