🌺[خداوند #حجاب را از جنس محبت آفرید.] 🌺
🌷شهید مطهری: آنان ڪه زیبایی اندیشه دارند زیبایی تن را به نمایش نمیگذارند.
___
🥀 #حجاب یعنی: دختر سیبی ست ڪه باید از درخت سربلندی چیده شود، نه در پای علفهای هرز.
🥀 #حجاب یعنی: هنر پوشاندن، نه پوشیدنی ڪه از نپوشیدن بدتر است.
🥀 #حجاب یعنی: دارای حریمی هستم ڪه هر ڪسی به آن راه ندارد.
🥀 #حجاب یعنی: زاده ی عصر جاهلیت نیستم. (وَلَا تَبَرَّجُنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّة...33/احزاب).
🥀 #حجاب یعنی: لایڪ ارزشمند خدا، نه لایڪ بی ارزش بَعضیا.
🥀 #حجاب یعنی: حاضر نیستم برای پرنگ شدن هزار رنگ شوم.
🥀 #حجاب_یعنی: هر ڪسی لایق دیدن زیبایی های من نیست.
🥀 #حجاب یعنی: آزاد بودن از زندانی به نام: "نظر دیگران"
🥀 #حجاب یعنی : پوشاندن و نمایان نکردن تمام بدن! نه فقط سر.
🥀 #حجاب یعنی: بی نیازم از هر نگاهی جز نگاه خدا.
🥀 #حجاب یعنی: من انتخاب میڪنم ڪه تو چه ببینی.
🥀 #حجاب یعنی: زرهی در برابر چشمهای مریض.
🥀 #حجاب یعنی: یک پیله تا پروانه شدن.
🥀 #حجاب یعنی: احترام به حرمت های الهی.
🥀 #حجاب یعنی: طعمه هوسرانی کسی نیستم.
🥀 #حجاب یعنی: به جای شخص، شخصیت را دیدن.
🥀 #حجاب یعنی: من یک انسانم نه یک وسیله.
🥀 #حجاب یعنی:خون بهای شهیدان.
🥀 #حجاب یعنی: حفاظت از زیبایی.
🥀 #حجاب یعنی: حفاظت از امانت خدا.
🥀 #حجاب یعنی: نماد هویت انسانی.
🥀 #حجاب یعنی: صدفی بر گوهر وجود.
🥀 #حجاب یعنی: محتاج جلب توجه نیستم.
🥀 #حجاب یعنی: زن والاست نه کالا.
🥀 #حجاب یعنی: اثبات تقدس زن.
🥀 #حجاب یعنی: مراقبت از تقوا.
🥀 #حجاب یعنی: اعتماد به نفس.
🥀 #حجاب یعنی: مبارزه
🥀هفته عفاف و حجاب گرامی باد🥀
💠 التماس دعای فرج 💠
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
تو "با شرافتی" اگر ☘💐
آبروی دیگران را مانند
آبروی خودت محترم بدانی
"تو مهربانی" ، اگر وقتی دیگران
مرتکب اشتباهی میشوند،
آنها را ببخشی...
تو ثروتمندی، اگر بیش از
آنچه نیاز داری نداشته باشی
و "دوست داشتنی هستی" ، اگر
دردهایت تو را از دیدن دردهای
دیگران کور نکرده باشد
اگر چنین است تو یک
"انسان بزرگ"هستی..☘💐
@shamimmarefat5
اگر کسی را دیدید
که از همه چیز
لذت می برد
می بخشد
می خندد
می خنداند.
او نه بی مشکل است نه شیرین مغز !
او طوفان های هولناکی را پشت سر گذاشته و قدر داشته هایش را میداند.
@shamimmarefat5
این آگاهی است که 🍃🌷
تغییر به وجود می آورد
نه تلاش تو !
وقتی تو متفاوتی
"کل دنیا متفاوت"
خواهد بود....
مسأله ایجاد دنیایی
متفاوت نیست ، مسأله
تنها ایجاد تویی متفاوت است
تو "دنیای خودت هستی"
پس اگر تغییر کنی ،
دنیا تغییر می کند..🍃🌷
@shamimmarefat5
#صلی_الله_علیک_یا_صاحب_الزمان
✋🏻 یاجوادالائمهادرکنی
🌷 کاظمـینت بهشت قلب گداست
🦋 یا حسینت نوای عرش خداست
🦋 تو جـوادی و حـاجت سائل
🌷 گریه در صحن شاه کرب و بلاست
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان
🏴 سالروز شهادت حضرت جوادالائمه امام محمد تقی (ع)
📌مرحوم آیت الله کشمیری (رحمهاللهعلیه) میفرمودند:
📿برای برآمدن حوائج توسل به امام جواد (علیهالسلام) بسیار مفید است به این طریق که #صلوات ختم کنید و ثواب آن را به حضرت هدیه کنید. راه دیگر این است که #سوره_یس خوانده شود و به روح این امام عزیز هدیه شود؛ که برای برآمدن حوائج دنیوی، بسیار مفید است.
📿 #نمازامام_جواد (علیهالسلام)
این نماز دو رکعت است و در هر رکعت حمد یک مرتبه و توحید هفتاد مرتبه است. [۳]که برای این هم آثار فراوانی ذکر شده است. برای برآمدن حوائج و رفع بلا و گرفتاری، بسیار موثر است.
#سلام صبح دل انگیز شهادت امام جوادبخیر
#هدیه ورزق امروزتقدیم وجودتان🌺
🌀چهار حکایت کوتاه اما تاثیر گذار:
💝حکایت اول:
از کاسبی پرسیدند:
چگونه در این کوچه پرت و بی عابر کسب روزی میکنی؟
گفت: آن خدایی که فرشته مرگش مرا در هر سوراخی که باشم پیدا میکند!! چگونه فرشته روزیش مرا گم میکند!
