eitaa logo
شهرزاد داستان‌📚📚
2.1هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
62 ویدیو
247 فایل
پاتوق دوستداران داستان نویسی استفاده از مطالب با حفظ لینک کانال آزاد است. مدیر کانال: فرانک انصاری متولد ۱۴۰۱/۷/۱۱🎊🎊🎉🎉 برای ارتباط با من @Faran239 لینک ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17323748323533
مشاهده در ایتا
دانلود
زمان به کندی می گذشت و انگار که عوض اینکه به روستا برسد داشت از روستا دور می‌شد. _خدایا چرا نمی رسم. اگر الان اونجا بودم. با خاک یا بیل آتش را خاموش می کردم. نکنه پدر مادرم تو اطاق گیر افتاده باشن یا بسوزن یا دود خفشون کنه. حتی یک لحظه افکار منفی کربلا احمد را رها نمی کرد. واصلا به جاده نگاه نمی کرد. فقط به روستا وشعله های اتش که در وزش باد بلند تر وبیشترمی شدن نگاه می کرد. خدا را صدا میزد و یا حسین و یا ابو الفضل می‌گفت. به هیچ وجه نمی توانست خودش را قانع کند. _حبس شدن پیر زن در خانه، نه پدر ومادرم نه گاو گوساله. نمی دونم. اصلا خدا خود‌ش رحم کنه. ودر همین حال رعد وبرق زیاد تر وزیاد تر می‌شد و ابر سیاه وتیره همه آسمان را فرا گرفت. نا گهان بارانی سیل آسا شروع به آمدن کرد. رگبار هر لحظه شدید تر. وکم کم باد فروکش وباران اتشرا خاموش کرد. در این هنگام، کربلایی احمد به روستا رسید. از ماشین پیاده شد. و سریع به خانه پیر زن رفت. دید او در ایوان ایستاده ومتحیر باران را نگاه می کند. وپدر ومادرش و همسایه ها که برای کمک آمده بودند. اما بخاطر هرم آتش کاری از دستشان ساخته نبوده. فقط توانسته بودند،پیر زن وگاو گوساله اش را از آتش دور کنند.حالا همگی از خاموش شدن آتش واز آمدن باران و کربلا احمد از کربلا خوشحال بودند. پس از اینکه همه به کربلای زیارت قبول و خوش آمد. گفتند همگی به خانه پدر کربلای رفتن و انشب شام را مهمان خانه آنها شدند. @shahrzade_dastan
شهرزاد داستان‌📚📚
سلام دوستان شهرزادی. با چالشی جدید در خدمت شما هستیم. لطفا درباره این صحنه بنویسید: خانه‌ای آتش گ
🌻بررسی متن خانم بادسار خانم بادسار از هدف چالش دور شده بودند و به سمت دیالوگ رفته بودند. پدر و مادری در حال ديدن آتش سوزی منزل خانواده سرگرم گفتگو درباره علت حادثه و بیمه خانه شده بودند. هیچ توصیف و پایان غافلگیر‌کننده‌ای که در هدف چالش بود وجود نداشت. 🌻بررسی متن خانم زارع خانم زارع با واگویه شخصیت متن را شروع کرده و به خانه در حال آتش نزدیک شده و در آخر توانسته بود نوزادی را از آتش نجات بدهد. متن قابل قبول بود. البته می‌شد توصیف‌ها هیجانی و همراه با تعلیق باشد. ولی در کل قابل قبول بود. 🌻متن خانم سمیه خلیلی متن از توصیف آتش و خانه آتش زده و مرد مصیبت دیده شروع می‌شود و واگویه مرد را می‌شنویم. و متوجه ذهنیت مذهبی راوی می‌شویم که در ادامه به کمک مرد میرود و او را دلداری می‌دهد. توصیفات و نوع برداشت از این متن را دوست داشتم و متن قابل قبول به نظر میرسد. البته می‌توانست پایان عافلگیرکننده‌ای داشته باشد. 🌻بررسی متن آقای کریمیان آقای کریمیان یک روز پیرزن روستایی را که مشغول خمیرکردن و پختن نان می‌شود نشان می‌دهد و در ادامه نویسنده به سراغ پسرش میرود که از دور شعله‌های آتش در روستا را میبیند و خود را به آنجا میرساند. آقای کریمیان کمی از هدف چالش دور شده. توصیف صحنه آتش سوزی هدف از چالش بود. هرچند در جاهایی شخصیت خیلی خوب به خاطر آتش و دیدن آن دچار کشمکش با خود می‌شود. این قسمت کشمکش با خود را دوست داشتم. متن می‌توانست به دور از حشویات و اضافات و همراه با پایان غافلگیرکننده باشد. ممنونم از دوستانی که در این چالش همراه ما بودند. 🙏 @shahrzade_dastan
