فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💛بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ💛
🧡الهی به امید تو🧡
هشتمین روز پاییز را آغاز میکنیم
روزی که با نام و یاد تو باشد
سراسر شادی است
سراسر عشق ومهربانی
و سراسر خیر و برکت است
خدایا شکر ...💛🧡
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁روز پاییزی شما عزیزان
پر نور با ذکر شریف ✨
صلوات بر حضرت محمد(ص)
و خاندان پاک و مطهرش 🍁
🍁الّلهُمَّ
🧡صلّ
🍁علْی
🧡محَمَّد
🍁وآلَ
🧡محَمَّدٍ
🍁وعَجِّل
🧡 فرَجَهُم
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
سلام ای گل غایب🌼
آبها نام تو را زمزمه می كنند
درختها به احترام تو سبز میشوند
نسیم دعای عهد را
در گوش سروها میخواند
شكفتن گل رویت بهترین هدیه
برای منتظران است
🌻اللهم عجل لولیک الفرج🌻
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💛 به رسم ادب روزمونو با سلام
🧡 بـر سرور و سـالار شهیدان
💛 آقا اباعبدالله شروع میکنیم
🧡 اَلسلامُ علی الحُسین
💛وعلی علی بن الحُسین
🧡 وَعلی اُولاد الـحسین
💛 وعَلی اصحاب الحسین
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#آیه_روز☝️#تقوای_الهی #سخن_حق
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #سه_شنبه ٨ مهر ماه ١٣٩٩
🌞اذان صبح: ٠۴.٣۴
☀️طلوع آفتاب: ٠۵.۵٨
🌝اذان ظهر: ١١.۵۵
🌑غروب آفتاب: ١٧.۵١
🌖اذان مغرب: ١٨.٠٩
🌓نیمه شب شرعی: ٢٣.١٣
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
🌹 امام علی علیه السلام
#دوستی_مابادوستی_دشمن_مادریک_دل_نمی_گنجد
#ذکرروز "سه شنبه"﷽"
"۱۰۰مرتبه"
✨یا ارحم الراحمین✨
✨ای مهربان ترین مهربانان✨
🌙دیگرگناه نمی کنم #آقابیا🌙
#اللهم_عجل_الوليك_الفرج🌻
#نماز_سه_شنبه
✅هرکس نمــازسهشنبه را
بخواندبرایش هزاران شهرازطلا
دربهشت بسازند↯
دورکعت؛
درهر رکعت بعدازحمدیک بارسوره
تین توحیدفلق ناس
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#پیام_سلامتی
✅چند وعدهی مناسب برای یک صبحانه مقوی و کامل :👌🏻
▫️یه کاسه عدسی با نان سبوس دار
▫️دوعدد تخم مرغ عسلی با نان سنگک
▫️کره بادام زمینی و عسل با نان
▫️املت کم چرب با نان سبوس
▫️پنیر و گردو با نان سبوس
+ در انتخاب وعدهی صبحانه حتما دقت کنید و سرسری این وعدهی مهم را به سر انجام نرسانید.
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_دعا☝️
🌙دعای هر روز ماه صفر☝️🌙
🌼اگر کسی خواهد که
🌼محفوظ ماند از بلاهای نازله
🌼در این ماه در هر روز
🌼ده مرتبه این دعا را بخواند
💥دعای ویژه ماه صفر نیز از محدث بزرگ مرحوم «فیض کاشانی» نقل شده که مستحب است هر روز 10 مرتبه قرائت شود:
✨یا شَدیدَ الْقُوی وَیا شَدیدَ الْمِحالِ یا عَزیزُ یا عَزیزُ یا عَزیزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِکَ جَمیعُ خَلْقِکَ فَاکْفِنی شَرَّ خَلْقِکَ یا مُحْسِنُ یا مُجْمِلُ یا مُنْعِمُ یا مُفْضِلُ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی کُنْتُ مِنَ الظّالِمینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ وَصَلَّی اللّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ.✨
📚مفاتیح الجنان
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 سلام
روز زیبای پاییزتون بخیر
به سه شنبه خوش آمدید
روزتون پراز نور خدا
لحظه هاتون پراز آرامش
اوقاتتون پراز شادى و لبخند
زندگیتون پراز عشق و نشاط
🌸 در پناه خدای ارحم الراحمین
در کنار عزیزان سه شنبه تون عالی
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#دعا_درمانے
✨ #جلب_محبت #همسر و #محبوب
✨بسم اللّه الرحمن الرحیم✨
یا عزمت علیکم یا معشر الجن والانس یا سمهی فلان ابن فلان علی حب فلان ابن فلان بحق کهیعص و بحق طه و یس و طلسم وحم عسق بحق ن ولقلم ومایسطرون وبحق قل هو اللّه احد اللّه الصمد لم یلد ولم یولد ولم یکن له کفواً احد فلان ابن فلان وبحق لو انزلنا هذا القرآن علی جبل لرایته خاشعاً متصدعاً من خشیة اللّه و تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون
اگر این دعا را با مشک و زعفران نوشته همراه داشته باشد مهر و محبت.محبوب در حق وی زیادت گشته و لطفش.افزون گردد.