💝حکایت دوم:
پسری با اخلاق و نیک سیرت، اما فقیر به خواستگاری دختری میرود...
پدر دختر گفت:
تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد، پس من به تو دختر نمیدهم...
پسری پولدار، اما بدکردار به خواستگاری همان دختر میرود، پدر دختر با ازدواج موافقت میکند و در مورد اخلاق پسر میگوید:
انشاءالله خدا او را هدایت میکند...!
دختر گفت:
پدر جان؛ مگر خدایی که هدایت میکند، با خدایی که روزی میدهد فرق دارد؟
💝حکایت سوم:
از حاتم پرسیدند: بخشنده تر از خود دیده ای؟
گفت: آری...
مردی که دارایی اش تنها دو گوسفند بود؛
یکی را شب برایم ذبح کرد... از طعم جگرش تعریف کردم...
صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد...
گفتند: تو چه کردی؟
گفت: پانصد گوسفند به او هدیه دادم...
گفتند: پس تو بخشنده تری...
گفت: نه، چون او هر چه داشت به من داد
اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم...
💝حکایت چهارم:
عارفی راگفتند:
خداوند را چگونه میبینی؟
گفت آنگونه که همیشه میتواند مچم را بگیرد،
اما دستم را میگیرد...
🍃🌸🍃@shamimmarefat5
زمان ایستاد
درست رأسِ ساعت دَه !
تو لبخند زدی و
نبض زندگی بـه احترام تو
سی ثانیه سکوت کـرد ...
زمان ایستاد و من عاشق شدم !
دوست نداشتنِ تو ممنوع
و من به کالبدی از عشق تو
شکل گرفتم و زیبا شدم
مانند پازلی چیده شده
سراسر از «تـو»
تنبیه بود یا تشویق !؟
دیدنت را میگویم ...
برای جهنمی که مرا
دوری از تو میسوزاند
یا بهشتی که مرا
غسل به چشمان تو داد ...
@shamimmarefat5
☘ داستان آیت الله شفتی و دعای سگ گرسنه
نمی دانم نام آیت الله شفتی را شنیده اید یا خیر؟
اما داستان جالب و آموزنده ای است. یکی ازعلمای ربانی قرن دوازدهم مرحوم سید محمد باقر #شفتی رشتی معروف به حجه الاسلام شفتی است که از مجتهدین برازنده و پرهیزکار بود، او بسال 1175 ه-ق درجرزه طارم گیلان دیده به جهان گشود و بسال 1260درسن 85سالگی در #اصفهان از دنیا رفت و مرقد شریفش درکنار مسجد سید اصفهان، معروف ومزار علاقمندان است.
وی درمورد نتیجه ترحم، و فراز و نشیب زندگی خود، حکایتی شیرین دارد که دراینجا می آوریم:
حجه السلام شفتی درایام تحصیل خود در نجف و اصفهان به قدری #فقیر بود که غالبا لباس او از زیادی وصله به رنگهای مختلف جلوه می کرد، گاهی ازشدت گرسنگی و ضعف غش می کرد، ولی فقر خود را کتمان می نمود و به کسی نمی گفت.
روزی درمدرسه علمیه اصفهان، پول نماز وحشتی بین طلاب تقسیم می کردند، وجه مختصری از این ناحیه به اورسید، چون مدتی بود گوشت نخورده بود، به بازار رفت و با آن پول جگر گوسفندی را خرید و به مدرسه بازگشت، درمسیر راه ناگاه درکنار کوچه ای چشمش به سگی افتاد که بچه های او به روی سینه او افتاده وشیر می خوردند، ولی از سگ بیش ازمشتی استخوان باقی نمانده بود و از ضعف، قدرت حرکت نداشت.
حجه الاسلام به خود خطاب کرده وگفت: اگر از روی انصاف داوری کنی، این #سگ برای خوردن جگر از تو سزاوارتر است، زیرا هم خودش و هم بچه هایش گرسنه اند، از این رو جگر را قطعه قطعه کرد و جلو آن سگ انداخت.
خود حجه السلام شفتی نقل می کند: وقتی که پاره های جگر را نزد سگ انداختم گویی اورا طوری یافتم که سربه آسمان بلند کرد و صدائی نمود، من دریافتم که او درحق من دعا می کند.
ازاین جریان چندان نگذشت که یکی از بزرگان، از زادگاه خودم شفت مبلغ دویست تومان برای من فرستاد وپیام داد که من راضی نیستم از عین این پول مصرف کنی، بلکه آن را نزد تاجری بگذار تا با آن تجارت کند و از سود تجارت، از او بگیر و مصرف کن.
من به همین سفارش عمل کردم، به قدری وضع مالی من خوب شد که ازسود تجارتی آن پول، مبلغ هنگفتی بدستم آمد و با آن حدود هزاردکان وکاروانسرا خریدم و یک روستا را در اطراف محلمان بنام گروند به طور دربست خریداری نمودم، که اجاره کشاورزی آن هرسال نهصد خروار برنج می شد، دارای اهل و فرزندان شدم و قریب صد نفر از در خانه من نان می خوردند، تمام این ثروت و مکنت بر اثر ترحمی بودکه من به آن سگ گرسنه نمودم، و او را برخودم ترجیح دادم.
📙 اقتباس ازکتاب صد و یک حکایت ،ص ١۵٨
@shamimmarefat5