فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸خدایا!
بخشندگی از توست..
🌸عشق در وجود توست..
🌸مهربانا!
عشق و بخشندگی را به ما
🌸بیاموز تاهمیشه مهربان
باشیم و مهربان بمانیم
🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم
الــهـــی بــه امــیــد تـــو
@shamime141
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سـ🍁ــلام
روزتون پراز خیر و برکت 💐
🗓 امروز یکشنبه
۸ بهمن ١۴٠۲ ه.ش
۱۶ رجب ١۴۴۴ه.ق
۲۸ ژانویه ٢٠٢۳ميلادی
@shamime14
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁🌸صبح یکشنبه تون
معطر به عطر خوش صلوات بر حضرت مُحَمَّد (ص)
و خاندان مطهرش🌸🍁
🌺🌸اللّهُمَّصَلِّعَلي
🌺🌸مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد
🌺🌸وَعَجِّلفَرَجَهُــم
@shamime141
📌 ماجرای مادری که فرزند #شهیدش را غسل داد و بر لبانش بوسه زد.
🔹️ آنچه که در تصاویر دیده مي شود ، خانم آفاق بصیری؛ مادر دانشجوی
#شهیدسیدمحمدمحمدنژاد» از لشگر ۲۵ کربلا در استان مازندران است
#شهیدمحمدنژاد در ادامه عملیات بیتالمقدس در وسط معرکه جنگ شهر خرمشهر بر اثر اصابت گلوله کاتیوشا به پشت سرش به #شهادت رسید.
🔹️ وقتی به مادر#شهید گفتند؛ که پسر شما غسل نمیخواهد گفت: درست است که فرزند من نیاز به غسل و کفن ندارد، ولی من او را غسل میدهم و کفن میپوشم، تا به دشمنان بگویم ما از مرگ و #شهادت هیچ ترس و واهمهای نداریم و به مردم بگویم که افتخارم این است که پسرم فدای اسلام، انقلاب و حضرت امام شده است.
◇ این مادر#شهید خودش وارد قبر شد و از احساس او پرسیدند گفت: خیلی نوازشش دادم و با او درددل کردم و بعد از آن نیز خودم وارد قبر شدم و تلقینش را خواندم. لبانم را جلوی گوشش گرفتم و به او گفتم: پسرم! سلام مرا به مادرت #حضرت_زهرا (س) برسان و به او بگو: من یک مادر پیری دارم و از او بخواه که در روز قیامت از من شفاعت کند.
🌹#شهیدسیدمحمد_محمدنژاد
@shamime141
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷#شهید مدافع حرم
👌مدح بسیار زیبای حضرت
امیرالمومنین توسط
🌹شهید مدافع حرم
🌹#شهیدحامد_بافنده
#فقط_حیدر_امیرالمومنین_است
@shamime141
مذهبی ها عاشقترند ...
وقتی به خانه می رسید، گویی جنگ را می گذاشت پشت در و می آمد تو. دیگر یک رزمنده نبود. یک همسر خوب بود برای من و یک پدر خوب برای مهدی با هم خیلی مهربان بودیم و علاقه ای قلبی به هم داشتیم. اغلب اوقات که می رسید خانه، خسته بود و درب و داغان. چرا که مستقیم....از کوران عملیات و به خاک و خون غلتیدن بهترین یاران خود، باز می گشت. با این حال سعی می کرد به بهترین شکل وظیفه سرپرستی اش را نسبت به خانه صورت دهد. به محض ورود می پرسید؛ کم و کسری چی دارید؛ مریض که نیستید؛ چیزی نمی خواهید؟ بعد آستین بالا می زد و پا به پای من درآشپزخانه کار می کرد..ظرف می شست. حتی لباسهایش را نمی گذاشت من بشویم. میگفت لباسهای کثیفم خیلی سنگین است؛ نمی توانی چنگ بزنی. گاهی فرصت شستن نداشت. زود بر می گشت. با این حال موقع رفتن مرا مدیون می کرد که دست به لباسها نزنم. در کمترین فرصتی که به دست می آورد، ما را می برد گردش.
🌹#شهیدسیدمحمدرضا_دستواره
@shamime141