سهم #روز_بیست_وسوم مطالعه نهج البلاغه از حکمت ۲۰۰ تا حکمت ۲۰۹
•┈┈••••✾•🍃🌼🍃•✾•••┈┈•
💠 (جنايتكاری را حضور امام آوردند كه جمعی اوباش همراه او بودند.)و درود خدا بر او فرمود: خوش مباد، چهره هایی كه جز به هنگام زشتيها ديده نمی شوند.
📒 #حکمت200
•┈┈••••✾•🍃🌼🍃•✾•••┈┈•
💠 با هر انسانی دو فرشته است كه او را حفظ می كنند، و چون تقدير الهی فرارسد، تنهايش می گذارند، كه همانا زمان عمر انسان، سپری نگهدارنده است.
📒 #حکمت201
•┈┈••••✾•🍃🌼🍃•✾•••┈┈•
💠 (طلحه و زبير خدمت امام آمدند و گفتند با تو بيعت كرديم كه ما در حكومت شريك تو باشيم، فرمود:) نه هرگز! بلكه شما در نيرو بخشيدن، و ياری خواستن شركت داريد، و دو ياوريد به هنگام ناتوانی و درماندگی در سختی ها.
📒 #حکمت202
•┈┈••••✾•🍃🌼🍃•✾•••┈┈•
💠 ای مردم! از خدایی بترسيد كه اگر سخنی گوييد می شنود، و اگر پنهان داريد می داند، و برای مرگی آماده باشيد، كه اگر از آن فرار كنيد شما را می يابد، و اگر بر جای خود بمانيد شما را می گيرد، و اگر فراموشش كنيد شما را از ياد نبرد.
📒 #حکمت203
•┈┈••••✾•🍃🌼🍃•✾•••┈┈•
💠 ناسپاسی مردم تو را از كار نيكو باز ندارد، زيرا هستند كسانی، بی آنكه از تو سودی برند تو را می ستايند، چه بسا ستايش اندك آنان برای تو سودمندتر از ناسپاسی ناسپاسان باشد. و خداوند نيكوكاران را دوست دارد.
📒 #حکمت204
•┈┈••••✾•🍃🌼🍃•✾•••┈┈•
💠هر ظرفی با ريختن چيزی در آن پر می شود جز ظرف دانش كه هر چه در آن جای دهی، وسعتش بيشتر می شود.
📒 #حکمت205
•┈┈••••✾•🍃🌼🍃•✾•••┈┈•
💠 نخستين پاداش بردبار از بردباريش آن كه، مردم در برابر نادان پشتيبان او خواهند بود.
📒 #حکمت206
•┈┈••••✾•🍃🌼🍃•✾•••┈┈•
💠اگر بردبار نيستی، خود را بردباری بنمای ، زيرا اندك است كسی كه خود را همانند مردمی كند و از جمله آنان به حساب نيايد.
📒 #حکمت207
•┈┈••••✾•🍃🌼🍃•✾•••┈┈•
💠كسی كه خود را حساب كشد، سود می برد، و آن كه از خود غفلت كند زيان می بيند و كسی كه از خدا بترسد ايمن باشد و كسي كه عبرت آموزد آگاهی يابد و آنكه آگاهی يابد می فهمد و آن كه بفهمد دانش آموخته است.
📒 #حکمت208
•┈┈••••✾•🍃🌼🍃•✾•••┈┈•
💠 دنيا پس از سركشی به ما روی می كند، چونان شتر ماده بدخو كه به بچه خود مهربان گردد.
(سپس اين آيه را خواند: و اراده كرديم بر مستضعفين زمين، منت گذارده آنان را امامان و وارثان حكومتها گردانيم.)
📒#حکمت209
•┈┈••••✾•🍃🌼🍃•✾•••┈┈•
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
🌷🌷
اعوذُ باللهِ مِنَ الشیطانِ الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا ابا صالح المهدی ادرکنی(عج)
🌷🌷
#ذکر_روز_سه_شنبه
100 مرتبه یا ارحمَ الراحمین
ختم صلوات امروز هدیه می شود به روح منور ائمه بقیع(ع) برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان(عج)، شادی روح امام(ره)، شهدای مدافع حرم، شهدای گمنام، شهدای هشت سال دفاع مقدس، شهدا و اسرای کربلا، شهید سردار سلیمانی و همراهان،اموات، علماء، سلامتی کادر درمانی،شهدای فاجعه منا، شهید ابراهیم هادی، شهید تورجی زاده، شهد بیضائی، شهید محسن فخری زاده ، شفای بیماران، پیروزی اسلام، نابودی کفر ، حاجت روایی و عاقبت به خیری همگی، ختم به خیر شدن حوایج دنیوی و اخروی همگی.
🌷🌷
https://eitaa.com/shamem_hoozoor
🌷🌷
#حدیث_روز
امام علی علیه السلام :
آفَةُ الأَعمالِ عَجزُ العُمّالِ .
آفتِ كارها ، ناتوانى كارگزاران است .
📚 غرر الحكم : ح ۳۹۵۸
🔵 مناسبتهای امروز :
روز دزفول، روز مقاومت و پایداری[ شمسی ]
https://eitaa.com/shamem_hoozoor
🌷🌷
#انتخابات
#انتخابات_1400
🌺🌱
#نکاتی_پیرامون_انتخابات
🌱 1. سرمایهگذاری انسانی
انتخابات سرمایهگذاری عظیم ملت ایران است؛ مثل اینکه شما سرمایهی سنگین و عظیمی را در بانک میگذارید، بانک با آن کار میکند و شما از سودش استفاده میکنید؛ انتخابات یک چنین چیزی است. ملت ایران سرمایهگذاری عظیمی را میکند، سپردهگذاری بزرگی را انجام میدهد و سود آن را میبرد. آراء یکایک شما مردم سهمی است از همان سرمایهگذاری و سپردهگذاری. هر رأیی که شما در صندوق میاندازید، مثل این است که یک بخشی از پول آن سپرده را دارید تأمین میکنید. یک رأی هم اهمیت دارد. هرچه انتخابات پرشورتر باشد، عظمت ملت ایران بیشتر در چشم مخالفان و دشمنانش دیده خواهد شد؛ برای ملت ایران حرمت بیشتری خواهند گذاشت؛ دوستان شما هم در دنیا خوشحال میشوند. عظمت ملت ایران را حضور مردم در انتخابات نشان میدهد.
📚 بیانات در جمع زائران و مجاوران حضرت امام رضا (ع) 1/1/1388
🌱 2. ثمره مردمسالاری دینی
انتخابات در کشور ما یک حرکت نمایشی نیست. پایهی نظام ما همین انتخابات است. یکی از پایهها، انتخابات است. مردمسالاری دینی با حرف نمیشود؛ مردمسالاری دینی با شرکت مردم، حضور مردم، ارادهی مردم، ارتباط فکری و عقلانی و عاطفی مردم با تحولات کشور صورت میگیرد؛ این هم جز با یک انتخابات صحیح و همگانی و مشارکت وسیع مردم ممکن نیست. این مردمسالاری، عامل پایداری ملت ایران است. اینکه شما توانستهاید در طول این سیسال از نهیب ابرقدرتها نترسید، اینکه ابرقدرتها هم غیر از نهیب نتوانستند ضربهی اساسی به شما بزنند، اینکه جوانان کشور در ورود به میدانهای گوناگون این شجاعت و اخلاص را نشان میدهند، ناشی از مردمسالاری دینی است.
📚 بیانات در جمع زائران و مجاوران حضرت امام رضا (ع) 1/1/1388
🌺🌱
#انتخابات_1400
#انتخابات
https://eitaa.com/shamem_hoozoor
🌷🌷
🌺 گردنبند مرگ
مریم با چهره ای نگران و مضطرب بر روی چهار سوی در، مقابل مادرش ایستاده بود و قدرت حرکت به سمت مادرش را نداشت. مادرش که در داخل سالن مشغول نظافت بود، ناگهان سرش را با لا برد و متوجه مریم شد، نگاه آن دو به همدیگر گره خورد.
مادرش مضطرب و متعجبانه گفت:
-چی شده است؟ چه اتفاقی افتاده! چرا این قدر نگرانی؟
- مریم من من کنان گفت:
- چیزی نشده
- اگر چیزی نشده، پس چرا تو این قدر مضطرب و نا آرامی؟
مریم زبان گشود و با ترس ولرز گفت:
- چند روزقبل جشن تولد دوستم مهسا بود، همه ی دوستان را دعوت کرده بود. من را هم دعوت کرد، من دوست نداشتم بروم و بهانه های مختلف می آوردم اما او گفت:
- نه تو هم باید باشی، این طور دلچسب نیست.
من هم وقتی که دیدم تمام دوستان از مهمانی ، کادوها و لباس ها یی که می خواهند بپوشند، تعریف می کنند من هم مجبور شدم گفتم :
- فلان گردنبندم را می خواهم روی لباس صورتی ام بپوشم.
و برای آنکه در مقابل انها کم نیاورم، مجبور شدم چندساعتی گردنبند نسترن را قرض بگیرم.
مادر مریم در حالی که متعجبانه صحبت های مریم را گوش می کرد و سرش را تکان می داد گفت:
- خوب بعد چی شد؟ گردنبند را گرفتی؟
مریم گریه کنان گفت:
- کاش نمی گرفتم! کاش به آن مهمانی نمی رفتم کاش! از شما اجازه می گرفتم.
مادرش دوباره گفت:
- مگر چی شد؟ چه بر سر گردنبند آمد؟
در مهمانی بودیم که مراسم همراه با شلوغی، هیجان و برف شادی همراه بود، من هم کمی جلوتر رفتم تا از برف ها روی سر مهسا و بقیه بریزم نمی دانم در شلوغی چطور شد گردنبند گم شد هر چقدر گشتم پیدا نشد.
مادرش با ناراحتی و عصبانیت گفت:
- اخر تو نگفتی این امانت نسترن است! نگفتی بدون اجازه از ما نباید کاری انجام یدهی؟ حالا من با این آشی که تو پختی چه کار کنم؟ از کجا پیدا کنم؟
مریم با پشیمانی گفت:
- به با با نگو، هر وقت دوستم نسترن زنگ زد یک جوری دست به سرش می کنیم تا بعد پیدا کنیم؟
مادرش گفت:
- اخر من با تو چه کار کنم از کجا پیدا کنیم چه کار کنیم؟
مریم با نگرانی گفت:
- نمی دانم نمی دانم و با گریه به داخل اتاقش رفت و در را بست و گفت:
- می خواهم فکر کنم چه کاری باید انجام دهم!
ساعت ها گذشت خبری از مریم نشد مادرش نگران شد به سمت اتاقش رفت. در را باز کرد و متعجبانه مریم را با یک مشت قرص روی تختش دید با جیغ به سمتش دوید، بدنش سرد بود.
#امانت
#مسئولیت
#به_قلم_آلاله
🌷🌷
https://eitaa.com/shamem_hoozoor