#داستانک
"داستان واقعی جوان فقیر کارگر و گوهرشاد خاتون"
"گوهر شاد" یکی از زنان باحجاب بوده همیشه نقاب به صورت داشته و خیلی هم مذهبی بود.
"او می خواست در کنار "حرم امام رضا (ع)" مسجدى بنا کند."
به همه کارگران و معماران اعلام کرد؛ دستمزد شما را دو برابر مى دهم ولى "شرطش" این است که؛
فقط با "وضو" کار کنید و در حال کار با یکدیگر "مجادله و بد زبانى" نکنید و با "احترام" رفتار کنید. "اخلاق اسلامى" را رعایت و "خدا" را یاد کنید.
او به کسانى که به وسیله حیوانات مصالح و بار به محل مسجد میآوردند، علاوه بر دستور قبلى گفت؛
سر راه حیوانات "آب و علوفه" قرار دهید و این زبان بسته ها را نزنید و بگذارید هرجا که "تشنه و گرسنه" بودند آب و علف بخورند.
بر آنها "بار سنگین" نزنید و آنها را "اذیت" نکنید. من "مزد شما را دو برابر مى دهم."
گوهرشاد هر روز به سرکشی کارگران به "مسجد" میرفت.
روزى طبق معمول براى سرکشى کارها به محل مسجد رفت بود، در اثر باد مقنعه و حجاب او کمى کنار رفت و یک کارگر جوانى "چهره" او را دید.
جوان بیچاره دل از کف داد و "عشق گوهرشاد" صبر و طاقت از او ربود تا آنجا که بیمار شد و بیمارى او را به "مرگ" نزدیک کرد.
چند روزی بود که به سر کار نمی رفت و گوهر شاد حال او را "جویا شد."
به او خبر دادند جوان بیمار شده لذا به "عیادت" او رفت.
چند روز گذشت و روز به روز حال جوان بدتر میشد. مادرش که احتمال از دست رفتن فرزند را جدى دید "تصمیم گرفت" جریان را به گوش "ملکه گوهرشاد" برساند و گفت؛ اگر جان خودم را هم از دست بدهم مهم نیست.
او موضوع را به گوهرشاد گفت و منتظر "عکس العمل" گوهرشاد بود.
ملکه بعد از شنیدن این حرف با "خوشرویى" گفت: این که مهم نیست چرا زودتر به من نگفتید تا از "ناراحتى یک بنده خدا" "جلوگیرى" کنیم؟
و به مادرش گفت؛ برو به پسرت بگو من براى "ازدواج" با تو آماده هستم ولى قبل از آن باید دو کار صورت بگیرد.
یکى اینکه "مهر" من "چهل روز اعتکاف" توست در این مسجد تازه ساز.
اگر "قبول" دارى به مسجد برو و تا چهل روز فقط "نماز و عبادت خدا" را به جاى آور.
و "شرط دیگر" این است که بعد از آماده شدن تو من باید از شوهرم "طلاق بگیرم."
"حال اگر تو شرط را مى پذیرى کار خود را شروع کن."
جوان عاشق وقتى پیغام گوهر شاد را شنید از این "مژده" درمان شد و گفت؛ چهل روز که چیزى نیست اگر "چهل سال" هم بگویى حاضرم.
جوان رفت و مشغول نماز در مسجد شد به "امید" اینکه پاداش نماز هایش ازدواج و "وصال همسری زیبا بنام گوهرشاد" باشد.
"روز چهلم" گوهر شاد "قاصدى" فرستاد تا از حال جوان خبر بگیرد تا اگر آماده است او هم آماده طلاق باشد.
قاصد به جوان گفت؛ فردا چهل روز تو تمام مى شود و ملکه "منتظر" است تا اگر تو آماده هستى او هم شرط خود را انجام دهد.
جوان عاشق که ابتدا با عشق گوهرشاد به "نماز" پرداخته و حالا پس از چهل روز "حلاوت" نماز کام او را شیرین کرده بود جواب داد:
به گوهر شاد خانم بگویید؛
"اولا "از شما ممنونم و "دوم" اینکه من دیگر نیازى به ازدواج با شما ندارم.
قاصد گفت؛ منظورت چیست؟!
"مگر تو عاشق گوهرشاد نبودى؟!"
جوان گفت؛ آنوقت که "عشق گوهرشاد" من را "بیمار و بى تاب" کرد هنوز با "معشوق حقیقى" آشنا نشده بودم، ولى اکنون "دلم به "عشق خدا" مى تپد "و جز او" معشوقى" نمى خواهم.
من با خدا "مانوس" شدم و فقط با او "آرام" میگیرم.
اما از گوهر شاد هم ممنون هستم که مرا با خداوند "آشنا" کرد و او باعت شد تا معشوق حقیقى را پیدا کنم.
گوهرشاد خانم(همسر شاهرخ میرزا و عروس امیر تیمور گورکانی) سازنده ی مسجد معروف گوهرشاد "مشهد" است.
😊 شوخ طبعی رزمنده ها
🌷عید غدیر که می شد خیلی ها عزا می گرفتند. لابد می پرسید چرا...؟ به همین سادگی که چند تا از بچه ها با هم قرار می گذاشتند، به یکی بگویند؛ سید ...البته کار که به همین جا ختم نمی شد.
🌷ایستاده بودیم بیرون چادر، یک دفعه دیدیدم چند نفر دارند دنبال یکی از برادر ها می دوند. می گفتند: وایسا سید علی کاریت نداریم! و او مرتب قسم می خورد که من سید نیستم ولم کنید. تا بالاخره می گرفتندش و می پریدند به سر و کله اش و به بهانه بوسیدنش آش و لاشش می کردند.
