این متن خیلی قشنگه 👌
گفتم گرفتارم خدا گفتی که آزادت کنم
گفتم گنه کارم خدا گفتی که عفوت میکنم
گفتم خطا کارم خدا گفتی که می بخشم خطا
گفتم جفا کارم خدا گفتی وفایت میدهم
گفتم صدایت میکنم گفتی جوابت می دهم
گفتم ز پا افتاده ام گفتی بلندت میکنم
گفتم نظر بر من نما گفتی نگاهت می کنم
گفتم بهشتم می بری؟ گفتی ضمانت می کنم
گفتم که من شرمنده ام گفتی که پاکت می کنم
گفتم که یارم می شوی گفتی رفاقت میکنم
گفتم ندارم توشه ای گفتی عطایت میکنم
گفتم دردمندم خدا گفتی مداوایت کنم
گفتم پناهی نی مرا گفتی پناهت می دهم
خدا تنها کسیست که وقتی همه تنهایت میگذارند او آغوش میگشاید❤️
•
✨﷽✨
🌼همه میتوانند از اولیاء خدا باشند؛ خودت را ارزان نفروش! نگو «من که نمیتوانم مثل آقای بهجت بشوم!»
✍فردی بهنام «حاج عیسی» پیش حضرت امام(ره) خدمت میکرد و چای میآورد. امام(ره) گاهی با گریه، دعا میکرد که «خدایا، من را با حاج عیسی محشور کن.» روز قیامت یکدفعه دیدی، حاج عیسی هم رفت پیش امام(ره)! چون او هم مثل امام، در حدّ توان خود، وظایفش را درست انجام داده و کارهای خوب کرده است.
هیچکسی حق ندارد مأیوس شود و خودش را از تمنّای وصال محروم کند. نگو: «همه که مثلِ آقای بهجت(ره) نمیشوند!» خیلیها با اصرار و سماجت، به خیلی جاها رسیدهاند؛ چون در پُشت این سماجت، امید و ایمان هست. همه میتوانند به همهجا برسند و از اولیاء خدا باشند؛ یأس ابلیسی را نابود کن! منتظرِ کشف و کرامت یا اتفاق خاصی هم نباش. شاید برایت بهتر بوده که جلوه و کرامتی ندیدهای، چون اگر میدیدی، خراب میشدی(دچار عُجب میشدی)
شاید توفیق نماز شب نداشته باشی؛ اما واقعاً ناراحت باشی از اینکه توفیق پیدا نمیکنی. خُب، این ناراحتیِ خودت را حفظ کن و ادامه بده. یکوقت دیدی با توفیقندادن به نماز شب، تو را به همهجا رساندند! اهل دل میگویند: بعضی از اولیاء خدا، هم خودشان میدانند که از اولیاء خدا هستند و هم دیگران. بعضیها خودشان میدانند اما مردم نمیدانند. بعضیها خودشان هم نمیدانند! شاید شما هم از اولیاء خدا باشی؛ خودت را ارزان نفروش.
👤علیرضا پناهیان
🚩مسجد آیتالله بهجت(ره)- 97.9.3
✨﷽✨
❣ فرهنگ یعنی...
- فرهنگ یعنی: عذرخواهی نشانهی ضعف نیست.
- فرهنگ یعنی: کینهها وبال گردن خودمان هستند.
- فرهنگ یعنی: لباس گرانقیمت نشانهی برتر بودن نیست.
- فرهنگ یعنی: به جای قدرت صدا، قدرتِ کلاممان را بالاتر ببریم
- فرهنگ یعنی: القاب ناپسند گذاشتن برای دوست، نشان صمیمیت نیست
- فرهنگ یعنی: هر کتاب یک تجربه است، تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم
- فرهنگ یعنی: وجدان کاری داشته باشیم.
- فرهنگ یعنی: چشم و همچشمی را کنار بگذاریم.
- فرهنگ یعنی: تفاوت نسلها را درک کنیم
- فرهنگ یعنی: آزادی ما نباید مانع آزادی دیگران شود.
- فرهنگ یعنی: به دیگران زُل نزنیم!
- فرهنگ یعنی: برای دیگران دعا کنیم
- فرهنگ یعنی: به اندازه از دیگران سوال بپرسیم تا دروغ نشنویم
- فرهنگ یعنی: در دورهمیها کسی را سوژهی غیبت کردنمان قرار ندهیم
- فرهنگ یعنی: در جمع از کسی سوال شخصی نپرسیم
-
﷽
▪️مهمان خانه ی امام شده بود.
امام خرما تعارفش کرد،
گفت: از غصه نمی توانم چیزی بخورم؛
در راه دیدم ماموران حاکم زنی را می زدند؛
میخواستند زندانی اش کنند؛
کسی به دادش نمی رسید!
امام پرسید: مگر چه کرده بود؟
بَشّار گفت:
شنیدم از مردم که پایش لغزیده و زمین خورده.
همان وقت دشمنان مادرتان زهرا را نفرین کرده.
محاسن امام صادق علیه السلام خیس اشک،
فرمود: برخیز! به مسجد سهله می رویم.
باید برای نجاتش دعا کنیم. 🤲
امام دو رکعت نماز خواند،
(( دست به دعا برداشت،
برای نجات کسی که از مصائب مادر یاد کرده بود.))
بعد دعا فرمود: آزادش کردند، برویم.
خبر آوردند زن آزاد شده. ✨
حاکم شهر دویست درهم برای دلجویی به او بخشیده؛
زن اما قبول نکرده، با اینکه سخت محتاج بوده.
بشار به دیدنش رفت.
گفت: امام صادق سلامت رساند،
این هفت دینار را هم هدیه فرستاده.
زن مات و مبهوت پرسید: امام زمانم به من سلام فرستاد؟
مدهوش شد، وقتی جواب آری شنید.
به هوش که آمد، باز همین سوال را پرسید.
باز اما از هوش رفت، از شوق آن سلام.
برای سومین بار هم مدهوش شد.
بار آخر به بشار گفت:
به امام زمانم بگو کنیز او هستم و محتاج دعایش.
بشار، همان کرد که زن گفته بود.
امام اشک ریخت و برایش دعا کرد
📚بحارالانوار، ج 47، ص378.
✋ مهدی جان! مولای من...
" هست دعاهای شب و روزِ تو
بدرقه ی گریه کنِ فاطمه "سلام الله علیها" "
روزی شیطان پیش حضرت موسی رفت.
کلاهش را برداشت و سلام کرد.
موسی گفت: تو کیستی؟
گفت: من شیطانم.
موسی گفت: پس شیطان تویی !
خدا آوارهات کند.
شیطان گفت: من به خاطر مقامی که داری
آمدهام به تو سلام کنم.
موسی گفت: بگو ببینم چه گناهی است
که اگر مردم مرتکب شوند،
بر آنها مسلط میشوی؟
گفت: وقتی از خودشان خوششان بیاید
و فکر کنند اعمال خوبشان زیاد است و
گناهانشان کم !!
•
🌸🍃🌸🍃
ثعلبه بن حاطب انصاری به پیامبر (ص) عرض كرد:
از خدا بخواه تا مالی رزویم كند، سوگند به خدائی كه تو را به حق مبعوث كرد، اگر خدا به من مالی دهد، حق هر كس را به او خواهم داد.
پیامبر (ص) فرمود: خدایا مالی روزی ثعلبه گردان.
ثعلبه گوسفندانی گرفت و آن گوسفندان زیاد شدند، تا آنجا كه دیگر مدینه بر او تنگ آمده، پس از آن دور شد و در یكی از وادیها منزل كرد، گوسفندانش چندان زیاد شدند كه دیگر از مدینه دوری میكرد و در نماز جمعه و جماعت حاضر نمیشد، پیامبر فردی را برای گرفتن صدقات نزد او فرستاد، امّا او سرباز زد و بخل ورزید.
رسول خدا (ص) فرمود:
وای بر ثعلبه، پس خداوند این آیه را نازل فرمود:
«وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ».
یعنی: برخی از مردم كسانی هستند كه با خدا عهد میبندند كه اگر از فضلش به ما ببخشد، البتّه صدقه میدهیم و از نیكان خواهیم بود.
🌸🍃🌸🍃
#کرامتی_از_امام_علی
شبی حضرت علی (ع) در دارالخلافه نشسته بودند و به حساب کتاب اموال مشغول بودند که مقداد وارد شدند.
با حضرت صحبت کردند که علی (ع) فهمید مقداد برای درخواست کمک مالی آنجا آمده است و از بیان نیازش شرم دارد. چراغ اتاق را خاموش کرد و کیسهای زر برداشت، دست مقداد را کشید و کیسه را در تاریکی در حالیکه در دست مقداد میگذاشت فرمود، مقداد تو سکوت کن امشب من فقط با تو سخن میگویم.
مقداد وقتی کیسه زر را در تاریکی، در دستانش گرفت صدای گریهاش برخواست.
امیر المومنین (ع) علت را پرسیدند. مقداد گفت: یا علی گمان میکنم دیگر مرا دوست نداری که در تاریکی با من سخن میگویی، در حالیکه من عاشق دیدن چشمان تو هستم.
حضرت شمع را روشن کردند، مقداد دیدند محاسن علی (ع) خیس اشک چشم است، طوریکه از آن محاسن نورانی اشک میچکد.
حضرت، مقداد را در آغوش کشیده و فرمودند:
مقداد، علت خاموش کردن شمع این بود که، من از لحظه ورود تو فهمیدم برای نیازی پیش من امشب آمدی، نگذاشتم نیازت را بگویی چون چیزی که انسان بداند برادر مومنش نیاز دارد نباید راضی به تقاضای شفاهی او شود.
و علت اینکه چراغ را خاموش کردم به آن علت بود که، انسان مومن و آبرومند وقتی درخواست حاجتی از کسی میکند، از شرم و خجلت و حیا، گونههایش سرخ میشود، چشمانش در دیدگانش میلرزند، عرق شرم بر پیشانیاش مینشیند.
خاموش کردن چراغ نه برای، ندیدن جمال زیبای تو بلکه برای ندیدن آن چشمان لرزان و عرق شرم در پیشانی تو بود که مرا دیدنش بیشتر از تو آزار میداد.
•
🌸🍃🌸🍃
آهنگری آهن تفتیده و داغ را با دست از کوره بیرون می آورد و دستش نمی سوخت ، علت را به اصرار از او پرسیدند ، گفت : در همسایگی من زنی خوش صورت و زیبا بود که شوهری فقیر و پریشان و بی نام و نشان داشت . دلم به طرف او میل پیدا کرد و گرفتار او شدم ، اما نمی دانستم چگونه عشق و علاقه ام را به او ابراز کنم .
تا آن که سالی قحطی شد و اهل بلد همه گرفتار شدند و چیزی برای خوردن نداشتند ولی وضع من خوب بود ، آن زن روزی نزد من آمد و گفت : ای مرد ! بر من و بچه هایم رحم کن که خدا رحم کنندگان را دوست می دارد .
گفتم : ممکن نیست مگر آن که کامی از تو حاصل کنم . زن گفت : حاضرم ولی بشرط آنکه مرا جایی ببری که غیر از من و تو احدی در آنجا نباشد و از این کار باخبر نشود ، من قبول کردم و او را بجای خلوتی بردم ، دیدم زن مثل بید در معرض باد بهار می لرزد ، پرسیدم : چرا می لرزی ؟ گفت : چون تو بشرطی که با من کردی وفا ننمودی و اینجا غیر از من و تو پنج نفر دیگر حاضرند ؛ دو ملک موکل بر من و دو ملک موکل بر تو و خدای شاهد و آگاه بر همه چیز ، ناگهان بخود آمدم و متنبه شدم ، از خدا ترسیدم و آتش شهوتم را خاموش نمودم و از مال و ثروت خود او را بی نیاز کردم از آن موقع آتش در دست من اثر نمی کند .
🌸🍃🌸🍃
در محضر شیخ بهایی :
آدمی اگر پيامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نيست!!
زيرا :
اگر بسيار كار كند، میگويند احمق است!
اگر كم كار كند، میگويند تنبل است!
اگر بخشش كند، ميگويند افراط ميكند!
اگر جمع گرا باشد، میگويند بخيل است!
اگر ساكت و خاموش باشد میگويند لال است!
اگر زبانآوری كند، میگويند ورّاج و پرگوست!
اگر روزه برآرد و شبها نماز بخواند میگويند رياكار است!
و اگر نكند مےگويند كافراست و بیدين!
لذا نبايد بر حمد و ثنای مردم اعتنا كرد
و جز از خداوند نبايد از كسی ترسيد.
پس آنچه باشید که دوست دارید.
شاد باشید ؛ مهم نیست که این شادی چگونه قضاوت شود.
•♡
⚠️ #تــݪنگـــرامــروز
از یـــخ پرسیدن ڪه چرا اینقدر
ســــردۍ؟ یخ جواب خوبی داد:
گفت: من که اوّلم آب و آخرم آب
پس گـــــرمی را با مـن چه ڪار؟
👌حال اِی انسان اوّلت #خاڪـ
و آخَرت هم خاڪ پس این همه
#غـــــرور از کجا!