✨ذکر روز "پنجشنبه"✨
"۱۰۰مرتبه"🍃🌸لااِلهَ اِلَّااللهُ المَلکُ الحقُّ المُبین🌸🍃
امروز پنج شنبه
6 خرداد ۱۴۰۰ شمسی
15 شوال ۱۴۴۲هجری قمری
27 مه ۲۰۲۱ میلادی
🔸🌷🌹🌟🔸
#سلام_امام_زمانم
دل را پر از طراوٺ عطر حضور ڪن
آقا تو را به حضرٺ زهرا ظهورڪن
آخر ڪجایے اے گل خوشبوے فاطمه(س)
برگرد و شهـر را پر از امواج نورڪن
🍁اللهم عجـل لولیـک الفـرج🍁
🌹🍃🌹🍃
اگه نگران عاقبت بخیریت
هستی ارتباطت رو با خدا قطع نکن
دست و پا شکسته هم نماز میخونی،بخون.
ولی قطع کننده نباش.
امید داشته باش
و حرکت کن👌
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
اگر همدیگر را دوست ندارید به جایی نمی رسید💕
اگر کسی، مومنی را به عنوان #مومن در آغوش بگیرد یا با او دیدار کند، مثل این است که خدا را در عرش زیارت کرده است. چه حرف عجیبی است درباره ی انسان!! این معنای #انسان_شناسی است: «من زار أخاه المومن کمن زار الله فی عرشه»؛ این تعریف انسان است. یعنی انسان موجودی است که می تواند دیدن او به معنای دیدن خدا باشد.
اگر همدیگر را دوست ندارید به جایی نمی رسید. وقتی که دوست نداری از او جدایی، وقتی از او جدایی #شیطان تو را تنها گیر می آورد. وقتی تنها گیرت بیاورد می خوردتت، قورتت می دهد. شیطان گرگ است دنبال زمانی می گردد که تو از رفقایت جدا شده ای، توصیه می کنم که همدیگر را دوست بدارید و این را به عنوان یک #اصل برای خودتان قرار دهید. جدی بگیرید.
@ مجیدی:
۱۳دیمردمٻدانرابہنامرديازاٻرانگرفٺند!💔
اما. .
رۅزِٺشٻٻعپیڪرِسردار،،ثابتـ ـ📌کردیمکہبہۅقٺنبرد، یڪایرانـ🇮🇷ـمردِمٻدانميشود!✌🏻✨
ثابتـ ـ📌ڪردیمارادتــ✋🏼مابہحاجقاسمٺنہابہحرفۅڪلآمـ نٻست ♥️‼️
ثابتـ ـ📌ڪردیمکہنمےگذاریممیدانخالےاز مردبماند 👊🏻‼
🖇حالماییمۅمیدانانتخابات!📨✅
✉️پروفاٻلهاٻمانرایڪپارچہمیکنیم✌️🏼🕶
ۅبہرسممکٺبـ ـ سلٻماني،،رای میدهیم!
جز تو هیچ ندارم.mp3
2.94M
#تلنگری
#استاد_شجاعی 🎤
🌟شبهای جمعه که زمین تنگ میشود ؛
و بارِ غبارآلود یک هفته،
روی قلبمان، وزنههای ریز و درشت اضافه میکند؛ وقت #دوربرگردان است !
💫 فقط ؛
محلِ دوربرگردان ، و نحوهی دور زدن را، باید بلد بود ....
#دوربرگردان ♻️
#حال_خوب_شب_جمعه
@Ostad_Shojae
🗳 تنگه احد
خلاف تصور عمومی، پیروزی رئیسی دشوارتر شده:
۱. مفروض انگاشتن توفیق او، از تلاش حامیانش میکاهد.
۲. تعدد اصولگرایان، از آراء رئیسی کم میکند.
۲. تصور عدم اقبال به همتی و مهرعلیزاده، بر خودزنی جبهه انقلاب میافزاید.
۴. دافعه و نقاط منفی آن دو، نسبت به لاریجانی و جهانگیری اندک است.
✍احمد قدیری
⁉️ چه باید کرد؟؟
🔻سوالی که این روزها ذهن خیلی از بچه های انقلابی و دوستان حزب اللهی را درگیر کرده است.
🔸 چون حس میکنند با وضعیت فعلی تایید صلاحیت ها، مشارکت کمی خواهیم داشت و دقیقا نمیدانند برای افزایش مشارکت چه باید کرد.
✅ برای خروج از این سردرگمی، با این متن همراه شوید.
⏳زمان مورد نیاز برای مطالعه: فقط ۱۲۰ ثانیه!
🔷 فارغ از اینکه این حس و تحلیل، درست هست یا غلط، در هر حال باید دو اقدام اساسی انجام بگیرد:
🔹اول- نبض شهر را در دست بگیریم! ایجاد شور انتخاباتی و نشاط سیاسی در کف خیابان.
🔸خیلی ها برای رای دادن، نیاز به استدلال ندارند! همین که حس کنند بقیه هم رای میدهند، قانع میشوند!!
مردم از صندوق رای، یک خاطره ی تلخ 8 ساله دارند! هیچ کس برای پاک کردن خاطره تلخ، استدلال نمی آورد!!
باید ایام انتخابات را تبدیل کرد به روزهایی پرنشاط و امیدبخش.
💢چگونه؟ چند راهکار عملیاتی:
🔸 الف) سرود خیابانی:
وقتی در یک مکان پر رفت و آمد، تعدادی نوجوان به صورت «غافلگیرانه» شروع به خواندن یک سرود امیدبخش و وطن دوستانه بکنند، نشاط ویژه ای در شهر پمپاژ میشود.
فکر کنید هرشب یک نقطه از شهر تبدیل شود به یک میتینگ شاد با چاشنی امید و وطن دوستی.
سرود های آماده، نیازی به تمرین ندارند! کافیست میکروفون تشریفاتی فراهم کنید و سرود را اجرا کنید. (تازه از ماسک هم میتوان برای پوشش لب زدن ها استفاده کرد 😉)
حواس تان باشد که متن سرود ها، خیلی مستقیم و انتخاباتی نباشد که توی ذوق مخاطب خاکستری بخورد!
پیشنهاد ما سرود «نسل امید» و «آینده روشن» هست که از لینک های زیر میتوانید دانلود کنید
🎵نسل امید لینک
🎵آینده روشن لینک
برای ستاد های انتخاباتی هم آهنگ «اینجا» پیشنهاد می شود لینک دانلود
💢پوشش رسانه ای این اتفاق می تواند بازتاب مجازی خیلی خوبی هم داشته باشد.
🔸 ب) هر ماشین، یک بیلبورد تبلیغاتی شهری:
از طریق دوست و آشنا و فامیل و ... ماشین های انقلابی شهر را به صورت هرمی شناسایی کنید و از هر طریقی مثل شابلون زنی یا پوستر یا برچسب جمله و... شیشه عقب ماشین را تبدیل کنید به یک تریبون.
♨️خیلی مهم است که مردم حس کنند که «مردم» شور انتخاباتی دارند! شابلون و امثال آن، بهترین راه برای مردمی کردن شور انتخاباتی است.
پیشنهاد ما استفاده از این شابلون هاست: لینک دانلود
🔸 ج) مغازه های انقلابی شهر:
یک راه دیگر برای مردمی کردن شور انتخاباتی، استفاده از شیشه مغازه هاست. شاید شما 10 مغازه دار انقلابی نشناسید، اما 1 مغازه دار که میتوان پیدا کرد!! او میتواند ما را به سایر کسبه انقلابی وصل کند.
توجه داشته باشید که کاسب ها، از پوستر های «خیلی سیاسی» استقبال نمی کنند.
لذا پیشنهاد ما این طرح است: لینک دانلود طرح
اما شما میتوانید از جمله های شابلون های پیشنهادی هم استفاده کنید.
🔸 د) تریبون آزاد:
تریبون آزاد هم از کارهایی است که شور انتخاباتی را در شهر میدمد. به شرطی که نیروی کافی برای مدیریت نظری و فیزیکی(!) جلسه داشته باشید تا نقض غرض نشود!
یعنی از قبل باید سناریوهایی برای صحبت های خود بعنوان موافق یا حتی مخالف نمایشی آماده کنید.
🔹 دوم - علاوه بر اینکه نبض شهر را در دست میگیریم، باید کار گفتمانی هم انجام داد!
💠چون اگر طرف مقابل بهتر از ما بتواند عملیات روانی انجام دهد و هوچی گری های شب انتخاباتی را تنظیم کند، طبیعتا اوست که پیروز این رقابت خواهد بود.
✅پس نباید به کارهای گرایشی و احساسی اکتفا کرد. چه کنیم؟
🔸 الف) باید دلایلی که برای لزوم مشارکت بالا و اهمیت رای مردم وجود دارد، استخراج کنیم و روی آنها مسلط بشویم.
🔸 ب) باید این دلایل را تبدیل کنیم به جمله های ساده ای که به زبان «مردم» است.
مثلا به جای اینکه صرفا بگوییم:
«مشارکت نقش بسزایی در پشتوانه و قدرت دولت ها دارد، پس باید رای بدهیم»
بگوییم:
«بالاخره یه نفر رئیس جمهور میشه! اگه بهترین گزینه هم با مشارکت پایین رای بیاره، مثل بنزِ بدون بنزینه! دولت بعدی باید با قدرت سر کار بیاد که بتونه مشکلات رو حل کنه»
🔸 ج) با تسلط روی این دلایل و جملاتِ ساده شده، باید هر بستر و ظرفیت را تبدیل کرد به یک موقعیت تبلیغاتی چهره به چهره.
🔰از صف نانوایی تا صف انتظار بانک و مطب پزشک و داخل تاکسی و اتوبوس و... ما مخاطب زیادی داریم و فرصت کمی! همه جا باید بحثی را راه بیندازیم و بحث را به سمت انتخابات سوق دهیم و از این گفتگوی چهره به چهره استفاده کنیم برای تغذیه فکری مردم. (حتی میتوان طی یک سناریوی از پیش تعیین شده، بحث نمایشی با دوست خود راه بیندازیم 😉)
🔴 بسم الله... شروع کنید به شبکه سازی و تقسیم کار و زمانبندی و عملیات که حرف حضرت آقا زمین نماند و انشالله یک دولت انقلابی با مشارکت بالا سر کار بیاید.
مبادا بعد از انتخابات، وجدان مان اذیت مان کند که کم کاری کردیم..
✍️ نوید نجات
@shamimyas18
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫
#بی_تو_هرگز
#قست45
نويسنده: سيد طاها ايمانی
🌹قسمت چهل و پنجم: کارنامه ات را بیاور
🍃تا شب، فقط گریه کرد ... کارنامه هاشون رو داده بودن ... با یه نامه برای پدرها ...
🍃بچه یه مارکسیست ... زینب رو مسخره کرده بود که پدرش شهید شده و پدر نداره ...
- مگه شما مدام شعر نمی خونید ... شهیدان زنده اند الله اکبر ... خوب ببر کارنامه ات رو بده پدر زنده ات امضا کنه ...
🍃اون شب ... زینب نهارنخورده ... شام هم نخورد و خوابید ...
🍃تا صبح خوابم نبرد ... همه اش به اون فکر می کردم ... خدایا... حالا با دل کوچیک و شکسته این بچه چی کار کنم؟ ... هر چند توی این یه سال ... مثل علی فقط خندید و به روی خودش نیاورد اما می دونم توی دلش غوغاست ...
🍃کنار اتاق، تکیه داده بودم به دیوار و به چهره زینب نگاه می کردم که صدای اذان بلند شد ...
🍃با اولین الله اکبر از جاش پرید و رفت وضو گرفت ... نماز صبح رو که خوند، دوباره ایستاد به نماز ... خیلی خوشحال بود ... مات و مبهوت شده بودم ... نه به حال دیشبش، نه به حال صبحش ...
🍃دیگه دلم طاقت نیاورد ... سر سفره آخر به روش آوردم ... اول حاضر نبود چیزی بگه اما بالاخره مهر دهنش شکست ...
- دیشب بابا اومد توی خوابم ... کارنامه ام رو برداشت و کلی تشویقم کرد ... بعد هم بهم گفت ... زینب بابا ... کارنامه ات رو امضا کنم؟ ... یا برای کارنامه عملت از حضرت زهرا امضا بگیرم؟ ... منم با خودم فکر کردم دیدم ... این یکی رو که خودم بیست شده بودم ... منم اون رو انتخاب کردم ... بابا هم سرم رو بوسید و رفت ...
🍃مثل ماست وا رفته بودم ... لقمه غذا توی دهنم ... اشک توی چشمم ... حتی نمی تونستم پلک بزنم ...
🍃بلند شد، رفت کارنامه اش رو آورد براش امضا کنم ... قلم توی دستم می لرزید ... توان نگهداشتنش رو هم نداشتم ...
🎯 ادامه دارد...
❣
#بی_تو_هرگز
#قسمت46
نويسنده: سيد طاها ايمانی
🌹قسمت چهل و ششم: گمانی فوق هر گمان
🍃اصلا نفهمیدم زینب چطور بزرگ شد ... علی کار خودش رو کرد .. اونقدر با وقار و خانم شده بود که جز تحسین و تمجید از دهن دیگران، چیزی در نمی اومد ... با شخصیتش، همه رو مدیریت می کرد ... حتی برادرهاش اگر کاری داشتن یا موضوعی پیش می اومد ... قبل از من با زینب حرف می زدن... بالاخره من بزرگش نکرده بودم ...
🍃وقتی هفده سالش شد ... خیلی ترسیدم ... یاد خودم افتادم که توی سن کمتر از اون، پدرم چطور از درس محرومم کرد ... می ترسیدم بیاد سراغ زینب ... اما ازش خبری نشد...
🍃دیپلمش رو با معدل بیست گرفت ... و توی اولین کنکور، با رتبه تک رقمی، پزشکی تهران قبول شد ...
🍃توی دانشگاه هم مورد تحسین و کانون احترام بود ... پایین ترین معدلش، بالای هجده و نیم بود ...
🍃هر جا پا می گذاشت ... از زمین و زمان براش خواستگار میومد ... خواستگارهایی که حتی یکیش، حسرت تمام دخترهای اطراف بود ... مادرهاشون بهم سپرده بودن اگر زینب خانم نپسندید و جواب رد داد ... دخترهای ما رو بهشون معرفی کنید ...
🍃اما باز هم پدرم چیزی نمی گفت ... اصلا باورم نمی شد ...
🍃گاهی چنان پدرم رو نمی شناختم که حس می کردم مریخی ها عوضش کردن ... زینب، مدیریت پدرم رو هم با رفتار و زبانش توی دست گرفته بود ...
🍃سال 75، 76 ... تب خروج دانشجوها و فرار مغزها شایع شده بود ... همون سال ها بود که توی آزمون تخصص شرکت کرد... و نتیجه اش ... زنیب رو در کانون توجه سفارت کشورهای مختلف قرار داد ...
🍃مدام برای بورسیه کردنش و خروج از ایران ... پیشنهادهای رنگارنگ به دستش می رسید ... هر سفارت خونه برای سبقت از دیگری ... پیشنهاد بزرگ تر و وسوسه انگیزتری می داد ... ولی زینب ... محکم ایستاد ... به هیچ عنوان قصد خروج از ایران رو نداشت ... اما خواست خدا ... در مسیر دیگه ای رقم خورده بود ... چیزی که هرگز گمان نمی کردیم ...
🎯 ادامه دارد...
❣