eitaa logo
درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
23.3هزار دنبال‌کننده
32.6هزار عکس
17.8هزار ویدیو
223 فایل
کانالی جهت آگاهی ازمفاهیم قرآن وذکر وحدیث https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
👆👆 آیا آرایش ساده زینت محسوب می شود؟ 🔻🔻🔻🔻🔻 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
#هرروزیک_آیه ❣إِنَّ اللَّهَ عَالِمُ غَيْبِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ❣إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ﴿۳۸﴾ ❣خدا ست كه داناى نهان آسمانها و زمين است ❣و اوست كه به راز دلها داناست (۳۸) 📚 سوره مبارکه فاطر ✍ آیه ۳۸ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
هدایت شده از خانواده بهشتی
به كودكمان بياموزيم؛ قوی باشد، اما نه گستاخ مهربان باشد، اما نه ضعیف شجاع باشد، امانه قلدر فروتن باشد، اما نه کمرو به خود مطمئن باشد، امانه خودبین @zendegiasheghaneh @shamimrezvan
😔😭 عین داستان از زبان نقل کننده👇 من یه خانوم سی و هفت ساله هستم ساکن تهران ،،،در دی ماه سال نود بود که یک روز باید به بازار موبایل تهران می رفتم ، و بخاطر شرایطی که داشتم و یک بچه کوچک داشتم و همسرم هم دیر می اومد مجبور شدم خودم برم_ خلاصه یه بعد از ظهر دی ماه سال نود، بچه کوچیکم را پیش همسایه گذاشتم و با پسرم که دوازده سال بیشتر نداشت از غرب تهران راهیه بازار موبایل شدم، و مسیر هم شلوغ و خیلی هم دور بود ، _وقتی رسیدیم بازار ساعت چهار بود منم می خواستم از نمایندگی سامسونگ موبایل بخرم ، که دیدم رو شیشه نوشته که امروز ساعت پنج باز می شود. _این همه راه اومده بودم گفتم این یه ساعت هم می مونم ،خلاصه تا گوشی مویایل را تحویل گرفتیم ساعت شد هفت شب و تا بیاییم سر ایستگاه که بریم منزل ، که دیدم ساعت هشت شده. _همین موقع همسرم زنگ زد و فهمید هنوز نرفتم خونه گفت الان که دیر وقته دیگه تاکسی اون خط نیست ، وتاکید کرد یکم موندید اگر تاکسی نبود یه ماشین مطمئن بشینید و زود برید ،منم گفتم چشم آقا ، نگران نباش _ولی خودم هم خیلی نگران بودم ، ساعت نه وخرده ای شد و تاکسی نبود که نبود ، به پسرم گفتم باید با همین ماشین شخصی ها بریم، طفلک که خیلی خسته شده بود، یه ماشین اومد دست تکون داد و گفت مامان مسافر داره ، بیا ما هم با همین بریم _ازبس دیرم شده بود حواسم نبود که شیشه این ماشین دودی هست کمی راه اومدیم متوجه شدم شیشه ماشین دودی هست . یکم هم که گذشت به پسرم یواش گفتم نکنه این جلویی مسافر نباشه و اینا با هم دوست باشند. پسرم گفت نه مامان ، در همین حین چشم راننده جوان از آینه ماشین به چشمم افتاد ، انگار تیری از چشماش به سمت من پرت شد، ترس برم داشت ، یه دقیقه ای از این ماجرا نگذشته بود که دیدیم اون اقایی که ما فکر می کردیم مسافره ،از خواب بیدار شد و دیدیم مسافر نیست و اینا با هم دوست هستند. _ از اینجا به بعد نفس داشت تو سینه من حبس می شد، خدایا چکار کنم ، پسرم هم وقتی اینطوری دید ترسیده بود . دیگه راننده هر دم از آینه منو نگاه می کرد و اهنگ شادی گذاشت 😨😨 تو دلم غوغایی بود تمام کارهایی که قرار بود اتفاق بیفته مثل برق از ذهنم عبور می کرد، دیگه حتی جرات نمی کردیم من و پسرم با هم حرف بزنیم می ترسیدیم بفهمن ما چیزی فهمیدیم ، یه لحظه به ذهنم اومد که به گوشی پسرم که کنارم بود پیامک بدم ، و حرفامو