eitaa logo
「شاخ ݩݕاٺツ」
425 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.8هزار ویدیو
202 فایل
﷽ شاخ نبات 🍯💛 تو دهه هشتادی هستی و لایق بهترین ها پس خوش بگذرون 🥰🧡 اینجا همون دورهمیه ‼️ . .دوستاتم بیار😉 لینک حرف ناشناس https://daigo.ir/secret/8412366535 ارتباط با ادمین @Gerafist_8622. اینستاگرام: @shakh_nabat_1400
مشاهده در ایتا
دانلود
「شاخ ݩݕاٺツ」
داستان #مثل_اینکه_اومدن☺️🍁 #قسمت_اول- بخش پنجم گفتم : واقعا که مامان خانم ؛؛ شما بهش رو میدی ... خ
داستان ☺️🍁 - بخش هفتم مدام تو دلم می گفتم همین خوبه ..خیلی هم خوبه ..از سرمم زیاده .. برای همین تا درو بستن و رفتن گفتم : مامان خیلی خوب بودن .. مامان گفت والله منم پسندیدم .. بابا گفت : اینطوری که نمیشه باید ببینم کی هستن ..اصلا آدمای خوبی هستن یا نه ..خانم زود جواب نده باید تحقیق کنیم .... ندا اومد و گفت : وای نیلو خیلی خوب بودن خری اگر بگی نه .. گفتم غصه نخور تو رو می گیرم برای دوستش .... مامان یک تشر زد و گفت : خجالت بکشین ؛ حیا کنین ..هر چی هیچی نمیگم پر رو تر میشن ... من بی تابانه منتظر بودم که اونا دوباره زنگ بزنن .. حالا اونشب به هر چی دوست و آشنا داشتم جریان رو با آب و تاب تعریف کردم .. مامانم هم راستش همین کارو کرد .... ولی هر چی منتظر شدیم هیچ خبری نشد ...هر بار که تلفن زنگ می خورد من گوشم رو تیز می کردم ببینم اونا هستن یا نه ... ولی زنگ نزدن که نزدن ....و من برگشتم قزوین در حالیکه حسابی کنف شده بودم ..و حامد مدام متلک می گفت و تحقیرم می کرد .... از خواستگاری بدم اومده بود یعنی چی بیان خونه ی آدم و بخورن و برن منم مثل کالا بزارن جلوشون که آیا بپسندن یا نه .. دیگه تن به این حقارت نمیدم ....اما یکماه بعد که عمه ام یکی رو معرفی کرده بود چاره ای نداشتیم که قبولش کنیم ... این بار از ذوق و شوق بچه گونه ای که بار اول داشتم خبری نبود ... ادامه دارد داستان ☺️🍁 - بخش اول چون این خواستگار رو عمه پیدا کرده بود ..از صبح خودش و خانم جانم .. یعنی مادرِ پدرم اومده بودن خونه ی ما .... خانم جان زن مهربونی بود ولی خرافاتی ..وای نمی دونین حرفایی می زد که تو دکان هیچ بقالی پیدا نمی شد و تازه این خرافات رو می خواست به زور به خورد ما هم بده .. ما که زیر بار نمی رفتیم ولی در مورد عمه و بابام که زیر دست اون بزرگ شده بودن کاملا موفق شده بود ... حالا فکرشو بکنین سه تایی بالای سر من و مامان و ندا نشسته بودن و مدام ایراد می گرفتن ... خدا رو شکر حامد اون هند جگر خور من خونه نبود ....بابام هم ماشا الله وقتی چشمش به مامانش میفتاد یک جورایی خودشو لوس می کرد که آدم باورش نمی شد این همون باباست ... مثلا هر وقت از در میومد تو صدا می زد عفت جان؟ ... خانمم ؟... و ما ندیده بودیم غیر از این باشه ولی اینم می دونستیم وقتی خانم جان اونجاست از در که میاد تو صداشو کلفت می کنه و با اخم میگه ... خانم اینا رو از دستم بگیر ...خیلی خسته شدم ...... و من از صبوری مامان در عجب بودم و اون همه چیز رو با خوشرویی بدون اینکه به کسی بر خوره منتفی می کرد ...... من داشتم انگور ها رو با قیچی تیکه می کردم که خانم جان دستپاچه گفت : نه مادر .. نه ..نه قیچی رو سر بالا نگیر ؛ خبر بد میرسه ... خندیدم و قیچی رو سر پایین کردم و یک بار زدم بهم .. داد زد مادر نکن تو رو خدا ...دعوا میشه ... گفتم : آخه خانم جان قیچی بیچاره چه ربطی به خبر و دعوا داره ؟ قربونتون برم ..ولی بازم ..چشم ... و موقعی که ندا یک عطسه کرد یکساعت همه ی ما رو نشوند و گفت هیچکار نکنین که اومد نداره .... حالا دل مامان مثل سیر و سرکه می جوشید که نکنه کاراش تا اومدن خواستگارا تموم نشه .. ولی رو حرف خانم جان حرف نزد و نشست به صحبت کردن ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من درد ترا ز دست آسان ندهم دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم از دوست به یادگار دردی دارم کان درد به صد هزار درمان ندهم ‌ ‍‌ 🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍁سـلام ☕️روز سه‌شنبه تون بخیر دوستان 🍁سـلامی پر از حس زندگی ☕️روز زیباتون بخیر و نیکی 🍁 روزتون لبریز محبت ☕️ پر از خیر وبرکت 🍁 پر از لبخند مهر ☕️ و سرشار از لحظه های ناب 🍁سه‌شنبه پاییزیتون زیبـا 🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایا آسان کن برای ما رسیدن به آنچه آرزومندیم 🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
مهم نیست چه شکلی هستیم مهربونی ها ما رو تبدیل به زیباترین آدمهای دنیا میکنن 🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
به هر کسی محبت کنی او را ساختی و به هر کس بدی کنی او را باختی پس بساز و نباز ... 🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا