eitaa logo
✾•❲ شَمیـٖم‌یــٰاس¹⁸❳•✾
92 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
18 فایل
خدا چقدر قشنگ میگه: اَعْطَيْتُكَ ما تُريدُ بهتر از اونی که میخوای بهت میدم...🤍 🌱️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ذکر روز "چهارشنبه"✨ "۱۰۰مرتبه"🍃🌸يا حيُّ ياقَيّوم🌸🍃 🌸چهارشنبه تون مبارک🌸 امروز چهارشنبه 5 خرداد ۱۴۰۰ شمسی 14شوال ۱۴۴۲هجری قمری 26 می 2021 میلادی 🔸🌹🌟🔸
❣ 🔹صوت زیبای آرامشِ جانَست بیا 🔸وَجه پُرنور تو💫از دیده نهانَست بیا 🔹دل عُشاق بِسوزد💔 زغمِ دوریِ تو 🔸قَدعالم ز کمان است بیا😔 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃
قبل از اینکه احساسی برخورد کنید و بگید من رای نمیدم چون فلانی تایید نشد، حواستون باشه که چه جان‌های مقدسی برای اعتلای این خاک اسلامی به زمین فدا شد؛ امروز قرارگاه حسین بن علی(ع)، ایران است...
سلام صبحتون معطر به اخلاق محمدی سلام روشنای دنیا و آخرتم سلام زیبایی دنیای من
✅ راه در امان ماندن از تمام شرور. ❤️ صلی الله علیه و آله فرمود: 🍀 قال رسُول اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: مَنْ وُقِيَ شَرَّ ثَلاَثٍ فَقَدْ وُقِيَ اَلشَّرَّ كُلَّهُ لَقْلَقِهِ وَ قَبْقَبِهِ وَ ذَبْذَبِهِ. فَلَقْلَقُهُ لِسَانُهُ وَ قَبْقَبُهُ بَطْنُهُ وَ ذَبْذَبُهُ فَرْجُهُ. 🍃 هر كس شر سه چيز را نگهدارد از تمام شرور خودش را نگهداشته:از زبان و شكم و شهوتش. 📖بحار الأنوار، ج۷۴، ص۱۶۹ ‌‌
به نیابت ازسردار ، بابصیرت و با آگاهی رأی بدهیم... نائب الرأی :)  
🔴 عبور دیروز اصلاحات از نامزد اجاره‌ای برای حمایت از نامزد اصلاح طلب/ اختلاف نظر بر سر مهرعلی زاده و همتی 🔹پس از عدم احراز صلاحیت علی لاریجانی، اختلاف در اردوگاه اصلاح طلبان درباره حمایت از مهرعلیزاده و عبدالناصر همتی به عنوان گزینه نهایی بالا گرفته است. 🔹مهرعلیزاده درحالی طی مطلبی در فضای مجازی اصلاح طلبان را به حضور و حمایت از خود دعوت کرده است، که در سوی دیگر آشنا مشاور روحانی حمایت از همتی رئیس کل بانک مرکزی را به صورت جدی دنبال می‌کند. 🔹پیش از این نیز اصلاح طلبان در موضوع حمایت از علی لاریجانی به عنوان کاندیدای اجاره‌ای، اختلافات جدی داشتند و حالا دامنه این اختلافات درباره حمایت از مهرعلیزاده و همتی ادامه پیدا خواهد کرد.
جای تاسفه که یکی از اعضای شورای نگهبان خودش تصمیمات شورا رو زیر سوال میبره و تضعیفش میکنه!!!!! از عجایبه روزگاره.... خدا رحمت کنه امام خمینی رو که میفرمودن: من به شما هشدار میدهم! تضعیف شورای نگهبان برای اسلام بسیار خطرناک است! شورا باید قوی بماند
🔴صادق لاریجانی یه جوری به شورای نگهبان انتقاد وارد کرده و ته بیانیش گفته " اعوذ بک مما استعاذ منه عبادک المخلصون" آدم دلش میخواد بهش بگه " و جعلته للمسلمین عیدا " حالا که اینجوره! 😐
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹 نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت چهل و دوم: بیا زینبت را ببر 🍃تا بیمارستان، هزار بار مردم و زنده شدم ... چشم هام رو بسته بودم و فقط صلوات می فرستادم ... 🍃از در اتاق که رفتم تو ... مادر علی داشت بالای سر زینب دعا می خوند ... مادرم هم اون طرفش، صلوات می فرستاد ... چشم شون که بهم افتاد حال شون منقلب شد ... بی امان، گریه می کردن ... 🍃مثل مرده ها شده بودم ... بی توجه بهشون رفتم سمت زینب ... صورتش گر گرفته بود ... چشم هاش کاسه خون بود ... از شدت تب، من رو تشخیص نمی داد ... حتی زبانش درست کار نمی کرد ... اشک مثل سیل از چشمم فرو ریخت ... دست کشیدم روی سرش ... - زینبم ... دخترم ... 🍃هیچ واکنشی نداشت ... - تو رو قرآن نگام کن ... ببین مامان اومده پیشت ... زینب مامان ... تو رو قرآن ... 🍃دکترش، من رو کشید کنار ... توی وجودم قیامت بود ... با زبان بی زبانی بهم فهموند ... کار زینبم به امروز و فرداست ... 🍃دو روز دیگه هم توی اون شرایط بود ... من با همون لباس منطقه ... بدون اینکه لحظه ای چشم روی هم بزارم یا استراحت کنم ... پرستار زینبم شدم ... اون تشنج می کرد ... من باهاش جون می دادم ... 🍃دیگه طاقت نداشتم ... زنگ زدم به نغمه بیاد جای من ... اون که رسید از بیمارستان زدم بیرون ... 🍃رفتم خونه ... وضو گرفتم و ایستادم به نماز ... دو رکعت نماز خوندم ... سلام که دادم ... همون طور نشسته ... اشک بی اختیار از چشم هام فرو می ریخت ... - علی جان .. هیچ وقت توی زندگی نگفتم خسته شدم ... هیچ وقت ازت چیزی نخواستم ... هیچ وقت، حتی زیر شکنجه شکایت نکردم ... اما دیگه طاقت ندارم ... زجرکش شدن بچه ام رو نمی تونم ببینم ... یا تا امروز ظهر، میای زینب رو با خودت می بری ... یا کامل شفاش میدی ... و الا به ولای علی ... شکایتت رو به جدت، پسر فاطمه زهرا می کنم ... زینب، از اول هم فقط بچه تو بود ... روز و شبش تو بودی ... نفس و شاهرگش تو بودی ... چه ببریش، چه بزاریش ... دیگه مسئولیتش با من نیست ... 🍃اشکم دیگه اشک نبود ... ناله و درد از چشم هام پایین می اومد ... تمام سجاده و لباسم خیس شده بود ... 🎯 ادامه دارد... ❣
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹 نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت چهل و سوم: زینب علی 🍃برگشتم بیمارستان ... وارد بخش که شدم، حالت نگاه همه عوض شده بود ... چشم های سرخ و صورت های پف کرده... 🍃مثل مرده ها همه وجودم یخ کرد ... شقیقه هام شروع کرد به گز گز کردن ... با هر قدم، ضربانم کندتر می شد ... - بردی علی جان؟ ... دخترت رو بردی؟ ... 🍃هر قدم که به اتاق زینب نزدیک تر می شدم ... التهاب همه بیشتر می شد ... حس می کردم روی یه پل معلق راه میرم... زمین زیر پام، بالا و پایین می شد ... می رفت و برمی گشت ... مثل گهواره بچگی های زینب ... 🍃به در اتاق که رسیدم بغض ها ترکید ... مثل مادری رو به موت ... ثانیه ها برای من متوقف شد ... رفتم توی اتاق ... 🍃زینب نشسته بود ... داشت با خوشحالی با نغمه حرف می زد ... تا چشمش بهم افتاد از جا بلند شد و از روی تخت، پرید توی بغلم ... بی حس تر از اون بودم که بتونم واکنشی نشون بدم ... هنوز باورم نمی شد ... فقط محکم بغلش کردم ... اونقدر محکم که ضربان قلب و نفس کشیدنش رو حس کنم ... دیگه چشم هام رو باور نمی کردم ... 🍃نغمه به سختی بغضش رو کنترل می کرد ... - حدود دو ساعت بعد از رفتنت ... یهو پاشد نشست ... حالش خوب شده بود ... 🍃دیگه قدرت نگه داشتنش رو نداشتم ... نشوندمش روی تخت... - مامان ... هر چی میگم امروز بابا اومد اینجا ... هیچ کی باور نمی کنه ... بابا با یه لباس خیلی قشنگ که همه اش نور بود ... اومد بالای سرم ... من رو بوسید و روی سرم دست کشید ... بعد هم بهم گفت ... 🍃به مادرت بگو ... چشم هانیه جان ... اینکه شکایت نمی خواد ... ما رو شرمنده فاطمه زهرا نکن ... مسئولیتش تا آخر با من ... اما زینب فقط چهره اش شبیه منه ... اون مثل تو می مونه ... محکم و صبور ... برای همینم من همیشه، اینقدر دوستش داشتم ... 🍃بابا ازم قول گرفت اگر دختر خوبی باشم و هر چی شما میگی گوش کنم ... وقتش که بشه خودش میاد دنبالم ... 🍃زینب با ذوق و خوشحالی از اومدن پدرش تعریف می کرد ... دکتر و پرستارها توی در ایستاده بودن و گریه می کردن ... اما من، دیگه صدایی رو نمی شنیدم ... حرف های علی توی سرم می پیچید ... وجود خسته ام، کاملا سرد و بی حس شده بود ... دیگه هیچی نفهمیدم ... افتادم روی زمین ... 🎯 ادامه دارد... ❣
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫 نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت چهل و چهارم: کودک بی پدر 🍃مادرم مدام بهم اصرار می کرد که خونه رو پس بدیم و بریم پیش اونها ... می گفت خونه شما برای شیش تا آدم کوچیکه ... پسرها هم که بزرگ بشن، دست و پاتون تنگ تر میشه ... اونجا که بریم، منم به شما میرسم و توی نگهداری بچه ها کمک می کنم ... 🍃مهمتر از همه دیگه لازم نبود اجاره بدیم ... 🍃همه دوره ام کرده بودن ... اصلا حوصله و توان حرف زدن نداشتم ... - چند ماه دیگه یازده سال میشه ... از اولین روزی که من، پام رو توی این خونه گذاشتم ... بغضم ترکید ... این خونه رو علی کرایه کرد ... علی دست من رو گرفت آورد توی این خونه ... هنوز دو ماه از شهادت علی نمی گذره ... گوشه گوشه اینجا بوی علی رو میده ... دیگه اشک، امان حرف زدن بهم نداد ... 🍃من موندم و پنج تا یادگاری علی ... اول فکر می کردن، یه مدت که بگذره از اون خونه دل می کنم اما اشتباه می کردن... حتی بعد از گذشت یک سال هم، حضور علی رو توی اون خونه می شد حس کرد ... 🍃کار می کردم و از بچه ها مراقبت می کردم ... همه خیلی حواسشون به ما بود ... حتی صابخونه خیلی مراعات حال مون رو می کرد ... آقا اسماعیل، خودش پدر شده بود اما بیشتر از همه برای بچه های من پدری می کرد ... حتی گاهی حس می کردم ... توی خونه خودشون کمتر خرج می کردن تا برای بچه ها چیزی بخرن ... 🍃تمام این لطف ها، حتی یه ثانیه از جای خالی علی رو پر نمی کرد ... روزگارم مثل زهر، تلخ تلخ بود ... تنها دل خوشیم شده بود زینب ... حرف های علی چنان توی روح این بچه 10 ساله نشسته بود که بی اذن من، آب هم نمی خورد ... درس می خوند ... پا به پای من از بچه ها مراقبت می کرد... وقتی از سر کار برمی گشتم ... خیلی اوقات، تمام کارهای خونه رو هم کرده بود ... 🍃هر روز بیشتر شبیه علی می شد ... نگاهش که می کردیم انگار خود علی بود ... دلم که تنگ می شد، فقط به زینب نگاه می کردم ... اونقدر علی شده بود که گاهی آقا اسماعیل، با صلوات، پیشونی زینب رو می بوسید ... 🍃عین علی ... هرگز از چیزی شکایت نمی کرد ... حتی از دلتنگی ها و غصه هاش ... به جز اون روز ... 🍃از مدرسه که اومد، رفتم جلوی در استقبالش ... چهره اش گرفته بود ... تا چشمش به من افتاد، بغضش شکست ... گریه کنان دوید توی اتاق و در رو بست ... 🎯 ادامه دارد... ❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چگونه امام زمان را از خود راضی کنیم خانمای عزیز ارزش دیدن داره می ارزه ۵۸ ثانیه زندگیتونو بذارید صرف نگاه کردن ب این کلیپ🌼🌼🌼🌼🌼
🔴 هفته‌ی صیانت از جمعیت گرامی باد 🔴 امتیازهای یک مامان: (از مادر بودن خودت لذت ببر) 1. مادرها صبورترند.. ترشح هورمون‌های دوران بارداری باعث می‌شود مغز مادر با شرایط جدید بچه‌دار شدن تطابق پیدا كند، باعث افزایش صبر و تحمل وی می‌شود. 2. هوش و ذكاوت زنان در اثر مادر شدن افزایش میابد.. چون در موقعیت‌هایی قرار میگیرند که نیاز به مدیریت کردن شرایط دارد. 3. مادر بیش از بقیه به محیط اطراف خود توجه میکند تا همه اطلاعات مورد نیاز را برای رشد بچه خود پیدا کند.. یک مادر اسم شخصیتهای کارتونها را میداند، و... 4. وقتی خودتان مادر و یا پدر میشوید، بهتر میتوانید والدین خود را درک کنید.. وقتی در تاکسی بچه‌ی مسافر گریه میکند با او همدلی می کنید؛ احساس همدلی شماست که باعث میشود رشد کنید و این واقعاً زیباست. 5. وقتی با کودکتان بازی میکنید و یا بچگانه حرف میزنید احساس سرزندگی بیشتری میکنید و کودک درونتان را فعال نگه میدارید. 6. خنداندن کودکان شما را معتاد به خنده و شادی میکند.. این احساس کودکانه برای شما شادی های کوچک اما عمیق و تاثیرگذار به ارمغان می‌آورد و باعث میشود با روحیه بهتری به امور زندگی بپردازید.. @shamimeyas18
🟣 حد و مرز مدارا کردن در زندگی زناشویی : ← در زندگي مشترک زن و شوهر به طور طبيعي در يکديگر دقيق مي شوند و به عيوب هم پي مي برند اما نبايد اين مسئله به بازگو کردن عيوب هم و سرزنش يكديگر منجر شود، چرا كه در اين صورت شادکامي رانده و بدبيني و خصومت بر فضاي زندگي حاکم می شود. ← مدارا و گذشت ما را ملزم مي کند که در مورد همسرمان به جاي عيب جويي ، عيب پوشي را برگزينيم و در مواردی وانمود کنيم كه از اشتباه طرف مقابل بی اطلاع هستيم. (تغافل کنیم) ← چشم پوشی از خطای همسر فرصتی فراهم میکند تا وی به بهبود رفتار خود اقدام کند، در حالی که انتقاد اراده و جرات جبران را از او میگیرد. 🔻 البته نباید مدارا کردن خود باعث تقویت رفتار بد شود، که در این صورت میتوان با سکوت (قهر فقط چند ساعت) و یا کنترل رفتار خود (کم کردن محبت‌ و رفت و آمد یا ترک محل به طور موقت) یا با گفتگو در شرایط مناسب او را متوجه اشتباهاتش کنید. 🌺🌹❤️👍🌼👍🌼👍❤️🌹🌺 @shamimeyas18
هدایت شده از خراب
📑 موضوع : انتخابات شب قدر کشور است 🎤سخنران : حجت الاسلام والمسلمین امیر مطهری ( مسئول محترم تعلیم و تربیت سپاه انصارالحسین(ع) ) 💬همراه با پرسش و پاسخ 📅 زمان: روز چهار شنبه 5 خردادماه 1400 ⏰ساعت: 11:00 🏢مکان: ازطریق کانال روبیکا به آدرس : https://rubika.ir/NasraHamedan
دوست محمد ،یا دوستدار محمد؟ بین این دو تا تفاوت بسیار است.
┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ 💌 ⚜آدم‌های شجاع 💎آدم‌های شجاع وقتی وارد ←سیاست→ می‌شوند خود را فدا می‌کنند تا مردم را نجات بدهند،👌 💢 ولی سیاستمداران ترسو مردم را فدا می‌کنند تا خود را نجات بدهند. ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ 🦋 @shamimyas18
🔴نام اثر: شام آخر اصلاح‌طلبان @shmimyas18
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ذکر روز "پنجشنبه"✨ "۱۰۰مرتبه"🍃🌸لااِلهَ اِلَّااللهُ المَلکُ الحقُّ المُبین🌸🍃 امروز پنج شنبه 6 خرداد ۱۴۰۰ شمسی 15 شوال ۱۴۴۲هجری قمری 27 مه ۲۰۲۱ میلادی 🔸🌷🌹🌟🔸
دل را پر از طراوٺ عطر حضور ڪن  آقا تو را به حضرٺ زهرا ظهورڪن  آخر ڪجایے اے گل خوشبوے فاطمه(س) برگرد و شهـر را پر از امواج نورڪن   🍁اللهم عجـل لولیـک الفـرج🍁 🌹🍃🌹🍃
زمان....! با یاد تو دلچسب میگذرد😍😇
اگه نگران عاقبت بخیریت هستی ارتباطت رو با خدا قطع نکن دست و پا شکسته هم نماز میخونی،بخون. ولی قطع کننده نباش. امید داشته باش و حرکت کن👌