eitaa logo
شجره طیبه🌳🌷
95 دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
8.9هزار ویدیو
378 فایل
پیام های خود را برای اینجانب ارسال فرمایید https://eitaa.com/ma_najafi
مشاهده در ایتا
دانلود
۲۲ مهر ۱۴۰۰
هدایت شده از کودکانه
5.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_موزیکال 🐜 مورچه های کوچولو و خونه هاشون 🐜 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
۲۲ مهر ۱۴۰۰
هدایت شده از کودکانه
: 🐦🐦🐦🐦🐦 ننه كلاغه صاحب یك جوجه شده بود . روزها گذشت و جوجه كلاغ كمی بزرگتر شد . یك روز كه ننه كلاغه برای آوردن غذا بیرون میرفت به جوجه اش گفت : عزیزم تو هنوز پرواز كردن بلد نیستی نكنه وقتی من خونه نیستم از لانه بیرون بپری و ننه كلاغه پرواز كرد و رفت . هنوز مدتی از رفتن ننه كلاغه نگذشته بود كه جوجه كلاغ بازیگوش با خودش فكر كرد كه می تواند پرواز كند و سعی كرد كه بپرد ولی نتوانست خوب بال وپر بزند و روی بوته های پایین درخت افتاد . همان موقع یك كلاغ از اونجا رد میشد ،چشمش به بچه كلاغه افتاد و متوجه شد كه بچه كلاغ نیاز به كمك دارد . او رفت كه بقیه را خبر كند و ازشان كمك بخواهد پنج كلاغ را دید كه روی شاخه ای نشسته اند گفت :”‌ چرا نشسته اید كه جوجه كلاغه از بالای درخت افتاده.“ كلاغ ها هم پرواز كردند تا بقیه را خبر كنند . تا اینكه كلاغ دهمی گفت : ”‌ جوجه كلاغه از درخت افتاده و فكر كنم نوكش شكسته . “ و همینطور كلاغ ها رفتند تا به بقیه خبر بدهند . كلاغ بیستمی گفت :”‌ كمك كنید چون جوجه كلاغه از درخت افتاده و نوك و بالش شكسته .“ همینطور كلاغ ها به هم خبر دادند تا به كلاغ چهلمی رسید و گفت :”‌ ای داد وبیداد جوجه كلاغه از درخت افتاده و فكر كنم كه مرده .“ همه با آه و زاری رفتند كه خانم كلاغه را دلداری بدهند . وقتی اونجا رسیدند ، دیدند ، ننه كلاغه تلاش میكند تا جوجه را از توی بوته ها بیرون آورد . كلاغ ها فهمیدند كه اشتباه كردند و قول دادند تا از این به بعد چیزی را كه ندیده اند باور نكنند . از اون به بعد این یك ضرب المثل شده و هرگاه یك خبر از افراد زیادی نقل شود بطوریكه به صورت نادرست در آید ، می گویند خبر كه یك كلاغ، چهل كلاغ شده است. پس نباید به سخنی كه توسط افراد زیادی دهن به دهن گشته، اطمینان كرد زیرا ممكن است بعضی از حقایق از بین رفته باشد و چیزهای اشتباهی به آن اضافه شده باشد. 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
۲۲ مهر ۱۴۰۰
هدایت شده از کودکانه
13.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🎯🍃🎯🍃🎯🍃 #کارتون #ضرب_المثل آموزش ضرب المثل های فارسی به کودکان با کارتون این قسمت : 🌸 بازی اشکنک داره ، سر شکستنک داره 🌸 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
۲۲ مهر ۱۴۰۰
هدایت شده از کودکانه
جینو حوصله نوشتن نداشت.😐 با اینکه عاشق مدرسه بود به خاطر مشق نوشتن از درس و مدرسه خسته می شد. 😴 او با خودش فکر می کرد کاش یک مداد جادویی داشتم و می توانستم با آن مشقهایم را بنویسم.✏️ آن وقت فقط مداد را روی دفتر می گذاشتم و خودش شروع به نوشتن می کرد. 📖 جینو غرق در فکر و خیال بود که یک دفعه ابر آرزوها درست بالای سرش قرار گرفت.☁️ ابر آرزوها روی سر جینو شروع به باریدن کرد و آرزوی جینو براورده شد. ☔️ جینو صاحب یک مداد جادویی شد.✏️ از فردای آن روز هر وقت جینو می خواست مشقهایش را بنویسد فقط مداد را روی دفتر می گذاشت مداد خودش شروع به نوشتن می کرد و جینو هیچ زحمتی نمی کشید. جینو حالا دیگر خیلی بچه ی زرنگی شده بود. 📖✏️ مشق های او همیشه تمیزتر و بهتر از دیگران بود.😊 جینو خیلی خوشحال بود و فکر می کرد اینطوری از همه زرنگتر می شود.