eitaa logo
「شاخ ݩݕاٺツ」
421 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.8هزار ویدیو
202 فایل
﷽ شاخ نبات 🍯💛 تو دهه هشتادی هستی و لایق بهترین ها پس خوش بگذرون 🥰🧡 اینجا همون دورهمیه ‼️ . .دوستاتم بیار😉 لینک حرف ناشناس https://daigo.ir/secret/8412366535 ارتباط با ادمین @Gerafist_8622. اینستاگرام: @shakh_nabat_1400
مشاهده در ایتا
دانلود
💎🌟چالش های خلاصه نویسی🌟💎 1️⃣ چرا خلاصه نویسی انقدر مهمه❓🤷🏻‍♀️ چون تایم مرورمون کمتر بشه و بتونیم بیشتر تست بزنیم🗿 علاوه بر این، فواید دیگه هم داره: ۱) استرس و کمالگرایی رو کم میکنه💆🏻 ۲) نظم ذهنی بهمون میده و دسترسی به مطالب سر جلسه آزمون برامون راحت تر میشه🚀 ۳) درک ارتباط بین مطالب🕵🏻‍♀️ 2️⃣خب فلانی که خلاصه نمینویسه خیلی زودتر اون فصل رو تموم میکنه... پس خلاصه باعث میشه عقب بیفتیم و اتلاف وقته؟🙄 نه عزیز من❗️ تو دور اول مطالعه شاید زمان بیشتری بزاری اما ما که یه مطلب رو یه بار نمیخونیم؛ پس تو دورهای دوم و به بعد مطالعه (ایستگاه مرور و جمعبندی) این زمان به ما برمیگرده و با خلاصه درست اتفاقا جلوتر هم میفتیم 💃🏻و بیشتر هم فرصت میکنیم تست بزنیم😌🔥 3️⃣خب دقیقا خلاصه درست چیه و چه ویژگی هایی باید داشته باشه؟ خلاصه نویسی سه اصل داره:🤓 ۱)جامع اما مختصر مفید💡 ۲)شخصی سازی شده (ساده و به زبون خودمون باشه) ۳)پویا باشه♻️(با مداد بنویسیم و فضا جوری باشه که بشه نکته اضافه کرد یا پاک کرد) 4️⃣چه زمانی باید خلاصه بنویسیم؟⏰🤔 وقتی که یه مطلب رو حداقل یک بار "مرور" کرده باشی. خلاصه نویسی در دور اول مطالعه ممنوعه! چون همه چی به چشمت مهم میاد و خلاصه ت غیر کاربردی و طولانی میشه 5️⃣خلاصه نویسی چه روشهایی داره؟💥 ۱) مارک دار کردن تست ها ۲) به روش های نموداری، درختی، جدول و...📊 ۳) نکته/حاشیه نویسی 🔴زیست رو چطور خلاصه نویسی کنم؟ مگه نگفتین زیست همه چیزش مهمه نباید خلاصه کرد؟ آفرین درست میگی☺️ اما ما روش سوم یعنی نکته نویسی (حاشیه نویسی) رو داریم😎 یعنی نکات تست ها و بعضی نکات خاص و کاربردی درسنامه رو تو کتاب درسی نزدیک مطلب مربوطه با مداد مینویسیم✏️ اگر صفحه ای از زیست خیلی نکته داشت میتونی از برگه چسبان استفاده کنی🤌🏻 🔵فیزیک رو چطور خلاصه نویسی کنم؟ ۱.خلاصه کردن فرمول ها: توی حداقل یکی دو صفحه همه فرمول های فصل +یکا+ نکات کلیدیشون (کوتاه) رو بنویس ۲. مارک دار کردن تست ها (صبور باش! آخر همین متن نوشتم چطور مارک دار کنی😁) 🟢ریاضی رو چطور خلاصه نویسی کنم؟ فرمول + مارکدار کردن تست ها 🟣شیمی رو چطور خلاصه نویسی کنم؟ حفظیات: مثل زیست؛ البته خیلی موارد رو میتونی به سبک جدول و نمودار خلاصه کنی. (معمولا درسنامه ها خودشون دارن) مسائل: مارک دار کردن تست ها + فرمول ها و نمودار های خاص 6️⃣چه تست‌هایی رو مارک دار کنیم؟ تست های جامع (تیپ) که در واقع مادرِ چندین تستن و بیشترین نکته رو دارن👩‍👧‍👦 7️⃣چه تست هایی رو مارکدار نکنیم؟ تستهای خیلی سخت و غیر استاندارد ، تستهای با جواب خیلی طولانی و وقتگیر پ، تست های کنکور! (چون همشون در هرصورت باید چند بار کار بشن)🚫 8️⃣از کجا بفهمیم کدوم تست استاندارد نیست؟ همیشه قبل خوندن مبحث یه نگاه به سوالات کنکورش بنداز😉 9️⃣چند تا تست باید مارکدار کنیم؟ ۴۰تا ۶۰ درصد تست های منبع اول یک فصل. البته با توجه به اصل پویایی، به مرور زمان تست‌هایی اضافه و تست‌هایی حذف میشن! 🔟مورد دیگه ای هست بهم کمک کنه؟😍 تمیز و منظم و تاحد امکان ساده ( به کمک علائم نگارشی مثل -> ،= ، + ، => و...) بنویس! یادت باشه خلاصه قراره با کمترین کلمات بیشترین مطالب رو یادت بیاره!✨ 🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید. @shakh_nabat_1400 🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
🧨 معرفی دام های طراح کنکور 🧨 درس خوندن و تلاش کردن برای رسیدن ب هدفتون خیلی مهمه... اما آگاهی از مسیر مهمتره...!🚴🏻‍♂ بدانید و آگاه باشید که دام های کنکور از خود سوالات کنکور شمارو بیشتر به چالش خواهند کشید...🤦🏻‍♀⚡️ ❌ و اما دام های کنکور : ✅ جواب مشابه چند سوال پشت سر هم : حتما برای شما هم اتفاق افتاده که توی ازمون های ازمایشی ممکنه چند سوال پشت سر هم جوابش گزینه سه بشه...! اینجاست که دانش آموز با خودش درگیر میشه و هی به خودش میگه یعنی دارم غلط میزنم؟! این اتفاق تا به حال در کنکور رخ داده و موجب شده دانش آموز آرامش خودشو از دست بده و حتی جواب های درستش رو پاک کنه و غلط بزنه...! 💡راه حل : گول جواب های مشابه رو نخورین و اگه به خودتون اعتماد دارین همون گزینه ای که فکر میکنین درسته رو بزنین 😉👍 ✅ سوالات سخت در ابتدای هر درس : حتما شماهم میدونین که کنکور همیشه متشکل از سوالات ساده ، متوسط و سخته...🤷🏻‍♀🪁 هر دانش اموز هم با توجه به تلاش و مطالعه ای که داشته میتونه تا یه حدی این سوالات رو جواب میده... اما گاهی ممکنه طراح کنکور ، سوالات سخت رو ابتدای همون درس بیاره و دانش اموز وقتی با چند سوال سخت رو به رو میشه ، ناامید میشه و اون درس رو کلا رها میکنه....🥴⁉️ 💡راه حل : اگه به این مشکل بر خوردین ، سوالات اون درس رو از اخر به اول جواب بدین ، یا اینکه برین سراغ درس بعدی و چند دقیقه بعد بیاین سر اون درس...😁👐 ------------------------ 🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید. @shakh_nabat_1400 🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قسمت اول 🔺پرسش: چرا خانم‌ها حجاب داشته باشن؟ خب آقایون نگاه نکنن. •┈┈•••✾•🌿🌺🌿 🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید. @shakh_nabat_1400 🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
「شاخ ݩݕاٺツ」
#حجاب #کتاب_ترگل قسمت اول 🔺پرسش: چرا خانم‌ها حجاب داشته باشن؟ خب آقایون نگاه نکنن. •┈┈•••✾•🌿🌺🌿
