فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نظر جالب یک #توریست بعد از سفر به #ایران
فیلمهای زیادی از توریستهای خارجی که به ایران اومدن دیدم که میگن ایرانیا بهترین مردم دنیا هستن 👌🏻☺️
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
「شاخ ݩݕاٺツ」
نظر جالب یک #توریست بعد از سفر به #ایران فیلمهای زیادی از توریستهای خارجی که به ایران اومدن دیدم
من که افتخار می کنم می شنوم شما چی 😊☺️
خدایا... چون غمگین شوم
تو همه چیز منی...
#شبتون_آرام 🌙
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇
♥️🖇
♥️
#رمان: #رهایی
#پارت: #شصتوششم
+ فداسرت میخرم میارم همینجا بخوریم مگه چشه؟ والا جا به این با صفایی
خندیدم. خیلی باحال صبحت می کرد و این باعث می شد کنارش حالم خوب باشد، این برایم ارزشمند بود که برایش مهمم و برایم هر کاری می کند. لواشک ها را باز می کرد و دستم می داد. لواشک لقمه ای را طارف کردم که قبول نکرد خجالت می کشیدم همه را من بخورم و مازیار نگاه کند.
_ اینجوری خجالت می کشم تو چیزی نخوردی که؟
خندید و چشمکی زد.
+ منم تورو می خورم
_ من خوردنی نیستمممم
+ می تونیم امتحانش کنیم؟
جیغ جیغ کنان طلبکارانه نگاهش کردم که باز هم خندید و زیر گوشم پچ زد.
+ خیلی با نمکی رها جون
نصفه لواشک لقمه ای گاز زده شده ام را از دستم گرفت و خودش خورد و بقیه خوراکی ها را به زور در کیفم جا داد.
_ مازیار ببین من شرایطم طوری نیستش که بخوام مثل دخترای دیگه رفتار کنم و بیرون برم و ... پس اگر مخالفی اذیت میشی یا هرچی پس بهتره ادامش ندیم تصمیم هم با تو نه من چون من قبول کردم که وارد رابطه باهات بشم.
لبخند زنان نگاهم کرد دستانم را در دستانش گرفت.
+ اگر ندیده بودمت شاید کنار نمیومدم اما الان چجوری از این چشای خوشگل بگذرم؟
#نویسنده : #ثنا_عصائی
#نشانه : #ث_نون_الف
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇
♥️🖇
♥️#رمان: #رهایی
#پارت: #شصتوهفتم
+ رها من آدمی نیستم که شاید فکرش و کنی خودم کار میکنم و مستقلم از جای حلالشم در میارم اونقدری با دختر جماعت نبودم که بخوام بگم ولی با یکی بودم خیلی هم دوسش داشتم که قدر ندونست اما این و بدون تو خیلی خاصی برای هرکسی، مواظب خودت باش نمیدونم منظورم رو فهمیدی یا نه!
نفهمیدم منظورش را، غصه تو صدایش را، غم در چشمانش را، فقط هرچی بود نگرانی اش از بابت من بود. نباید کاری می کردم که به من دل ببندد. خیلی می ترسیدم که سر و کله پدرم پیدا شود آن هم با دیدن پسری که خیلی از خودم بزرگتر است واکنشش صَد بدتر خواهر بود.
_ منم اونطوری که تو فکری می کنی نیستم فقط من رو بازی میکنم اوکی؟ پس صداقت یادت نره چون وقتی دیگه از چشمم بیفتی افتادی!
