eitaa logo
باغ کتاب شمعدونی
730 دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
884 ویدیو
13 فایل
|•بہ وقت دانایـے🌱🧠•| کتاب‌های‌خوب📚 لحظات‌خوب⏳اتفاق‌های‌خوب📣 🗓️شنبه، دوشنبه و چهارشنبه‌﴿عصر﴾ 🕒ساعت ‌۱۵ تا ۱۷ 📍ما‌ اینجاییم: ورامین، مجتمع‌ ادارات، روبروی‌ قنادی‌ کاج، طبقه پایین سازمان تبلیغات اسلامی میشنویم☎️:09036182154 ادمین: @Najvaa_1
مشاهده در ایتا
دانلود
زنان آرزومند سرزمین من، که در پی یافتن پنجره باز🌈 آرزو های شان، چشم بسته نسیم هوا را می بلعند؛ اما تو باید جنازه های آن ها را جمع کنی . . .💔 @lezat_e_daanaayee2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک خانه کاهگلی بود، از این قدیمی ها که وقتی واردش می شوی از در و دیوارش انرژی مثبت می خورد به سر و صورتت خب به نظرم، اهلش از آسمان آمده اندو اهل این خانه، مادری دارد که معدن محبت خداست و برای همین هم است که محبتش در دل ها نشسته و تمام نمی شود @lezat_e_daanaayee2
🖼 📚 ☘ برگی از کتاب: شک آرام آرام از گوشه ی چشمش👁 راه گرفت… مثل همان اوایلی که جشن طلاق گرفته بود. در جشن کلی خندیده بود و با بچه های دانشگاه خوش گذرانده بود و بعد هم کیک سیاه 🍩 🍽را خودش بریده بود. اما همان شب تا صبح دو بار بالشش را عوض کرد، بس که اشک ریخته بود.💦 پذیرش شکست سخت است، برای یک زن سخت تر! چرا این طور شد: _البته اون می گفت من عوض شدم. دعوامون زیاد شده بود. خیلی به رابطه ی من با بعضیا حساس شده بود. دلش می خواست من حواسم بیشتر باشه… @lezat_e_daanaayee2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دنیا یک آسمان آبی دارد که ؛ شب ها پر از ستاره است و یک ماه! ستاره ها همیشه هستند و تنها ماه است که از کمانی، تا بدر کاملش آسمان را به بازی می گیرد. و روزهای که گرم حرارت حضور پر استقامت خورشید است. حتی ابرها هم که می آیند وسط آسمان، باز هم خورشید کار خودش را می کند! 📚@lezat_e_daanaayee2
📕✂️ آرش همانطور که خیره ی صفحه ی لب تابش بود، بلند بلند تحلیل های ذهنش را گفت: - گاهی باید یه کاری انجام بدی؛ متفاوت. حالا چرا؟ چون اگه موفق بشی که بردی، اگه هم موفق نشی برد کردی. سینا چشم ریز کرده بود توی صورت آرش: - و این کار متفاوت؟ آرش لب برچیده نگاه از صفحه گرفت. تازه متوجه شده بود که حرف ذهنش را بلند گفته است و وقتی صورت منتظر شهاب و سینا را دید ادامه داد: - الان شکستن فضاست. یعنی یک فضایی را که حد و حدود داره، قانون داره، اگه کاری کنی که همه فکر کنن می شه حدش رو، قانونش رو ندید گرفت. خرابش کرد. شکستش داد... حتی اگر زود هم این حریم شکنی جمع بشه باز هم ریز موج تولید کرده... تصویر بد تو ذهن ها گذاشته... دیگه کات نمی شه و تمام. این اولین هنجارشکنی در حرکت هاست. شکستن ها! باید بتونیم حرکتشون رو متوقف کنیم، اما میشه شکستن حدود رو هم متوقف کرد؟ خرابی ذهنا رو ترمیم کرد؟ یک موسسه شده سه موسسه. بدون تابلو و سروصدا... 🙎‍♀️🕸 @lezat_e_daanaayee2