اینطوری بهش بگم (هر دومون موبایل ساده داشتیم) _حالا یه جوری زیر چادرم پیام میدم که راننده متوجه نشده ، خلاصه تو پیامک پسرم دیدم که نوشته مامان نکنه مارا بکشن ،نکنه ترا بکشن و منو هم با خودشون ببرن😧 از پیامک پسرم اشکم در اومد ،ولی کنترل کردم. یهو به ذهنم رسید که اخوند محله مادرم اینا گفته بود که هرکس هر جا در مانده شد امام علی ع را صدا بزنه ،مولا بدادش می رسه _دیگه مرگ و دریدن عفت خودم را جلو چشام می دیدم یهویی سه بار تو دلم صدا زدم یا امیرالمومنین به فریادم برس. تا مولای یتیمان را صدا زدم ،یه فکری به سرعت در ذهنم اومد به پسرم پیامک دادم که من از الکی می گم گوشیم تو مغازه اونجا جا مونده(چون زیاد از اونجا دور نشده بودیم و راننده هی می گفت این خیابون شلوغ هست باید از راه دیگری برویم و کاملا مشخص بود که فکر پلیدی دارند ) خنده قهقه اونها حال اذم را بدتر می کرد _ پسرم پیامکم راخوند گفت مامان یعنی می شه گفتم اره _من گوشیمو خاموش می کنم ومی ذارم تو کیفم و هی الکی می گم گوشیم نیست هنوز راننده به بیراهه نیوفتاده بود که با صدایی که راننده هم بشنوه گفتم پس گوشیم کو؟!! اقا واایستا گوشیم نیست ،ضبط را کم کرد گفت یعنی چه خانم خوب نگاه کن گفتم نه تو همون مغازه جا گذاشتم می شه دور بزنی برم بر دارم یه نگاه کرد گفت باشه ولی ادرس بده رفیقم میره میگیره لازم نیست شما پیاده شین تا رسیدیم سر جای اولمون ،تا دوستش درا باز کرد منم در عقب را باز کردم و پسرم را پرت کردم بیرون وخودم هم دنبالش پرت شدم. راننده اومد منو بزور تو ماشین بندازه که با سرو صدام مردم نزدیک شدن و راننده با پسترین حرف به من دور شد _ وقتی از ماشین پایین اومدیم، هم من هم پسرم از ترس می لرزیدیم ، یه اقای مسنی که وضعیت مارا دید زنگ زد تاکسی تلفنی و کرایه مارا حساب کرد و مارا سوار ماشین کرد که مارا تا دم در خونمون بیاره من اون شب خودم به عینه کمک امیر المومنین اسد الله غالب را دیدم _😔 @shamimerezvan @azkarerouzaneh 😔😭 عین داستان از زبان نقل کننده👇 من یه خانوم سی و هفت ساله هستم ساکن تهران ،،،در دی ماه سال نود بود که یک روز باید به بازار موبایل تهران می رفتم ، و بخاطر شرایطی که داشتم و یک بچه کوچک داشتم و همسرم هم دیر می اومد مجبور شدم خودم برم_ خلاصه یه بعد از ظهر دی ماه سال نود، بچه کوچیک
م را پیش همسایه گذاشتم و با پسرم که دوازده سال بیشتر نداشت از غرب تهران راهیه بازار موبایل شدم، و مسیر هم شلوغ و خیلی هم دور بود ، _وقتی رسیدیم بازار ساعت چهار بود منم می خواستم از نمایندگی سامسونگ موبایل بخرم ، که دیدم رو شیشه نوشته که امروز ساعت پنج باز می شود. _این همه راه اومده بودم گفتم این یه ساعت هم می مونم ،خلاصه تا گوشی مویایل را تحویل گرفتیم ساعت شد هفت شب و تا بیاییم سر ایستگاه که بریم منزل ، که دیدم ساعت هشت شده. _همین موقع همسرم زنگ زد و فهمید هنوز نرفتم خونه گفت الان که دیر وقته دیگه تاکسی اون خط نیست ، وتاکید کرد یکم موندید اگر تاکسی نبود یه ماشین مطمئن بشینید و زود برید ،منم گفتم چشم آقا ، نگران نباش _ولی خودم هم خیلی نگران بودم ، ساعت نه وخرده ای شد و تاکسی نبود که نبود ، به پسرم گفتم باید با همین ماشین شخصی ها بریم، طفلک که خیلی خسته شده بود، یه ماشین اومد دست تکون داد و گفت مامان مسافر داره ، بیا ما هم با همین بریم _ازبس دیرم شده بود حواسم نبود که شیشه این ماشین دودی هست کمی راه اومدیم متوجه شدم شیشه ماشین دودی هست . یکم هم که گذشت به پسرم یواش گفتم نکنه این جلویی مسافر نباشه و اینا با هم دوست باشند. پسرم گفت نه مامان ، در همین حین چشم راننده جوان از آینه ماشین به چشمم افتاد ، انگار تیری از چشماش به سمت من پرت شد، ترس برم داشت ، یه دقیقه ای از این ماجرا نگذشته بود که دیدیم اون اقایی که ما فکر می کردیم مسافره ،از خواب بیدار شد و دیدیم مسافر نیست و اینا با هم دوست هستند. _ از اینجا به بعد نفس داشت تو سینه من حبس می شد، خدایا چکار کنم ، پسرم هم وقتی اینطوری دید ترسیده بود . دیگه راننده هر دم از آینه منو نگاه می کرد و اهنگ شادی گذاشت 😨😨 تو دلم غوغایی بود تمام کارهایی که قرار بود اتفاق بیفته مثل برق از ذهنم عبور می کرد، دیگه حتی جرات نمی کردیم من و پسرم با هم حرف بزنیم می ترسیدیم بفهمن ما چیزی فهمیدیم ، یه لحظه به ذهنم اومد که به گوشی پسرم که کنارم بود پیامک بدم ، و حرفامو اینطوری بهش بگم (هر دومون موبایل ساده داشتیم) _حالا یه جوری زیر چادرم پیام میدم که راننده متوجه نشده ، خلاصه تو پیامک پسرم دیدم که نوشته مامان نکنه مارا بکشن ،نکنه ترا بکشن و منو هم با خودشون ببرن😧 از پیامک پسرم اشکم در اومد ،ولی کنترل کردم. یهو به ذهنم رسید که اخوند محله مادرم اینا گفته بود که هرکس هر جا در مانده شد امام علی ع را صدا بزنه ،مولا بدادش می رسه _دیگه مرگ و دریدن عفت خودم را جلو چشام می دیدم یهویی سه بار تو دلم صدا زدم یا امیرالمومنین به فریادم برس. تا مولای یتیمان را صدا زدم ،یه فکری به سرعت در ذهنم اومد به پسرم پیامک دادم که من از الکی می گم گوشیم تو مغازه اونجا جا مونده(چون زیاد از اونجا دور نشده بودیم و راننده هی می گفت این خیابون شلوغ هست باید از راه دیگری برویم و کاملا مشخص بود که فکر پلیدی دارند ) خنده قهقه اونها حال اذم را بدتر می کرد _ پسرم پیامکم راخوند گفت مامان یعنی می شه گفتم اره _من گوشیمو خاموش می کنم ومی ذارم تو کیفم و هی الکی می گم گوشیم نیست هنوز راننده به بیراهه نیوفتاده بود که با صدایی که راننده هم بشنوه گفتم پس گوشیم کو؟!! اقا واایستا گوشیم نیست ،ضبط را کم کرد گفت یعنی چه خانم خوب نگاه کن گفتم نه تو همون مغازه جا گذاشتم می شه دور بزنی برم بر دارم یه نگاه کرد گفت باشه ولی ادرس بده رفیقم میره میگیره لازم نیست شما پیاده شین تا رسیدیم سر جای اولمون ،تا دوستش درا باز کرد منم در عقب را باز کردم و پسرم را پرت کردم بیرون وخودم هم دنبالش پرت شدم. راننده اومد منو بزور تو ماشین بندازه که با سرو صدام مردم نزدیک شدن و راننده با پسترین حرف به من دور شد _ وقتی از ماشین پایین اومدیم، هم من هم پسرم از ترس می لرزیدیم ، یه اقای مسنی که وضعیت مارا دید زنگ زد تاکسی تلفنی و کرایه مارا حساب کرد و مارا سوار ماشین کرد که مارا تا دم در خونمون بیاره من اون شب خودم به عینه کمک امیر المومنین اسد الله غالب را دیدم _😔 @shamimerezvan @azkarerouzaneh 😔😭 عین داستان از زبان نقل کننده👇 من یه خانوم سی و هفت ساله هستم ساکن تهران ،،،در دی ماه سال نود بود که یک روز باید به بازار موبایل تهران می رفتم ، و بخاطر شرایطی که داشتم و یک بچه کوچک داشتم و همسرم هم دیر می اومد مجبور شدم خودم برم_ خلاصه یه بعد از ظهر دی ماه سال نود، بچه کوچیکم را پیش همسایه گذاشتم و با پسرم که دوازده سال بیشتر نداشت از غرب تهران راهیه بازار موبایل شدم، و مسیر هم شلوغ و خیلی هم دور بود ، _وقتی رسیدیم بازار ساعت چهار بود منم می خواستم از نمایندگی سامسونگ موبایل بخرم ، که دیدم رو شیشه نوشته که امروز ساعت پنج باز می شود. _این همه راه اومده بودم گفتم این یه ساعت هم می مونم ،خلاصه تا گوشی مویایل
