2.6M
📣 صحبت های پروفسور علی کرمی، متخصص بیوتکنولوژی پزشکی و تهدیدات نوین زیستی، در خصوص فتنه مسمومیت دانشآموزان در ایران👆
#بانوان_دارالشهداء
لطفا کانال ما رو به دوستان خود معرفی کنید🍃🌼
https://eitaa.com/joinchat/1380515964C706be45608
✅برای اینکه نتایج مطلوبی داشته باشی این تو هستی که باید تغییر کنی!
نخواه که مسایل آسان تر شوند،
تلاش کن که تو توانمندتر شوی!
#انگیزشی
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 عقل نداری راحتی، ها؟😂
اما کور خوندید بتونید مدرسهها را تعطیل کنید😏✨
#طنز
#لبیک_یا_خامنه_ای
🖇🌸⃟🕊🇮🇷჻ᭂ࿐✰
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
📜دلنوشته_مهدوی
📌 جشن تولد...
🔸 هنوز نیمه شعبان نشده،
ماتم گرفتهام.😔
🎊جشن تولد،
بدون کسی که تولد اوست،
صفایی ندارد.
🔹 It is not the 15th of Sha’ban yet, but I’m already upset…
Birthday party is meaningless without the one who is his birthday
#امام_زمان عجلاللهفرجه
#نیمه_شعبان
─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
📣📣📣عزیزان ...
خودتون رو برای جشن تولد🎊🎉🎊🎉
💚مهربونترین و بهترین بابای دنیا💚
آماده کردین ⁉️⁉️⁉️
#امام_زمان عجلاللهفرجه
#نیمه_شعبان
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
امیر کرمانشاهی-برمیگرده گل بهار (1).mp3
7.25M
🔊 #مولودی👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻
👤 حاجسیدمجید #بنی_فاطمه👏🏻👏🏻👏🏻
📝 برمیگرده گل بهار 👏🏻👏🏻👏🏻
سر میشه آخر انتظار👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻
#امام_زمان عجلاللهفرجه 🌸
#نیمه_شعبان 🌸🌸
─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
✍🏻یه جایی نوشته بود:
‼️اگه درس میخونی،بگو برای امام زمان(عجلاللهفرجه)درس میخونم📚
‼️اگه مهارت کسب میکنی،نیتت باشه برای مفید بودن تو دولت امام زمان (عجلاللهفرجه)✨
‼️اگه ورزش میکنی،آمادگی برای دوییدن تو حکومت کریمه آقا امام زمان (عجلاللهفرجه)باشه....🌱
#امام_زمان عجلاللهفرجه
#نیمه_شعبان
⊰᯽⊱≈─⭐️💜─≈⊰᯽⊱
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
1_2805394796.mp3
8.53M
گل نرگس
#امام_زمان عجلاللهفرجه
#نیمه_شعبان
⊰᯽⊱≈─⭐️💜─≈⊰᯽⊱
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
منم هستم ۱.mp3
14.82M
🌙مجموعه ویژه #نیمه_شعبان ۱
#رهبری
#استاد_شجاعی
※ مهمترین سؤال روز قیامت چیست؟
※ پاسخ به این سؤال، از چه جنسی است؟
※ من چگونه برای پاسخ به این سؤال آماده شوم؟
#امام_زمان عجلاللهفرجه
#نیمه_شعبان
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
شبتون آرام و در پناه خداوند
🌟شب خوش🌟
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇
♥️🖇
♥️
#رمان: #رهایی
#پارت: #هشتادویکم
+ ابجی بخاطر تو چیزی بهش نگفتم به پرو پاچه منم پیچیده بود که ولت کنم و دوروبرت نباشم اما من گفتم بیخیال آبجیم نمیشم
+ خودمم بهش گفتم نمیدونم چرا هرکی سنت من میاد دوروز بهش پرو بال میدم واسه خودم شاخ میشه
پرهام حرفی نزد با سر اشاره ای به محسن کردم.
