eitaa logo
شهربانو
408 دنبال‌کننده
1هزار عکس
195 ویدیو
0 فایل
بیا از محجبه ها تشکر کنیم و خاطرمونو به اشتراک بذاریم روایتت رو اینجا بنویس👇 🌐 https://shahr-banoo.ir/
مشاهده در ایتا
دانلود
شهربانو
#داستانک #بخش3 #من_آزاد_شدم یک روز من با قرآن، کتابی که در غرب بطور منفی کلیشه ای معرفی شده است بر
ناگهان یک بار از دوش من برداشته شد. من دیگر تمامی وقت ام را صرف خرید، آرایش، درست کردن موهایم، و تمرین بدنی برای خوش اندام شدن نمی کردم. سرانجام، من آزاد شدم. من از حجاب رضایت داشتم، اما دیدن رو به افزایش زنان مسلمانی که از نقاب استفاده می کنند کنجکاوی مرا درباره نقاب برانگیخت. من نظر همسر مسلمانم را، که پس از اسلام آوردن با او ازدواج کردم، درباره گذاشتن نقاب و یا بسنده کردن به حجاب را جویا شدم. به نظر او حجاب در اسلام امری واجب است، در حالی که نقاب نیست. در آن زمان، حجاب من شامل پوشش سری که تمامی سر مرا بجز صورتم رامی پوشاند، و یک ردای سیاه بلند گشاد بنام “عبا” که تمامی بدن مرا از گردن تا نوک پا را می پوشاند، بود. هیچ چیز مرا از تعویض بیکینی ام در ساحل جنوبی و زندگی پر زرق و برق سبک غربی ام با زندگی کردن در آرامش با خالقم و لذت بردن از زندگی در میان همنوعانم بعنوان یک شخص با ارزش، خوشحال نمی کند. بدین دلیل است که من استفاده از نقاب را انتخاب کرده ام، و تا پای مرگ از حق لاینفک ام برای پوشیدن اش دفاع خواهم نمود. به شما زنانی که مفاهیم زشت کلیشه ای علیه حجاب فروتنانه اسلامی را می پذیرید، می گویم که: شما نمی دانید که چه چیزی را دارید از دست می دهید. پایان. برای نوشتن روایت کلیک کنید👇 🌐 https://shahr-banoo.ir/ @shahr_banoo_ir
شهربانو
#داستانک #بخش4 #من_آزاد_شدم ناگهان یک بار از دوش من برداشته شد. من دیگر تمامی وقت ام را صرف خرید،
سارا بوکر، هنر پیشه، مدل و مانکن رهیافته مسلمان آمریکایی او با ایمان آوردن به اسلام و محجبه شدن، معتقد هست که آزادی واقعی رو تجربه کرده برای نوشتن روایت کلیک کن👇 🌐 https://shahr-banoo.ir/ @shahr_banoo_ir
شهربانو 🙋‍♀سلام، دوستانی که تازه به جمعمون اضافه شدید خوش اومدید 😍 💁‍♀برای اینکه با روند کانال آشنا بشید یه سر به پیامای 📌پین شده بزنید 😉 🌸برای دسترسی راحت تر به محتوا میتونید موضوع مورد نظرتون رو با هشتگ خودش جستجو کنید. و... 🌼برای دسترسی به نمونه های تجلیل هم کافیه مدل تجلیل مدنظرتون رو جستجو کنید. 👈راستی میتونید خاطره تجلیتون از محجبه ها رو اینجا برامون بنویسید.👇 🌐 https://shahr-banoo.ir/ 👈این ماه به دلیل شهادت رئیس جمهور عزیزمون قراره برای قدردانی از ایشون برای دیدگاهشون نسبت به حوزه زنان چند تا کار انجام بدیمو اونو روایت کنیم() اگه دوست داشتید شما هم میتونید توی آدرس زیر روایت خودتون رو ثبت کنید👇 🌐www.rastadot.ir/khadem8 ______________ @shahr_banoo_ir