را تحویل گرفتیم ساعت شد هفت شب و تا بیاییم سر ایستگاه که بریم منزل ، که دیدم ساعت هشت شده. _همین موقع همسرم زنگ زد و فهمید هنوز نرفتم خونه گفت الان که دیر وقته دیگه تاکسی اون خط نیست ، وتاکید کرد یکم موندید اگر تاکسی نبود یه ماشین مطمئن بشینید و زود برید ،منم گفتم چشم آقا ، نگران نباش _ولی خودم هم خیلی نگران بودم ، ساعت نه وخرده ای شد و تاکسی نبود که نبود ، به پسرم گفتم باید با همین ماشین شخصی ها بریم، طفلک که خیلی خسته شده بود، یه ماشین اومد دست تکون داد و گفت مامان مسافر داره ، بیا ما هم با همین بریم _ازبس دیرم شده بود حواسم نبود که شیشه این ماشین دودی هست کمی راه اومدیم متوجه شدم شیشه ماشین دودی هست . یکم هم که گذشت به پسرم یواش گفتم نکنه این جلویی مسافر نباشه و اینا با هم دوست باشند. پسرم گفت نه مامان ، در همین حین چشم راننده جوان از آینه ماشین به چشمم افتاد ، انگار تیری از چشماش به سمت من پرت شد، ترس برم داشت ، یه دقیقه ای از این ماجرا نگذشته بود که دیدیم اون اقایی که ما فکر می کردیم مسافره ،از خواب بیدار شد و دیدیم مسافر نیست و اینا با هم دوست هستند. _ از اینجا به بعد نفس داشت تو سینه من حبس می شد، خدایا چکار کنم ، پسرم هم وقتی اینطوری دید ترسیده بود . دیگه راننده هر دم از آینه منو نگاه می کرد و اهنگ شادی گذاشت 😨😨 تو دلم غوغایی بود تمام کارهایی که قرار بود اتفاق بیفته مثل برق از ذهنم عبور می کرد، دیگه حتی جرات نمی کردیم من و پسرم با هم حرف بزنیم می ترسیدیم بفهمن ما چیزی فهمیدیم ، یه لحظه به ذهنم اومد که به گوشی پسرم که کنارم بود پیامک بدم ، و حرفامو اینطوری بهش بگم (هر دومون موبایل ساده داشتیم) _حالا یه جوری زیر چادرم پیام میدم که راننده متوجه نشده ، خلاصه تو پیامک پسرم دیدم که نوشته مامان نکنه مارا بکشن ،نکنه ترا بکشن و منو هم با خودشون ببرن😧 از پیامک پسرم اشکم در اومد ،ولی کنترل کردم. یهو به ذهنم رسید که اخوند محله مادرم اینا گفته بود که هرکس هر جا در مانده شد امام علی ع را صدا بزنه ،مولا بدادش می رسه _دیگه مرگ و دریدن عفت خودم را جلو چشام می دیدم یهویی سه بار تو دلم صدا زدم یا امیرالمومنین به فریادم برس. تا مولای یتیمان را صدا زدم ،یه فکری به سرعت در ذهنم اومد به پسرم پیامک دادم که من از الکی می گم گوشیم تو مغازه اونجا جا مونده(چون زیاد از اونجا دور نشده بودیم و راننده هی می گفت این خیابون شلوغ هست باید از راه دیگری برویم و کاملا مشخص بود که فکر پلیدی دارند ) خنده قهقه اونها حال اذم را بدتر می کرد _ پسرم پیامکم راخوند گفت مامان یعنی می شه گفتم اره _من گوشیمو خاموش می کنم ومی ذارم تو کیفم و هی الکی می گم گوشیم نیست هنوز راننده به بیراهه نیوفتاده بود که با صدایی که راننده هم بشنوه گفتم پس گوشیم کو؟!! اقا واایستا گوشیم نیست ،ضبط را کم کرد گفت یعنی چه خانم خوب نگاه کن گفتم نه تو همون مغازه جا گذاشتم می شه دور بزنی برم بر دارم یه نگاه کرد گفت باشه ولی ادرس بده رفیقم میره میگیره لازم