🌷بعد هم هر چی داشت، از انگشتر، تسبیح، پول، مهر نماز تا چفیه و گاهی هم لباس، همه را می گرفتند و از تنش به بهانه متبرک بودن در می آوردند ...
🌷جالب اینجاست که به قدری جدی می گفتند؛ سید
که خود طرف هم بعد که ولش می کردند، شک می کرد و می گفت: راستی راستی نکند ما هم سید هستیم و خودمان خبر نداریم، گاهی اوقات کسی هم پا پیش می گذاشت و ضمانتش را می کرد: قول می دهد وقتی آمد تو چادر، عیدی بچه ها یادش نرود؛ حتی اگر سکه ٢٠ ریالی باشد و او هم سکه را می داد و غر می زد که: عجب گیری افتادیم، بابا ما به کی بگیم ما سید نیستیم ...؟
[ بنی آدم با این تفکر که؛
مرگ برای هر کسی
اتفاق میافتد، به جز خودش!
همچنان شب سر به بالین مینهد...]
" آموختم "👇
تلافی کردن از انرژی خودم می کاهد.
" آموختم "👇
تا با کفش کسی راه نرفتم، راه رفتنش را قضاوت نکنم.
" آموختم "👇
گاهی برای بودن، باید محو شد.
" آموختم "👇
دوستِ خوب پادشاهِ بی تاج و تختیست که بر دل حکومت میکند.
" آموختم "👇
برای شناخت آدمها یکبار بر خلاف میلشان عمل کنم..🌹
سلام صبحتون بخیروشادی🌹🌿💓🍃💞☘🎋💕🌴❣
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻠﺒﻪ ﯼ ﺩﻧﺠﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﻘﺸﻪ ی ﺧﻮﺩ،
ﺩﻭ ﺳﻪ ﺗﺎ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ ،
ﮔﺎﻩ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻋﺠﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻬﯽ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ ،
ﮔﺎﻩ ﺧﺸﮏ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻬﯽ ﺷﺮ ﺷﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺩﺍﺭد،
ﺯﻧﺪﮔﯽ آﻥ ﮔﻞ ﺳﺮﺧﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﯽﺑﻮﯾﯽ،
ﯾﮏ ﺳﺮآﻏﺎﺯ ﻗﺸﻨﮕﯽ ﺍﺳﺖﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ دارد!
ﺩﻝ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﺪ ؛
ﮔﻞ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﺩ ؛
ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﻍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﻧﮓ ﺧﺰﺍﻥ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ؛
ﻫﻤﻪ ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺑﻪ ﺗﻮﺳﺖ ؛
ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ،
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻮﭺ ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻠﭽﻠﻪ ﻫﺎﺳﺖ ،
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ...
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ !
❣
🌸🍃🌺
🔹عروسکی که در پنج سالگی خراب شد
و کلی غصه اش را خوردیم، در ده سالگی دیگر اصلا مهم نیست
🔹نمره امتحانی که در دبیرستان کم شدیم و آنقدر به خاطرش اشک ریختیم
و روزگارمان را تلخ کرد، در دوران دانشگاه هیچ اهمیتی ندارد و کلا فراموش شد
🔹آدمی که در اولین سال دانشگاه آنقدر به خاطرش غصه خوردیم و اشک ریختیم
و بعد فهمیدیم ارزشش را نداشته و دنیایمان ویران شد،
در سی سالگی تبدیل به غباری از یک خاطره دور دور شده که حتی ناراحتمان هم نمیکند
🔹و چکی که برای پاس کردنش در سی سالگی آنقدر استرس و بی خوابی کشیدیم،
در چهل سالگی یک کاغذ پاره بی ارزش و فراموش شده است
🔸پس یقین داشته باش که مشکل امروزت، اینقدرها هم که فکر میکنی بزرگ نیست!
این یکی هم حل می شود، میگذرد و تمام میشود...
🔺غصه خوردن برای این یکی هم همان قدر احمقانه است، که در سی سالگی برای خراب شدن عروسک پنج سالگی ات غصه بخوری!
🔻همه مشکلات، همان عروسک پنج سالگی است... شک نکن!❣️😊
18.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙 *#ویژه | نمازِ شب، گنج تمام نشدنی*
♨️ *انتشار برای نخستین بار*
اگر *دنیا* میخواهید، اگر *آخرت* میخواهید؛ این #درس_اخلاق_آقا را از دست ندهید!
🌺 هر چه جوانتر باشید، از این تغذیه سود بیشتری میبرید
#پای_درس_استادمحمدشجاعی
#استغفار حمام نفس است همون طور که اگر کسی استحمام نکند دیگران و خودش از بوی او عذاب می کشند.
اگر کسی هم در طی روز استغفار نداشته باشه روحش گندیده میشه اون وقته که غم ،غصه،اضطراب،بی حوصلگی،عصبانیت،تنگ خلقی ،زود رنجی و حساسیت به سراغش می اد.
پیامبر می فرمودند روی قلب من هم گردی مینشینه و من هر روز۷۰ بار استغفار می کنم تا این گرد از بین برود.
✅ذکر یا #غفور 💯 بار صبح و شب با توجه و روبه قبله به شما #قدرت و #آرامش میدهد.
غفور کسی است که نه تنها اشتباهات دیگران را می بخشد بلکه به روی خودش هم نمی آورد همون کاری که خداوند با ما می کند .
✅راهکار موثر برای درمان استرس و ترس و غصه و خوابها و خیالات پریشان
#استغفار و #صدقه است.
با این دو راهکار علاوه بر آرامش نفس ظرفیت آن نیز افزایش پیدا می کند.
سعی کنید برای دریافت رحمت و آرامش الهی همیشه نفستان را پاک نگه دارید و با طهارت و #وضو باشید.
#استادمحمدشجاعی
🍃
🌺🍃