☘️☘️ #حکمت_7 #شگفتیهای_بدن_انسان «وَقالَ(ع): إعجَبُوا لهِذا الإنسانِ یَنظُرُ بِشَحمٍ، وَیَتَکلَّمُ بِلَحمٍ،و یَسمَع بِعَظمٍ، و یَتَنفَّسُ مِن خَرمٍ؛ به شگفت آیید برای این انسان که با #پیهی[چشم] می بیند، و با #گوشتی[زبان] سخن می گوید و با #استخوانی[گوش] می شنود، و از شکافی[بینی] نفس می کشد. ☀️واژگان مهم: إعجَبوا: به شگفت آیید بِشَحمٍ: با چربی و پیهی بِلَحمٍ : با گوشتی بعَظمٍ: با استخوانی خَرمٍ: شکافی ☀️نکته ها: 1 - این اجزا با #سادگی که دارند و #ویژگی منحصر به فرد اعضای مشابه ندارند، هر کدام از #گوشت و #پیه قادر به انجام وظایف این #سه عضو نیست بلکه #گوشتی صحبت می کند که از سوی خالق توانمندی تکلم در آن قرار داده شده است. 2-#دانشمندان متحیرند که چگونه #تصویری که بر روی #شبکیه چشم می افتد، #تحلیل و بررسی و درک می کند یا وقتی امواج کوبنده بر #پرده صماخ گوش اثر می گذارند، چگونه #مغز و روح آنها را از هم تشخیص می دهد و می داند آنها چه هستند و چه می گویند. ☀️پیام ها: #انسان #شگفت ترین عالم #وجود است، #تفکر و دقت در آفرینش این موجود پیچیده دو ثمر دارد: 1 - #عظمت خالق و آفریدگار را حکایت می کند پس باید #تعظیم کنیم و شکر گذار باشیم. 2-به انسان توجه می دهد که چقدر #ظریف و ضعیف است؛ پس باید از مرکب #غرورش پایین آید.یکی از #مهم ترین و #بهترین راه های #خدا شناسی، #معرفت نفس و #خود شناسی است. ☘️☘️ 📚برگزیده راه روشن، ترجمه و مفاهیم حکمت 1تا 110 نهج البلاغه، محمد رضا زاده جویباری و همکاران، ص26و27 https://eitaa.com/shamem_hoozoor
☘️☘️ #دهه_فجر #مردی_با_دم_مسیحایی #به_قلم_گلبرگ_های_انتظار
روز ها می گذشت دیو راهزن جاده انقلاب در کمینگاه عقل مردم و چون خون در رگها جریان یافته و تنها سکاندار کشتی نادانان شده بود . جهالت و نادانی در پشت پرده خوبی و یکرنگی قد بر افراشته و آنها را در خواب غفلت و بی خبری فرو برده بود ، ساعت زمان مدتها بود که از توقف ایستاده و انسانها سرزمین نا کجا آباد را به امید صلح و دوستی در آن به نظاره نشسته و روز ها و شب ها به امید آن سپری می شد ، افرادی رخ بر تافته بودند که با کاخ خضرایی و کذایی خود بر روح و جانها مسلط شده بودند و آنها را با ندانم کاری های جهالت گونه خود به کرنش و تعظیم در مقابل بُت استعمار و سجده بر آنها میخ کوب نموده بودند روزها سپری می شد اما با تاریکی و وحشتی که هر لحظه بیشتر و شدید تر می شد ، دلقک خیمه شب بازی با اسب سرکش سفیانی زمانه با طوغی از طلا و زیورها قلب ها را در دام افکار خود می کشید .
عدالت به فاصله سال ها چشم انتظاری به فراموشی سپرده شده بود ، بیرق کفر ، نفاق و ظلم آسمان دوستی و عدالت را به تسخیر خود کشیده بود کودکان شب ها سر بر بالین وحشت و اضطراب می گذاشتند، خوراکشان شکنجه های استعماری بود که بر آنها تحمیل می شد نداها در گلو ها به خاموشی گرایده و به امید فردایی همراه با آرامش قطار عمرشان بر روی ریل زندگی می گذشت ، انتظار مسافری از سرزمین صلح و آرامش همه را مدهوش خود نموده بود روز ها می گذشت همچنان زمان ، زمان نیرنگ ، نفاق ، نا ملایمتی تا اینکه ساعت زمان به صدا در آمد مسافر سرزمین عدالت وارد شد بیرق کفر با صلاح عدالت و آزادی بر زیر پاهای صلح و دوستی به سجده در آمد مردی از سرزمین عدا لت جهان را با دم مسیحایی خود در آرامش و صلح غوطه ور نمود و آنگاه ستاره ای به درخشش افتاد امام روح الله آمد تا دیو بیرون رود و فرشته درآید. ...... ☘️☘️ https://eitaa.com/shamem_hoozoor #طلوع_نور #طلوع_انقلاب #صبح_انقلاب #خط_انقلاب #روایت_نور #روایت_نور #تمدن_نوین_اسلامی #گام_دوم_انقلاب #انقلاب_اسلامی #انقلاب57
☘️☘️ صبحتان نورانی به برکت صلوات بر محمد و آل محمد. #ذکر_روز_دوشنبه 100مرتبه یا قاضی الحاجات ختم صلوات امروز هدیه می شود به روح منور امام حسن(ع) و امام حسین(ع) ، سلامتی و تعجیل در فرج #امام_زمان_عج) سلامتی#امام_خامنه ای، شادی روح حضرت #زهرا(س)، شادی روح#امام(ره) و شهدا، شادی روح #سردار_سلیمانی و همراهان، شادی روح #اموات ، همچنین روح #مادربزرگم، قوت، نصرت، پیروزی، جبهه حق، نابودی، هلاکت، ذلت، خواری جبهه کفر و نفاق، سعادت، سلامتی، عزت، حاجت روایی همگی.☘️☘️ https://eitaa.com/shamem_hoozoor
☘️☘️ #دهه_فجر #حدیث_روز #حق_آمد_و_باطل_دیگر_آغاز_نمی_شود_و_بر_نمی_گردد امام علی بن موسی الرضا علیهالسلام فرمودند:
روزی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مکه را فتح کرد، بتها که تعدادشان سیصد و شصت عدد بود پیرامون کعبه نصب شده بودند. آن حضرت با چوبی که در دستش بود به آنها میزد و میفرمود: حق آمد و باطل نابود شد، براستی که باطل نابود شدنی است.
حق آمد و باطل دیگر آغاز نمیشود و بر نمیگردد. در این هنگام بتها یکی یکی به رو در می افتادند.
متن حدیث:
الإمامُ الرِّضا علیه السلام: دَخَلَ رسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله یومَ فَتحِ مکَّةَ و الأصنامُ حَولَ الکعبَةِ، و کانَت ثلاثَمِائةٍ و سِتِّینَ صَنَما، فَجَعَلَ یَطعَنُها بِمِخصَرَةٍ فی یَدِهِ و یقولُ: «جاءَ الحَقُّ و زَهَقَ الباطلُ إِنَّ الباطلَ کانَ زَهُوقا»، جاءَ الحَقُّ و ما یُبدِئُ الباطِلُ و ما یُعیدُ. فَجَعَلَت تُکَبُّ لِوَجهِها.☘️☘️
📚"بحارالانوار، جلد 11، ص116 https://eitaa.com/shamem_hoozoor
☘️☘️ #دهه_فجر #روایت_نور_1
#خاطرات_دفاع_مقدس
#روایت_پدر_انقلاب_57
#بازنویسی_به_قلم_گلبرگ_های_انتظار احیای روایت و خاطرات دفاع مقدس چه تلخ و چه شیرین، هر کدام بیانگر معنا، مفهوم و عبرت هایی از تاریخ است. اگر چه ممکن است تلخ باشد، اما یاد آوری خاطرات گذشته خود می تواند عبرت آموز باشد.
یکی از روایت ها روایت خاطرات پدرم مربوط به سالهای دفاع مقدس می باشد.
پدرم در این باره بیان می دارد که:
اوایل جنگ چهارده ساله بودم، در آن زمان علاوه بر شهرها روستاها نیز درگیر جنگ و راهپیمایی شده بود، اعضای روستا به این صورت راهپیمایی می کردند که دسته دسته وارد روستاهای بعدی می شدند و یک گروه بزرگی را تشکیل می دادند. و اشخاص حضور گسترده و فعال در این مراسم ها داشتند. من هم مانند دیگر اشخاص علاقه شدید به حضور در این گونه مراسم ها داشتم و چون کار بنایی ساختمان انجام می دادم، استاد کار اجازه شرکت در این حضور گسترده را نمی داد و مرا تهدید به عدم پرداخت دستمزد می کرد، از آنجایی که برای من دستمزد مهم نبود بلکه مهم ترین چیز حضورم در این اجتماعها بود، به همین علت علی رغم مخالفت و تهدید از دستمزد خود صرفنظر نموده و در این مراسم ها حضور فعال و گسترده داشتم . حتی در زمانی که اولین شهید شهر به نام «شاپور امینی» در روزهای ابتدایی انقلاب شهید شد ند که، علی رغم مخالفت استاد مبنی بر عدم پرداخت دستمزد باز هم من در این مراسم ها شرکت می کردم.
در یکی از روزها اعضای روستا شعارگویان و کفن پوشان همراه با امام جماعت به مقابل پاسگاه ژاندارمری روستا رفتند. زمانی که نزدیک شدند ایست دادند و گفتند، جلو نیایید ما تیراندازی می کنیم. اعضا گفتند اگر به ما ایست دهید ما پاسگاه را از شما تحویل می گیریم. در این هنگام فرمانده بر سر برج نگهبانی قرار گرفت و گفت: ما با شما هستیم، ولی چون دستور تیراندازی داریم، خواهش می کنم نزدیک نشوید.
روزها و شب ها می گذشت. در شب هایی که حکومت نظامی بود، من با چند نفر از دوستان شب ها به گشت زنی در خیابانها به منظور مراقبت و بررسی اوضاع و همچنین نگهبانی از بخشداری می رفتیم.
خاطره دیگرم مربوط به سال 62 است. در آن زمان فراخوان سربازی داده بودند، با آنکه علاقه شدیدی به عضویت در بسیج داشتم اما، با مخالفت اطرافیان و اشخاص بسیجی مبنی بر عدم خواستن نیرو مواجه شدم. اما بنده کوتاهی نکرده به خدمت سربازی رفتم. دوران آموزشی ما با زمان جنگ مصادف شده بود. ما را همراه با سه گروهان به منطقه عملیاتی کردستان فرستادند. دوستان به علت سختی آن مکان ناراحت بودند. اما من خوشحال بودم، در درون خود می گفتم : خدایا! هر جایی که شرایطش سخت تر است به همان مکان بروم تا اینکه، چهار نفر، چهار نفر به یکی از آخرین نقطه های کردستان به پایگاه شهر سقز به نام پایگاه کُردکَلان بردند، به ما گفتند تا نُه ماه اینجا بمانید بعد شما را به منطقه ای آرامتر انتقال می دهیم، اما به وعده خویش عمل نکردند و هجده ماه طول کشید. در این زمان قبل از اینکه به منطقه آرام تری انتقال یابیم هفده نفر از دوستان از جمله «شهید فلاح» به شهادت رسید.☘️☘️ #طلوع_نور #طلوع_انقلاب #صبح_انقلاب #خط_انقلاب #روایت_نور #روایت_نور #تمدن_نوین_اسلامی #گام_دوم_انقلاب #انقلاب_اسلامی #انقلاب57☘️☘️ https://eitaa.com/shamem_hoozoor
☘️☘️ #دهه_فجر #روایت_نور_2 پدرم در ادامه می افزاید: حتی در طول این مدت چندین بار کومله ها(اشخاصی از اهالی کُرد و با لهجه کُردی) زمانی که ما از پایگاه برای انجام کاری، مرخصی یا غذا خوردن به داخل شهر می رفتیم، قصد اسارت ما را داشتند که با وساطتت اشخاص یا راننده مبنی بر اینکه اینها نزد من امانت هستند و باید به پایگاه بر گردند مانع از اسارت ما می شدند.