میبایست روز دوشنبه نوشته شود. مرد نوشته بر بازوی راست حمل کند و زن بر بازوی چپ نصب کند ، این خواص امتحان شده و صحت آن مکرر به اثبات رسیده است.
📚کنرالحسینی
@shamimrezvan
#ذڪرهاےگرـღگشا👆👆
#پروازرابیاموز☝️
#ذکر_درمانے #بسیارمجرب #تبدیل_سختی_زندگی_به_وسعت_و_فراخی
💎صاحب درالنظیم می گوید : سه اسم
🔸 اَلکَریمُ و اَلوَهّابُ و ذُو الطَّوْل🔸
را هر کس مداومت داشته باشد سختی
زندگی او به وسعت و فراخی تیدیل خواهدشد و از جائی که گمان ندارد روزی او خواهد رسید .
بعضی بزرگان گفته اند:
این اذکار را به بسیاری از مردم تعلیم دادیم و آن ها از برکت مداومت بر آن اموری را دیدند که بی نهایت
#عجیب_وغریب_بود! در هر روز بیش از ۵۰ دفعه باید خوانده شود و اگر به عدد آن ها که ۱۱۲۸ می باشد بخوانند
بهتر است.
📚 حاشیه خلاصة الاذکار نسخه خطی
@shamimrezvan
#ذڪرهاےگرـღگشا👆👆
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_سی و ششم ✍ بخش چهارم
🌸دو تا زن چاق با لباسهای بی نهایت افراطی تجملی با یک عالمه زر و زیور که به خودشون آویزون کرده بودن.
آدم می موند که با اون همه چیزی که به خودشون وصل کرده بودن چطوری راه می رفتن ….. نگاه اونا روی من خیلی سنگین بود … طوری بهم خیره شده بودن که دست و پامو گم کردم …
کبر و غرور از سر تا پاشون می بارید … زرین تاج گفت پس شکوه جون سرت به دختر برادرت گرمه که یاد ما نمی کنی ….
🌸حالا تو که هیچی اون برادر ما هم سال تا سال یادش نمیاد خواهر داره …
عمه گفت : نه این چه حرفیه خودتون می دونین که کارخونه خیلی کار داره دیر وقت میاد و خیلی خسته میشه … بر عکس دلشم می خواد شما رو ببینه ….. من عذرخواهی کردم و رفتم بالا و یکراست رفتم به حمیرا سر بزنم ….
دیدم چشمش بازه و به پشت خوابیده اول ترسیدم از بس لاغر شده بود فکر کردم بلایی سرش اومده ،
🌸 پریدم جلو اونم برگشت و منو نگاه کرد حالش اصلا خوب نبود وقتی دستشو گرفتم … دیدم یک لرز خفیف تو بدنش افتاده … بر عکس همیشه که منو می دید و زود دستمو می گرفت …. بی حال بود و هیچ عکس العملی نشون نمی داد… دستشو گرفتم و خم شدم بوسیدمش و گفتم سلام خوشگلم .. دلم برات تنگ شده بود خانم….. برگشت منو نگاهی کرد که ترسیدم …
🌸گفتم چیزی شده ….گفت : رویا نجاتم بده دیگه نمی تونم تحمل کنم می خوام بمیرم ….
گفتم : ای وای این چه حرفای بدیه می زنی حالا باید خوب بشی به من زبان درس بدی برات یک کلاس درست می کنیم که شاگرد بگیری باور کن تو دانشگاه همه از من می پرسن چه طوری صد در صد زدی …
منم بادی به غبغب میندازم و میگم دختر عمه ی من یک روزه منو آماده کرد … به خدا به هر کس میگم فکر می کنه دارم دورغ میگم یا زیادی بزرگش کردم باور نمی کنن که ، همش به من میگن اگر میشه ما هم بیام پیش دختر عمه ی تو زبان یاد بگیریم ….
