صبح یعنی آغاز
فرصت شادی و لبخند و امید
صبح یعنی امروز
سهمی از زندگی و عشق
از آن خود توست لحظه را قدر بدان
تا بخواهی،زندگانی زیباست
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد .
زندگی نوبر انجیر سیاه در هوای گس تابستان است ۰
#سهراب -سپهری
سلام صبحتون بخیر🌹🌹🌹🌹
باید کسی باشد
که تمامِ خستگی هایت
نرسیده به آغوشش
در گرمای صدایش ذوب شود ..
با «تــو» هستم؛
ببین عشق اتفاق خوبیه برا هر آدمی....
چون وجودش اینجوری میشه که....
تو در یک جهانی به سر میبری....
که بازنده!
و برنده نداره!
به قول بچه ها گفتنی....
میگن...
تو میفهمی که این رابطه ممکنه....
انتهاش به هیچ برسه!
ولی این کتاب هرچی قطورتر میشه....
زیباتر میشه :)
می خواهم....
پلڪم را بـہ خواب بزنـم تـا
براے بوسيدن تنهـايی ات
شانـہ بـہ شانہ ے شـب
عریـان تر از هـزاران پاییــز
مهمـان لبهـایت شوم
کوله بارم را جمع میکنم!..
به سوی"جهنم صورتیِ" تو راه میاُفتم...
این "بهشتِ سیاه" دیگر برایم
بی "تو" معنایی ندارد...
هر جایی که "تو" باشی...
جهانِ من همان جاست..
با "تو" که باشم...
حتی جهنم هم از حسادت
عشق ما دو نفر...
رنگ خوش "صورتی"
به خود میگیرم!..(:💕✨
نیازمندیم
به خبرهای خوب
به مرهم دل
به دلهایی بدون داغ...
نیازمندیم
به اشک هایی از سر شوق
به دلهره های اتفاقات خوب
به مهربانی بیشتر...
نیازمندیم
به اخباری
با دو
تاک در دبه بیانداز، خرابم کن عشق
منقلم دفتر شعر است کبابم کن عشق
حال ناجور کجا ؟ صحبت انگور کجا ؟
کارم از سرکه گذشته است شرابم کن عشق!
چوب تابوت مرا خوب بسوزان و سپس
دور میخانه بگردان و مذابم کن عشق
من هم اندازه خود شیوه ی رندی بلدم
حرف کافی است به یک بوسه مجابم کن عشق
اینور پرده مگر چیست که آنور باشد؟
پرسشم مسئله ساز است، جوابم کن عشق
تو که تایید نکردی من ناقابل را
دست کم لایق انکار حسابم کن عشق
دل نبنـد
گاهے چشمانت را ببند
بگذار رد شوند .
تمام ڪسانے ڪہ خوبے نمیدانند
عشق را درڪ نمےڪنند
براےدوست داشتن دنبال د
دوباره
در اغوش خواهیم گرفت
دوباره خواهیم بوسید
دوباره به دیدار هم خواهیم رفت
قدم خواهیم زد
به سفر خواهیم رفت
از ڪنج تنهایی مان فرار خواهیم ڪرد
همه این ڪارها را انجام خواهیم داد
اما این بار
غرور زیر پایمان له میشود
لذت در ڪنارمان می ایستد
توجه و خوشحالی نسبت به ڪوچڪ ترین موهبت های داده شده ، در وجودمان نهادینه می شود .
اینبار میشویم خودمان
اینبار به جای زنده ماندن ،
زندگی خواهیم ڪرد
....
در قرنطینه
ارزش خیلی از چیز هارا در زندگی احساس ڪردیم
قدر خیلی از چیز ها را دانستیم
اما در این میان، استرسی موج میزند
استرسی از طیف حسرت
میترسیم اگر زمانِ دوباره ها ، فرا رسد.. ایا حسرتی در این میان به چشم میخورد؟
ایا امڪان دارد ڪسی برود
و تنش نباشد برای در اغوش گرفتن
رویَش نباشد برای بوسیدن
و زمان دیدارش بشود روز قیامت
...
در این روز های ڪذایی مواظب خودت باش
تا رویت ، اغوشت ، همراهیت ،نشود حسرت ڪسی .
"لطفا مواظب خودتان باشید"
به زودی متوجه خواهی شد
که چه کلاه بزرگی سرت گذاشت،
زندگی..
که هر روزت را به بهانه ی روزی بهتر از تو ربود
وتو چه ساده لوح بودی که حرفش را باور کردی
زندگی تو همین امروز است
زیبا بسازش..