خاطره دیگر مربوط به شخصی به نام «شهید عباس قلی پور» می باشد. ایشان گروهبان یکم و گروهبان نگهبان بودند که به مرخصی رفته بودند و بعد از مدتی تازه به مکان خدمت خویش برگشته و خیلی ناراحت بودند.
یکی از دوستان که متوجه ناراحتی او می شود از او علت ناراحتی اش را سوال می کند او می گوید: من شهید می شوم، اما برای شهید شدن ناراحت نیستم بلکه، برای دخترم زهرا ناراحت هستم چون من یک مادر و پدر دارم که دخترم شب ها به آنجا می رفت و در کنار آنها به خواب می رفت اما، این چند شب از کنار من تکان نمی خورد حتی، خانه پدرم نیز نمی رفت و مدام دست به گردن من می انداخت و می گفت: پدر تو این سِری شهید خواهی شد من می خواهم کنارت باشم. فردای آن روز با همان شخصی که علت ناراحتی اش را سؤال کرده بود و چند نفر دیگر شهید شدند. این خاطره و خاطرات دیگر را فراموش نمی کنم و در ذهنم تداعی کننده آن زمان است. البته پدرم خاطرات تلخ تری در ذهن دارد از ریختن مغز سر سربازها در بشقاب توسط اشخاصی که آنها را به شهادت رسانده بود، که به علت تلخی خاطره ها آنها را برایم بازگو نکرد.
این نوع تلاش و کوشش آنها نشان از خط فکری جوانان آن زمان دارد جوانانی که علی رغم مخالفت های اطرافیان مشتاقانه و بی صبرانه، حاضر به جان نثاری و فدای خویش در راه انقلاب و آرمان های آن بودند، و حاضر به پذیرش ظلم و قبول سلطه بر خویش نبودند، و دین و ارزشهای اسلامی از خانواده و فرزند از هر چیزی مهم تر است؛ چرا که آنها با این نوع خط فکری و عدم قبول سلطه سبب طلوع نور و زمینه سازی تمدن نوین اسلامی گردیدند تا اینکه کشورهای اسلامی نیز با الگو گیری از انقلاب اسلامی ایران در مقابل کفر و الحاد به پا خاستند تا خط انقلاب را برای ما در عصر و زمان کنونی نشانگری نمایند .
نوشتن خاطرات و تداعی آنها می تواند گذشته و ارزشهای مقدس که انسانها به خاطر آن خود را فدا کردند دوباره زنده نماید.
شادی روح تمام شهدا صلوات. ان شاء الله ادامه دهنده و زنده کننده راه و هدف آنها باشیم
#طلوع_نور #طلوع_انقلاب #صبح_انقلاب #خط_انقلاب #روایت_نور #روایت_نور #تمدن_نوین_اسلامی #گام_دوم_انقلاب #انقلاب_اسلامی #انقلاب57☘️☘️ https://eitaa.com/shamem_hoozoor
☘️☘️ صبحتان نورانی به برکت صلوات بر محمد و آل محمد. #ذکر_روز_سه_شنبه 100مرتبه یا ارحم الراحمین ختم صلوات امروز هدیه می شود به روح منور امام سجاد(ع) و امام محمد باقر(ع)امام جعفر صادق(ع)، سلامتی و تعجیل در فرج#امام_زمان(عج)، سلامتی#امام_خامنه ای، شادی روح حضرت #زهرا(س)، شادی روح#امام(ره) و شهدا، شادی روح #سردار_سلیمانی و همراهان، شادی روح #اموات ، همچنین روح #مادربزرگم، قوت، نصرت، پیروزی، جبهه حق، نابودی، هلاکت، ذلت، خواری جبهه کفر و نفاق، سعادت، سلامتی، عزت، حاجت روایی همگی.☘️☘️ https://eitaa.com/shamem_hoozoor