🌹شروع روز با قرائت آیه ای از قرآن کریم:
وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ
و در اموالشان بر فقیر سائل و محروم حقّی منظور میداشتند.
📚سوره مبارکه ذاریات آیه ۱۹
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
https://eitaa.com/joinchat/3754491954C2162614bc6
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
❗#تلنگر_مهدوی
چشم از امام زمانمون برنداریم!😔
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌷🍃
#اَین_صاحبُنا
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
https://eitaa.com/joinchat/3754491954C2162614bc6
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
آیت الله بهجت رحمة الله علیه:
افسوس همه برای حاجت شخصی به جمکران میروند و نمیدانند که خود آن حضرت چه التماس دعایی دارد که برای تعجیل در فرج او دعا کنند،
چنانکه به آن آقا (که در اعتکاف مسجد کوفه بود) فرمودند:
«اینها که به اینجا آمده اند، دوستان خوب ما هستند، و هر کدام حاجتی دارند: خانه، زن، فرزند، مال، ادای دین، ولی هیچ کس در فکر من نیست»
📚حضرت حجت ص۲۳۰
قرارگاه گل نرگس
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
https://eitaa.com/joinchat/3754491954C2162614bc6
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
.
🏷 راهکارهایی برای #آلودگی_هوا
🟩▫️ در صورت امکان #مهاجرت کنید.
🔻زندگی در شهرها بدلیل شرایط جدید اقلیمی-صنعتی، مناسب نیست، و باعث کاهش عمر مفید انسان، افزایش هزینه های درمانی، ازدیاد افسردگی، فرسودگی و فساد خون شده است.
🟩▫️ مسافرت موقت
🎯می توان با پیش بینی آلودگی هوا برنامه های زیارتی، مسافرتی را در این مواقع تنظیم کرد.
🟩▫️ حجامت:
✔️یکی از موثرترین سم زداهای بدن، حجامت فصلی خود و اعضای خانواده است، البته زیر نظر یک طبیب ماهر.
🟩▫️ خوردن #سیب ، آب سیب طبیعی، #سویق_سیب ، به و گلابی، #انار، عناب.
🟩▫️خوردن نمک طبیعی اول هر غذا.
🟩▫️ خوردن انواع سکنجبین طبیعی.
🟩▫️ داروی شافیه طب اسلامی؛ این دارو یکی از بهترین داروهای ضد سم است، هم به سبب پیشگیری و هم به سبب درمان.
🟩▫️ داروی حضرت محمد صل الله علیه و آله مانند شافیه است.
🟩▫️خوردن کاسنی، خرفه، شلغم، برگ چغندر و یا حب آماده از اینها را
🟩▫️ خوردن عسل، شربت عسل، عسل و هفت عدد سیاهدانه.
🟩▫️استفاده از گیاهان مفتح و خلط آور :
👈مانند دمکرده (بابونه، خطمی، سنا، مرزنجوش، عناب، بنفشه، اسطخدوس، پونه، آویشن و نعناع ...)
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
https://eitaa.com/joinchat/3754491954C2162614bc6
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
🤧عناب و سرماخوردگی
🔹در طب اسلامی مصرف جوشانده عناب برای درمان سرفه، سرماخوردگی و آنفلوآنزا و انواع گلودرد بسیار توصیه شده است. چای #عناب در شرق آسیا یک نوشیدنی بسیار گوارا محسوب میشود که به جلوگیری از سرماخوردگی نیز کمک میکند.
🔹اگر دچار سرماخوردگی شدهاید و از خشکی سینه و سرفه رنج میبرید، عناب داروی گیاهی مناسب و کارآمدی است. عناب دارای لعاب فراوان است و به دلیل داشتن لعاب زیاد، نرم کننده سینه و ضد سرفه است.
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
https://eitaa.com/joinchat/3754491954C2162614bc6
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😂کلاس طنز سواد رسانه
🤔 استاد مگسیان🪰
انصافا خوب ساختن و حقیقت رو نشون دادن😂
#سواد_رسانهای
#سوادمجازی
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
https://eitaa.com/joinchat/3754491954C2162614bc6
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
حسن روح الامین هنرمند و نقاش کشور با انتشار تصویر انگشتری که از رهبر انقلاب هدیه گرفته نوشت:
هدیهای که رنگ مهربانی گرفت”
پانزده روز پیش برای ارائه تابلوی جدیدم در حسینیه امام خمینی(ره) خدمت حضرت آقا رسیدم.
یادگار این زیارت دلچسب انگشتری بود با نگین مشکی که به رسم محبت از این مرد بزرگ به من مرحمت شد.
هدیهای که هربار نگاهش میکنم انگار جریان عشق است که چون خون گرم درون رگهایم میدود.
دیروز نزدیک ظهر گوشی موبایلم زنگ خورد. از آن سوی خط مردی با صدای مهربان گفت: «آقای روحالامین، از دفتر حضرت آقا تماس میگیرم. ایشان به بنده فرمودند: هنرمندها روحیهی لطیفی دارند انگشتری که دو هفته پیش به ایشان دادم نگینش تیره بود؛ شاید دوست داشته باشند انگشتری با نگین سرخ یا رنگ دیگری داشته باشند که سرزندهتر باشد. با آقای روحالامین تماس بگیرید و بپرسید اگر دوست ندارند آن رنگ سیاه را، عوضش کنید..»
اینهمه محبت، فهم هنر و توجه سرشار حضرت آقا، مرا بهتزده کرد.
در چنین روزهای حساسی برای مسلمانان و یک روز قبل از سخنرانی مهم ایشان به عنوان رهبر شیعیان جهان که چشم تمام رسانههای دنیا به این مواضع دوخته شده و در عین مشغلههای مدیریت و رهبری کشور و فرماندهی کلقوا که بر دوش ایشان است، یک انسان چقدر میتواند دقیق، لطیف و متوجه جزئیات باشد که فرزند کوچک و بیمقداری مثل من را به اسم در خاطر نگه دارد؟ این مرد با ایمان اگر نابغه نیست پس چیست؟
هدیهای که از سوی شما میآید گوهر است؛ سفید و سیاه ندارد که آقاجان!
تصدقتان گردم حضرت عشق که هر چه از دوست رسد نیکوست
https://eitaa.com/joinchat/3754491954C2162614bc6
خلاصه زندگی نامه شهید احمد علی نیری
شهید احمد علی نیری در سال ۱۳۴۵ و در روستای «آینهورزان» دماوند به دنیا آمد. خانوادهاش در کودکی او به تهران مهاجرت کرده و در محله مولوی ساکن شدند. از همان زمان کودکی پای او به مسجد امینالدوله که آیتالله حقشناس امام جماعتش بود، باز شد.
او یکی ازشاگردان خاص آیتالله حق شناس بود و سیر و سلوک معنوی را از ۱۰ سالگی و در محضر ایشان آغاز کرد. مسیری که در موقع شهادتش در اسفند ۱۳۶۴ و در حالی که تنها ۱۹ سال سن داشت، از او یک عارف واصل ساخته بود. به طوری که آیتالله حقشناس شب روز خاکسپاری او در قطعه ۲۴ بهشت زهرا-سلامالله علیها- وقتی به همراه چند نفر از دوستان به منزل این شهید رفته بودند، خطاب به برادرش گفتند: من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم. به جز بنده و خادم مسجد، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت. به محض اینکه در را باز کردم دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است. دیدم که یک جوانی در حال سجده است؛ اما نه روی زمین! بلکه بین زمین وآسمان مشغول تسبیح حضرت حق است. جلوتر که رفتم دیدم احمدآقا است. بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد وگفت تا زندهام به کسی حرفی نزنید…
از عفاف چشم به این مقام رسید…
شهید نیری و امام زمان
نوشته شده توسط خديجه نورعلي در 26 مرداد 1398
یک بار با احمد آقا و بچه های مسجد عین الدوله به زیارت قم و جمکران رفتیم. در مسجد جمکران پس از اقامه نماز به سمت اتوبوس برگشتیم. ایشان هم مثل ما خیلی عادی برگشت.
راننده گفت: اگر می خواهید سوهان بخرید یا جایی بروید و …، یک ساعت وقت دارید.
ماهم راه افتادیم به سمت مغازه ها
یک دفعه دیدم احمد آقا از سمت پشت مسجد به سمت بیابان شروع به حرکت کرد!
یکی از رفقایم را صدا کردم گفتم: به نظرت احمد آقا کجا می ره؟!
دنبالش راه افتادیم. آهسته شروع به تعقیب او کردیم! آن زمان مثل حالا نبود. حیاط آن بسیار کوچک و تاریک بود. احمد جایی رفت که اطراف او خیلی تاریک شده بود. ماهم به دنبالش بودیم.
هیچ سر و صدایی از سمت ما نمی آمد. یک دفعه احمد اقا برگشت و گفت؟ چرا دنبال من می آیید!؟
جا خوردیم. گفتیم: شما پشت سرت رو می بینی؟چطور متوجه شدی؟
احمد آقا گفت: کار خوبی نکردید. برگردید.
گفتیم: نمی شه، ما با شما رفیقیم. هرجا بری ما هم میایم. در ثانی اینجا تاریک و خطرناکه، یک وقت کسی، حیوانی، چیزی به شما حمله می کنه …
گفت: خواهش می کنم برگردید .ما هم گفتیم: نه، تا نگی کجا می ری ما بر نمی گردیم!
دوباره اصرار کرد و ما هم جواب قبلی…
سرش را انداخت پایین. با خودم گفتم: حتما تو دلش داره مارو دعا می کنه!
بعد نگاهش را در آن تاریکی به صورت ما انداخت و گفت: طاقتش رو دارید؟ می تونید با من بیایید!؟
ما هم که از همه ی احوالات احمد آقا بی خبر بودیم گفتیم: طاقت چی رو، مگه کجا می خوای بری؟!
نفسی کشید و گفت: دارم می رم دست بوسی مولا.
باور کنید تا این حرف را زد زانو های ما شل شد. ترسیده بودیم. من بدنم لرزید.
احمد آقا این رو گفت و برگشت و به راهش ادامه داد. همین طور که از ما دور می شد گفت: اگه دوست دارید بیاید بسم الله.
نمیدانید چه حالی بود. شاید الان با خودم می گویم ای کاش می رفتی اما آن لحظه وحشت وجود ما را گرفته بود. با ترس و لرز برگشتیم.
ساعتی بعد دیدیم احمد آقا از دور به سمت اتوبوس می آید.
چهره اش برافروخته بود. با کسی حرف نزد و سرجایش نشست. از آن روز سعی کردم بیشتر مراقب اعمالم باشم.
بار دیگر شبیه این ماجرا در حرم حضرت عبدالعظیم پیش آمد