✂️📕 - چند تا مسیری که می رفت رو پیگیر شدیم. اول آرایشگاه ها رو توی این چند روزه رفت و جز یکی توی بقیه به اندازه ای معطل نشد که بگیم برای آرایش رفته، چیزی حدود ده تا پونزده دقیقه داخل هر کدوم زمان گذاشت. بعد هم به این چند تا آتلیه سر زد! این استخرا رو هم رفت و مزون! مزونی که بیش از چهار ساعت توش بود! سه تا زن توش کار می کنند اما چهار تا مرد هم همراهش وارد و خارج شدند. و یه چیز عجیب این که مزون اصلاً دوربین نداشت! امکان نداره مزونی با این همه مشتری بی دوربین باشه! سید پرسید: -هیچ جا گمش نکردی؟ شهاب چشم درشت کرد: -منظور؟ -پس حتما روزای دیگه برات یه سورپرایز هم داره!😎😎😎 🕸🙋‍♀️ @lezat_e_daanaayee2
📕✂️ امیر این روزها میز کار را عملیاتی بسته بود. رفت و آمدها بیشتر و جلسات فشرده تر! اسم عنکبوت وسط تخته پاک نمی شد تا روز نتیجه! گزارش رفت وآمد صدف را سینا آماده کرده بود و منتظر بودند تا امیر بیاید. امیر یک هفته رفته بود شهرستان ها برای توجیه عملیاتی نیروها و بررسی روند کاری بچه ها. گستردگی پرونده کار را شبانه روزی کرده بود. سینا زیر لب به شهاب گفت: - بگم به جای سید من برم زامبیا! -جرات داشتی بگو! -غلط کردن رو گذاشتن برای همین موقع ها! بچه ها می گفتند باید سید بماند برای ریز کارها و سینا برود و فرمانده بدون توضیح گفته بود: سید. گروه نه نفره ی زن ها عازم بودند برای آموزش! نه نفری که سرشاخه ی نه شهر بودند برای شناسایی و . . .🥺 🙎‍♀️🕸 @lezat_e_daanaayee2
خبرنگار و عکاس📸 آمده بود، نه یکی و دوتا! دلیلش هم فوت پدر حاج قاسم بود! من هم جزء همین عکاس ها بودم که دیدم حاج قاسم❤️ اشاره می کند بروم کنارش. با همان لبخند و نگاه مهربان گفت: _ از این که اومدید تشکر، اما خواهشم اینه که به همکاراتون بفرمایید منم یه آدمم مثل بقیه مردم ایران🇮🇷 این همه گروه اومدید این‌جا، هم زحمت شماست، هم شرمندگی من! @lezat_e_daanaayee2
✂️📕 کوچک که بود، تلویزیون کارتونی را نشان میداد... خانه ی شکلاتی وسط جنگل که ظاهرش فریبنده بود و ساکنش جادوگری بدجنس. 🙍🕸 @lezat_e_daanaayee2
سید با توجه به تمام اطلاعات، خط سیر ذهنی خودش را نشان داد. دقایقی در سکوت پیش رفت و آخر که صفحه ی دیتا که خاموش شد. سینا نوشته بود: -پول و گناه! شهاب نوشته بود: -تجارت ناموس! آرش نوشته بود: -انقلاب رنگی زنان! و امیر که لب زد: - مدلینگ! 🕸🙍‍♀️ @lezat_e_daanaayee2
📚 کتاب:/ / ✍️نویسنده: 🌀 🙎‍♂ 🔖 📌معرفی: ۱۶سال بیشتر نداشت که پرونده🗂🗞 زندگی اش توی این دنیا بسته شد. اما خیلی عجیب است 🤔 که از خیلی جاهای این دنیا می آیند و برای بازشدن گره مشکلات دنیایی شان پرونده او را ورق می زنند📑 و آن را بازخوانی می کنند📖. شما هم اگر مشکلی دارید این کتاب را تورّق کنید. @lezat_e_daanaayee2
📚 کتاب: 🔖. ✍️نویسنده: 🌀انتشارات: 📌معرفی: من در سال ۱۳۸۱ در تشییع پیکر محمد رضا شفیعی شرکت کرده بودم و می دانستم که پیکر مطهرش سالم است. ولی همیشه دوست داشتم دلیل سالم بودن پیکرش رو بدونم. وقتی این کتاب رو خوندم اصلا فکر نمی کردم که این قدر زندگی ساده و خاکی داشته باشن. 👌 متوجه شدم که💕 مادر💕 نقش سازنده ای داشتند. مادر شهید یک الگوی بسیار عالی برای زنان و مادران جامعه هستند و خود 🌷شهید🌷 الگوی بسیار بزرگی برای جوانان. 💚روح که سالمِ سالمِ سالم باشد سالم ماندن جسم غریب نیست… @lezat_e_daanaayee2