سلام دخترا ✋ حالتون خوبه ❤️ دوستان گلم سه شنبه ها معرفی کتاب داریم 😇 کتاب ترگل خیلی از سوال های شمارو جواب میده 😜 در این کلیپ و قسمت های بعدی تیکه هایی از کتاب رو براتون توضیح میده 😊 امیدوارم خوشتون بیاد 😍 وخیلی خیلی خوشحال میشیم که نقدی اگر به کانال دارید برای ما به آیدی زیر ارسال کنید ☺️ @Mariha_43 تا بتونیم با کمک شما یک کانال پر محتوا و ارزشمند داشته باشیم 👌 🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید. @shakh_nabat_1400 🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚 یلدای اولیاء الله 💚 🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید. @shakh_nabat_1400 🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همه شبهای دلتنگی بدون تو شب یلداست🌜 شبتون قشنگ 🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید. @shakh_nabat_1400 🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
「شاخ ݩݕاٺツ」
داستان #اغشام_گلین💕💕 #قسمت_اول- بخش پنجم و بالاخره قلیچ خان سوار بر اسب وارد حیاط شد و مردا هم که
داستان 💕💕 - بخش هشتم تا اینکه سکوت شد ...در حالیکه من آروم شده بودم ...ولی قلیچ خان بیرون نیومد ... بلند شدم و رفتم در اتاق رو باز کردم ..دیدم روی زمین نشسته و هنوز سازش تو دستشه ... آروم رفتم کنارش ولی حرفی برای گفتن پیدا نکردم ... کنارش نشستم و دستشو گرفتم ...همینطور که به دیوار نگاه می کرد ..گفت : تو با من خوب نیستی ؛؛ حال خوب نداری من اینو فهمیدم ... گفتم : نه نه تو اشتباه فهمیدی ..من دلم برای مادر و پدرم تنگ میشه این طبیعیه هر دختری جای من بود همینطور می شد ... توقع داشتم بیای و کنارم باشی تا حالم خوب بشه .... چند بار بی هدف سرشو تکون داد و گفت : من پدر و مادرت میشم ... شوهر خوبی میشم .. قلیچ خان رو حرف خودش حرف نمی زنه .. گلین؛؛ من نمی تونم اشک تو رو ببینم اینو بدون که توان پاک کردن اشک تو رو هم ندارم ... دیگه با من این کارو نکن ... داغون میشم قدرت هر کاری ازم گرفته میشه ..من با زن ها سر و کار نداشتم ..تنها تو گل سفید من بودی ..تجربه ندارم ..و تا حالا فقط با اسب سر و کار داشتم ... وارد این کارا نشدم ...باید یادم بدی ... گفتم : اگر یادت دادم تو در ازاش به من چی میدی ؟ گفت : جونم رو قلبم رو که به تو دادم دیگه چیزی ندارم دست خالی شدم ... تو شدی همه ی وجود من ؛؛؛قلیچ خان دیگه بدون تو نمی تونه زندگی کنه ... حالا همه زن ها و و مردهای ترکمن فهمیدن .... گفتم : سواری یادم بده ..می خوام خیلی زود یاد بگیرم و با تو توی اون دشت های قشنگ تاخت بزنم سوار بر اسب خودم بولوت ... راستی می تونم سوار بشم ؟.... دستم رو گرفت و بغلم کرد و در حالیکه سرمو رو سینه اش محکم گرفته بود گفت : می تونی ..قلیچ خان باشه و تو نتونی سوار بولوت بشی ؟ داستان 💕💕 - بخش اول گفتم : خیلی دوست دارم سواری یاد بگیرم ولی اول باید درسم رو تموم کنم ...