نیست شما پیاده شین تا رسیدیم سر جای اولمون ،تا دوستش درا باز کرد منم در عقب را باز کردم و پسرم را پرت کردم بیرون وخودم هم دنبالش پرت شدم. راننده اومد منو بزور تو ماشین بندازه که با سرو صدام مردم نزدیک شدن و راننده با پسترین حرف به من دور شد _ وقتی از ماشین پایین اومدیم، هم من هم پسرم از ترس می لرزیدیم ، یه اقای مسنی که وضعیت مارا دید زنگ زد تاکسی تلفنی و کرایه مارا حساب کرد و مارا سوار ماشین کرد که مارا تا دم در خونمون بیاره من اون شب خودم به عینه کمک امیر المومنین اسد الله غالب را دیدم _😔 @tafakornab @shamimrezvan
✍ آیا مے دانید کسانی ڪه زیاد خرما میخورند تمام دردهاے درونی آنها شفا یافته و دیگر به دارو احتیاج پیدا نخواهند کرد... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
همه مان بدونِ استثنا داریم پیر می شویم و به سمتِ پایانِ خودمان می رویم . حواسمان اما نیست ! دل می شکنیم ، قضاوت می کنیم ، عذابِ جانِ هم می شویم و خودمان و دیگران را برایِ بیهوده ترین مسايل و چیزها می رنجانیم مایی که قرار نیست بمانیم ، مایی که به جرمِ میوه ی ممنوعه ای که نباید می خوردیم ، تبعیدمان کردند ، از جایی که ندیده ایم ، به جایی که نخواهیم ماند ، و در زمانی که نمی دانیم ! کاش کمی بیشتر حواسمان به هم باشد ما اینجا به غیر از خودمان ، و خدایِ نادیده ی خودمان ؛ هیچکس را نداریم ... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌸✨ اگر به شغل زراعت یا تجارت مشغولند به اسم مبارک 《اَلنّافِع》 مداومت ورزند تا در معاملات سود فراوان نصیبشان شود✨ 📚 حر الغرائب ۱۳۹ ڪلیڪ ڪنید↩️
🍃🍂 رونق در تجارت 🍃🍂 🖊 هر که خواهد در تجارت سود بسیار برد هر روز بگوید 🔺 👈(آخر آیه۲۹فاطر) 📚کونوزالاسرارح۱ص۳۶۷ ڪلیڪ ↩️
(کیف پول) 🌸✨هر ڪس از اهل بازار سوره مبارڪہ حجر را با نیت خالص بنویسد و در ڪیسہ خود نهد مال او بسیار شود و از پول خالے نگردد✨ 📚خواص الآیات ۹۸ ڪلیڪ ڪنید↩️
🌸✨آیت‌اللّه بهجت؛ براے ابطال سحر و مشڪلاتش چنین ڪن↯ ‌⇦ صـدقہ بده ⇦ زیاد تڪرار ڪن 《لا حول و لا قوة الا بالله》➣ 📚 پ و پ بهجت، ص ۹۰ ڪلیڪ ڪنید↩️
🌟 🌙 آیت‌اللّه بهجت ره؛👇👇 براے رفع هر گرفتارے و گره ڪورے، ذڪر ✨《حدیث ڪَساء》 و《دعای یستشیر》✨ را خالصانہ بخوان 📚 به نقل از حجت‌الاسلام‌و‌المسلمین حیدری
🍃🍂 محافظت در خواب 🍃🍂 🖊 هرڪس سوره توحید را قبل از خواب بخواند خداوند متعال پنجاه هزار فرشته را نگهبان بگمارد تا او را در آن شب حفظ ڪند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃❤️🍃 شب ها در خانه خدا را بکوب و دلت را به او بسپار تنها جایی است که " ساعت کاری " ندارد و ورود برای عموم آزاد است " شبتون پراز نورخداوند یکتا " 🍃❤️🍃 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🍃🍂🌷🌷🍃🍂🌷🌷 🌹 چهارشنبه 1397/11/24 🌸✨ مطابق 📮 چهارشنبه 🌺 چهارشنبه 24 بهمن ماه ۹۷ 🌺 13 فوریه ۲۰۱۹ 🌺 7 جمادی الثانی ۱۴۴۰ 🌹این چهارشنبه قمر در برج ثور واقع است. 🌹امروز از نظر امام جعفر صادق ع خوب است . 🔺ذات الکرسی: عمود 13:32 🍀دعا در زمان ذات الکرسی مستجاب است. 🔴ساعت ذات الکرسی مربوط به روز میباشد 🌹 روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به حضرت امام موسی کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام و امام جواد علیه السلام. 