+ اوه اوه چشمممم صداقت که خوبه
_ پس بگو چیشد که حالا به رابطه به من فکر کردی؟
+ از اول بگم وقت داری؟
_ اره امروز مامانم خونه نیست منم میتونم بمونم بگو حالا
+ من بچه پرورشگاهی ام و خوب اینایی که میبینی مادر و پدر ناتنی ام هستن من خواهر و برادر ندارم هرچند منا رو هم مثل خواهر خودم دوست دارم بهم خیلی لطف کردن خیلی کوچیک نبودم که من و آوردن پیش خودشون و حالا هم که همینم که میبینی و تحصیلات آنچنانی ام ندارم در حد دیپلم، از وقتی که دیگه تونستم رفتم کار کردم بنده خداها خیلی دیگه تو فشار بودن چون یه اتفاقی افتاد پدرم از کار افتاده شد خلاصه که همین
_ رازت پیش من میمونه آدم راز داری هم هستم حتی اگر کنار همم نباشیم یعنی به نفع خودم از طرف سو استفاده نمی کنم لازمم نبود بگی اینارو ولی حالا چون دیگه خودت گفتی منم هیچی نگفتم منم زندگی خاصی ندارم غیر از اینکه پدر و مادرم با خودم کلی فرق دارن و خیلی گیر میدن گاهی فکر می کنم تو زدنونم و برای رهایی به هر دَری می زنم دروغ چرا کم هم نپیچوندما ولی بلاخره که فهمیدن و کنتاک کردیم.
#نویسنده : #ثنا_عصائی
#نشانه : #ث_نون_الف
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇
♥️🖇
♥️
#رمان: #رهایی
#پارت: #شصتوهشتم
+ مادر و پدر منم حساسن خودم ولی نه نمیدونم چی بگم پس کمتر میبینمت مشکلی نیست فقط همین بعد از مدرست بیای پیشم کافیه حالا تا بد، ولی کم حرفیا
_ کم حرف نیستم خجالت می کشم دست خودمم نیست یجورایی انگار عادته
+ اع چه باحال برات تفاوت سنیمون مهم نبود؟
_ کلا یهویی همچی دست به دست داد که من باهات وارد رابطه شم زیادم بهش فکر نکنم مهم بود نه که نبود ولی خوبه حداقل اینه شاید بهتر درکم کنی
+ این و قبول دارم که از لحاظ فکری یه دختر زود تر از پسر بهش میرسی رفیقامم بلاخره دیدم دیگه و چه خوبه که راضی ای
اولین بار یک بچه پرورشگاهی می دیدم نمی دانم ترحم بود یا دلم سوزی هرچه که اسمش را می گذاری اما کمی غمگین شدم چه زندگی سختی را پشت سر هم گذاشته بود. کنارش ایستاده بودم و دست هایش را دور کمرم حلقه کرده بود و کمی به خودش نزدیک کرد، حصار دست هایش محکم تر از این حرف ها بود که بخواهم از آن بیرون بیایم. هر دو سکوت کرده بودیم که سرم را بوسید.
+ رها ولی یه چیزی و خوب فهمیدم اینکه از تیپم خوشت نیمد
دوتایی از شدت خنده منفجر شدیم.
_ وای از کجا؟ خیلی تابلو کردم؟
+ همچین نگاهم کردی گفتم یا ابالفضل این حتی جواب سلامم نمیده چیکار کنم یهویی همه چی و به من گفتن منم هول کرده خونه نرفتم
بازهم خندیدم.
_ خدایی به خودم گفتم آفرین که با مانتو شلوار مدرسه آنقدر تیپت خوبه مازیار تا بهم برسی به خودم گفتم صد درصد اخلاقش عین تیپش ضایعست
+ نامرد خرابم کردی که، حالا دفعه بعدی یه طوری ميام نشناسیم خوبه
از حصار دستانش بیرون آمدم خندان به صورتش نگاه کردم. قَدم کوتاه تر از مازیار بود به حدی که به سر شانه اش هم نمی رسید. شیطنت در صورتش موج می زد.
#نویسنده : #ثنا_عصائی
#نشانه : #ث_نون_الف
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇
♥️🖇
♥️
#رمان: #رهایی
#پارت: #شصتونهم
_ صداقت مهمه دیگه، آخ دیرم شد برم دیگه
+ فداسرت میخوای بیام برسونمت؟
_ نه بابا نزدیکه بهتره از همینجا از هم جدا شیم
+ باشه پس فردا هم بیا همینجا دیگه من نیام اونور خوبه
_ اره هرروز میای؟
+نیام؟
_ چرا بیا منظورم چیز دیگه بود.
