eitaa logo
شمیم یار
1هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
4هزار ویدیو
24 فایل
─┅༅ـــ✾❀﷽‌❀✾ـــ༅┅─ دور هم جمع شدیم تا شمیم حضرت یار باشیم .🫂 کپی؟!مطالب کانال بغیر از 👈رمانها 👉بدون ذکر منبع از شیرِ مادر حلال تر . .🌸 پاسخگوی سوالات شرعی : @helpers_mahdi برای تبلیغات ارزان در کانال : @helpers_mahdi2
مشاهده در ایتا
دانلود
AUD-20220912-WA0007.mp3
7.11M
🌸🌱 📝صوتِ " زیارتِ آل یاسین" 🎤 سید هادی گرسویی
AUD-20210805-WA0006.mp3
11.48M
🎵 🗣️ هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه ❤️🌹✨🍃
4_265388460171329771.mp3
1.21M
✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد... 🌸امام خمینی ره: اگر هرروز (بعد از نماز صبح) خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️ ⛅️الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـ الْفَــرَج⛅️ ✨
♦️ 🔹 سَر شد به شوق وصل تو فصل جوانیَم هرگز نمی شود که از این در برانیَم 🔹 یابن الحسن برای تو بیدار می شوم صبحت بخیر ای همه ی زندگانیم 🔹 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج
✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨ یاد حضرت در دقایق زندگی ✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨ 🔴 باید سریعا با تغییر، مقدمات ظهور را فراهم کنیم 🌹شهید چمران: 🔹 از این جنایت ها و خیانت ها و ظلم ها و خونریزی ها که در دنیای ما جریان دارد امام زمان رنج می برد . او آرزو می کند که هر چه زودتر ظهور بفرماید، هر چه زودتر بتواند که ریشه ظلم و فساد را براندازد. 🔹 اما او مشاهده می کند که این انسان ها آمادگی پذیرش او را ندارند. هنوز تغییر و تحول کافی در نفوس آن ها به درجه تکامل نرسیده است که ظهور او را ایجاب کند. 🔹 او منتظر است که ظهور کند،او بی‌قرار است که هرچه زود تر عدل و داد را در دنیا بگستراند. 🔹 و این وظیفه ماست که این تغییر و تحول را هر چه سریع‌تر انجام دهیم تا در ظهور او تسریع شود. 📚 علی زیباترین سروده هستی،‌ص ۷۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 داستان 《 اثر مظفر سالاری 》 🔹قسمت بیستم(بخش دوم ) .......... حالا می فهمم چرا آنچه به ابوراجح مربوط می شود، برایت مهم است. آمدن مسرور به دارالحکومه نیز به همین دلیل باعث کنجکاوی و نگرانی ات شده. حالا نوبت رشید بود که تعجب کند. --- پس شما هم خبر دارید که مسرور به اینجا آمده؟ گفتم: بله، خبر داریم و می دانیم ساعتی پیش با پدرت صحبت کرده است. رشید سری به تاسف تکان داد و به من گفت: همین قدر بگویم که ابوراجح و ریحانه و تو در خطری جدی قرار گرفته اید. نمی دانستم چطور این را بگویم. همه مبهوت ماندیم و من سراپا داغ شدم. قنواء پرسید منظورت چیست؟ چه خطری؟ رشید بازویم را فشرد تا از بهت و ناباوری بیرون بیایم. پس از چند لحظه که در سکوت گذشت، گفت: داستانش مفصل است.پدربزرگ مسرور ناصبی است. او آرزو داشته که مسرور، پس از ازدواج با ریحانه، صاحب حمام ابوراجح شود. نقشه آنها این بوده که مسرور، پس از ازدواج با ریحانه، با کمک پدربزرگش با توطئه ای ابوراجح را به سیاهچال بیندازند و دارایی اش را در اختیار بگیرند. قرار بود این کار چنان انجام شود که ریحانه متوجه نشود. باورکردنی نبود. پرسیدم: تو اینها را چگونه فهمیدی؟ ابوراجح نیز نمی داند که پدربزرگ مسرور ناصبی است. گفت: چند دقیقه ای تنها با مسرور حرف زدم و به این چیزها پی بردم. آن قدر احمق است که زود سفره دلش را برایم باز کرد. گفتم: می دانستم که قصد دارد به خاطر حمام با ریحانه ازدواج کند؛ اما تصور نمی کردم این قدر پلید باشد که بخواهد ابوراجح را که به جای پدرش است از میان بردارد. حیف آن همه محبت و کمکی که ابوراجح به او و پدربزرگش کرده! رشید گفت: مسرور به پدرم خبر داد که ابوراجح بارها در حمام، از صحابه پیامبر(ص) بدگویی کرده و دشمن سرسخت او و حاکم است. به این هم اشاره کرد که ریحانه دختر با سوادی است و در خانه شان زن ها را علیه حکومت تحریک می کند. --- لعنت بر این دروغ گوی خیانت کار! --- و اما آنچه در باره تو گفت. --- در باره من؟ --- بله او از اینکه به دارالحکومه می آیی اطلاع داشت. گفت که به خواست ابوراجح به اینجا می آیی تا برایش جاسوسی کنی. البته پدرم به او القا کرد تا این حرف ها را بزند. پدرم فهمیده که تو و قنواء، دو نفر از شیعیان را از سیاهچال به زندان عادی انتقال داده اید. وقتی این را به مسرور گفت، مسرور هم ادعا کرد که ابوراجح چنین چیزی را از تو خواسته و تو با گول زدن قنواء، آن را انجام داده ای تا ابوراجح حاضر شود دخترش را به تو بدهد. به قنواء نگاه کردم و گفتم: اینها همه دروغ است. عجب توطئه خطرناکی چیده اند! ابوراجح اصلا" خبر ندارد که من به ریحانه علاقه دارم. تنها به او گفته ام که دختری شیعه را دوست دارم. او هم گفت که از فکر چنین ازدواجی بیرون بیایم. --- ولی مسرور گفت که قرار است این جمعه تو و پدربزرگت، ابونعیم به خانه ابوراجح بروید و ریحانه را خواستگاری کنید. --- حقیقت این است که ابوراجح از من خواست سری به سیاهچال بزنم و از صفوان و پسرش حماد خبری به دست آورم. هیچ کس نمی دانست که آنها زنده اند با مرده. من هم چنان کردم و با قنواء به آنجا رفتیم. بر خلاف انتظارم و به گونه ای غیر قابل پیش بینی، قنواء دستور داد تا آنها را به زندان عادی منتقل کنند. هنگامی که ابوراجح از نجات یافتن آنها از سیاهچال با خبر شد، به پاس قدردانی، از من و پدربزرگم دعوت کرد که جمعه میهمان آنها باشیم. همین. رشید گفت: من اطمینان دارم که تو راست می گویی؛ اما جرمی کمتر از این هم برای ثابت شدن اتهام جاسوسی و سوء استفاده از خانواده حاکم برای کسب خبر و نجات دادن شیعیان از سیاهچال کافی است. بی شک پدرم پس از این اتهام، ادعا خواهد کرد که تو قصد داشته ای در فرصتی مناسب، حاکم را نیز به قتل برسانی. به این ترتیب، او تو را از میان برخواهد داشت تا موضوع ازدواجت با قنواء کاملا" منتفی شود. از سویی، چون کینه ابوراجح را به دل دارد، او را نیز نابود خواهد کرد و ریحانه و مادرش را به سیاهچال خواهد انداخت. حاکم هم به خاطر کشف این توطئه و نجات جانش، پدرم را بیش از پیش به خود نزدیک خواهد ساخت و قنواء را که شریک جرم است و ندانسته در این توطئه شرکت کرده به ازدواج با من مجبور خواهد کرد. دیگر توان ایستادن نداشتم. این بار من روی دیواره حوض نشستم. وزیر یک شیطان واقعی بود. با آلت دست قرار دادن مسرور، کاری کرده بود که همه چیز به نفع خودش تمام شود. شک نداشتم که چنین آدم دسیسه گری در فکر آن بود که سرانجام حاکم را نیز از میان بردارد و خود به جای او بنشیند. رشید گفت: من دیگر باید بروم. قبل از رفتن، خطاب به من گفت: توصیه می کنم قبل از آنکه دستور دستگیری ات صادر شود، از این شهر بروی و در جایی پنهان شوی. پرسیدم: پدرت در باره ابوراجح چه تصمیمی گرفته است؟