_ چرا آنقدر داغونه؟
+ نمیدونم زیاد باهاش نمی گردم چون می دونست با تنها کسی که در ارتباطی منم دیگه بهم اصرار کرد منم برای حال خوبی آبجی گلم بهش گفتم باشه قبوله میدونم هنوز ته قلبت باهاشه محسن داغون تر از این حرفاست میگه نفرینت گرفتتش
پرهام نگاهی به محسن سکوت کرده انداخت کمی از دیوار فاصله گرفت و نزدیک شد.
+ نفرینش می کردم چندوقت ولی گذشتم سپردم دست خدا اینم چیزیش نیست که هرموقع دیدمش نیشش تا بناگوش باز بوده.
با رسیدن محسن به ما دیگر ادامه حرفم را خوردم هستی دستم را گرفت و چشم غره ای به محسن رفت. باهم روانه مدرسه شدیم. خوشحال ترین آدم روی زمین بودم، نیلوفر هم خوشحال بود.
+ رها من می دونستم محسن برمیگرده پیشت شما رابطتتون خیلی خوب بود
_ حالا دردم اینه مازیار خیلی پیگیره چیکارش کنم
+ جدی بهش بگو چندوقتی هم نه با محسن باش نه با مازیار تا مازیار بویی نبره
_ اره پرهام میگفت آمارش و گرفته بود
+ دوسش نداری؟
_ نیلوفر من میخوام یکی باشه خودم و با همه شرایط دوست داشته باشه هرکی میاد سمت من بیشتر فکر اینه یه اسمی دَر کنه یه چندنفره بگن این با رها بوده مازیارم همینطور حالا چیزای دیگش بماند
#نویسنده : #ثنا_عصائی
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇
♥️🖇
♥️
#رمان: #رهایی
#پارت: #هشتادودوم
+ تقصیر خودته دیگه بس که اسمت سر زبون هاست
_ وا به من چه
+ رها هنوز پرهام و میبینی؟
_ اره چطور؟ تو چرا هی این و سر کار میزاری؟ یا دوسش داری یا نداری دیگه
+ هیچی گفتم شاید با این دختره رل زده ، دوسش دارم ولی رابطه ما پرتنش تر از این حرفاست
_ فکر نکنم اگر رل میزد بهم میگفت چیه دوباره فیلت یاد هندوستون کرده؟ اینا بهونست پرهام هیچی کم نداره تو فقط داری هی این رابطه رو خراب می کنی
+ خوبه چقدر هوای داداشت و داری! کاش هوای منم همونقدر داشتی. رها رابطه ما به کل خرابه نمیشه درستش کرد هیچوقت رابطه تو و محسن نمیشه همیشه خداهم توقع داشت منم مثل تو که با محسن آنقدر خوبی باهاش خوب باشم اما نمی شد
_ ولی نیلوفر من دیگه شرایطم عین قبل نیست که محسن گند زد این همه وفاداری تهش چیشد اگر رابطه ام مثل رابطه تو بودد ناراحت نبودم اما ما هیچی تو رابطمون کم نداشت تو خودت شاهد بودی من بخاطر محسن همه چیزم و از دست دادم حتی کاراته. تو زندگیم از کلی چیزها محروم شدم ولی این دل لامصب نمیفهمه که نباید برگرده به محسنی که خیانت کرد و قلبم و شکست. میبینمش دلتنگ میشم دست خودم نیست.
+ رها تو خیلی دل نازک و مهربونی بخاطر همینه که هیچوقت نمیتونی کسی و از قلبت بیرون کنی. نمونش آروین تاحالا فکر کردی؟ با این که یکسال با محسن بودی ولی بازم آروین و دوست داری. همش به فکر اینی عروسی کنه باید چیکار کنی.
+ نیلوفر روضه نخون خوب من عاشق آروین بودم و کسی که از بچگی تا الان ببینیش مداوم چجوری از ذهنت می خوای بیرونش کنی؟ خودم همه اینارو از بَرم حرف جدید بزنید بهم حرفی که خودمم واسش جواب داشته باشم
+ چی بگم بهت جدید باشه اخه؟ ما غیر از این بحث ها چیز دیگه هم داریم مگه؟
_ نیلوفر من الان چجوری به مازیار بگم میخوام ازش جدا بشم؟ ولم نمیکنه که
+ ده دفعه گفتم چیکار کن ترسو نبودی که همین الان کات کن تا چندماه سینگل بمون بقیش خودش اوکی میشه
_ باشه بابا بیا من و بخور
دوتایی خندیدیم. لب گزیدم و دستی به پر مقنعه ام کشیدم. تبسم شیرینی مهمان لب هایم شده بود. در آنی بین چه کنم و چه نکنم افکارم گیر افتادم. نفس عمیقی کشیدم خدایا خودت بخیر بگذرون.