+ شمارت و بده بهت پیام بدم
_ باش فقط صبر کن برسم خونه بعد پیام بده سیو کن ...۰۹۱۲
+ حله چی سیوت کنم؟
_ نمیدونم هرچی دوست داری
+ فرشته کوچولو خوبه؟
خندیدم. بعد از خداحافظی از مازیار تا خانه به او و رفتارش فکر کردم به صمیمیتی که همین روز اولی باهم داشتیم اما خودم را که نمی توانستم گول بزنم هرچقدر هم خوب بود اما آن چیزی که من می خواستم نبود. نمی توانستم بعد از محسن که آن همه باهم بودیم و از دوست داشتن دَم می زد همچنان خوش باور باشم که کسی که فقط بار اولیست من را میبینه دوستم دارد. رسیدم خانه خداروشکر کردم هنوز مادرم نیامده بود وگرنه روز اولی چه بَل بشو ای در انتظارم بود. سراغ گوشی ام رفتم مازیار پیام داده بود شماره اش را روی برگه ای نوشتم و کنار یسری از وسایلی گذاشتم که سال به سال کسی به سراغشان نمی رفت. بهتر بود حواسم را دوبرابر جمع کنم که کاف ندهم و دوباره از همین گوشی منع نشوم.
#نویسنده : #ثنا_عصائی
#نشانه : #ث_نون_الف
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇
♥️🖇
♥️
#رمان: #رهایی
#پارت: #هفتاد
ساعت نزدیک های ده صبح بود. چندبار این و پا و اون پا کردم، تا بلاخره با آروین تماس گرفتم. خیلی بوق خورد قطع که کردم بلافاصله خودش زنگ زد.
+ سلام
نفس عمیقی کشیدم من از دل خودم با خبر بودم.
_ س..لام زنگ زده بودی کاری داشته؟
+ خوبی؟ دیر برداشتم چون جایی بودم.
_ مگه مهمه که خوبم یا نه؟
+ رها چرا اینطوری میکنی چرا همچی و میندازی تقصیر من
_ نمیخوام بحث کنم آروین الانم تو نامز داری بهتره صحبت نکنیم
+ هوفف.. تو تلگرام بهت پیام دادم که جواب ندادی نگرانت شدم می ترسم رها کلت خیلی باد داره میترسم که ..که.. ازت سو استفاده بشه حرف هایی که به من میزدی حرف هایی بود که به هر پسری میگفتی
_ آروین من کله شق ام قبول دارم اینم بدون تو بی تقصیری یک وقت عذاب وجدان نگری در ضمن حسی که به تو داشتم به کسه دیگه نداشتم
+ رها درک کن منو، تو انقدر خوشگل بودی من خودم و در حَدت نمی دیدم. رها من دوست نداشتم به کسی نگاه کنم که نه بهم محرمه و نه تکلیفم باهاش روشنه، حتی ناراحت میشم موهات و بیرون میریزی زیبایی هات برا خودت نه چشم های نا پاک تو کوچه خیابون، نگاه باید از رو عشق باشه نه هوس زود گذر
_ تموم شد ؟ الان خودت و قانع کردی ببین آروین من دست خودم نبود نفهمیدم چطورشد من فقط مقصر این بودم که اومدم بهت گفتم ترسیدم اومدم گفتم چون حرف این بود تو یک دختری رو میخوای میفهمی حال خراب یعنی شی؟ یعنی کسی بخوای کسی که شبانه روز بهش فکر کردی مادر و پدرش طوری باهات رفتار کردن که گفتی خوب همچی تمومه بعد اینطوری بشه؟
+ میدونم بخدا که میدونم ولی از کجا باید میفهمیدم دوسم داری؟ اصلا تو آنقدر کوچولو بودی که من ذهنم پی این چیزا نرفت حتی اگه دلمم رفت
_ کار نداری؟
+ رها فقط من و ببخش خوب؟
_ ببخشم؟ مگه چیکار کردی؟ اگر نبخشمت باید به خودم شک کنم من بخشیدم به قول خوده شماها سپردم به خدا
+ مراقب خودت باش، پروفایل هات چرا آنقدر دارکه؟ خودکشی و..
