eitaa logo
درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
25.7هزار دنبال‌کننده
33.3هزار عکس
18.2هزار ویدیو
224 فایل
کانالی جهت آگاهی ازمفاهیم قرآن وذکر وحدیث کانال دوم مون(داستانهای آموزنده بهلول عاقل) http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 🍃 ✨ختـم سـوره مبارکه 🌷🍃اگر کسی را سحر کرده باشند روز یکشنبه این سوره را با زعفران بنویسد و روی آن آب بریزد و بنوشد دفع شود 🍃 ان شاء الله🌸 📚تفسیر زواره؛حاشیه http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشا⬆️⬆️⬆️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تزریق انرژی مثبت➕ تکرار کنیم🌷 امروز با ناب‌ترین نیت‌ها در جهت والاترین خیر و صلاح همه کار میکنم و ایمان دارم خدا در هر لحظه پشتیبان و بهترین یار من است خدایا سپاسگزارم❣ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
درهای بسته زندگی را باز کنید. 🚪 درهای بسته عبارتند از : 🔹 نمی‌توانم این کار را انجام دهم. 🔸 برای انجام این کار پیر شده ام. 🔹 مشغله‌ام خیلی زیاد است. 🔸 اطلاع کافی در این باره ندارم و مرا جدی نمی‌گیرند و غیره! 🌺 این موانع و بهانه‌ها را کنار بگذارید؛ تلاش خود را چندین برابر کنید ، و از وقت خود حداکثر استفاده را ببريد تا زندگی عادی و روزمره خود را دگرگون کنید؛ اگر بخواهید، هر دری را باز خواهید کرد! http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡ از نویسنده گیلانی زهرا اسعد دوست ✍رمان  : ❤️وقتی با سکوتم مواجهه شد از نفسش کمک گرفت..نفسی عمیق و پر صدا:(من همه چیز رو میدونم و اینجام تا کمکت کنم..) اما من تقاضایی برای کمک نداشتم. پس ایستادم. و آماده رفتن:(من احتیاجی به کمکتون ندارم). در سکوت نگاهم کرد. سری تکان داد و لبانش را جمع کرد:( شک دارم..البته راجع به شما.. اماااا.. در مورد اون زن نه.. مطمئنم که نیاز به کمک داره.) جسارتش عصبیم میکرد..(بلند شو و از خونه ی من برو بیرون..) ایستاد و دستی به کت و شلوار سرمه ایی رنگش کشید:(در مورد مهمون نوازی ایرانی ها افسانه های عجیب غریبی شنیده بودم.. اما انگار فقط در حد همون افسانه ست..) عثمان لیوان به دست رسید ( چیزی شده؟؟) این مرد قبل از یک روانشناس، دیوانه ایی عصبی کننده بود.. دندانهایم روی هم دیگر ساییده میشد… به سمتم آمد. درست رو به رویم ایستاد و در چشمانم خیره شد:(عثمان.. من که میگم فکر ازدواجو از سرت بیرون کن..ایشون بیشتر از مادرشون احتیاج به کمک دارن..) صدای اعتراض عثمان بلند شد:( یان، ساکت شو) گرمای عجیبی در سرم احساس میکردم. دلم فریاد میخواست و یک سیلی محکم. نفسهایم تند و بی نظم شده بود. با صدایی خفه به سمتش هجوم برم:( گورتو از خونه ی من گم کن بیرون.. عوضی..) لبخندهایش پنجه میکشید بر صورتم. دستانش را به نشانه ی تسلیم بالا برد: ( آرووم..مودب باش دخترِ ایرانی.. ) چقدر از این نسبت متنفر بودم. فریاد کشیدم:( من ایرانی نیستم ). با ابروهایی بالا رفته به عثمان نگاه کرد:( عه.. مگه نگفتی عاشق یه دختر ایرانی شدی..؟ ) عثمان دست پاچه و عصبی لیوان را روی اپن گذاشت و به سمت یان آمد:(ببند دهنتو.. بیا بریم بیرن.. ) و او را به سمت در هل داد… دوست داشتم با دو دستم گلوی عثمان را فشار دهم.. او پست تر از چیزی بود که فکرش را میکردم. یان در حین خروج زورکی ایستاد:(سارا..اگه اون زن در حد یه انسان برات مهمه.. ببرش ایران.. راستی این کارتمه.. هر کمکی از دستم بربیاد برات انجام میدم..). و کارت را روی میز گذاشت. این مرد واقعا دیوانه بود. عثمان به ضرب از خانه بیرونش کرد.. در را بست و به سمتم آمد.. سرش پایین بود و صدایش ضعیف:( سارا.. من عذر..) عصبی بودم آنقدر زیاد که ضربان قلبم را به بلندی و وضوح میشنیدم:(گمشو بیرون..) دیگر نمیخواستم ببینمش..هیچ وقت.. دستی به صورتش کشید و از خانه خارج شد. کلافه به سمت حمام رفتم… آب سرد را باز کردم و با لباسهایم، در مسیر دوش ایستادم. آنقدر آتش در جانم بود که این سرما به استخوانم نمیرسید.. سرگردان و عصبی به سمت اتاق مادر رفتم. روی سجاده نشسته بود و زل زده به قاب عکسِ من و دانیال، چیزی زیر لب زمزمه میکرد.. رو به رویش نشستم. هیچ وقت به مادری قبولش نداشتم. اما یک انسان چطور؟؟ من از ایران میترسیدم.. ترسی آمیخته با نفرت.. آن روانشناس دیوانه چه میگفت؟؟ ایران کجایِ نقشه ی زندگیم بود؟؟ اما.. دلم به حالِ این زن میسوخت.. زنی که تک فرزنده والدینش بود و از ترسِ ناپدید شدن منو دانیال توسط شوهرش، نتوانست حتی در مجلسِ ترحیم پدرو مادرش شرکت کند.. یان راست میگفت، در حد یک انسان باید برایش دل میسوزاندم.. خیره به چشمانش پرسیدم:( دوست داری بری ایران.. ؟؟) حوضچه ی صورتش پر از اشک شد. این زن به چه چیزی در آن خاک دلبسته بود؟؟ پریشان و گیج از خانه بیرون زدم. شب بود و تاریک.. دوست داشتم به جایی برم تا دیوانگی کنم. وارد اولین کلوپ شبانه شدم. مشروب.. شاید آرامم میکرد.. همیشه آرامم کرده بود و من باز همان انتظار را داشتم.. خوردم اما جز منگی و تجدید خاطرات چیزی عایدم نشد. تهوع و درد به معده ام لگد میزدند. دومین پیک را طلب کردم که دستی مردانه مانعم شد:(شنیدم مسلمونا از این چیزا نمیخورن.. عثمان هم هیچ وقت نمیخوره..) سر چرخاندم. همان روانشناس کت و شلوار پوش امروز بود:(من مسلمون نیستم). ابرویی بالا انداخت و سر تکان داد:(اگه قصد کتک کاری نداری.. بشینم) در سکوت به درد بی امان معده ام فکر میکردم. صندلی گرد کناریم را کشید و رویش نشست. ساعت مچی مردانه و فلزی اش با آن صفحه ی بزرگ و پر عدد، نظرم را جلب کرد. گیلاس را از جلویم برداشت:( من زیاد با این چیزاموافق نیستم.. بیشتر از آرامش، تداعی میکنه، مشکلاتتو.. دختر ایرونی..) نمیداستم که چه اصراری به ایرانی خواندنم داشت. حواسم جمع نبود و حضورش در آن زمان درست در کنارم سوالی، بی جواب! ♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡
🌷 ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام و روز جوان بر شما مبارک باد🌷 🌺🍃 🌹امیرالمؤمنین علیه السلام : 🚴جوانی ات را قبل از پیری قدر بدان. 📚فهرست غرر/ص170 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✅پرسش: خواندن نماز با بدني که نجس است و ما نسيان (فراموشی) به نجاست داريم چه حکمي داريم مرجع رهبري 🌺پاسخ: سلام اگر بدن نجس باشد ونجاست را فراموش کنید ونماز بخوانید نماز باطل است لطفا حداقل به یک نفر بفرستین👇 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ ✨وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ ✨وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ ✨وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ ﴿۲۴﴾ ✨اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد ✨چون خدا و پيامبر شما را به ✨چيزى فرا خواندند كه به شما ✨حيات مى ‏بخشد آنان را اجابت كنيد ✨و بدانيد كه خدا ميان آدمى ✨و دلش حايل مى‏ گردد و هم ✨در نزد او محشور خواهيد شد (۲۴) 📚سوره مبارکه الأنفال ✍آیه۲۴ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🍃🍂 جهت مطیع کردن همسر 🍂🍃 🌸🍃 برای دفع آزار و اذيت و شر دشمن وبراي مطيع شدن همسر و شريك زندگی ۱۶۱ مرتبه ⇚ « يا مانع »🔺 📚 مجموعه اذكار و ادعيه ڪـلیـڪ ڪنـیـد ↩️ http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشا⬆️⬆️⬆️
🍃🍂بستن زبان و ایجاد عشق🍃🍂 ✍🏼 به جهت بستن زبان مطلوب و ایجاد عشق در او آیه ۶ سوره حشر را با توجه با خدا و معنی و خالصانه با وضو و دل پاک (ترجیحا در برابرش) ۵ بار بخواند به جانبش بدمد در امر حلال ان‌شاءالله نتیجه حاصل شود🔺 📚 اسرار المقاصد ص ۲۷۸ ڪـلیـڪ ڪنـیـد👇 http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشا⬆️⬆️⬆️
هدایت شده از خانواده بهشتی
💞 🌟حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) می فرمایند: اگر نسبت به کسی محبتی داريد، آن را آشكار کنید زیرا اظهار دوستی نیمی از خردمندی به‌شمار می‌آید. بنابراین زن و شوهر باید عواطف خود را در خصوص هم علنی سازند و در اين مورد از خجالت و شرمساری اجتناب نمايند. 📚 اعيان الشيعه، ج 4، ص 19 @zendegiasheghaneh @shamimrezvan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به شایستگی حضرت علی_اکبر (ع) برای خلافت 🔰 روزی معاویه بن ابی سفیان به اطرافیان و هم نشینان خود گفت: به نظر شما سزاوارترین و شایسته ترین فرد امت به امر خلافت کیست؟ 🔰اطرافیان گفتند: جز تو کسی را سزاوارتر به امر خلافت نمی شناسیم! 💢 معاویه گفت: این چنین نیست، شایسته ترین افراد برای امر حکومت فرزند امام حسین  علیه‏السلام  است که جدش رسول خدا(ص) است و در شجاعت بنی هاشم سخاوت بنی امیه و زیبایی قبیله ثقیف را در خود جمع کرده است.. 📚 الارشاد، ص ۴۵۸