7.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سریال_کره_ای
#موسیقی_کره_ای
توضیحات شخص کرهای، درباره سبک زندگی رویایی که سریالهای این کشور از خودش برای مردم جهان، به ویژه نوجوانان میسازه😳
❌هرچیزی که در سریال می بینید فیکه.
همه مردم کره شبیه بیتیاس نیستن.
کی پاپ ظاهر خوبی داره، ولی کلی داستان بد پشتپردهش هست.
•┈┈•••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
📣📣 ثبت نام دوره جدید آموزش خیاطی
با متد مولر در سه ترم :
✅ ترم اول نازک دوزی
✅ترم دوم ضخیم دوزی
✅ترم سوم مجلسی دوزی
مکان : خیابان بیست متری ابوذر، خیابان شهید عیوض خانی، نبش کوچه احسانی، موسسه فرهنگی قرآن و عترت امام رضا (ع)
⬅️برای کسب اطلاعات بیشتر با موسسه تماس حاصل نمایید.
☎️۵۵۷۹۲۱۷۹
☎️۵۵۷۹۲۱۸۹
#مجموعه_شهید_عسگری
#موسسه_امام_رضا_ع
🌱🌷🌱
🔸 @alreza72
#بانوی_ثمین
لطفا کانال ما رو به دوستان خود معرفی کنید🍃🌼
https://eitaa.com/joinchat/1380515964C706be45608
「شاخ ݩݕاٺツ」
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #خریدار_عشق💗 قسمت65 چشممو به زور باز کردم ،نوری که به چشمم میخورد سرمو درد میآورد دست
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#خریدار_عشق💗
قسمت66
حرکت کردیم سمت خونه سجاد اینا ،چشمامو بسته بودمو فقط ذکر میگفتم،اما هیچ ذکری تأثیری رو حال پریشانم نداشت ...
وارد کوچه شدیم ،دم در خونه یه ماشین بود
از ماشین پیاده شدم
در حیاط یه کم باز بود و صدای گریه بلند میشد
دروباز کردم و وارد حیاط شدم
همه بودن ،انگار فقط جای من خالی بود
چشمای همه قرمز و پف کرده بود
چشمم به سه آقا افتاد که نزدیک بابا ایستاده بودند و گریه میکردن
رو کردم به مادر جون: خونه خراب شدم نه؟
سیاه بخت شدم نه؟
بی یاور شدم نه؟
بی کس و تنها شدم نه؟
مامان اومد سمتم ،بغلم کرد : آروم باش بهار جان - من خیلی وقته که آرومم ،از وقتی که پای شهادتش و امضا کردم آروم شدم ،از وقتی خواب شهادتش و دیدم آروم شدم...
یه دفعه یکی از اون آقا ها اومد سمتم
یه پاکت دستش بود گرفت سمتم
این مال شماست،قبل مامورت سجاد اینارو داد به من گفت اگه برنگشتم برسونمش دست شما
پاکت و باز کردم ،باورم نمیشد ،پلاک و سربندش بود
قلبم داشت از جاش کنده میشد
اینقدر گریه کردم که از هوش رفتم
چششمو که باز کردم ،توی اتاق خودم بودم
بابا هم روی صندلی نزدیک تختم نشسته بود و داشت قرآن میخوند
چشمامو به سختی باز کردم
بابا تا چشمش به من افتاد قرآن و بوسید و کنار گذاشت
اومد کنارم نشست،دستمو توی دستش گرفت
بابا: الهی قربونت برم ،سجاد به آرزوش رسید ،و مایه افتخار ما شد،تو هم باید با صبرت مایه افتخارش بشی ،میدونم سخته ،خیلی هم سخته ،ولی تو میتونی ( سرمو به نشونه تایید تکون دادم، بابا پیشونیمو بوسید و از اتاق رفت )
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗خریدار عشق💗
قسمت67
سرمو چرخوندم چشمم دوباره به پاکت افتاد
دستمو دراز کردمو از روی میز کنار تختم پاک و برداشتم پلاک و سربند و گرفتم توی دستمو بو میکردمو میبوسیدمش
چقدر دلم برات تنگ شده بود ،گفته بودی که سوغاتی میاری برام ،اونم چه سوغاتی
پلاک و سربند و گذاشتم داخل پاک که چشمم به یه کاغذ افتاد کاغذ و بیرون آوردم
بازش کردم نامه بود، نامه برای من
بهار قشنگم ،بانوی من سلام:
زبان کوچک و گناه کار من از وصف تو ناتوان است،از خوبی های بی کرانت عاجز، واز مهربانی هایت قاصر است.
حلال کن شوهر بی مقدارت را.
بهار عزیزم ،دوستت دارم ،داشتم و خواهم داشت چیزی که شاید هیچ وقت درک نکنی چون رفتارم با گلی مثل تو خوب نبود .
از تو راضی هستم و امیدوارم در قیامت هم اگر دوست داشتی همنشینت باشم .