_ فکر نمیکنم بهت ربطی داشته باشه اختیار پروفایلمم ندارم؟
#نویسنده : #ثنا_عصائی
#نشانه : #ث_نون_الف
🌷عهد میثاق با شهدا🌷
* گلزار شهدا؛ پلی از بهشت تا خدا
میعادگاه بسیاری از عاشقان و دلدادگان به حضرت حق است که در این روزهای آخر سال و اجابت دعا، مردم را در آغوش خود گرفته تا پلی از بهشت تا خدا بسازد، پلی که دستهای شهدا ستونهای آن است و آمینهای آنها مسیر را هموار میکند.
ای پسر فاطمه با شما عهد می بندیم تمام همت و تلاشمان را هرچند ناچیز در جهت تعجیل در امر فرجتان به کار بگیریم...
🗣 خبر خبر اردو داریم 🗣
🌷اردوی گلزار شهدای بهشت زهرا
📆 زمان: پنج شنبه ۱۴۰۱/۱۲/۱۱
📌مکان حرکت : درب موسسه امام رضا (ع)
⏱ ساعت : ۸ صبح
✅ برای ثبت نام به آیدی زیر پیام دهید
@Mariha_43
😊هزینه ایاب و ذهاب : با احترام ۳۰ هزارتومن
لطفا به حساب موسسه واریز شود 👇
۶۰۳۷۹۹۱۱۹۹۵۳۸۷۹۷
آدرس موسسه : خیابان عیوض خانی نبش کوچه احسانی جنبب گل فروشی کاتلیا موسسه امام رضا(ع)
☎️۵۵۷۹۲۱۷۹
☎️۵۵۷۹۲۱۸۹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#موسسه_امام_رضا_ع
#مجموعه_شهید_عسگری
🔸https://eitaa.com/alreza72
🔹https://sapp.ir/alreza72
🔸https://www.instagram.com/qaasedac
#دو_خط_شعر
ذوقی چنان ندارد بیدوست زندگانی
#سعدی
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
از خدا🍃🌺
برای تک تک تون
روزی پر از برکت
زندگی پر از محبت آرزو میکنم🌸
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
صبحانهمان
یک فنجـان چای بهـارنارنج است و
کمی مهربانی
وقتی رسم، عاشقیست و محبت🍃🌼
همین صبح بخیـرهای
دور و نزدیک
دلمان را شـاد میکنـد🍃🌼
سلام روزتون بخیر و پراز شادی و برکت🌼🍃
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
من به شوقت اشک دارم مهربان
من ز هجران بی قرارم مهربان
صلی الله علیک یا علی بن موسی الرضا
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
خوشبختى يه مشتى ازلحظاته
يه مشت ازنقطه هاى ريز
كه وقتى كنارهم قرارمى گيرن
يه خط روميسازن به اسم زندگى...🌸🌸
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
آرامش آدمها با ارزش ترین
حس دنیاست
براتون یک دنیا آرامش،
ویک دنیا تندرستی،
ویک عالمه خوشبختی وبرکت...
از خدای بزرگ خواستارم
"دعا در حق همدیگر را فراموش نكنيم "
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
❖چطور به خودم احترام بذارم؟
⚀︎ از بدنت مراقب کن!
⚁︎ با آدمای محترم دوستی کن!
⚂︎ حسود نباش!
⚃︎ برای همراهی با همه تلاش نکن!
⚄︎ خوشحالی رو در خودت پیدا کن نه دیگران!
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
بعضی آدما عین خورشیدن
به بودنشون
به مهربونیاشون عادت می کنیم
و فقط وقتی
به یادشون میفتیم
و جای خالیشون حس میشه
که دیگه غروب کردن
قدر آدمای خوب زندگیمون رو بدونیم
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
🌸فراموش نکن
ما نمیتونیم آینده رو انتخاب کنیم
اما میتونیم جاده ای رو پیدا کنیم
که آینده بهتری رقم بزنیم!
#English_time
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」