🌸من صبر کردم تا تو حالت بهتر بشه ببینم نظرت چیه یک کلاس درست کنیم ؟
گفت : نمی دونم خوبه بزار بهتر بشم …. ولش کن نه نمی خوام….. هیچی نمی خوام و اشکهاش از گوشه ی چشمش اومد پایین اونقدر معصوم و بی گناه نشون می داد که دلم می خواست جونمو بدم ولی اون خوب بشه و از اون حالت در بیاد …. که صدای پا روی پله ها اومد در حالیکه عمه داشت توضیح می داد که الان خوابه وقتی بیدار شد خودم میارمش پایین.
🌸دوتا عمه ها با اون ماتیک های چندش آورشون اومدن بالا تا حمیرا رو ببین…..حمیرا هم مثل من متوجه شد از جاش پرید مثل خون قرمز شد و مثل یک پلنگ که منتظر حمله به شکارش میشه روی تخت نشست …. و تا من اومدم به خودم بیام …عمه ها رسیده بودن و حمیرا با جیغ های دلخراش پرید و اول از همه چنگ انداخت صورت زرین تاج رو با ناخن خونین و مالین کرد موهاشو گرفت و کشید داد می زد پدر سگ ها اینجا چیکار می کنین کثافت های بی شرف گمشین ……..و …..و …….و اونا رو می زد
🌸چنان زوری پیدا کرده بود که هیچ کس حریفش نمی شد مرضیه دوید پایین و با زنگ اسماعیل و کریم رو صدا کرد و داشت بر
می گشت که زیور می خواست از پله بره پایین چنان حمیرا هولش داد که اگر مرضیه پشتش نبود فاجعه می شد …من بهش التماس می کردم تورو خدا حمیرا نکن خودت اذیت میشی …. زرین تاج با کیفش می زد تو سر و صورت حمیرا که قلاب کیف گیر کرد به موهای اون و همین طور که داشت می رفت حمیرا هم باهاش کشیده می شد ..چون عمه کمرش رو گرفته بود ….. پریدم کیفو ازش گرفتم تا بتونم اونو از موهای حمیرا جدا کنم اون فکر کرده بود منم دارم می زنمش یک مشت محکم زد تو دل من…..
#ادامه_دارد
@tafakornab
@shamimrezvan
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_سی و هفتم ✍ بخش اول
🌸اسماعیل و کریم رسیدن درست موقعی که اونا تو پله ها بودن ….. هر دو اومدن بالا و من قلاب رو از موهای حمیرا باز کردم و کیف روپرت کردم پایین تا بتونم به عمه کمک کنم ….
هر دو تایی که حالا حسابی دک و پزُشون بهم خورد بود با موهای آشفته و ماتیک کشیده شده تو صورت و زخمی از خونه فرار کردن و رفتن و باسرعت دور شدن ……
🌸حمیرا هنوز جیغ می زد و فحش می داد عمه گفت: برو به دکتر زنگ بزن …. من گفتم نمی خواد عمه من آرومش می کنم بازم آمپول می زنه بی حس میشه صبر کنین بهش قرص میدم ………
بردیمش روی تخت قبل از اینکه من بخوام کاری بکنم خودش دراز کشید و با صدای بلند گریه کرد ….نمی دونم چرا این بار حق رو به حمیرا می دادم و فقط برای خودش ناراحت بودم …
از حرفای بدی که به اونا زد معلوم می شد بد جوری ازشون کینه داره ……..
🌸حرفی نزدم فقط نشستم و یک دستشو گرفتم و با دست دیگه نوازشش کردم و پا به پای اون اشک ریختم ……. حالا منم دلم می خواست بیاد بغلم تا بتونم هر چی بیشتر علاقه مو بهش نشون بدم ….. تو این حالت مثل یک نوزاد بی گناه و معصوم به نظر میومد ……
عمه هم مثل ابر بهار اشک می ریخت و مادر بیچاره حتی جرات نمی کرد به دخترش نزدیک بشه … یک کم که حمیرا آروم گرفت گفتم قرصتو بدم بخوری بهتر بشی ؟
🌸با سر تایید کرد ، من زود قرص رو بهش دادم و عمه هم براش آب ریخت و داد دست من …. بلند شد نشست و به عمه نگاهی کرد و گفت : مامان چرا راشون دادی بیان تو … چرا ؟ بعد چرا گذاشتی بیان بالا داشتم تحمل می کردم …..