🌟بسم الله الرحمن الرحیم🌟 ✨اللّهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَ الفَرَجَ یا رَبَّ الفَتحِ وَ الفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ عَجِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ یا فَتّاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَ الفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً وَ مَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ.✨ ☀️با این دعا روز خود را شروع کنید که باعث مبارکی کارهایتان در روز بشود. 🌺دعای طول عمر اهتمام و مداومت در دعا براي حضرت قائم و تعجيل فرج و ظهور شريفش، مايه طول عمر، و نيز ساير آثار و فوايد صله رحم است. ان شاالله تعالي و دليل بر اين معني بطور خصوص روايتي است كه در فضيلت دعاي منصوصي آمده، و آن اينكه: در مكارم الأخلاق مروي است كه هر كه اين دعا را پس از هر نماز واجب بخواند و بر آن مواظبت كند آنقدر زنده خواهد ماند كه از زندگاني سير و ملول شود و به ديدار مولي صاحب الزمان "عجل الله فرجه" مشرف گردد.دعا چنين است : 💥" اَلّٰلهُمَ صَلُّ عَليٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ محمَّدٍ ، اَلّٰلهُمَ اِنَّ رَسُولَكَ الصّادقُ المُصَدَّقُ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قالَ: .اِنَّكَ قُلتَ: مٰا تَرَدَّدْتُ في شَيءٍ اِنَا فٰاعِلُهُ كَتَرَدُّدي في قَبْضِ رُوحِ عَبْدِيَ الْمُؤمِنِ يَكْرَهُ الْمَوْتَ وَ اَنَا أكْرَهُ مَسٰاءَتَهُ اَلّٰلهُمَ فَصَلِّ عَليٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ محمَّدٍ وَ عَجِّلْ لِإوْلِيٰائكَ الفَرَجَ وَ الْنَصْرَ وَ الْعٰافِيَةَ وَ لاٰ تُسُؤْني في نَفسي وَ لا في فُلاٰنٍ "💥 به جاي كلمه فلان نام هركس را بخواهد مي برد. 🌺سوره بعد از نماز صبح ۱۰ بار سوره قدر، ۱۱بار سوره مبارکه توحیدو سوره یس 🌺بعد از نماز ظهر سوره نبأ 🌺بعد از نماز عصر سوره والعصر 🌺بعد از نماز مغرب حشر 🌺بعد از نماز عشا واقعه 🌺زیارت های امروز : حضرت امام موسی کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام و امام جواد علیه السلام . 🌺نمازها: نماز حضرت امام موسی کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام و امام جواد علیه السلام. 🌺صلوات ها: صلوات خاصه حضرت امام موسی کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام و امام جواد علیه السلام 🌺سوره امروز: 🍂سوره تکاثر است که باعث قدرت زیادی در جلب مال دارد. در چهارشنبه چهل مرتبه خوانده شود یکجا و بدون کلام در میانش 🍂 سوره فیل در چهارشنبه باعث دفع شرّها خواهد شد. 🌺این روز، روز مبارکی ست برای امور زیر: 🍃طلب حاجت 🍃امور خیریه 🌺اصلاح مو(سر و صورت) در این روز ماه قمری خوب است . 🌺برای گرفتن ناخن روز مناسب و خوبی نیست. 🌺امروز برای نوره کشیدن مناسب است. 🌺حجامت کردن، در این روز ماه قمری خوب نیست... ✴️️ وقت در روز چهارشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب واز ساعت ۱۰ صبح تا ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا آخر وقت عشا(خوابیدن) 🌺 برای بریدن، دوختن ، خریدن و پوشیدن روز مناسبی است. ❣️ذکر‌روزچهارشنبه:یاحی یاقیوم ۱۰۰ مرتبه ❣️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه یامتعال (باعث عزت در دین میگردد) 📚منابع 📕حلیة المتقین 📗مجموعه تقویم های نجومی معتبر 📘مفاتیح الجنان 📒بحارالانوار 📔سایت ژیو فیزیک دانشگاه تهران 📓 مصابیح الجنان 📕تقویم نجومي اسلامی 💫💫💫💫💫💫💫 http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 👆👆‌
