.•°♡°•.🇮🇷.•°♡°•.
#همـرآهِشُہـدآ🌿♥
. فکرکنبری
گلزارشهدا🙂
رویقبراروبخونیوبرسی
بہیہشهیدهمسنخودٺ...❗️
اونوقتہکہمیخوای
سربہتنتنباشہ..!🖐🏻💔
•🐣••★•Jσιη🕊➘➘
@shahrokhmahdi
#مبارزه با هوای نفس
#شهید عبدالمهدی مغفوری🌱
مبارزه با هوای نفس» است که در جهاد با نفس بسیار تلاش داشتند؛ در سفری که برای عمره رفته بودند گویا فقط از سوپ استفاده می کردند و هیچیک از غذاها را میل نمی کردند. یکی از همراهان دلیل این کار را از شهید می پرسد اما او از پاسخ امتناع می کند و وقتی اصرار همراهی را می بیند به شرطی که آن را به کسی نگوید، بیان می کند.
ادامه داد: شهید در پاسخ به آن فرد می گوید «هر چه نفسم می گوید، عکس آن عمل می کنم» عهد بستم که مخالف نفسم عمل کنم، نفس من هم این
غذاها را دوست دارد اما من برای مخالفت با او از هیچک از غذاها نمی خورم.
مغفوری با بیان اینکه شهید مغفوری عملکردها و واکنش های بسیار عالی در زندگی داشته که باعث رسیدن او به مقامات عالی شد، تصریح کرد: عوامل مختلفی در این زمینه نقش داشته، شهید از بچگی در مسیر کمال بود، با اینکه دوران کودکی را پشت سر می گذاشت اما سحرها بیدار می شد و در مسجد محل اذان می گفت.
وی با افزودن اینکه پاکیزگی عمل و خلق و روح باعث شده بود تا او مورد عنایت الهی باشد؛ اظهار کرد: لطف الهی هم ضمیمه این رفتارها شد و شهید مغفوری به جایی رسید که اجازه ندارم بعضی از مقامات ایشان را بگویم.
@shahrokhmahdi
ای شـهیـد ...🌸
باید خودت تمـام
دلم را عوض کنی ؛
با این دلم ، به دردِ
امام زمانم نمی خورم .
محبوب دل صاحب که شدی
شهیدت میکنند .🕊
@shahrokhmahdi
#تلنگر
عزیزم‼️
اشتباہ بہ عرضتون رسوندن❕
اجتماع چار #دیوارے اختیارے شما نیست🚫
از پيغمبر اكرم(صلیاللهعلیهوآله)
چنين نقل شدہ كہ فرمود :
«يك فرد گنهكار ، در ميان مردم همانند كسى است كہ با جمعى سوار كشتى شود ، و بہ هنگامى كہ در وسط دريا🌊 قرار گيرد تبرى برداشت و بہ سوراخ كردن قسمتی كہ در آن نشستہ است بپردازد
و هر گاہ بہ او اعتراض كنند ،
در جواب بگويد
من در سهم خود تصرف مىكنم‼️
📌اگر ديگران او را از اين عمل خطرناك باز ندارند ، طولى نمىكشد كہ آب دريا بہ داخل كشتى نفوذ كردہ و يكبارہ همگى در دريا غرق مىشوند»⚠️
⚠️گناہ بدحجابی ، مانند گناهانے كہ شخص در تنهايے انجام میدهد [مانند ديدن فيلمها و شنيدن موسيقیهاے مبتذل] نيست ، كہ ضرر آن تنها متوجہ خود انسان باشد.
💯ضرر گناہ اجتماعے است
🔴 اجتماع، چار ديوارے اختيارے نيست.
✨
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
@shahrokhmahdi
🌷🌷🌷🌷🌷
#زیارتشهداء
بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهْ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهْ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلّیّ الوَلِی النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـی عَبدِ اللہِ،
بِاَبـی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم🌷
❤️شهادت عشق است و زیبا...
اللهم ارزقنا الشهاده فی سبیلک تحت رایه نبیک و علی ایدی اشدالناس قساوه.
آمین یا ربالعالمین
هدیه به : 🕊 #شهدای_گمنام
@shahrokhmahdi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
+حاجی این استوری های شهید هادی از کجا میاری؟؟؟🤔
-ببینم مگه تو کانال شهید هادی نیستی😳❗️
°◦منبع استوری و پروفایل شهید ✌️👌
https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
حاجی جوین بده ببین چه خبره
🇮🇷شهیدشاهرخضرغاموشهیدمغفوری🇮🇷
+حاجی این استوری های شهید هادی از کجا میاری؟؟؟🤔 -ببینم مگه تو کانال شهید هادی نیستی😳❗️ °◦منبع است
هرکی به این شهید متوسل شده
حاجتشو گرفته 👌
میگی نه امتحان کن ..