عمه همین طور که گریه می کرد گفت : چیکار کنم به زور اومدن به خدا تو که می دونی چقدر خود رای و متکبرن مگه می شد جلوشونو بگیرم ؟ نمی دونستم تو حالت بد میشه؟ ….
با خشم بهش نگاه کرد و گفت: یعنی حالم از این بدترم میشه تف به روتون بیاد به همه شما ها بی شرفا تو باید اونا رو می زدی … نه که ور داری بیاری بالا ….
🌸 از خودت بدت نمیاد ؟ که بازم با اونا حرف می زنی و مواظبی که از چیزی بدشون نیاد ….. کثافت های آشغال …بعد قرص رو از من گرفت و خودش خورد و سرشو گذاشت روی بالش در حالیکه هنوز اشکهاش می ریخت ….
عمه بهش گفت :الهی من بمیرم به خدا دلم می خواست از ترس بابات این کارو نکردم تو که می دونی چقدر ازشون بدم میاد …..
🌸خودت متوجه نشدی؟ من تو رو نگرفتم که تا می تونی دق و دلتو خالی کنی …دلم خنک شد ، اگر تو فامیل غوغا را نمی افتاد منم به تو کمک می کردم …… حالا خوب کاری کردی فقط ترسیدم برای خودت اتفاقی بیفته و گرنه می زاشتم تا می خورن بزنیشون …..
حمیرا هیچ عکس العملی نشون نداد من آهسته سرشو نوازش کردم دستشو گذاشت روی دست من و گفت : پدر سگ تو رو هم زد …
🌸گفتم نه چیز مهمی نبود ، دردم نیومد اون فکر کرده بود من دارم می زنمش ترسید یک مشت زد تو شکمم …. همین ……
من از این حرف حمیرا فهمیدم که حالش بد نیست و حواسش به همه چیز بوده که داره چه اتفاقی میفته …..
اونقدر منو عمه اونجا موندیم تا خوابش برد…. بعد من رفتم تا لباس عوض کنم و نماز بخونم … تازه نزدیک اومدن ایرج هم بود …
🌸زود نمازم و خوندم و رفتم پشت پنجره ماشین دیگه اومده تو علیرضا خان باهاش نبود اون چون می دونست که همه ی ما روزه هستیم بعد از کارخونه می رفت پیش دوستاش …… از همون دور دستشو آورد بیرون تکون داد و خوشحالی کرد و برای اولین بار برای من بوس فرستاد من جا خوردم ، این کار از ایرج بعید بود غافل از اینکه عمه توی حیاط منتظر ایرج بود اونو دید ولی ایرجم که تمام حواسش به من بود متوجه ی اون نشده و تا آخرین جایی که ممکن بود دست تکون داد….
#ادامه_دارد
@tafakornab
@shamimrezvan
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
#امام_سجاد (ع) :
نشانه های مؤمن پنج چیز است:
۱- پرهیزگاری در خلوت
۲- صدقه در حالت نیازمندی
۳- شکیبایی هنگام مصیبت
۴- بردباری هنگام خشم
۵- و راستگویی هنگام ترس
🗒الخصال، ص ۲۴۵
✨💫✨💫✨✨💫✨💫✨💫✨
🔅 #امام_باقر_علیه_السلام :
🔸 إنَّ أشَدَّ النّاسِ حَسرَةً يَومَ القِيامَةِ عَبدٌ وَصَفَ عَدلاً ثُمَّ خالَفَهُ إلى غَيرِهِ.
🔹 حسرتمندترين مردم در روز قيامت، بنده اى است كه سخن از عدالت گويد و با ديگران خلاف آن عمل كند.
📚 بحارالأنوار: ص78، ص179
✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨
🔅 #امام_صادق_علیه_السلام :
🔸 المُؤمِنونَ يَألَفونَ ويُؤلَفونَ ويُغشى رَحلُهُم.
🔹« مؤمنان ، اهل انس و الفت اند و درِ خانه شان به روى همه باز است (ميهمان نوازند).»
📚 تاريخ اليعقوبي : ج ٢ ص ٣٨٢ .
