eitaa logo
کوچه شهدا🌹
520 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
628 ویدیو
15 فایل
❤این کانال متعلق به شهیدان ابراهیم هادی ومحمدهادی ذوالفقاری میباشد 🌹اهداف کانال 🌺سهمی درظهورامام زمان(عج) 🌺ختم های دسته جمعی 🌺زنده نگه داشتن یادشهدا 🌹اینحاهمه دوستان امام زمان (عج) وشهدامحسوب میشن 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ ماه خون ماه غم است ▪️فاطمیه یک محرم ماتم است ▪️فاطمیه چشم گل پر شبنم است ▪️فاطمیه عمر گل ها هم کم است ▪️فاطمیه دیده مهدی تر است ▪️اشک ریزان در عزای مادر است 🌹سلام بر یگانه حجت زمان 🌹سلام بر منتظران مهدی فاطمه فرا رسیدن را محضر حضرت ولیعصر ارواحنا فداه و منتظران حضرتش بویژه شما عزیزان تسلیت عرض می نماییم. 🏴 https://eitaa.com/shaidebrahimhadi0zolfaghari
⚠️ حجاب که امر خدا به زنان و مردان هست، حتی اگه دیندار نباشیم، با عقل میتونیم بهش برسیم! 👆 به همین دلیل، از سنگواره های پاسارگاد گرفته تا زمان جاهلیت و حتی در غرب صد سال پیش زنها پوشیده بودن🧕 🚨 بی‌حجابی فقط به نفع شیطان صفت‌هاییه که می خوان با فاسد کردن جامعه، عموم مردم رو از رشد و پیشرفت عقب نگهدارند و حاکمیت رو به دست طبقه سوءاستفاده‌گر بدن 😈 ❌ فراموش نکنیم عریان شدن، هنر نیست؛ بلکه هنر استفاده از توانایی‌هایی که خودمون توی زندگی بدست آوردیم
از شیطان پرسیدند: گمراه کردن شیعیان چه سودی دارد گفت: امام اینها که بیاید روزگار من سیاه خواهد شد، گناه که میکنند امامشان دیرتر می آید خدایا آنی کمتر از آنی مارا به خودمان وامگذار •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌺صدوهشتادوهفتمین را شروع میکنیم... به نیابت از امیدوارم همه دوستان شرکت کنن. هر تعداد صلوات ک میفرستید،به ایدی زیر بفرستید. @gomnam621 https://eitaa.com/shaidebrahimhadi0zolfaghari
❤️ قࢪائت دعاے فرج ... به‌نیّٺ برادࢪشهیدمان‌مےخوانیم 🌱 💐💚 🌷کانال شهیدبراهیم هادی. ذوالفقاری🌷👇 https://eitaa.com/shaidebrahimhadi0zolfaghari
🍃 به کمک خدا و امام زمان و شهدا به پایان رسید. ان‌شاءالله برای# صدوهشتادوهشتمین ختم_صلوات آماده شویم. تا ساعاتی دیگر...🕛 🔄 کانال رو به دوستان و آشنایان معرفی کنید. ممنون از فعالیت های خوب و پرتلاش همه دوستان.🌺🌺🌺 لبیک_یا_خامنه_ای امام_زمان https://eitaa.com/shaidebrahimhadi0zolfaghari
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ❣بسم رب الشهدا و الصدیقین❣ 4⃣ پنجمین چله شهدا 💫 امروز "سه شنبه ۷آذر ماه" 📌روز "سی وهشتم"چله زیارت عاشوراوصلوات 🌻اختصاص داردبه شهیدابراهیم هادی و چهارده معصوم (ع) https://eitaa.com/shaidebrahimhadi0zolfaghari
خاطره ای از شهید ابراهیم هادی [❤️🌙🌸] ⚡عصر یک روز وقتی خواهر وشوهر خواهر ابراهیم به منزلشان آمده بودند هنوز دقایقی نگذشته بود که از داخل کوچه سرو صدایی شنیده می شد.ابراهیم سریع از پنجره طبقه ی دوم نگاه کرد و دید شخصی موتور شوهر خواهرشان را برداشته و در حال فرار است. ابراهیم سریع به سمت درب خانه آمد و دنبال دزد دوید و هنوز چند قدمی نرفته بود که یکی از بچه محل ها لگدی به موتور زد و آقا دزده با موتور به زمین خورد.