💪👦 بالاخره مدرسه ی جینو با کمک مداد جادویی تمام شد و جینو معلم شد. 👨 جینو به عنوان معلم وارد مدرسه شد.🏫 او می خواست به بچه های مدرسه درس بدهد.📚 ولی او که یک مشکل بزرگ پیدا کرده بود. 😖 او اصلا بلد نبود چیزی بنویسد. 😢 دستخط او از دستخط خرچنگها و قورباغه ها هم بدتر بود.😑 وقتی جینو می خواست پای تخته چیزی بنویسد همه ی بچه ها به او می خندیدند. 😂 دست جینو به نوشتن عادت نداشت.🙇 حالا جینو یک معلم بی سواد بود او تازه فهمیده بود کسی که زیاد می نویسد بیشتر یاد می گیرد و دستخط بهتری هم پیدا می کند.👤 حالا آقای معلم بعد از این همه سال تازه مجبور شده است دوباره از اول درس بخواند. حالا او کلاس اول است.👶. 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
۲۲ مهر ۱۴۰۰
حتما نباید عکس خودتون باشه،همین که عکس یه بنده خدا رو هم میذارید،فرقی نداره
۲۲ مهر ۱۴۰۰
🔹حضرت را نماد صبر میدانیم. اما ایشان یکجا از شیطان به خدا شکایت میکند: ✨به یاد آر بنده ما ایوب را آن زمان که پروردگار خود را ندا داد که شیطان مرا دچار عذاب وگرفتاری نموده✨ (سوره صاد، آیه ۴۱) ⁉️ایوب نبی از چه چیزی خسته شد و زبان به شکایت گشود؟ امام صادق(ع) پاسخ این سوال را در روایتی داده اند: شیطان به خدا گفت، چون به ایوب نعمتهای زیادی عطا کرده ای او شاکر است. خداوند برای اینکه به همه عبودیت و اخلاص ایوب را ثابت کند؛ نعمتها را از او یکی یکی گرفت تا دچار به ابتلا و بیماری شود. تا آن زمان ایوب نبی شاکر بود اما پس از آن به مقام میرسد. نکته جالب اینجاست که ایوب نبی از یک حرف آزرده خاطر شد، وقتی در بیماری سخت بود، علمای بنی اسرائیل نزد او آمدند و گفتند: ای ایوب چه گناهی کرده ای که خداوند تو را اینگونه عذاب کرده است؟ ✅ این علمای بنی اسرائیل باعث شد ایوب نبی رنجیده شود. 📚علل الشرایع ،ج ۱ @𝒉𝒂𝒗𝒂𝒍𝒊𝒊𝒆𝒌𝒉𝒐𝒅𝒂
۲۲ مهر ۱۴۰۰
✨﷽✨🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 ✍پادشاهی در بستر بیماری افتاد. پزشکی حاذق بر بالین وی حاضر کردند. پزشک گفت: باید کل خون پسر جوانی را در بدن تو تزریق کنند تا ضعف و کسالتت برطرف گردد. شاه از قاضی شهر فتوی مرگ جوانی را برای زنده ماندن گرفت. پدر و مادری را نشانش دادند که از فقر در حال مرگ بودند. پولی دادند و پسر جوان آنها را خریدند. پسر جوان را نزد پادشاه خواباندند تا خون او را در پادشاه تزریق کنند. جوان دستی بر آسمان برد و زیر لب دعایی کرد و اشکش سرازیر شد. شاه را لرزه بر جان افتاد و پرسید چه دعایی کردی که اشکت آمد؟ جوان گفت: در این لحظات آخر عمرم گفتم، خدایا، والدینم به پول شاه نیاز دارند و مرگ مرا رضایت دادند. و قاضی شهر به مقام شاه نیاز دارد که با فتوای مرگ من به آن می‌رسد، با مرگ من، پزشک به شهرت نیاز دارد که شاه را نجات می‌دهد و به آن می‌رسد. و شاه با خون من به زندگی نیاز دارد که کشتن من برایش نوشین شده است. گفتم: خدایا تمام خلایقت برای نیازشان می‌بینی مرا می‌کشند تا با مرگ من به چیزی در این دنیای پست برسند. ای خالق من، تنها تو هستی که مرا برای نیاز خودت نیافریدی و از وجود بنده‌ات بی‌نیازی، تنها تو هستی که من هیچ سود و زیانی به تو اگر بخواهم هم، نمی‌توانم برسانم. ای بی‌نیاز مرا به حق بی‌نیازی‌ات قسم می‌دهم، بر خودم ببخشی و از چنگ این نیازمندانت به بی‌نیازی‌ات سوگند می‌دهم رهایم کنی. شاه چون دعای جوان را شنید زار زار گریست و گفت: برخیز و برو . من مردن را بر این گونه زنده ماندن ترجیح می‌دهم. شاه با چشمانی اشک‌آلود سمت جوان آمده و گفت: دل پاکی داری دعا کن خدای بی‌نیاز مرا هم شفا داده و بی‌نیازم از خلایقش کند. جوان دعا کرد و مدتی بعد شاه شفای کامل یافت .