می دونی که من یک ترم دیگه درس دارم اگر نخونم مدرکی در کار نیست .. اقلا باید یک طوری درستش کنم که امتحانم رو بدم ..مخالف که نیستی ؟ بدون تامل گفت : چرا مخالفم ..من نمی زارم حتی برای یک روز ازم جدا بشی ... گفتم : حالا اولشه خوب این ترم رو مرخصی می گیرم تا اونموقع هم خدا بزرگه ... ولی فکر کنم دل قلیچ خان من خیلی کوچک باشه ....چند روز میرم و بر می گردم دیگه تو قول داده بودی .... خنده ی قشنگی کرد و گفت : به این زودی دستم رو شد ؟ .. و محکم تر بغلم کرد و گفت : فعلا حرفشو نزن من چطوری از تو جدا بشم ؟ تو دلت میاد منو بزاری بری ؟ ... گفتم : مگه قول ندادی ؟دلم نمیاد ولی درسمو باید بخودنم گفت : چرا اما میرم و بر می گردم نداریم میریم و بر می گردیم ..... گفتم : من امتحان بدم؛؛ چه بهتر که توام باشی ...؛؛ حالا داشتم قلیچ خان رو می شناختم ... اون مثل یک بچه پاک و بی ریا بود ، خشونتی که تو رفتارش داشت اصلا به روحش آسیبی نزده بود .... کاش میشد درون آدم ها رو می دیدیم ....و من چون از اول اونو با همین رفتار دیده بودم قبولش کردم و سعی داشتم عشقی که بین ما بوجود اومده بود برای همیشه نگه دارم ... داستان 💕💕 - بخش دوم فردا صبح خیلی زود بیدار شد ....و دستشو انداخت روی سینه ی من و بیدارم کرد و گفت :گلین ؟ لطیف ؟ پاشو می خوایم بریم اصطبل ... خودمو لوس کردم و رفتم تو بغلش و گفتم : هنوز خیلی زوده خوابم میاد تو رو خدا بزار بخوابم ... گفت : من باید شش اونجا باشم سه روز دیگه کورس شروع میشه ...تو اگر خوابت اومد برو تو اتاق من بخواب ... گفتم نمیشه فردا بیام ؟امروز استراحت کنم ..... با نوک انگشت کشید رو صورتم و گفت : قلیچ خان دلش می خواد تو رو ببره ولی اگر نمی خوای حرفی نیست .... گفتم :باشه ؛؛آخه مگه من دلم میاد قلیچ خان مهربون رو منتظر بزارم .... خندید و از تخت رفت پایین ..... فرخنده عادت اونو می دونست صبحانه رو آماده کرده بود ..بوی چایی دم کشیده همه فضا رو پر کرده بود ... باللی تو خونه بود .. قلیچ خان از پنجره نگاهی بهش کرد و گفت : خوب بود با اسب میرفتیم ..ولی از همین امروز درست نیست بعدا این کارو می کنیم ... گفتم : ما اصلا برای چی تو گنبد بمونیم .. کار تو اونجاست یک خونه همون طرفا بگیریم که راحت باشیم هم من می تونم به آنه سر بزنم هم خودم تنها نیستم ... سکوت کرد و از اتاق رفت تو حیاط کمی دست سر و گوش باللی کشید و مرتبش کرد بعد از دستشویی کنار حیاط که توش کاه و جو نگهداری می کرد براش آذوقه و آب گذاشت و برگشت ... گفتم : تو اگر می خوای با اسب بری من می تونم با ماشین تا روستا بیام ... پرسید : گواهیناهه داری ؟ گفتم : آره ولی زیاد پشت ماشین نشستم ... اما باید بشینم تا یاد بگیرم ...باز جواب نداد ...من دیگه داشتم به رفتار های اون عادت می کردم .. می دونستم بعضی از سئوال هام پاسخی نداره ....ولی اون خودش به موقع جواب میده .... @shakh_nabat_1400
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا