بابای خوبم؛
دلم برای کودکی هایی که توی آغوش مردانهات مچاله میشدم و بیمحابا شیطنت میکردم تنگ شده ...
برای روزهای بیغصهای که "تو" خدای زمینیام بودی و بیمنت هوای بیقراریام را داشتی ...
با تو از هیچ چیز نمیترسیدم بابا! انگار دنیا توی دستهای تو بود.
این روزها ولی؛
دنیا به من سخت گرفته، و من آنقدر بزرگ شدهام که دیگر پشت مردانگیات جا نمیشوم،
کجا پناه بگیرم بابا ؟!
امنیتِ کودکیام تو بودی،
پناه بیپناهیِ آن روزهایم تو بودی.
حالا ولی... هیچ جای دنیا امن نیست ...
بغضهای نانجیب، گلویم را به قصدِ کُشت فشار میدهند...
گریهام میآید،
اما وقتی تو را میبینم و به موهای رنگ پریدهات نگاه میکنم، به رویت نمیآورم که کم آوردهام،
که از قوی بودن خسته ام...
تو آنقدر غریبانه جوانیات را میان کودکیهای من جا گذاشتی که دلم نمیآید از درد این روزهایم ذرهای برایت بگویم.
به حرمت چینهای پیشانیات؛
قویتر از همیشه با مشکلات خواهمجنگید، قول میدهم!
تو هنوز هم امنترین تکیه گاه منی اما؛
دردهای من برای این روزهای تو بیانصافیست ...
تو به اندازهی کافی غصههایی که برای خودت نبوده را خوردهای.
مهربانترینم!
مرا بخاطر بچگیهایی که به قیمت جوانیات تمام شد ببخش ...
همیشه باش ...
بدون تو دنیا جای ترسناکیست ...
من زیر سایهی محکم مردانهات، قدرت میگیرم.
برایم دعا کن بابا...
شنیدهام دعای پدر، زود مستجاب میشود.
هر روز روز توست ...
هر روزت مبارک ♡
┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
💠 ویژه برنامهی «چند لحظه با خود»
💢 شمارهی ۸
#چند_لحظه_با_خود
#خودشناسی #گناه #تقرب #عبودیت #اخلاص
🖋 با خود میاندیشیدم، چه شده است که فرعون ادعای خدایی کرده است. او میگفت: أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَىٰ(سورهی نازعات، آیهی ۲۴)
⁉ مگر میشود موجودی که سراپا فقر و نیاز است، بتواند چنین ادعایی کند؟!
⁉ مگر میشود کسی که با پریدن کمی آب در گلویش از حالت عادی خارج میشود و ممکن است جان خویش را از دست دهد، بگوید من خدا هستم؟
⁉ مگر میتوان مرگ را انکار کرد؟!
⁉ مگر فرعون مریض نمیشد؟!
⁉ مگر نمیدید که اگر کوچکترین عضو بدنش که از وجود آن خبر هم ندارد، آسیب ببیند، گرفتار چه مصیبتهایی میشود؟!
🔰 آری! وقتی نخواهیم به چیزی بیندیشیم، آن را فراموش میکنیم. گویا هرگز درکی از آن نداشتهایم.
سپس طوری حرف خواهیم زد که باورنکردنی به نظر میرسد!
😔 من هم همین مشکل را دارم. وقتی چیزی باب میلم نباشد، سعی میکنم فراموشش کنم و به آن فکر نکنم!
💡فکرکردن هزینه دارد! فکرکردن انسان را مجبور به تغییر میکند و تغییر هزینهی سنگینی دارد!
👈 یکی از علتهای فرار ما از محاسبهی دائمی خود، همین است
11.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸 برادران علی(علیه السلام)
🔹#استاد_علی_صفایی_حائری_ره
"این خصوصیت در برادران علی بود
تو راه که آمدند، منتظر امکان نیستند
رکب الطریق
سوار راه می شوند
مرکب این ها این نیست که حالا در راه هستیم"
.
.
"اگر تو راه ماندی و منتظر بقیه ماندی
منتظر یاران ماندی
این از اخوت علی(علیه السلام) دور است
همین اندازه کم میاوری"
بـــــصــــیـــرت در کـــلامِ عــــلـــمــــا
در محضر آیتالله خوشوقت (ره)
شرح روایت امیرمؤمنان علیه السلام
اگر آسمانها و زمین راه را برای انسان ببندند.........
از طرف حکومت وقت، ابیذر غفاری (ره) به رَبَذِه تبعید شد و اعلام کردند که احدی حق ندارد ابیذر (ره) را بدرقه کند و به مشایعتش برود.
امیر المؤمنین(ع) و عقیل برادرشان و حسنین(ع) بر خلاف فرمان حکومت تا بیرون شهر مدینه، ابیذر غفاری (ره) را بدرقه فرمودند و موقعی که میخواستند به مدینه برگردند، به عنوان تسلّی خاطر و تقلیل آلام و رنجهای روحی ابیذر (ره) جملاتی فرمودند.