۲۲ مهر ۱۴۰۰
۲۲ مهر ۱۴۰۰
✖️ ۱۴۰۰ و خطری که از سر ایران گذشت ... کسی نفهمید از سر ایران چه خطری گذشت! سال ۱۴۰۰ سالی بود که کلید نابودی ایران باید فشرده میشد و فشرده هم شد ، اما عمل نکرد! سناریو به اندازه ای ماهرانه چیدمان شده بود که کسی شک نکرد ماجراهای شرق ایران کلید آغاز ماجراهای شمالغرب آن است . گاهی شعبده باز به اندازه ای سریع حرکتش راانجام میدهد تا فرصت فکرکردن راازتماشاگر بگیرد . مردم ایران ناگاه دیدند درشرق کشورشان یک مشت طالب وحشی از پشت کوه ها و از دل غارها با چهارتا کلاشینکف زنگ زده و دمپایی به پا و عبا بر دوش یک کشور پهناور به گسترهٔ افغانستان را تسخیرکردند . بسیاری ازتحلیلگران ایرانی نفهمیدند چی شد! چی شد اشرف غنی و آمریکا افغانستان را دو دستی درسینی پیشکش طالبان پابرهنه کردند. باید بچگانه فکرکنیم که یک گروه پابرهنه طلبه که تنهاسلاح سنگین شان کلاشینکف روسی و نهایتا تیربار است بتواند بسادگی بدون تبانی بادولت مرکزی شهربه شهر یک کشور و ارتش آن را تسخیرکنند! فردای سقوط کابل احمدمسعود جلوی چشم همگان به پنجشیر میرود تا جبهه مقاومت ملی راتشکیل دهد از این جای سناریو مهم است خوب دقت کنید تا بفهمید تمام سناریوی طالبان برای ایران طراحی شده بود احمدمسعودتوانست یک محور پان پارسیستی (نه پان ایرانیستی) راشکل دهد این نکته بسیارمهم است که بدانید پان پارسیسم کاملا ضد ایرانشهری است و دقیقا درراستای طرح لوییس حرکت میکند، محدودکردن ایران به یک قوم پارس و نامگزاری این کشور بنام پرشیا بخش مهم طرح لوییس است، احمد از اتحاد پارس سخن میگفت و این خوشایند ملیگرایانی آمد که پشت پرده را نتوانستند ببینند. ناگاه درمیان ایرانیان شور و هیاهویی افتاد که ایران باید به افغانستان لشگرکشی کند و به احمدمسعود برای نابودی طالبان کمک کند در نما خواسته قشنگ و ملی ای بود برای همین هم ناگاه احمد مسعود تبدیل به یک قهرمان ملی شد و فشاربرای دخالت ایران درافغانستان فزونی یافت تا جایی که مردم حکومت را به خیانت در ماجرای افغانستان و همدستی باطالبان متهم کردند اگر فهیم دشتی سخنگوی جبهه مقاومت ملی افغانستان آن سخنان گاف دار مبنی برپشتیبانی از تجزیه طلبان کرد را بر زبان نمیاورد چه بسا نقاب از چهرهٔ ایشان حالاحالاها نمیفتاد تنهاچندی از ماجراهای شرق ایران نگذشته بود که ماجراهای شمالغرب ایران درقفقاز کلیدخورد جمهوری باکو نقاب از رخ ایرانستیز خود برداشت و آشکارا ادعاهای خاکی علیه آذرپایگان اصیل و ایران رامطرح کرد رانندگان ایرانی درجاده های ترانزیت ارمنستان بازداشت و مرز ارمنستان با ایران به خطر نابودی افتاد زمانیکه حجم انبوهی از نیروهای مسلح و ارتش کشور جهت انجام رزمایش اقتدار به مرز گسیل شدند ناگاه همه چیز بسان یک مکاشفه یوحنا آشکارشد و ترفند پلید شعبده باز آشکار گشت! سناریو کشاندن ارتش ایران در باتلاق افغانستان برای خالی شدن مرزهای شمالغرب از نیروهای مسلح و پدافند کشور بود آن ها قصدداشتند با یک سناریوی بسیار طبیعی و ماهرانه ایرانیان را به باتلاق افغانستان بکشانند تا در پدافند از شمالغرب ناتوان بمانند اما گمان نمیکردند ایرانیها فریب شان را نخورند. شاید اگر هر ملتی بود بسادگی فریب این سناریوی بی نقص را میخورد خطری که از زیر گوش ایران گذشت را بسیاری هنوز متوجه رخ دادن آن نشده اند. بی تردید ایران را دست خدا دراین توطئه پاس داشت نسخه نابودی این کشور بسیار پیشتر در اتاق های فکر اتحادیه ایران ستیزان نوشته شده است، بسیاری هم فریب این نسخه را خوردند اما نهایتا ایران بود که پیروز شد. «اردشیرثابت، روزنامه نگار سیاسی»
۲۲ مهر ۱۴۰۰
۲۲ مهر ۱۴۰۰
۲۲ مهر ۱۴۰۰