صبح را آغاز می کنیم با نام دوست جنبش عالم همه با یاد اوست آن خدایی که عشق را در ما نهاد مهر و محبت هرچه زیبایی در اوست 🍀بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم🍀 🍃الهی به امیدتو🍃
امروزمون رو شروع می کنیم با ذکر صلوات برمحمد و آل محمد(ص) 🌸 اللهم 🕊 صَل 🌸 عَلی 🕊 محمد 🌸 وآل محمد 🕊 و عجل فرجهم
سلام امام مهربانم✋🌸 مهدیا منتظرانت همه در تاب و تبند همه ی اهل جهان جمله گرفتار شبند چو بیایی غم و ظلمت برود از عالم شاد گردد دل آنان که گرفتار غمند .. 💚اللهم عجل لولیک الفرج💚
#آیه_روز 👆 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز #چهارشنبه 24 بهمن ماه 1397 🌞اذان صبح: 05:29 ☀️طلوع آفتاب: 06:54 🌝اذان ظهر: 12:19 🌑غروب آفتاب: 17:44 🌖اذان مغرب: 18:03 🌓نیمه شب شرعی: 23:37 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌺 #ذکرروز چهارشنبه ۱۰۰ مرتبه 🌼اى زنده ، اى پاينده 🌺يــا حــيُّ يــا قَــيّــوم 🌼این ذکر موجب عزت دائمی میشود #نماز_روز۴شنبہ ✍هرڪس این نماز راروز4شنبه بخواندخداوندتوبه اورا ازهرگناهےباشد مے‌پذیرد4رکعتست درهر رکعت بعدازحمد1توحیدو1قدر 📚مفاتیح الجنان @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌹*«بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ»*🌹 📖 ─ঊঈ*موضوع*ঊঈ─ ✍🏻 *ﺣﻜﻤﺖ ﺧﺸﻢ* 📋 *«بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ* *وَلَمَّا سَكَتَ عَن مُّوسَى الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْوَاحَ وَفِي نُسْخَتِهَا هُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِينَ هُمْ لِرَبِّهِمْ يَرْهَبُونَ* ┄┉┉❈۩( *الأعراف*/ *١۵٤*)۩❈┉┉┄ ﻭﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺧﺸﻢ ﻣﻮﺳﻲ ﻓﺮﻭ ﻧﺸﺴﺖ ، ﺍﻟﻮﺍﺡ ﺭﺍ ﺑﺮﮔﺮﻓﺖ ، ﻭ ﺩﺭ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﻳﺶ ﺑﺮﺍﻱ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ [ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺑﺎﻓﺮﻣﺎﻥ ﻫﺎﻱ] ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺷﺎﻥ ﻣﻰ ﺗﺮﺳﻨﺪ ، ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻭﺭﺣﻤﺖ ﺑﻮﺩ ┄┅••❀℘۪۪۪۪۪ٕ۪ۡ۟͝❀۪۪۪ٞٞٞ͜͡ *تفسیرمہر* ۪۪۪۪۪ٕ۪۪ٜ۪ٜۡ۟͜͝❀ـ۪۪ٞٞٞ͜͡℘❀••┅┄ 📌ﺁﻳﻪ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﺪ «ﺧﺸﻢ ﺍﺯ ﻣﻮﺳﻲ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ.» ﻭ ﻧﻤﻲ ﮔﻮﻳﺪ ﻛﻪ «ﻣﻮﺳﻲ ﺍﺯ ﺧﺸﻢ ﺩﺳﺖ ﻛﺸﻴﺪ». ﺍﻳﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﺧﺸﻢ ﺑﺮ ﻣﻮﺳﻲ ﻣﺴﻠّﻂ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺷﺎﻳﺪ ﻫﻢ ﻧﻮﻋﻲ ﻋﺬﺭ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻮﺳﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎم ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﻳﺎ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﺪ: ﺍﮔﺮ ﻣﻮﺳﻲ ﺻﻔﺤﻪ ﻫﺎﻱ ﺗﻮﺭﺍﺕ ﺭﺍ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ، ﺗﻘﺼﻴﺮﻱ ﻧﺪﺍﺷﺖ؛ ﭼﻮﻥ ﺧﺸﻢ ﺑﺮ ﺍﻭ ﻣﺴﻠﻂ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﻛﻪ ﺧﺸﻢ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ، ﻣﻮﺳﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎم ﺳﺮﺍﻍ ﺻﻔﺤﻪ ﻫﺎﻱ ﺗﻮﺭﺍﺕ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ. 