کتاب عبدالمهدی: روایتی خواندنی از یک مرد مخلص… شهیدی از تبار حاج قاسم 📚 ✍🏻 نویسنده: 🌀 انتشارات 🧔🏻 🔖 @lezat_e_daanaayee2
📚 در ادامه کتاب پرفروش «رنج مقدس»، این بار خانم شکوریان فرد سراغ سوژه فرعی داستان کتاب قبلی خود رفته است و داستان، درباره «مصطفى» و حوادث پیرامون او شکل گرفته است. اگر با «رنج مقدس»، ارتباط برقرار کرده‌اید و از نکات شیرین سبک زندگی ایرانی اسلامی آن بهره بردید، پیشنهاد می‌کنیم، «رنج مقدس ۲» را از دست ندهید. ۲📚 📖 💠 📘 😍 🌸 🆔 @lezat_e_daanaayee2
〖💐.✿.🎨〗 . . - یڪ قسمٺِ تابلوےِ نقاشےِ زندگےِ ما سخٺ اسٺ ؛ چــرا تابـلو را . . . ؟💔 👣) 🌿) ✾"✾"✾"═══════╗ ‌‌‌🌈 @yaran_samimii ╚═══════"✾"✾"✾
✦••┈✨🌺✨┈••✦ تـۆ ڪِه هسـتـێ ؟ . . . ڪه هـم همـه‌ێ دلـمـ♡ سمـټ توسـټ هـم ندیـده اَمَـټ ! . . . 📕| 📔|
〖💐.✿.🎨〗 . . - یڪ قسمٺِ تابلوےِ نقاشےِ زندگےِ ما سخٺ اسٺ ؛ چــرا تابـلو را . . . ؟💔 👣) 🌿) ✾"✾"✾"═══════╗ ‌‌‌🌈 @yaran_samimii ╚═══════"✾"✾"✾
حسین علیه السلام باران لطیف بهاری است نسیم بهشتی حسین علیه السلام روشن کننده زندگی است آرامش عالم است حسین علیه السلام مثل خون، گرم و پرتپش است... حس حسین را هرکس در وجودش ندارد، هیچ ندارد... علیه السلام
حسین را، حسین نشناسان نکشتند، دنیاپرستان کشتند... جامعه ای که خودش را رها کند در میان خواسته های نفسانی و شهوات وجدانش خاموش و عقیده اش سست و رفتارش شبیه کفار می شود. آن وقت در خون غلطاندن خوبان برایش می شود کار یک نیم روز! آن هم با لب عطشان... این کشته فتاده به هامون حسین توست... ای رسول خدا! این صید دست و پا زده در خون حسین توست...
〖`♨️°✿°📕´〗 • . می دانی چه چیزی مهم است؟ یک پشتیبان مهربان! اگر عزم بر آبادی روح و جانت داشته باشی، کربلا خوب وعده گاهی و حسین خوب میزبانی است… تو را دارم چه غم دارم حسین جانم حسین جانم…
عزت دارد حسین! اگر دنبال یار می فرستد، دنبال زهیر... اگر با حر صحبت می کند تا راه را باز کند.. اگر با عمرسعد سخن می گوید... اگر از صبح تا عصرِ عاشورا صدا بلند می کند: -هل من ناصر ینصرنی! می خواهد کسی نباشد که دلش عزت بخواهد و از سایه ی عزت حسینی محروم شود! دنبال راه حسین بگرد دنبال حسین برو از راه حسین دست نکش
بخشنده ترین این دیار حسین است. -مشکلت را فقط حسین حل می کند! -از من می شنوی جز با حسین با کسی دیگر در میان نگذار! –حسین را که ببینی خودش کارت را سامان می دهد! -این جا بی خود نگرد، خانه ی پسر علی از آن سوست! هق هق گریه هم را خاموش نمی کنم! جلوی اشک هایم را نمی گیرم! به خودم دلداری نمی دهم تا آرام شوم! اما خدایا! فقط حسین است که می تواند برای تو همه ی زندگی اش را ببخشد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕌> هم‌زمان با به صدا درآمدن نقاره‌های صحن و سرای سلطان مشهد، 🕊> دلمان را تا گنبد طلایت پر می‌دهیم و در آسمان حرم پرواز می‌کنیم... و اما بال پرواز↓ . . . 📚کتاب امام رئوف📚 🌿> روایتی شیرین و روان از هشتمین خورشید آسمان... ✨﴿حضرت علی‌بن موسی‌الرضا﴾✨ ° 💎 📖