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ کوتاه احکام شرعی☝️
#کلیپ_آموزشی
🌸نمازخواندن زن ومرد دریک مکان 🌸
#احکام_شرعی #احکام_نماز
حداقل برای یک☝نفر جهت تبلیغ احکام دین ارسال کنید
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#آیه_گرافی #تدبر
✨وَاللَّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا ﴿۱۷﴾
✨و خداست كه شما را مانند
✨گياهى از زمين رويانيد (۱۷)
✨ثُمَّ يُعِيدُكُمْ فِيهَا وَيُخْرِجُكُمْ إِخْرَاجًا ﴿۱۸﴾
✨سپس شما را در آن بازمى گرداند
✨و بيرون مى آورد بيرون آوردنى عجيب (۱۸)
📚سوره مبارکه نوح
✍آیات ۱۷ و ۱۸
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#ذڪر_درمانے👆
#ثـروت
#یاقوی #یاغنی #یاولی #یاوفی
🍃🍂 ⇦ از روز سه شنبه شروع کند
تا ده روز ، روزی هزار بار بر مویز
بخوانید و بخورید و در روز دهم نان
و حلوا به مستحقان بدهید🍃🍂
📚دعاهای سرازیرشدن رزق وروزی ص۱۳۵
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از خانواده بهشتی
#همسرانه #سیاستهای_زنانه🙎♀
🌸همیشه ازکلمه" ما" استفاده نمایید نه من وتو ؛ فراموش نکنید که اکنون زندگی مشترک شروع شده دیگرمن و تو مطرح نیست. دشمن زندگی مال من و مال تو گفتن است ...یاد بگیریم مال ما گفتن را ... منصف و قدردان باشید.
🌸درمقابل شوهر خود هرچند حق با شما باشد، لجبازی و اصرار نکنید.اگر بحثی شد آن را کش ندهید. زود دعوای احتمالی را با احترام تمام کنید. کسی از احترام ضرر نکرده! مراقب آثار دعوا و مشاجره و فحاشی روی بچه هاتون باشید که بعدها پشیمانی سودی نداره.
#سیاستهای_مردانه🙎♂
☕️اگه خانمتون براتون چای آورد و شما مشغول گوشی یا کامپیوتر بودین
❤️اونارو کنار بذارین و بلند شین بشینین وبگین:
ممنونم خانمم💖
┅✿❀🍃♥️🍃❀✿┅
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#تربیت_فرزند
✅اگرباشروع سال تحصیلی ،
حال فرزندان مان خوب نیست،
غمگینند،
بی قرارند،
مضطربند،
پرخاشگرند،
جستجویی در سبک نظارت آموزشیمان بکنیم.
شاید روشمان صحیح نیست!
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#ضرب_المثل
🔴👈ضرب المثل " #ازکیسه_خلیفه_میبخشد"
🔵طبق اسناد بر جای مانده از زمانهای قدیم، هارون الرشید چندین سال در شهر ری حکومت کرد و فردی به اسم جعفر برمکی با ملیتی ایرانی بهعنوان وزیر وی خدمت میکرد. او بسیار تیزهوش و زرنگ بود و یکی از افراد مهم و باارزش برای هارون الرشید به حساب میآمد و اغلب امور کشور را در دست داشت. در روایات آمده است که عربزبانهایی که اطراف هارون الرشید کار میکردند چشم دیدن جعفر برمکی را نداشتند و همیشه در پی آن بودند تا وی را پیش حاکم بد جلوه بدهند.
🔴در نهایت تلاشهای عربها نتیجه میدهد و هارون الرشید به وزیرش بیاعتماد میشود و او را حتی در جلسات مهم هم دعوت نمیکند. جعفر روزهای سختی را میگذراند و همیشه با خود میگفت من کار خلافی نکردهام که حاکم آنقدر به من بیاعتنا شده است. در آن روزها حتی زیردستانش هم از وی حساب نمیبردند. جعفر اکثر روزهای هفته را در خانه سپری میکرد و دل و دماغ رفتن به دارالحکومه را نداشت.
🔵در این حین که جعفر روزهای بد زندگیش را میگذراند، عموی هارون، عبدالملک، با حالتی غمگین به خانهی او رفت و با او درد و دل کرد. او به جعفر گفت کمکم کن تا بدهیام را پرداخت کنم و در عوضش من نزد فرمانروا میروم و چنان از تو سخن میگویم که تمام بدگوییهایی را که از تو شنیده کنار بگذارد و تو را با آغوش باز بپزیرد. جعفر به فکر فرو رفت و با خود گفت که من به زودی از مقامم برکنار میشوم و عموی هارون هم نمیتواند مشکلم را حل کند، اما این بهترین فرصت است تا بتوانم برای بار آخر خودم را پیش حاکم نشان دهم. سپس به عموی هارون قول داد که به او مقداری پول قرض میدهد تا بدهیهایش را پرداخت کند.
