📡...
#توییتر همیشه
یه چیز جدید برای شوک کردنت داره :)))
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
بدون شرح...
#یمن عزیز
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
🦦...
من و برنامه ریزی هام 😬💗
#زنگ_خنده
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
16.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
این کلیپ رو بفرست برای اون دوستی
که میگه نمیخوام درس بخونم 😂☝️🏻
#زنگ_خنده
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
💜 راه کارهای بالابردن #عشق به یادگیری:
🤍 1.فعالیت های #غرقگی کنید(یعنی آن شخص کاملا غرق انجام آن فعالیت میشود و بهترین تلاش خود رامیکندتا به بهتربن نحو انجام دهد )
🤎 9.ویژگی این افراد :
🤍1_بین سطحی مهارت و چالش ها ، تعادل و تواضع را حاصل کنید.
💜2. چالش یا آن فرصت پاداش دهنده باشد.
💜3 . از آن چالش یافرصت هدف مشخصی داشته باشد و بدون هدف و انگیزه جلو نروید.
🧡 4.بعد از به وجود آمدآن چالش ازخودتون یک بازخورد آنی بگیرید.
💛5. حس کنید که راحت وبی دردسر و حواشی عمیق درگیرکار خود هستید.
💚6.به افکار و یاقضاوت دیگران توجه نکنید و دنبال اثبات کردن خودتون به نحو احسنت نباشید.
💙7_احساس کنترل ومسئولیت دارید ازطرف خودتان و این کار را به خوبی دارید انجام میدهید
🤍8. درحین انجام این کار متوجه گذر زمان نباشید.
❤️9.یادگیری بایدتاثیرگذار باشد.( یکی از راهکار های تقویت یادگیری است . روانشناسان میگویند :
اگر بدانیم فراگیری یک مطلب یا مهارت چه تاثیری در زندگی ما و یا اطرافیان ما میگذارد ، آموختن آن برای ما جذاب تر و راحت تر میشود، این موضوع به ویژه در شرایطی که مجبوریم مطلب یا مهارتی که دوست نداریم بیاموزیم خیلی برای ما مفید خواهد بود زمانیکه احساس کنیم برای ما سودمند است.
#مسیر_زندگی
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
🌸🌸🌸🌸🌸
بگرد نگاه کن
پارت315
پیامم در عرض چند ثانیه خوانده شد.
ولی بدون جواب فقط خوانده شد.
تصویر پروفایلش عکس همان گلدانی بود که من یک پروانه رویش نقاشی کرده بودم.
زیرش هم شعری نوشته بود. همان شعری که من برایش هدیه برده بودم. تابلویی که خودم برایش دوخته بودم.
"در بلا هم میچشم لذات او
مات اویم، مات اویم، مات او"
برایش نوشتم.
–چقدر عکس پروفایلت قشنگه، کاش الان پیشت بودم و میدیدمت.
به چند دقیقه نکشید که عکس خودش هم کنار عکس قبلی پروفایلش مونتاژ شد.
معلوم بود که همین حالا از خودش عکس گرفته چون چهرهاش بهم ریخته و غمگین بود.
تشکر کردم و نوشتم:
–کاش حداقل یه لبخند میزدی با دیدن این عکست که دلم بدتر خون شد.
دوباره عکسش را عوض کرد.
این بار سعی کرده بود لبخند بزند. ولی غم چشمهایش را من بهتر از خودش تشخیص میدادم.
شکلک قلب برایش فرستادم.
با آمدن نادیا گوشیام را کناری گذاشتم.
–چرا نخوابیدی نادی؟
آرام کنارم دراز کشید و پچ پچ کرد.
–میشه اینجا بخوابم؟
لبخند زدم.
–تنهایی میترسی؟
–نه، فقط عادت ندارم.
چشمهایم را بستم.
–باید عادت کنی. چند وقت دیگه من میرم سر خونه و زندگیم اونوقت تو میخوای چیکار کنی؟
به پهلو چرخید.
–با این اوضاع فکر نکنم بری.
نوچی کردم.
–بالاخره دیگه، دیر و زود داره سوخت و سوز نداره.
پچ پچ کنان گفت:
–من که اصلا حوصلهی سوخت و سوز رو ندارم، من جای تو بودم دست شوهرم رو میگرفتم میرفتم سر خونه و زندگیم.
سرم را به طرفش چرخاندم.
–واقعا؟
–آره بابا، بشینم ببینم هر روز کی میخواد به ننه بابام زنگ بزنه و تهدید...
ناگهان سکوت کرد و حرفش را ادامه نداد.
نیمخیز شدم.
–مگه کی زنگ زده؟
پشتش را به من کرد.
–هیچی بابا، همینجوری گفتم.
بلند شدم و نشستم و ضربهایی به شانهاش زدم.
–پاشو جوابم رو بده، هلما به خونه زنگ زده بود؟
چشمهایش را بست.
–ول کن تلما، خوابم میاد. تو خواب و بیداری اصلا نفهمیدم چی گفتم.
با دستم صورتش را به طرف خودم چرخاندم.
–باشه بگیر بخواب، منم میرم از مامان میپرسم، مثل این که اینجا خیلی خبراس و فقط من بیخبرم.
همین که از جایم بلند شدم دستم را کشید.
–کجا؟ مامان اینا خوابن،
با حرص گفتم:
–بیدارشون میکنم. من باید بفهمم دور و برم چه خبره.
نادیا دستم را محکمتر کشید و نجوا کرد.
–باشه بابا، بیا بهت میگم قبل از این که همه رو بیدار کنی ولی به شرطی که به کسی نگی من بهت گفتما.
فوری کنارش دراز کشیدم.
–نادی اگر هلما زنگ زده چیزی گفته ما باید حتی به پلیس هم بگیم نه این که از همدیگه قایمش کنیم.
لیلافتحیپور
#پارت_هدیه
.•°``°•.¸.•°``°•
•.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´