یکی از آن جملات این عبارت است: «یَا أَبَا ذَرّ… وَ لَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ کَانَتَا عَلَى عَبْدٍ رَتقاً ثُمَّ اتَّقَى اللَّهَ لَجَعَلَ اللَّهُ لَهُ مِنْهُمَا مَخْرَجاً».[خطبه ۱۵۲] ایشان برای تــــــــــــقـــــــــوا چنین عمق عمیقی را قائل شدند که فرمودند:
اگر بر فرض، تمام آسمانها و زمین برای رسیدن به مقصد انسان بسته باشد و در آن هیچ راه وصول برای انسان نباشد ، و انسان نتواند از این علل و اسباب طبیعی استفاده کند و به مقاصد زندگی و حیاتیش برسد،
سپس در چنین شرایطی به تــــــقــــــوا چنگ بزند و تقوا را ادامه دهد، پروردگار متعال از همین آسمانها و زمینهای بسته برایش مخرج و راه بیرون شد فراهم میکند. ببینید مسأله تـــــــقــــــــوا چقدر عمیق است و کاربرد تـــــــــقـــــــوا چقدر وسیع، مؤثر و مهم است.
ﺑﺎﻧﻮي ﻣﺤﺠﺒﻪ اي در ﯾﮑﯽ از ﺳﻮﭘﺮﻣﺎرﮐﺖﻫﺎي زﻧﺠﯿﺮﻩاي در ﻓﺮاﻧﺴﻪ ﺧﺮﯾﺪ ﻣﯽﮐﺮد.
ﺧﺮﯾﺪش ﮐﻪ ﺗﻤﻮم ﺷﺪ ﺑﺮاي ﭘﺮداﺧﺖ رﻓﺖ ﭘﺸﺖ ﺻﻨﺪوق. ﺻﻨﺪقدار ﯾﮏ ﺧﺎﻧﻢ ﺑﯽﺣﺠﺎب و اﺻﺎﻟﺘﺎً ايراني ﺑﻮد.
صندوقدار ﻧﮕﺎﻫﯽ از روي ﺗﻤﺴﺨﺮ ﺑﻬﺶ اﻧﺪاﺧﺖ و ﻫﻤﯿﻨﻄﻮر ﮐﻪ داﺷﺖ ﺑﺎرﮐﺪ اﺟﻨﺎس را ﻣﯽﮔﺮﻓﺖ اﺟﻨﺎس او را ﺑﺎ ﺣﺎﻟﺘﯽ ﻣﺘﮑﺒﺮاﻧﻪ ﺑﻪ ﮔﻮﺷﻪ ﻣﯿﺰ ﻣﯽاﻧﺪاﺧﺖ.
اﻣﺎ ﺧﺎﻧﻢ ﺑﺎﺣﺠﺎب ﻣﺎ ﮐﻪ روﺑﻨﺪﻩ ﺑﺮ ﭼﻬﺮﻩ داﺷﺖ ﺧﻮﻧﺴﺮد ﺑﻮد و ﭼﯿﺰي ﻧﻤﯽﮔﻔﺖ و اﯾﻦ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯽﺷﺪ ﺻﻨﺪوﻗﺪار ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺑﺸﻪ!ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺻﻨﺪوقدار ﻃﺎﻗﺖ ﻧﯿﺎورد و ﮔﻔﺖ: ﻣﺎ اﯾﻨﺠﺎ ﺗﻮي ﻓﺮاﻧﺴﻪ ﺧﻮدﻣﻮن ﻫﺰار ﺗﺎ ﻣﺸﮑﻞ و ﺑﺤﺮان دارﯾﻢ، اﯾﻦ ﻧﻘﺎﺑﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ روي ﺻﻮرﺗﺖ داري ﯾﮑﯽ از ﻫﻤﯿﻦ ﻣﺸﮑﻼﺗﻪ ﮐﻪ ﻋﺎﻣﻠﺶ ﺗﻮ و اﻣﺜﺎل ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯿﺪ! ﻣﺎ اﯾﻨﺠﺎ اوﻣﺪﯾﻢ ﺑﺮاي زﻧﺪﮔﯽ و ﮐﺎر، ﻧﻪ ﺑﺮاي ﺑﻪ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﮔﺬاﺷﺘﻦ دﯾﻦ و ﺗﺎرﯾﺦ! اﮔﻪ ﻣﯽﺧﻮاي دﯾﻨﺖ رو ﻧﻤﺎﯾﺶ ﺑﺪي ﯾﺎ روﺑﻨﺪﻩ ﺑﻪ ﺻﻮرت ﺑﺰﻧﯽ ﺑﺮو ﺑﻪ ﮐﺸﻮر ﺧﻮدت .
ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺤﺠﺒﻪ اﺟﻨﺎﺳﯽ رو ﮐﻪ ﺧﺮﯾﺪﻩ ﺑﻮد ﺗﻮي ﻧﺎﯾﻠﻮن ﮔﺬاﺷﺖ، ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺻﻨﺪقدار ﮐﺮد…
روﺑﻨﺪﻩ را از ﭼﻬﺮﻩ ﺑﺮداﺷﺖ و در ٔﭘﺎﺳﺦ ﺧﺎﻧﻢ ﺻﻨﺪوقدار ﮐﻪ از دﯾﺪن ﭼﻬﺮﻩ اروﭘﺎﯾﯽ و ﭼﺸﻤﺎن رﻧﮕﯿﻦ او ﺟﺎ ﺧﻮردﻩ ﺑﻮد ﮔﻔﺖ:
ﻣﻦ ﻓﺮاﻧﺴﻮي ﻫﺴﺘﻢ…
اﯾﻦ دﯾﻦ ﻣﻦ اﺳﺖ.
اﯾﻨﺠﺎ هم وﻃﻨﻢ هست…
ﺷﻤﺎ دﯾﻨﺘﻮن را ﻓﺮوﺧﺘﯿﺪ و ﻣﺎ ﺧﺮﯾﺪيم...
🌟 ✨