بیا ببین حاجت چند نفرو داده👇
https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
این شهید مورد عنایت ویژه حضرت زهراس🌱
در وصف شما هرچہ بخواهیم بدانیم
باید کہ فقط سوره والشمس بخوانیم
آرامش این لحظۂ ما لطف شماهاست
رفتید کہ ما راحت و آسوده بمانیـم🥺🔥
𝒋𝒐𝒊𝒏↷
『 💛↬ @Shahrokhmahdi 』
•❬🌱💚❭•⇣
شھـٰادتواقعایكهنراست…
وشھید،یكهنرمندواقعۍ…!ジ
🌱 ⃝💚┆↠ #بیـــــو
𝒋𝒐𝒊𝒏↷
『 🌙↬ @shahrokhmahdi 』
🌷🌷🌷🌷🌷
#زیارتشهداء
بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهْ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهْ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلّیّ الوَلِی النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـی عَبدِ اللہِ،
بِاَبـی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم🌷
❤️شهادت عشق است و زیبا...
اللهم ارزقنا الشهاده فی سبیلک تحت رایه نبیک و علی ایدی اشدالناس قساوه.
آمین یا ربالعالمین
هدیه به : 🕊 #شهدای_گمنام
@shahrokhmahdi
#شهادت 🕊
آغازِ خوشبختے است
خوشبَختے اے ڪه پایٰان نَدارَد
شهید ڪه بشوے
خوشبخت اَبَدے میشَوی...
••❥︎🌸-----------
@shahrokhmahdi
ماجرای مجید گاوی
سید مجتبی هاشمی فرماندهی خوش برخوردی بود. بسیاری از داوطلبانی که از سایر گردانها و گروهانها رانده شده بودند، جذب سید می شدند و سید هم از بین آنها رزمندگانی شجاع تربیت می کرد. سید با شناختی که از شاهرخ داشت بیشتر این افراد را به گروهان او یعنی گروهان آدمخوارها می فرستاد و از هر کس به میزان توانائیش استفاده می کرد.
یکی از همرزمان شاهرخ در خاطره ای گفت: در آبادان شخصی بود که به نام مجید گاوی بود. می گفتند گنده لات آبادان است. تمام بدنش جای چاقو و شکستگی بود. هرجا می رفت، یک کیف سامسونت پر از انواع کارد و چاقو همراهش بود. می خواست با عراقی ها بجنگد اما هیچکدام از واحدهای نظامی او را نپذیرفتند تا اینکه سید او را تحویل شاهرخ داد. شاهرخ هم به زبان خودشان با آنان سخن می گفت. کمی به چهره مجید نگاه کرد. با همان زبان عامیانه گفت: «ببینم، می گن یه روزی گنده لات آبادان بودی. می گن خیلی هم جیگر داری، درسته؟ بعد مکثی کرد و گفت: اما امشب معلوم می شه، با هم می ریم جلو ببینم چیکاره ای.»
شب از مواضع نیروهای خودی عبور کردیم به سنگرعراقیها نزدیک شدیم. شاهرخ، مجید را صدا کرد و گفت: «میری تو سنگرها، یه افسر عراقی رو می کشی و اسلحه اش رو می یاری اگه دیدم دل و جرات داری می یارمت تو گروه خودم. مجید یه چاقو از تو کیفش برداشت و حرکت کرد. دو ساعت گذشت و خبری از مجید نشد. به شاهرخ گفتم: «این پسر دفعه اولش بود. نباید می فرستادیش جلو» هنوز حرفم تمام نشده بود که در تاریکی شب احساس کردم کسی به سمت ما می آید اسلحه را برداشتم یک دفعه مجید داد زد «نزن منم مجید». پرید داخل سنگر و گفت: «بفرمائید این هم اسلحه» شاهرخ نگاهش کرد و با حالت تمسخرگفت: «بچه، این از کجا دزدیدی؟» مجید دستش رو داخل کوله پشتی کرد و چیزی شبیه توپ در آورد. در تاریکی شب سرم را جلو آوردم و یکدفعه داد زدم «وای. با دست جلوی دهانم را گرفتم» سر بریده یک عراقی در دستان مجید بود.
شاهرخ که خیلی عادی به مجید نگاه می کرد گفت: «سر کدوم سرباز بدبختی بریدی؟» مجید که عصبانی شده بود گفت: «به خدا سرباز نبود بیا این هم درجه هاش، از رو دوشش کَندم.» بعد هم تکه پارچه ای که نشانه درجه فرمانده عراقی بود را به ما داد. شاهرخ سری به علامت تائید تکان داد و گفت: «حالا شد، تو دیگه نیروی ما هستی.» مجید فردا به آبادان رفت و چند نفر دیگر از رفقایش را آورد. مصطفی ریش، حسین کره ای، علی تریاکی هر کدامشان ماجراهایی داشتند، اما جالب بود که همه این نیروها مدیریت شاهرخ را قبول کرده بودند و روی حرف او حرف نمی زدند
@shahrokhmahdi