نوشتن داستان از نگاه آلدوس هاکسلی 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 تصور من این است که داستان زندگی نامه و تاریخچه همگی قالبهایی ادبی هستند و باز فکر میکنم که هر نویسنده ای از طریق اشخاص و موقعیتهای عینی داستانی یا واقعی خیلی بهتر میتواند به بیان اندیشه های کلی و انتزاعی بپردازد تا از طریق زبانی تجریدی. وقتی شما‌ مجبور باشید که اندیشههایی را به کمک محیطی خاص و یا حالات و شرایطی خاص بیان کنید اگرچه از جهاتی محدود خواهید شد اما این خود مجالی است که هر چه بیشتر پیش روید و ژرفتر بکاوید به هر حال فکر میکنم که داستان به اضافهٔ به نظر خودم - تاریخچه و زندگی نامه، قالبهایی بی نهایت مهم هستند؛ و این البته به خاطر خودشان نیست. به علاوه، به این دلیل نیست که اینها تصویری از زندگی حال و گذشته به دست میدهند بلکه اینها وسایلی هستند برای بیان مفاهیم کلی فلسفی مذهبی و اجتماعی به همین دلیل هم آثار داستایوسکی به مراتب عمیق تر از نوشته های کی یرکگور است. شما در نوشته های کی یرکگور و نیز کالریج آدم تجریدی ای را میبینید که همین طور پیش میرود؛ ولی این آدم به هیچ وجه قابل مقایسه با شخصیت عمیق و داستانی که همواره اندیشه‌های بسیار بزرگ را به شکلی عینی و ملموس زنده نگه میدارد .نیست شما در داستان میتوانید به آشتی و تلفیق مطلق و نسبی و یا به زبان دیگر به بیانی عام از طریق چیز ،خاص دست یابید و این به نظر من چه در زندگی و چه در عالم هنری چیزی است شوق برانگیز. @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مسابقه داستان‌نویسی کانال شهرزاد دومین مسابقه داستان‌نویسی خود را برگزار می‌کند👆👆👆👆👆 _دوستان از هر نویسنده فقط یک اثر پذیرفته می‌شود. _داستان باید به زبان فارسی باشد. منتظر داستان‌های زیبایتان هستم. @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شاعرانه 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 شبی که نور زلال تو در جهان گُم شد سپیده جامه سیه کرد و ناگهان گم شد ستاره خون شد و از چشم آسمان افتاد فلک ز جلوه فرو ماند و کهکشان گم شد به باغ سبز فلک، مهر و ماه پژمردند زمین به سر زد و لبخند آسمان گــم شد دوباره شب شد و در ازدحام تاریکـی صدای روشن خورشید مهربان گم شد پس از تو، پرسش رفتن بدون پاسخ مـاند به ذهن جاده، تکاپوی کاروان گم شد بهار، صید خزان گشت و باغ گل پژمرد شبی که خنده ی شیرین باغبان گم شد ترانه از لب معصوم «یاکریم» افتاد نسیم معجزه ی گل، ز بوستان گم شد شکست قلب صبور فرشتگان از غـم شبی که قبله ی توحید عاشقان گم شد رسید حضرت روح الامین و بر سر زد کشید صیحه ز دل، گفت؛ بوی جان گم شد نشست بغض خدا در گلوی ابراهیم شبی که کعبه ی جان، قبله ی جهان گم شد ✍رضا اسماعیلی سالروز ارتحال پیامبر اکرم (ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع) بر رهروان ایشان تسلیت باد. @shahrzade_dastan
سلام دوستان. وقت بخیر. یک نویسنده باید مدام در حال خواندن باشد و ذهن خود را با خواندن داستان و رمان به چالش بکشد. لطفا از کتابهایی که در حال خواندن آن هستید برایم بنویسید. چه بندی از آن کتاب به دلتان نشسته است. لطفا آن را با من به اشتراک بگذارید. @Faran239 @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیام داستان قسمت اول