تکه آهنی که روی زمین بود دست دزد را برید و خون هم جاری شد. ابراهیم به محض رسیدن نگاهی به چهره پراز ترس و دلهره دزد انداخت و بعد موتور را بلند کرد و گفت: سوار شو! همان لحظه دزد را به درمانگاه برد و دست دزد را پانسمان کرد. کارهای ابراهیم خیلی عجیب بود و شب هم با هم به مسجد رفتند و بعد از نماز ابراهیم کلی با اون دزد صحبت کرد و فهمید که آدم بیچاره ای است و از زور بیکاری از شهرستان به تهران آمده و دزدی کرده. ابراهیم با چند تا از رفقا و نمازگزاران صحبت کرد و یه شغل مناسبی برای آن آقا فراهم کرد.مقداری هم پول از خودش به آن شخص داد و شب هم شام خورد و استراحت کردند.صبح فردا خیلی از بچه ها به این کار ابراهیم اعتراض کردند. ابراهیم هم جواب داده بود:مطمئن باشید اون آقا این برخورد را فراموش نمی کند و شک نکنید برخورد صحیح، همیشه کار سازه. https://eitaa.com/shaidebrahimhadi0zolfaghari
💠آقا ابراهیم ما رو یه کم نصیحت کن! _☘🌻☘_ 🌺سال اول جنگ بود. به مرخصی آمده بودیم. با موتور از سمت میدان سرآسیاب به سمت میدان خراسان در حرکت بودیم. ابراهیم عقب موتور نشسته بود. از خیابانی رد شدیم. ابراهیم یک دفعه گفت: امیر وایسا! من هم سریع آمدم کنار خیابان. با تعجب گفتم. چی شده؟! گفت: هیچی، اگر وقت داری بریم دیدن یه بنده خدا!‌ من هم گفتم: باشه، کار خاصی ندارم. با ابراهیم داخل یک خانه رفتیم. چند بار یاالله گفت. وارد اتاق شدیم. چند نفری نشسته بودند. پیرمردی با عبای مشکی و کلاهی کوچک بر سر بالای مجلس بود. به همراه ابراهیم سلام کردیم و در گوشه اتاق نشستیم. صحبت حاج آقا با یکی از جوان‌ها تمام شد. ایشان رو کرد به ما و با چهره‌ای خندان گفت: آقا ابراهیم راه گم کردی، چه عجب این طرف ‌ها! ابراهیم سر به زیر نشسته بود. با ادب گفت: شرمنده حاج آقا، وقت نمی‌کنیم خدمت برسیم. همین طور که صحبت می‌کردند فهمیدم ایشان، ابراهیم را خوب می‌شناسد حاج آقا کمی با دیگران صحبت کرد. وقتی اتاق خالی شد رو کرد به ابراهیم و با لحنی متواضعانه گفت: آقا ابراهیم ما رو یه کم نصیحت کن! ابراهیم از خجالت سرخ شده بود. سرش را بلند کرد و گفت: حاج آقا تو رو خدا ما رو شرمنده نکنید. خواهش می‌کنم این طوری حرف نزنید بعد گفت: ما آمده بودیم شما را زیارت کنیم. ان شاء‌الله در جلسه هفتگی خدمت می‌رسیم. بعد بلند شدیم، خداحافظی کردیم و به بیرون رفتیم. بین راه گفتم: ابراهیم جون، تو هم به این بابا یه کم نصیحت می‌کردی. دیگه سرخ و زرد شدن نداره!‌ با عصبانیت پرید توی حرفم و گفت: چی میگی امیر جون، تو اصلاً این آقا رو شناختی!؟ گفتم: نه، راستی کی بود!؟ جواب داد: این آقا یکی از اولیای خداست. اما خیلی‌ها نمی‌دانند. ایشون حاج میرزا اسماعیل دولابی بودند. سال ها گذشت تا مردم حاج آقای دولابی را شناختند. تازه با خواندن کتاب طوبی محبت فهمیدم که جمله ایشان به ابراهیم چه حرف بزرگی بوده. 🌹 https://eitaa.com/shaidebrahimhadi0zolfaghari
🕊همیشه در کار خیر پیش قدم بود. دوست داشت از صبح تا شب مشغول کار برای رضای خدا باشد. دفترچه ای داشت که برنامه ها و کارهایش را داخل آن‌ می نوشت. روزی که خیلی برای خدا کار انجام می داد، بیشتر از روزهای قبل خوشحال بود. یادم هست یکبار به من گفت: امروز بهترین روز من است، چون خدا توفیق داد گره از کار چندین بنده خدا وا کنم. به هیچ یک از تعلقات دنیا دل خوش نمی کرد. هیچ چیز او را راضی نمی کرد، مگر اینکه دل یک انسان را بخاطر خدا خوش کند. لباس نو نمی پوشید. می گفت: هر زمان تمام مردم توان پوشیدن لباس نو و زیبا داشتند، من هم می پوشم. به روایت: خواهر شهید ابراهیم هادی🌹🌹🌹 از کتاب سلام بر ابراهیم ؛ جلد دوم ، ص۱۵۶ https://eitaa.com/shaidebrahimhadi0zolfaghari