🔴فردای آن روز جعفر برمکی به مأمور خزانه فرمان داد بدهی عبدالملک را پرداخت کند و چون آن مأمور از دوستان نزدیک جعفر بود بلافاصله دستورش را انجام داد. چند روز بعد تمام درباریان متوجه شدند که عموی حاکم وضع مالی بسیار خوبی پیدا کرده و باعث و بانی ثروتمند شدن او جعفر برمکی بوده است. این اخبار به گوش هارون الرشید رسید و با خود گفت به این بهانه جعفر را مواخذه میکنم.
🔵سپس فرمان داد تا او بیاورند. همین که جعفر برمکی را آوردند حاکم به او میگوید که تا آنجا که ما میدانیم تو مال و ثروتی نداری پس چگونه چنین پولی را به عموی من دادی؟
جعفر هم در پاسخ سؤال حاکم به او گفت شما درست فرمودید من مال و ثروتی ندارم و این پول را از کیسهی خلیفه بخشیدم.
هارونالرشید با تعجب گفت من متوجه حرفهای تو نمیشوم! یعنی چه از کیسهی خلیفه بخشیدم؟
جعفر در پاسخ میگوید جلوهی قشنگی ندارد که عموی شما از زیر دست شما پول طلب کند و برای شان و مقام شما خوب نیست. به همین دلیل من از مأمور خزانه خواستم تا بدهی عموی شما را پرداخت کند. هارونالرشید پس از شنیدن اصل قضیه بار دیگر هوش و زکاوت جعفر را مورد ستایش قرار داد و از او خواست دوباره بهعنوان وزیر به او خدمت کند.
✅از آن دوران تا به امروز اگر کسی طوری رفتار کند که به جای استفاده از پول خودش در قبال خوشگذرانیهایش، شخص دیگری هزینهی آن را بپردازد ضرب المثل «از کیسهی خلیفه میبخشد» را برایش به کار میبرند.
@tafakornab
@shamimrezvan
#پیام_سلامتی
🌿 این گیاهان را جایگزین داروهای شیمیایی کنید:
🔸زنجبیل: ضد تهوع
🔸زرشک سیاه: رقیق کننده خون
🔸سماق نسابیده: ضد چربی خون
🔸شیرین بیان: ضد زخم معده
🔸چای سفید: ضدضعف اعصاب
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
در زندگى ياد بگيريم:
با احمق بحث نكنيم و بگذاريم در دنياى احمقانه خويش خوشبخت زندگى كند...
با وقيح جدل نكنيم چون چيزى براى از دست دادن ندارد و روحمان را تباه ميكند...
از حسود دورى كنيم چون اگر دنيا را هم به او تقديم كنيم باز از ما بيزار خواهد بود
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#سوره_درمانے
🍃 #بازشدن_بخت🍃
🖊اگر《سوره مریم》را بنویسند و
بشویند و آبش را بر سر دختر ریزند
او را شوهر پیدا شود
📚 درمان با قرآن ۵۶
ڪلیڪ ↩️
@shamimrezvan
#درمان_باآیه_های_نورالهی⬆️
#آیه_درمانے
🍂🍃ایجاد محبت
زن و شوهر 🍃🍂
👫❣جهت محبت بین زن و شوهر این آیات را بر چهار قطعه کاغذ بنویسد و در چهار گوشه
خانه دفن کند محبت زیاد شود
آیات 87 الی 89 سوره زخرف:
وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ ﴿۸۷﴾
وَقِيلِهِ يَا رَبِّ إِنَّ هَؤُلَاءِ قَوْمٌ لَا يُؤْمِنُونَ ﴿۸۸﴾
فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَقُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ ﴿۸۹﴾
📚منبع : اسرار المقاصد ص 303
@shamimrezvan
#ذڪرهاےگرـღگشا👆👆
#ذکردرمانی
#اعمال_قبل_خواب
🖊 جهت رفع کاهلی در عبادت
قبل از خواب دست بر سینه بگذارد
آنقدراین اسم راگوید( #الرقیب) تابه خواب برود
رغبتش به عبادت بیشترخواهد شد
ڪلیڪ↩️
@shamimrezvan
#ذڪرهاےگرـღگشا👆👆