از ما چند قدم دور شد و گفت: کار او تمام است. مطمئن هستم با داستانی که پدرم ساخته، حاکم بلافاصله دستور قتلش را خواهد داد. رشید رفت. دنیا جلوی چشم هایم تیره و تار شده بود. با توطئه ای وحشت انگیز و جنایت کارانه، من، ابوراجح، ریحانه و مادرش در معرض نابودی قرار گرفته بودیم. می دانستم که با مرگ من پدربزرگم و ام حباب دق مرگ خواهند شد. همه این جنایت ها باید انجام می گرفت تا مسرور و پدربزرگش به حمام مورد علاقه شان برسند و وزیر بتواند به هدف های اهریمنی اش نزدیک تر شود. قنواء کنارم نشست و گفت می خواهم چیزی را به تو بگویم. به او نگاه کردم. رنگش پریده بود. گفت: از اینکه توانستی مرا با زیرکی به سیاهچال بکشانی ناراحت نیستم‌ خوشحالم که باعث شدی حماد و صفوان را از آنجا نجات بدهم. --- از تو متشکرم، اما چه فایده که آنها را از سیاهچال بیرون آوردیم. وزیر دوباره آنها را به آنجا باز خواهد گرداند وبیشتر از از قبل بر آنها سخت خواهد گرفت. ایستادن و گفتم: بهتر است بروم و هرچه زودتر ابوراجح را از خطری که تهدیدش می کند با خبر کنم. باید همگی پنهان شویم.. قنواء گفت: هر چند هنوز از خبرهایی که از رشید شنیدم گیج هستم. باور کردنی نیست که ناگهان با چنین فاجعه ای روبرو شده ایم. کاش هرگز باعث نمی شدم که به دارالحکومه بیایی؛ ولی بدان که هرچه پیش آید، من از تو حمایت خواهم کرد چشمان امینه پر از اشک بود. نمی شد فهمید که از چه چیزی ناراحت است. از اینکه احتمال داشت قنواء مجبور به ازدواج با رشید شود یا از دامی که من و قنواء در آن افتاده بودیم.......... پایان قسمت بیستم......... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @shamime_yaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۳۴ 🔶 یکی از قوانین مهم دنیا اینه که ما حد وسطی در زندگی نداریم 🔹 یعنی اعمال و رفتارهای ما آدم ها یا با اختیار خودمون برای خداوند متعال انجام میشه ⭕️ یا حتما شیطان میاد و زندگی ما رو مفت و مجازی ازمون میدزده... 😒 یعنی کسی نمیتونه بیاد بگه که من نه میخوام حرف خدا رو اطاعت کنم و نه حرف شیطان رو! 💢 اصلا همچین چیزی نیست. شیطان اجازه نمیده اعمالی از ما که برای خدا نیست، چیزیش مصرف جای دیگه بشه! صاف برای خودش بر میداره ❇️ توی قرآن هم که نگاه کنید میبینید خداوند متعال در آیات مختلف مثل ایت الکرسی بحث "ولایت الله" و "ولایت طاغوت" رو مطرح میفرماید. میفرماید هر کسی تحت ولایت الله قرار بگیره به سمت نور میره و هر کسی تحت ولایت طاغوت قرار بگیره به سمت تاریکی خواهد رفت... 🔶 سعی کنیم با اختیار خودمون تک تک اعمالمون رو با خدا تجارت کنیم وگرنه شیطان نامرد همشو برای خودش بر میداره و روز قیامت موجب روسیاهی ما خواهد شد...
۳۵ 🔶 تا اینجا نکاتی رو به طور اجمالی در مورد راه های افزایش ظرفیت روحی تقدیم حضور شما سروران عزیز کردیم. 🔹 گفتیم که "پذیرش رنج" میتونه روح آدم رو قوی و بزرگ کنه تا تحمل سختی های طبیعی دنیا براش آسون بشه. ✅ همچنین گفتیم که انسان اگه میخواد روحش بزرگ بشه باید برخی علاقه های سطحی خودش رو کنار بذاره و علاقه های عمیق تر خودش رو انتخاب کنه که به این کار میگیم مبارزه با هوای نفس. ✔️ همچنین در مورد "مبارزه با راحت طلبی" به عنوان شروع برنامه مبارزه با نفس صحبت کردیم. واقعا مبارزه با راحت طلبی میتونه آدم رو خیییلی در زندگی جلو بندازه و روحش رو بزرگ کنه. ❇️ در ادامه میخوایم به یکی از موارد بسیار مهم برای افزایش ظرفیت روحی بپردازیم. موضوعی که ما آدم ها همیشه باهاش سر و کار داریم. همیشه داخلش هستیم ولی بهش توجه نمیکنیم. در مورد این موضوع مهم صحبت خواهیم کرد...