یکی از پرستاران دوران دفاع مقدس می‌گوید: یادم می ­آید یک روز که در بیمارستان بودیم، حمله شدیدی صورت گرفت؛ به‌طوری‌که از بیمارستان‌های صحرایی هم مجروحان بسیاری را به بیمارستان ما منتقل می­ کردند. اوضاع مجروحان به‌شدت وخیم بود. در بین همه آنها، وضع یکی از مجروحان خیلی بدتر از بقیه بود. رگ­هایش پاره‌پاره شده بود و با اینکه سعی کرده بودند زخم­هایش را ببندند، ولی خون‌ریزی شدیدی داشت. مجروحان را یکی‌یکی به اتاق عمل می­بردیم و منتظر می‌ماندیم تا عمل تمام شود و بعدی را داخل ببریم. وقتی که دکترِ اتاق عمل این مجروح را دید، به من گفت: «او را به اتاق عمل ببرید و برای جراحی آماده­اش کنید.» من آن زمان، چادر به سر داشتم. دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت­تر بتوانم مجروح را جابه‌جا کنم. همان موقع که داشتم از کنار او رد می­شدم تا بروم توی اتاق و چادرم را دربیاورم، مجروحی که چند دقیقه­ ای بود به هوش آمده بود، به‌سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده‌بریده و سخت گفت: «من دارم می‌رم که تو چادرت رو در نیاری، ما برای این چادر داریم می­ریم.» این را گفت و درحالی‌که چادرم در مشتش بود، شهید شد. از آن به بعد، در بدترین و سخت­ترین شرایط هم چادرم را کنار نگذاشتم. برای نوشتن روایت کلیک کنید👇 🌐 https://shahr-banoo.ir/ @shahr_banoo_ir
وقتی وارد دانشگاه شدم، از چادر متنفر بودم و خیلی تعجب می‍کردم از اینکه بعضی دخترهای چادری، درس‌خوان و باهوش بودند و شلخته، بد تیپ و بی‌نظم نبودند. لباس­های مد روز می‍پوشیدند، ادکلن می­زدند، آهنگ گوش می­کردند و فکرشان به‌روز بود و عاشق می‌شدند؛ البته با رعایت موازین شرعی. آنها هم از من که مانتویی بودم، تصوراتی داشتند؛ مثلاً هم‌اتاقی سال اوّلم همیشه به من می­گفت: «اوّلین روز دانشگاه که دیدم نماز می‍خواندی، خیلی تعجب کردم.» تا سال سوم دانشگاه، مانتویی و خوش‌تیپ بودم؛ آرایش می­کردم و کمی موی خود را بیرون می‍گذاشتم. در این سه سال، تصوراتم در خصوص چادر و چادری­ها مقداری عوض شده بود و بهترین دوستانم چادری بودند؛ ولی باز هم حاضر نبودم چادری شوم؛ چون تصور می­کردم به هنگام ازدواج، مرد رؤیاهایم مرا با چادر نمی‌پسندد. معیارهای مرد رؤیاهایم این بود که: روشنفکر، با درک و فهم زیاد، عاشق، تحصیل‌کرده و متین و آرام باشد. همچنین،‌ پدر و مادر و خانواده­‌ام به او افتخار کنند و تیپ و ظاهرش هم عالی باشد؛ البته باایمان باشد و نماز و روزه و واجباتش ترک نشود و چشم­پاک، خانواده‌دوست و اهل کار و تلاش نیز باشد و مرا از کار و درس و پیشرفت باز ندارد. دست بر قضا... ... برای نوشتن روایت کلیک کنید👇 🌐 https://shahr-banoo.ir/ @shahr_banoo_ir
شهربانو
#داستانک #بخش1 #آغاز_یک_تحول وقتی وارد دانشگاه شدم، از چادر متنفر بودم و خیلی تعجب می‍کردم از اینک
دست بر قضا، با فردی آشنا شدم که دیدگاه، افکار و عقاید و تمام سرنوشت مرا تغییر داد. یک فرد سنّتی که از همان روز اوّل، هدفش ازدواج بود. من با تمام وجود عاشق او شدم؛ عاشق عقاید و رفتارش، دیدش به خدا، عشق، زن و دوری از گناهان. روزهای نخست سعی می‍کردم افکارش را تغییر دهم؛ اما مؤثر واقع نشد. از جهت دیگر، همه معیارهای من را داشت. خانواده­ام به او علاقه‍مند شده بودند و به او افتخار می­کردند. اوایل برای رضایت او و عشقش و شرطش برای پوشیدن چادر، چادر پوشیدم؛ ولی خدا این­طور نمی­خواست و گویا می­پسندید من واقعاً متحول شوم. رسیدن ما به هم، به موانعی برخورد کرد و یک سال طول