#دو_خط_شعر
شاعرم این است فرقم با فقیر و با یتیم
من گدایی با کلاسم ، با قلم در میزنم...
#فاضل_نظری
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
روزتـون بـه زیبـایی
ایـن گلهای بـهاری🌸🍃
بـه صافی هـوا
بـه روشنی آب
بـه زلالی قلبهای مهربونتون
و به پاکی خـداونـد بلند مرتبه🌸🍃
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
خدایا🌸
در این آخرین چهارشنبه ماه رمضان
برای دوستان وعزیزانم بنویس
ازخوبی ها
زندگی خوب
حال خوب
کارخوب
رزق خوب
لحظه های خوب
وبنویس زندگی خوب وشادی
نصیب تک تکشـان شود
الهی آمین
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
آرزو میکنم
که امروزتون
پر از برکت
شادی و
آرامش باشه
🍃🌸 روزتون زیبا 🌸🍃
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
💌 #دعای_روز بیست و هشتم رمضان
اللهمّ وَفِّر حظّی فیه من النّوافِل، و
اکرِمنی فیهِ بإحضارِ المَسائِل و قَرّب
فیه وَسیلتی الیکَ من بینِ الوسائل،
یا مَن لا یَشْغَلُهُ اِلحاحُ المُلِحّین 🌸
خدایا زیاد کن بهره مرا در این روز
از انجام مستحبات و گرامى دار به
تحقّق درخواستهایم، و نزدیک کن
وسیلهام به سوی خودت را از میان
وسیلهها، اى آنکه سرگرمش نمیکند
اصرار و پافشاری اصرار کنندگان 💜
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
طرح نمایشگاه حجاب :
🌹 زکات زیبائی ،
عفاف و پاکدامنی است .
#حجاب #نمایشگاه_حجاب
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
طرح نمایشگاه حجاب :
🌹 یک دختر خوب ،
در مقابل نامحرم ،
باید مغرور باشه .
#حجاب #نمایشگاه_حجاب
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
#شعر
#شعر_نوجوان
🌼﴿اصلواصولِایندین﴾
🌱 دانستنشچهشیرین
🌸 این﴿پنج ﴾گنجِ بیرنج
🌱 هستند بهترین گنج
🌼 ماراعقیدهایناست
🔶 ﴿توحید﴾اولیناست
🌸 یعنی خدایِ یکتا
🌱 آن آشنایِ دلها
🌼 دارد به صدنشانه
🌱 در هردل آشیانه
🔶 گنجِ دوم ﴿نبوت﴾
🌱 باعشقوبامحبت
🌼 ازراهِ دینوطاعت
🌱 بخشد بهماسعادت
🌸 جانمفدایِخاتَم
🌱 پیغمبرِ مُعظَم
🔶اما﴿معاد﴾سوم
🟠 یعنیبهجمعِمردم
🌸 درعرصهیِ قیامت
🌱 پیدا شودحسابت
🌼 قطعاََ کهروزِ محشر
🌱 خواهد رسید آخَر
🌸 آن روز یومِدیناست
🌱 روزِحساب ایناست
🔶 چارمبوَد﴿امامت﴾
🌱 آنضامنِ هدایت
🌸 یعنی دوازده تن
🌱 باشند امام قطعاََ
🌼 کارِهمه هدایت
🌱 سویِبهشتوجنت
🔶 پنجمخداستعادل
🌱 جز اینعقیدهباطل
💚﴿عدل و امامت﴾ اما
🌷این هدیهایست برما
🌸 باشددو اصلِمکتب
🌱 نامش﴿اصولِمذهب﴾
🌼 خوشبو و هم مُعَطر
🌱 مانندِ مُشک و عَنبَر
🌸 مخصوصِشیعیانست
🌱 از بهرِ امتحانست
🌼 با آن﴿سه﴾گنجانسان
🌱 باشدفقط﴿مسلمان﴾
🌸 ازلطفوفضلِرحمان
🌱 شیعهستاهلِ﴿ایمان﴾
🌼 با﴿عدل﴾و با﴿امامت﴾
🌱 برشیعهشدعنایت
🌸 این پنج گنجِ زیبا
🌱 باشد مبارکِ ما
شاعر سلمان آتشی
🍃🍃🌸🌸🍃🍃
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
「شاخ ݩݕاٺツ」
#تربیتی #ایمان 💫برنامه افزایش ایمان هر کدام از ما، در هر سنی که باشیم، نیاز به افزایش ایمان تا رس
#تربیتی
#ایمان
#ادامه_مطلب
👈پیشنهادی برای رشد ایمانی نوجوان
🍃دوستان اهل ایمان داشته باشید.
❗️می دانیم که در دوران نوجوانی، دوست و تاثیر آن، یکی از مهمترین ابزارهای تربیتی در شکل گیری شخصیت نوجوان به شمار می رود، ازین رو، داشتن دوستان اهل ایمان، انگیزه زیادی برای رشد معنوی در نوجوان ایجاد میکنند.