📌ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻗﺮﺁﻥ ﻛﺮﻳﻢ ﻭ ﺗﻮﺭﺍﺕ، ﺗﻌﺒﻴﺮ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻭ ﺭﺣﻤﺖ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺁﺭﻱ؛ ﻗﻮﺍﻧﻴﻦ ﻭ ﻛﺘﺎﺏ ﻫﺎﻱ ﺁﺳﻤﺎﻧﻲ، ﺭﺍﻩ ﻧﻤﺎﻱ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﻛﻤﺎﻝ، ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺭﺣﻤﺖ ﻭ ﻋﻄﻮﻓﺖ ﺍﻟﻬﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ. 📌ﺗﺮﺱ ﻭ ﭘﺮﻫﻴﺰ ﺍﺯ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺯﻣﻴﻨﻪ ﺳﺎﺯ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺭﺣﻤﺖ ﻭ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻛﺘﺎﺏ ﺁﺳﻤﺎﻧﻲ ﺍﺳﺖ، ﺍﮔﺮ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﻮﺭﺍﺕ ﺍﻟﻬﻲ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﻛﻨﺪ، ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﻋﺬﺍﺏ ﺍﻟﻬﻲ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﺍﺯ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻭ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﻋﻤﻞ ﺑﻪ ﻛﺘﺎﺏ ﻫﺎﻱ ﺁﺳﻤﺎﻧﻲ ﻣﺤﺮﻭم ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ. 💠 *ﭘﻴﺎم ﻫﺎ*:👇🏻 📌ﺗﻮﺭﺍﺕ ﻭﺍﻗﻌﻲ، ﻣﺎﻳﻪ ﻱ ﺭﺣﻤﺖ ﻭ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻣﺮﺩم ﺑﻮﺩ. 📌ﺍﺯ ﻧﺎﻓﺮﻣﺎﻧﻲ ﺧﺪﺍ ﺑﻬﺮﺍﺳﻴﺪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻭ ﺭﺣﻤﺖ ﺍﻟﻬﻲ ﺑﻬﺮﻩ ﻣﻨﺪ ﺷﻮﻳﺪ. 📌ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺧﺸﻢ ﺷﻤﺎ ﻓﺮﻭ ﻧﺸﺴﺖ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﻗﺒﻠﻲ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﻛﺘﺎﺏ ﺍﻟﻬﻲ ﺑﺮﻭﻳﺪ ✨🌺✨🌺✨🌺 ✋🏻هرروزبه رسم ادب🏻 *اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائڪَ عَلَیْڪَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِڪُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعلے اولاد الحسين وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ* 🌘🌗🌖🌕🌔🌓 🗓امروز:چهارشنبہ 🗓٢٤/بهمن ماه/١٣٩٧/١١ 🗓٠٧/جمادی الثاني/١٤٤٠/٠٦ 2019/02/Feb/13🗓 🌺⚜🌺⚜🌺⚜ 🌹👈ذڪــــــــــرروز *یاحَیُّ یاقَیّوم*«💯مرتبه» ای زنده،ای پاینده 🌺⚜🌺⚜🌺⚜ ┄┅••❀℘۪۪۪۪۪ٕ۪ۡ۟͝❀۪۪۪ٞٞٞ͜͡ـ *حدیث روز۪۪۪۪۪ٕ۪۪ٜ۪ٜۡ۟͜͝* ❀ـ۪۪ٞٞٞ͜͡℘❀••┅┄ 💠 *قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله:* اَلا اِنَّ خَيرَ الرِّجالِ مَن كانَ بَطى ءَ الغَضَبِ سَريعَ الرِّضا؛ 🍃🌺🍃 بدانيد كه بهترين انسان ها كسانى هستند كه دير به خشم آيند و زود راضى شوند. 📚✍🏻نهج الفصاحه، ح469 💫🌺💫🌺💫🌺 *اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ اَعْدٰاءَهُمْ أجمعين* 💫🌺💫🌺💫🌺 ✋🏻🏻 " *اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ* "   🍂🍂 " خداوندا به شماره آنچه که علم تو به آن احاطه دارد بر فاطمه و پدر و همسر و فرزندان او درود فرست." ➖➖➖➖➖➖ أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ 💫💫💫💫💫💫💫 http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبحانه نخوردن باعث حمله قلبی میشود !💔 صبحانه نخوردن خطر حمله قلبی را تا 27 درصد افزایش میدهد، اگه عجله دارید حداقل 1 لیوان آبمیوه طبیعی رو به عنوان صبحانه بخورید بفرمایید املت راکچری😋