غصه نخور و به زندگی ات ادامه بده .
دوستت دارم زندگی ام « سجاد»
آه که آتش زدی به جونم
آه که چه حرفهای نگفته داشتم برایت
آه که هنوز نفهمیدم به چی علاقه داری
آه که جز این پلاک و سربند یادگاری دیگری ندارم
آه که فرزندی ندارم که تمام عشقایم را پاش بریزم آه که چقدر منتظر شنیدن صدایت هستم
گفته بودی حضرت فاطمه گمنام میخره،خوشحالم که به آرزوت رسیدی
شهادتت مبارک مرد من...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗خریدار عشق 💗
از سجاد هیچ پیکری برنگشت
سجاد با چند نفر از همرزماش ،برای عملیاتی وارد خاک دشمن میشن
عملیاتشون لو میره و با خپاره و بمب بهشون حمله میکنن
بدن هاشون تیکه تیکه شده بود
از طرفی هم کسی نمیتونست بره جلو و پیکر تیکه تیکه شده شونو برگردونه
منم هر سال وقتی میشنیدم که داره شهید مدافع حرم میارن عکس سجاد و میگرفتم تو دستمو وارد جمعیت میشدم خودمو به تابوت شهید میرسوندمو
خبر سجادو از شهید میگرفتم ،تا کمی آروم بگیره این دل آتش زده ام
۴ سال بعد .....
با بوی عطر وجودت از خواب بیدار شدم
چشمم به عکسای روی دیوار اتاقم افتاد ولبخندی زدم دور تا دور اتاق عکسای دونفره مون به دیوار زده بود
به ساعتم نگاه کرد وایی دیر شده
تن تن از تختم بلند شدم و رفتم دست و صورتمو شستم مانتوی مشکیمو پوشیدم روسری لیمویی رنگمو سرم کردم به صورت لبنانی بستم از توی آینه به پلاک دور گردنم نگاه میکردم بوسه ای به پلاک زدمو چادرمو سرم گذاشتم کیفمو برداشتم از اتاق زدم بیرون
از پله ها رفتم پایین
مامان روی مبل نشسته بود
- سلام مامان جون
مامان: سلام دخترم،کجا میری
- با سجاد قرار دارم ،میریم گلزار ( اشک تو چشمای مامان نمایان شد ،همه فکر میکنن دیوانه شدم ،اما من عاشقم ،اگه عاشقی دیوانگیست ،پس من دیوانه ام ،دیوانه کسی که جسمش با من نیست ولی روحش هر جا که میرم با منه )
مامان: برو به سلامت
ماشین سجاد دسته من بود و سوار ماشین شدم و حرکت کردم
کنار یک شیرینی فروشی ایستادم
از ماشین پیاده شدم و وارد شیرینی فروشی شدم
داشتم دنبال کیکی میگشتم
چشمم به کیک قرمز طرح قلب افتاد - ببخشید اینو لطفان بزاری داخل جعبه & چشم - ببخشید اگه میشه روش بنویسین عزیزم چهارمین سالگرد ازدواجمون مبارک ،یه شمع عدد ۴ هم بدین باشه حتمن ...
چند دقیقه منتظر شدم و بعد از حساب کردن سوار ماشین شدمو حرکت کردم سمت گلزار
ماشین و یه گوشه پارک کردم از داخل آینه یه نگاهی به خودم انداختم و لبخندی زدمو پیاده شدم رفتم سمت گلزار
هر موقع خوشحال بودم ،ناراحت بودم ،دلتنگ بودم ،میاومدم کنار چند تا شهید گمنام مینشستمو حرفامو میزدم
بعد از مدتی رسیدم ،اول با گلاب شروع کردم به شستن سنگ قبر ها بعد کیک و از داخل جعبه بیرون آوردمو گذاشتم روی سنگ قبر ،شمع هم روش گذاشتم...
چشمامو بستم
- سلام آقای من ، ببخش که دیر اومدم سر قرار،آخه خودت که میدونی یه کم خوش خواب تشریف دارم،
سجاد من سالگرد ازدواجمون مبارک 🌹
"پایان"
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
پایان هایی را در زندگی تلخ یا شیرین تجربه خواهیم کرد.اما مهم ان است که ما زندگی را چطور میبینیم،اگر زندگی را محل گذر ببینیم پایان هم برایمان شیرین خواهد شد اما وقتی پایان راه را به بدی تعبیر کنیم زندگیمان هم تلخ می شود.
پایان زنگی هاتون شیرین.☺️🌹
رمان دیگر رو هم در کنار هم به پایان رسوندیم
🍁🍁🍁🍁
💫چہ زیبا خالقی دارم
🎋دلم گـرم ست
💫ومیدانم ڪہ فردا باز خورشیدی
🎋میان آسمان چون نور می آید
🎋 شبتون گرم از نگاه خـدا
🍃🌸
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」