May 11
May 11
شهرستان ادب
نیمنگاهی به شعر #محمدسعید_میرزایی - بخش سوم: ترکیبات انتزاعی؛ با نگاهی به «غزلی توحیدی در مکتب بیدل
🔻 نیمنگاهی به شعر #محمدسعید_میرزایی - بخش سوم: ترکیبات انتزاعی؛ با نگاهی به «غزلی توحیدی در مکتب بیدل» | نوشتۀ #علیرضا_محمدعلی_بیگی
▪️ «اگر شاعر، ترکیبات را به شکلی بچیند که شمای کلی شعر، هارمونی منظمی پیدا کند، کمتر گرفتار ابهامگویی میشود. این ابهامِ رقیق، بسان زیباچهرهای است که از ورای پردهای توری خودنمایی میکند؛ هم پیداست و هم پیدا نیست. مثلاً وقتی همین شعر میرزایی را اولبار میشنویم، شاید متوجه مقاصد ابیاتاش نشویم؛ ولی فضای شورانگیز و هارمونی پرطنطنهاش ما را جذب خودش میکند. یعنی برعکس شعر تزریقی که اجزاء، معنیدار و کلیت اثر بیمعنی است، در اینجا اجزاء – چه با مفهوم ساده چه پیچیده- در کلیت و معیت یکدیگر مفهومی «جدید» و «رازآلود» را القاء میکنند. همانطورکه معانی حرفیه، مستقل نیستند و در کلام، معنا مییابند، ممکن است حتی ترکیبات نیز مستقلاً سرپا نباشند؛ ولی در بافتار کلام و ایجاد معنایی جدید، نقش مهمی ایفا کنند.»
ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗shahrestanadab.com/Content/ID/7927/
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
داستان کوتاه «فقط اومدم یه تلفن بکنم» اثر #گابریل_گارسیا مارکز در سایت شهرستان ادب منتشر شد.
🔻 داستان کوتاه «فقط اومدم یه تلفن بکنم» از #گابریل_گارسیا_مارکز :
▪️ «دوشنبۀ هفتۀ بعد، از شرکتی که اتومبیل را بیمه کرده بود تلفن شد و سراغ ماریا را گرفتند. ساتورنو گفت «من چیزی نمیدونم توی ساراگوسا دنبالش بگردین» و گوشی را گذاشت. یک هفته بعد افسر پلیسی به در خانه آمد و گزارش داد که اتومبیل اوراق شده توی جادۀ فرعی کادیس در فاصلۀ نهصد کیلومتری جایی که ماریا آن را رها کرده بود پیدا شده بود. افسر میخواست بداند که زن جزییات بیشتری پیرامون ارتباط با دزدی اتومبیل میداند یا نه. ساتورنو داشت گربهاش را غذا میداد و وقتی ماجرا را صادقانه برای پلیس تعریف میکرد سرش را هم بلند نکرد، گفت افسر نباید وقتش را تلف کند چون زنش او را ترک کرده و او خبر ندارد که کجا رفته و با چه کسی رفته. این حرفها را آنقدر با اطمینان بر زبان آورد که افسر ناراحت شد و از پرسشهایی که مطرح کرده بود پوزش خواست. پلیش پرونده را پایان یافته اعلام کرد.»
متن کامل این داستان را در #پرونده_پرتره_گابریل_گارسیا_مارکز در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/8972
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
#عطر_عربی، روایتی از عقل سرخ | یادداشت #زیبا_مدبر در سایت شهرستان ادب @ShahrestanAdab
🔻 #عطر_عربی، روایتی از عقل سرخ | یادداشتی از #زیبا_مدبر :
▪️«آنچه در اغلب داستانهای این مجموعه به چشم میخورد، پررنگ بودن احساسات شخصی قهرمانان و نزدیکانشان نسبت به هم است. در واقع نویسندگان نخواستهاند بگویند که دلکندن یک مرد از همسر جوان و فرزند کوچکش، یا دلبریدن مادری از پسرانی که بیست و چند سال زحمتشان را کشیده کار سهل و آسانی است. تبدیل عشق به زن و فرزند و پدر و مادر، به عشقی والاتر، همان چیزی است که نویسندگان بر آن اهتمام داشتند. و این امر در داستانهای «عطر عربی»، « لیلا» و «روبان سبز» بیشتر به چشم میخورد.
ـ (جواد مقابلم مینشیند. خیلی نزدیک صندلی من است. دستهای سردش را روی زانویم حس میکنم. نگاهم میکند. با یک خواهشی میگوید: «لیلا فردا میای محضر رضایت بدی من برم سوریه؟».
و من که بغضم اینبار با صدای ضعیفی میشکند، با لحن شکایت کردن بچهها از همبازیهایشان، میگویم: «مگه نگفتم تا فردا صبر کن؟».
جواد صورتم را با انگشتانش پاک میکند. به فاصلهای که دستش را روی صورتم بگذارد و بردارد، همۀ «با جواد بودنهایم» جلوی چشمم میآید... . »
ادامۀ این یادداشت را در پرونده کتاب #عطر_عربی در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗shahrestanadab.com/Content/ID/8971
☑️ @ShahrestanAdab
نگاهی به رشد ادبیات #فانتزی در دهۀ هشتاد | یادداشتی از #پرستو_علی_عسگرنجاد در پرونده #رمان_فانتزی سایت شهرستان ادب منتشر شد
@ShahrestanAdab