🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بگرد نگاه کن
پارت428
ببین! بعضی خانما می گن شوهرم فقط باید به من خیلی توجه و محبت کنه، بقیه مسائل رو می تونم تحمل کنم. در حالی که در واقعیت این طور نیست. اونا واقعا هیچ چیز رو نمی تونن تحمل کنن
به روبرو خیره شد و ادامه داد.
—من هلما رو خیلی خوب درک می کنم چون همون موقع که از ایران رفتم حالم مثل وقتی بود که هلما از علی آقا جدا شد. منم مثل هلما، اون جا واسه خودم جشن گرفتم که تونستم از ایران برم، چند سال طول کشید تا متوجه ی خیلی چیزها شدم و دوباره برگشتم ولی این بار با دید بازتر. فهمیدم همه جای دنیا می شه زندگی کرد و این به خود آدم بستگی داره. ولی وقتی از خود اونا شنیدم که ایران جزء کشورای پیشرفته حساب می شه، دست از خود تحقیری برداشتم.
همه ی اینا رو اون موقع به هلما هم می گفتم، اونم دقیقا مثل گذشته ی من فقط حرف خودش رو می زد. اینم از خصوصیت بعضیاست که تا خودشون چیزی رو تجربه نکنن حاضر نیستن از تجربیات دیگران استفاده کنن. من و هلما فرقمون اینه که هلما قبلا همین طور بود که الان هست یه دوره ای تغییر کرد الان دوباره برگشته به جای اولش. در حقیقت تغییر خاصی نکرده، فقط دوباره رسیده به خونه ی اول. و این ممکنه معنیش این باشه که اگه دوباره به اونچه که دنبالشه برسه و زندگیش نرمال بشه کم کم دوباره دنبال یه تغییر دیگه باشه.
البته این برداشت من از شخصیت هلماست. شاید اون روزا بیشتر از شوهرش، من باهاش حرف می زدم. خیلی از کارم ناراحت بود و می گفت چرا برگشتی ایران!
نفسم را بیرون دادم.
—کاش هلما هم بذاره از ایران بره.
—الان که زندگی تو خارج، سخت و گرون شده و کم کم داره مهاجرت معکوس انجام می شه؟! و مخصوصا که دیگه نمی تونن اطلاعات پیشرفت ایران رو مخفی کنن؟!
نا امیدانه نگاهش کردم.
—می دونی همه ش به اون حرفت فکر می کنم که گفتی ما این قدر خودمون رو درگیر کردیم که کلا یادمون رفته باید از زندگی لذت هم ببریم. من می خوام درگیر این چیزا نشم، ولی نمی شه.
نمی تونم از زندگیم لذت ببرم. همش فکر میکنم تقصیر منه که الان هلما اینقدر حالش بده.
من روزی که کرونا گرفتم عجله کردم که زودتر عقد خونده بشه چون می دونستم هلما دوست داره رجوع کنه. می ترسیدم نکنه علی هم نرم بشه. خودم از روی عمد نخواستم تا وقتی حالم خوب بشه صبر کنم.
خودخواهانه همه رو مریض کردم که امید هلما رو نا امید کنم. ولی حالا می بینم اون ناامید نشده که هیچی...
نرگس دستم را گرفت.
—اینا رو از فکرت بریز دور. تو کار درست رو انجام دادی. حتی اگر اون کار رو هم نمی کردی علی آقا طرف هلما نمی رفت.
حتی اگه همین الان اونا با هم ازدواج کنن مطمئن باش نمی تونن با هم بسازن.
—تو مطمئنی؟
لبخند زد.
—چیه نکنه می خوای امتحان کنی؟
نگاهم را پایین انداختم.
—خیلی بهش فکر می کنم. اگه به هلما ثابت بشه، دیگه می ره دنبال زندگی خودش.
نرگس با دهان باز نگاهم کرد.
لیلافتحیپور
.•°``°•.¸.•°``°•
•.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
🌸الهی در این شب عید
🎊هرچی خوبیه وخوشبختیه
🌸خدای مهربون
🎊براتون رقم بزنه
🌸کلبه هاتون از محبت گرم باشه
🎊و آرامش مهمون همیشگی
🌸خونه هاتون باشه
🎊شبتون شاد و در پناه خدا
🍃🌸
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
#سلام_امام_زمانم🫡
اللّٰھـُــم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجْ
🌼گفتم ڪه از فراغت
💫عمریست بیقرارم
🌼گفت از فـــراق یاران
💫من نیز بیقرارم
🌼گفتم به جز شما
💫من، فریاد رس ندارم
🌼گفتا به غیر شیعه
💫من نیز ڪس ندارم
🌼#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
#شعر
ای جان جان جانم تو جان جان جانی
بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی
#عطار
🍃🌸
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
طلوع☀️
صبحی دیگر
از زندگی بر شما مبارک
صبح بخیر☺️🌻
🍃🌸
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
سلام 😊✋
صبحتون با طراوت و دل انگیز
در این صبح دلانگیز و خوش بهمن
برایت آرزو دارم
چو باران آبی و زیبا
بباری شادمانه روی گرد غم🌸
برایت آرزو دارم🥰
سعادت را طراوت را
بهشت و بهترین بهترین ها را🧡🧡
🍃🌸
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」