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 بهشت اپوزیسیون
♨️ راهکار سریع افزایش فالور!!!
⭕️ حرفهایی که هرکسی جرئت بیان آن را ندارد!
✅ برای آنان که دغدغه #جهاد_تبیین دارند...
🎙 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی
#انقلاب_اسلامی
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⬅️اینجا فضای مجازیه هرچیزی رو باور نکن
تغییر چهره
تغییر دکور
همه چیز
با #هوش_مصنوعی ممکن هست.
🔹برای اینکه در این جنگ شناختی و جنگ ادراکی، سرباز بدون جیره و مواجب دشمن نباشید، در فضای مجازی فقط از کانالهایی که هویت معلوم دارند استفاده کنید و از نقل قول کردن هر کلیپ، تصویر یا خبری بدون اعتماد به منبع، خودداری کنید.
#لبیک_یا_خامنه_ای
🖇🌸⃟🕊🇮🇷჻ᭂ࿐✰
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
#امیرالمومنینعلیعلیهالسلام:
ای مالک!
آدم #ترسو را
در مشورت کردن، دخالت نده
که روحیهات را سست میکند!
نهجالبلاغه،نامه۵۳
#لبیک_یا_خامنه_ای
🖇🌸⃟🕊🇮🇷჻ᭂ࿐✰
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
29.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◽ برنامه یهود و صهیونیست برای زنان ایرانی
➕استاد_عالی
#لبیک_یا_خامنه_ای
🖇🌸⃟🕊🇮🇷჻ᭂ࿐✰
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
🔴غصه خوردنهای بی منشأ
استاد فاطمینیا:
گاهی اوقات ما یک غُصههایی داريم که منشأ آن معلوم نیست و فرد نمیداند که چه اتفاقی افتاده که دلش گرفته است! در اين مواقع بايد گفت انشاءالله که خير است.
گاهی دل گرفتنیهایی هست که هيچ منشأیی ندارد و فرد به سبب آنها غُصه میخورد. در حديث داريم که اين غصه خوردنهای بدون منشأ، سبب "آمرزش گناهان" میشود.
#لبیک_یا_خامنه_ای
🖇🌸⃟🕊🇮🇷჻ᭂ࿐✰
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇
♥️🖇
♥️
#رمان: #رهایی
#پارت: #صدوپنجاهوچهار
جانماز را کنار گذاشت.
+ رها خانم من مخالفتی ندارم. ولی اینطور که معلومه شما قصد ادامه تحصیل داری اونم تو تبریز، پس یعنی منم باید کار و زندگی و بردارم بیام اونجا. یا اینکه چندسال صبر کنم. ما راجب اینا تصمیم نگرفتیم.
_ آقا اروین، من میخوام درسم رو بخونم بعد هم مطب بزنم. تو تهران دکتر زیاده دوست دارم همونجا زندگی کنم. هیچ مخالفتی هم پذیرا نیستم اینم پیشکش دلخوری هایی که ازتون دارم.
خندهای کرد و با صدای خندان گفت:
+ پس دیگه الان بخوام نخوام اعتراضی وارد نیست؟
_ دقیقا
+باشه. فقط شما چند روز بمون که هم صیغه محرمیت بخونیم هم تاریخ عقد رو مشخص کنیم. من که میگم عقد و عروسی رو باهم بگیریم.
_ اولین عید پیش رو برای عقد و عروسیمون خوبه؟
+ بله چراکه خوب نباشه.
پدر در چهارچوب در ظاهرشد که هردو ایستادیم.
+ دخترم خیلی براتون خوشحالم، امیدوارم عاقبت بخیر بشید. اومدم باهم صحبت کنیم.
+ بفرمایید بشینید.
آروین صندلی میزش را به پدر داد.
+ فکر کنم حرفاتون رو زدید دیگه مونده تکلیف عقد و عروسی؟ من میگم امروز راه بیفتیم بریم تهران یا هرجا شما بگید یه صیغه محرمیت بخونیم بینتون بعد خودتون گوشه کارها رو بگیرید و انجام بدید.
هردو موافقت کردیم. یکی یکی اعضا خانواده به اتاق اومدن و تکلیف تاریخ عقد و عروسی و .. مشخص شد. تنها کسی که تو اتاق نبود روهام بود، لجبازی اش گرفته بود و کار خودش را می کرد. همه خوشحال بودیم و حس و حال خوب دوباره در خانوادهام رنگ گرفته بود.
***
+ خوشحالی؟
نگاهی به آن دو تا تیله مشکی براقش کردم. همیشه یک طور خاص برایم بود. نگاهی که هیچوقت از طرف کس دیگری دریافتش نکردم. لبخندی به رویش زدم.
_ خیلی زیاد. تو چی؟ متاهلی چه حسی داره؟
نگاهش زنگ شیطنت گرفت و خندید.
+ الان که فکر میکنم حس خاصی نداره.
جیغ بنفشی کشیدم و از دستش حرص خوردم. عقب عقب رفت و شانه ای بالا انداخت.