کشید. ابتدا از خدا دلخور شده بودم و آه و ناله می­کردم. بعد نذر کردم که اگر به او برسم، چادری شوم. کم­کم برای رسیدن به او، دعا و راز و نیاز را در هر روز ادامه دادم. هر روز با این دعاها، به خدا نزدیک­تر می­شدم و خود را تغییر می­دادم. اوایل شاید نقش بود و یا برای او بود؛ اما دعاهای هر روزه‌، نمازهای اوّل وقت در مسجد، حجاب کامل و چادر، در قلب و ذهنم رسوخ کرد. دیگر به جایی رسیده بودم که می­گفتم خدایا! هرچه صلاح توست؛ ولی حتی اگر صلاحت نرسیدن ما به هم باشد، من هیچ‌وقت چادر را زمین نخواهم گذاشت؛ چون دیگر خودم می‌خواهم آن را بپوشم؛ پوششی که با آن، احساس امنیت و بزرگی می‌کنم. این، خواست خدا بود که یک سال وقفه در ازدواجمان بیفتد تا من خودسازی کنم و به این مرحله از یقین برسم. خدا را سپاس می­گویم و با تمام وجودم احساس خوشبختی می­کنم. پایان. برای نوشتن روایت کلیک کنید👇 🌐 https://shahr-banoo.ir/ @shahr_banoo_ir
قصد داشتم زبانی را مطالعه کنم که اکثر مردم ژاپن آن را نمیشناختند. بنابراین به پیشنهاد مادرم زبان مالایی را در بهترین دانشگاه در رشته ی زبان و ادبیات خارجی انتخاب کردم. بعد از شروع مطالعه زبان مالایی، به کشور مالزی علاقه مند شدم اما با توجه به اینکه من توانایی ادامه تحصیل در خارج از کشور را نداشتم، تلاش کردم که بهترین دانشجو در کلاس خود شوم. بعد از یک سال مطالعه ی زبان مالایی هنوز کلمات زیادی بودند که معنی انها را نمیدانستم. دقت که کردم متوجه شدم بیشتر این کلمات مربوط به اسلام هستند. بنابراین تصمیم گرفتم در کلاس های اسلامی شرکت کنم. در آن زمان قصد من از شرکت در این کلاس ها فقط برای مطالعه بود. اما یک روز دوست مالزیایی من.... ... برای نوشتن روایت کلیک کنید👇 🌐 https://shahr-banoo.ir/ @shahr_banoo_ir
شهربانو
#داستانک #بخش1 #دختر_ژاپنی قصد داشتم زبانی را مطالعه کنم که اکثر مردم ژاپن آن را نمیشناختند. بناب
اما یک روز دوست مالزیایی من مرا دعوت کرد که به مسجد بروم برای دیدن نمازشان به آنجا رفتم. این اولین باری بود که حجاب داشتم. تصور میکردم که چون دوسال در دانشگاه مطالعه کرده ام چیزهای زیادی درباره ی اسلام میدانم. اما زمانی که نماز مسلمانان رادر مسجد دیدم خیلی تعجب کردم، نمیدانستم چرا انها روزی پنج مرتبه نماز میخوانند. بله.البته انها مسلمان بودند و برای خدا نماز میخواندند.اما نمیفهمیدم چرا میخواهند آن را انجام دهند.🤔 با اینکه من دوست داشتم لباس های مد روز را بپوشم اما با پوشیدن حجاب احساس آرامش میکردم. بعداز ان تصمیم گرفتم که بدنم را بیشتر بپوشانم به دلیل احترام به وجود و نفسم. برای پیداکردن هدایت در مالزی تصمیم گرفتم که یک ماه در مالزی درباره ی اسلام مطالعه کنم. از این سفر چیزهای زیادی یادگرفتم. یک ماه چالش! هرروز حجاب میپوشیدم... ... برای نوشتن روایت کلیک کنید👇 🌐 https://shahr-banoo.ir/ @shahr_banoo_ir
شهربانو
#داستانک #بخش2 #دختر_ژاپنی اما یک روز دوست مالزیایی من مرا دعوت کرد که به مسجد بروم برای دیدن نم