مازیار هرروز می آمد تا ببینتم با نرفتنم فهمانده بودم تصمیمم چیست. یکبار هم دعوایمان شد. می گفت بی دلیل داری رابطه را تمام می کنی. اما دلایلم محکم تر ازاین حرفا بود که او بفهمد. خواهرش را گاهی می دیدم چیزی نمی گفت. توقع داشتم خواهرش را جلو بفرستد اما این کار را نمی کرد. تنها چیزی که توانستم بگویم این بود " من نمی تونم به این رابطه ادامه بدم بنا به دلایلی که به خودم مربوطه " مازیار سعی می کرد با مرور خاطرات من را از تصمیمم بازگرداند. اما نمی توانست تا حد ممکن سعی کردم از قضیه محسن چیزی بو نبرد. خیالم تخت تخت نبود چون مازیار پیگیر جدایی ام ازش بود.
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇
♥️🖇
♥️
#رمان: #رهایی
#پارت: #هشتادوسوم
جدیدا خالی از هرچیزی بودم یا بهتر است بگویم پر از خالی! طمعی در این روابط نبود سیراب نمی شوم و همش درحال ادامه دادنم. مثل مرغ پرکنده شده ام، همچنان شب ها آهنگ گوش میدهم، روزها راه می روم. می نشینم. دراز می کشم. چشمانم را می بندم تا ذهنم را از همه کَس خالی کنم، اما فایده ندارد. بلاتکلیف مانده ام. محسن چرا بعد از چندماه تماس نمی گرفت انگار نه انگار خودش هوایی ام کرده دست، گفت که برمی گردد نه؟ نکند بازیچه شده ام دوباره؟ دلم به برگشتن محسن گرم نبود اما بازهم چشم انتظار دیداری دوباره بودم. چاره ای ندارم باید ادامه بدهم تا تقدیر سرنوشت خودش همه چیز را حل کند.
وقتی برای حرص دادن آروین رابطه ام را با محسن مطرح کردم به قدری عصابانی شده بود که از پشت گوشی هم می توانستم به آن پی ببرم. چه می دانستم فکر می کردم محسن هم یکی عین آروین است، متعهد به رابطه ای که درآن عشق وجود دارد می ماند و منجر به ازدواج می شود. خیال خام داشتم و آروین هزاربار سرزنشم کرد آنقدر از محسن تعریف کردم که کمی با این قضیه کنار آمد اما هنوز هم حرف حرف خودش بود. یکبار از مادرم اجازه گرفت و باهم صحبت کردیم دوست نداشت بدون اجازه پدرومادرم باهم صحبت کنیم می گفت باید راضی باشند نمی دانستم چرا با تفاوت هایی که داشتیم دوستش داشتم. گاها فکر می کردم اگر محسن هم عین آروین بود هیچوقت خیانت نمی کرد و یک دختر را بازی نمی داد. وقتی گفت همه پسرا عین من نیستن خنده ام گرفت و از خود راضی نثارش کردم که منظورش را برایم این گونه تعریف کرد.
+ ببین رها منظورم این نیست من خوبم اما اگر پسرای دیگه با حرفات ازت سو استفاده کنن این توای که صدمه میبینی این و منی میگم که خودم پسرم و با پسرا گشتم و دیدم، نابود میشی و... فکر نکن همه قصد خیر دارن آنقدر خوشبین نباش، تو صادقی و دلت پاکه من میدونم رها خودت و پیدا کن. مادرت دوست داره هرچی میگه حقیقته
_ آروین تو فقط بخشی از زندگی من رو میدونی منم از نصیحت خوشم نمیاد تو هم برو بچسب به همون خانومت فردا من و دزد نکنن