_ آروین فقط دستم بهت نرسه، بچه پرو کیه بود سر عقد میگفت جون دادم بله رو بگو. دارم برات وایسا که اومدم.
مثل بچه ها دنبالش دویدم که از اتاق بیرون رفت. با همان لباس و آرایش کله خونه را دنبالش دویدم.
+ رها بسه، نگاه خودت کن. با این لباسا اومدی کل اینجارو داری میدویی دنبال من، والا پول اجاره لباس کمر شکن بود.
دوباره خندید که با نفس نفس کوسن مبل را به سمتش پرت کردم. درست خورد به کلهتش. آنقدر جیغ جیغ کرد که مادرش از اتاق بیرون اومدم.
+ چه خبرتونه؟ مگه شما فردا پرواز ندارید؟ وا پسر تو چرا کله ات و گرفتی؟
خجالت زده نمی دانستم به مادرشوهرم چه بگویم. اصلا حواسم به موقعیتی که در آن بودیم نبود. با آروین برای خرید خانه و هماهنگی های لازم به تبریز سفر کردیم و بعداز انجام کارها برای مراسم عقد و عروسی به تهران بازگشتیم. قرار شده بود تا سفرمان خانه مادرشوهرم باشیم. قبل از عروسی خودمان تمام کارهایمان را کرده بودیم و با خیال راحت پیش به سوی خانه عاشقیامان می رفتیم.
#نویسنده : #ثنا_عصائی
#نشانه : #ث_نون_الف
┏⊰✾✿✾⊱━━━━━━┓
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇♥️🖇
♥️🖇♥️🖇
♥️🖇
♥️
#رمان: #رهایی
#پارت: #صدوپنجاهوپنج
+ مامان این عروست از راه نرسیده، زد تو سرم. دست بزن داره.
با تعجب نگاهش کردم. آروین سر بزیر که همیشه ساکت بود حالا چه چیزهایی که از زبانش خارج نمیشد.
_ اع اع حیف مامانت اینجاست. یه کوسن خورد بهت، لوس. اصلا من رفتم
صدای خنده بلند مادرش خجالت زده ام کرد.
+ خدا بخیر کنه نه اینکه آنقدر آروم بودید نه الان که آنقدر نصفه شبی سروصدا را انداختید و شیطنت می کنید. پاشو برو از دل عروست دربیار بگیرید بخوابید.
آروین به دنبالم به اتاق آمد.
دست روی دستم گذاشت و خیره به چشمانم و دوباره برای آشتی دست به دامن شعر و شاعری شد.
" از نگاهت خواندم که چقدر دوستم داری ،
اشک از چشمانم ریخت
و از چشمان خیسم فهمیدی
که عاشقت هستم
حس کن آنچه در دلم میگذرد ،
دلم مثل دل های دیگر نیست
که دلی را بشکند!
تو که باشی
چرا دیگر به چشمهای دیگران نگاه کنم ،
تو که مال من باشی
چرا بخواهم از تو دل بکنم!
وقتی محبتهایت ،
آن عشق بی پایانت
به من زندگی میدهد
چرا بخواهم زندگی ام را جز تو با کسی دیگر قسمت کنم ،
چرا بخواهم قلبم را شلوغ کنم؟
همین که تو در قلبمی ،
انگار یک دنیای عاشقانه در قلبم برپاست ،
عشقت در قلبم بی انتهاست !
همین که تو در قلبمی
بی نیازم از همه کس ،
تو را میخواهم
و یک کلام فقط تو را ،
همین و بس!
دلم بسته به دلت ،
هیچ راهی ندارد
حتی اگر مرگ بخواهد مرا جدا کند از قلبت !
دیگر تمام شد ،
تو در من حک شده ای،
ای جان من ،
تو همه چیز من شده ای!
از نگاهت خواندم که مرا میخواهی ،
از آن نگاه شد که در قلب مهربانت گم شدم ،
تا خواستم خودم را پیدا کنم
اسیر شدم ،
تا خواستم فرار کنم ،
عاشقت شدم!
از نگاهت خواندم تو همانی که من میخواهم ،
آنقدر پیش خود گفتم میخواهت ،
که آخر سر تو شدی مال من ،
شدی یار و عشق بی پایان من!
از نگاهت خواندم ، چند سطر از شعر زندگی را …
نگاهم کردی
و خواندی آنچه چشمانم مرا دیوانه کرده است ،
و آخر فهمیدی که قلبم تو را انتخاب کرده است!
چه انتخاب زیبایی بود ،
از همان اول هم دلم به دنبال یکی مثل تو بود ،
و اینک پیدا کرده ام تو را ،
تویی که دیگر مثل و مانندی نداری،
در قلبت جز من ،
جایی برای کسی نداری "
لبخندی زدم و خودم را در آغوش یار ابدی ام رها کردم حالا نیز من رهای رها هستم که زندگیام را با عشق آغاز کردم.
*پایان*
#نویسنده : #ثنا_عصائی
#نشانه : #ث_نون_الف
┏⊰✾✿✾⊱━━━━━┓