بااینکه هوا خیلی گرم بود و توانایی تحمل گرما را نداشتم اما با پوشیدن حجاب قلبم پر از آرامش و خوشحالی میشد. هر روز نماز میخواندم و سعی میکردم دعای افتتاح را حفظ کنم.(البته سوره ی فاتحه را قبل از اینکه به مالزی بیایم تمرین کرده و حفظ بودم). شکر خدا مردم زیادی برای من دعا کردند. اما مشکلات زیادی با خانواده و دوستان و شغلم داشتم و برای گفتن شهادتین اماده نبودم. به خدا اعتقاد داشتم، بنابراین شهادتین را درقلبم گفتم و برای برطرف شدن مشکلاتم دعا کردم. بعد از خواندن قرآن خیلی گریه کردم و ناگهان نور هدایت را در قلبم احساس کردم. برای اینکه شهادتین را حظ نبودم به مسجد رفتم . بدون اینکه بپرسم میتوانم امروز شهادتین بگویم یا نه. مردمی که درمسجد بودند با خوشرویی به من خوش آمد گفتند. بیشتر از ده خواهر مالزیایی امدند تا شاهد مسلمان شدن من باشند. از ان به بعد من به "نور آریسا مریم" تبدیل شدم. برای نوشتن روایت کلیک کنید👇 🌐 https://shahr-banoo.ir/ @shahr_banoo_ir
این خواننده فرانسوی که در اوائل قرن ۲۱ میلادی به محبوبیت چشم گیری در فرانسه رسید او که یکبار در ۱۴ سالگی و پیش از محبوبیت دست به خودکشی زده است می گوید اولین بار پس از خودکشی در نوجوانی بود که «تصمیم گرفت با نوشتن امید دوباره ای به زندگی اش بدهد.» نوشته هایی که چند سال بعد او را به یکی از محبوبترین خواننده های رپ فرانسه بدل کرد. او در سال ۲۰۰۴ با ترانه سراسر ناسزای «مارین» علیه جبهه ملی فرانسه، چهره یک هنرمند به شدت سیاسی و متعهد را از خود نشان داد. دیامز احتمالا تنها رپر زن فرانسوی است که توانست کنسرتی با سالن پر از تماشاگر در پارک دو پرنس پاریس برگزار کند. او در اوج محبوبیت و ثروت بواسطه خوانندگی، بار دیگر دچار افسردگی شدید شد و قصد خودکشی داشت» تا جایی که ... ادامه دارد... برای نوشتن روایت کلیک کنید👇 🌐 https://shahr-banoo.ir/ @shahr_banoo_ir
او می گوید پس از آشنایی با اسلام متوجه شد که تمام دوران محبوبیتش بدلیل ترانه سرایی تنها یک «افتخار پوچ در دوران مستی» بوده است. او در انتقاد به شایعاتی که «گرویدن او به اسلام را مرتبط با عشق به یک مرد مسلمان» خلاصه می کند و موج اسلام ستیزی که در فرانسه امروز جاری است، گفت: « من یک زنم، زمانی که به اسلام گرویدم یک زن مجرد بودم و تنها می خواهم به تمام فرانسوی ها بگویم زمانی که درباره یک زن مسلمان حرف می زنید تنها او را به حجاب خلاصه نکنید. مسلمانی من تنها حجاب نیست.» او سالها پس از گرویدن به اسلام ازدواج کرد و می گوید امروز «مادری خوشحال است.» این زن ۴۱ ساله معتقد است که با این خانواده «بدرستی معنای یک رویا» را تجربه می کند برای نوشتن روایت کلیک کنید👇 🌐 https://shahr-banoo.ir/ @shahr_banoo_ir
💢 در اوج موفقیت از افسردگی شدیدی رنج می بردم و بارها به روانشناسان مختلفی مراجعه کردم اما هیچ کدام کمکی به من نکردند. 🔸راه حل خلاص شدن از افسردگی را در نماز و قرائت قرآن یافتم چیزی که دنبالش بودم را در شهرت و ثروت نیافتم. به خدا روی آوردم و آن را نزد خدا یافتم. 🔻نام اصلی این خواننده فرانسوی که در اوائل قرن ۲۱ میلادی به محبوبیت چشم گیری در فرانسه رسید، «ملانی گرگوار» است. او می گوید پس از «مسلمان شدن دیگر دیامز نبوده و دوباره شبیه ملانی»‌ شده است برای نوشتن روایت کلیک کن👇 🌐 https://shahr-banoo.ir/ @shahr_banoo_ir