eitaa logo
درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
25.7هزار دنبال‌کننده
33.3هزار عکس
18.2هزار ویدیو
224 فایل
کانالی جهت آگاهی ازمفاهیم قرآن وذکر وحدیث کانال دوم مون(داستانهای آموزنده بهلول عاقل) http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی و پنجم✍ بخش چهارم 🌸وقتی بهش گفتم دست منو گرفت و آهسته بوسید و گفت : خانم دکتر من خوشبخت ترین مریض عالمم چون عشقم و امیدم کنارمه و منو مداوا می کنه…. من مریضی هستم که می خوام تا ابد مریض بمونم ، می خوام تو از پیشم تکون نخوری مثل حالا ….. مدت ها بود که اینقدر خودمو بهت نزدیک احساس نمی کردم …. داشتم می ترسیدم که ازم دور بشی …. 🌸گفتم : ببین چقدر خود خواهی نگران من نیستی؟ که دارم از مریضی تو رنج می برم ؟ باید به فکر من باشی که دوست دارم تو زود تر خوب بشی و بازم مثل همیشه از منو و بچه ها حمایت کنی …. مریض عزیزم ……. 🌸خوب این شد که تا دو روز به عید ایرج همچنان تو بیمارستان موند ….. و بالاخره با پای خودش اونو بردیم خونه …… تبسم با اینکه پنج سال بیشتر نداشت ولی انگار موقعیت پدر بزرگ شو درک می کرد و بیشتر روز روتوی اتاق علیرضاخان مشغول بازی بود و سراونو گرم می کرد ، صبح بعد از اینکه صبحانه می خورد اسباب بازی هاشو جمع می کرد و میرفت تو اتاق علیرضا خان ….. و بعد وانمود می کرد دکترِ و روزی بیست تا آمپول به اون می زد و بهش قرص می داد و از این کارم خسته نمیشد .. تا حوصله ی علیرضا خان رو سر میاورد ….. یواشکی می گفت تبسم رو ببرید ….. 🌸حالا اون بیشتر اوقات کتاب می خوند ……ترانه یک جور دیگه بود اصلا تن به کاری که دوست نداشت نمی داد و علیرضاخان حوصله ی اونو سر میاورد ، این تفاوت شخصیت برای من خیلی جالب بود در حالیکه من موقعی که باردار بودم چندین کتاب خونده بودم مثل اِمیل تولستوی و یا کتاب های فرید؛؛ ولی این که دوتا بچه همزمان با هم به دنیا بیان و اینقدر با هم فرق کنن تو هیچ کتابی نیومده بود ….. 🌸تورج چند بار به کارخونه سر زده بود ولی هر بار خبر های بدتری میاورد … دیگه همه ی دستگاه ها یا از بین رفته بودن یا توسط مردم دزدیده شده بودن حتی دفعه آخری که رفته بود گفت دیوارها رو هم خراب کردن …. و علیرضا خان با اون همه قدرت, حالا هیچ کاری از دستش بر نمی اومد ….. بدهکاری های کارخونه با چرخیدن چرخ اون پرداخت می شد و حالا مونده بود روی دست ایرج ….. 🌸و اونچه که براشون باقی مونده بود یا هزینه ی بیمارستان و پول کارگر ها و خرج خونه …. رو به اتمام بود حتی عمه هم مقدار زیادی پول به ایرج داد که اوضاع رو روبراه کنه ، من فقط از بیمارستان حقوق می گرفتم و هر بار عمل هم دکتر سهم منو می داد ولی این کفاف هزینه ی سنگین اون خونه رو نمی داد …… و کم کم همه داشتن متوجه ی خرابی اوضاع می شدن … ایرج با این که سعی می کرد خودشو عادی نشون بده ولی کاملا مشخص بود که آشفته و نگرانه……. ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی و ششم ✍ بخش اول 🌸حالا به هر طرف نگاه می کردم غم بود و چهره های در هم ، ما با این که مشکلات زیادی داشتیم هر وقت دور هم جمع می شدیم از ته دل خوشحال و راضی بودیم ولی حالا انگار سالهاست از اون خوشحالی فاصله گرفتیم …. 🌸حتی مرضیه هم دیگه تو خونه ی ما راحت نبود چون عمه دائم اونو سرزنش می کرد به خاطر اینکه وقتی کارخونه شلوغ شده بود هر دو پسرای اون غیب شده بودن و ما متوجه شدیم که نه اسماعیل اون روز برای برادراش نگران شده و نه وقتی که مرضیه شنیده بود که چه حادثه ای پیش اومده اسمی از بچه هاش برده بوده …. این شد که همه به اینکه اونا از جریان خبر داشتن و به ما نگفتن شک داشتن ، ولی تو اون موقعیت نمی شد چیزی رو ثابت کرد و به قول ایرج حالا هم اگر ثابت می شد می خواستیم چیکار کنیم ….. 🌸ما الان به مرضیه بیشتر از همیشه احتیاج داشتیم و حتی به اسماعیل …. ایرج هنوز گیج بود و نمی دونست باید چیکار کنه از صبح تا شب سرشو با دخترا گرم می کرد ، وقتشو با علیرضا خان می گذروند و یا می خوابید ….. اغلب روزا که من از بیمارستان بر می گشتم خواب بود …. 🌸می دونستم با تمام اتفاقاتی که افتاده اونا در حق من چقدر خوبی کرده بودن….. و حالا من هر چی داشتم از وجود اونا بود ، توی اون زمان که راه به جایی نداشتم از من نگهداری کردن به فکرم بودن و از همون اول مثل عضوی از خانوادشون با من رفتار کردن ……….. در واقع غیر از محبتی که نسبت به اونا احساس می کردم حالا وظیفه ی من بود که دوباره شادی رو به اون خونه برگردونم …..ولی خوب چطور و چگونه؟ …….. 🌸یک روز از سر کار اومدم خونه…… روز پر کاری داشتم و خیلی خسته بودم ، اول رفتم سراغ عمه داشت نهار رو حاضر می کرد ….بغلش کردم و گفت : چه یواش اومدی نفهمیدم ….گفتم شما خوبین گفت چه خوبی؟؟ هستم دیگه ………. بعد رفتم یک سر به علیرضا خان بزنم و بهش نوید بدم … ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
🕊نــفــریــن ها همــانــنــد مــرغــان بــه خــانــه شــان بــاز مــی گــردنــد 🕊اگر کسی آرزوی بدبختی فردی را بکند مطمئنا بدبختی به سوی خودش جذب خواهد شد. 🕊اگر کسی آرزوی موفقیت کسی را داشته باشد و به او کمک کند 🕊او آرزوی موفقیت برای خودش کرده است و به خودش در راه موفقيت کمک نموده است. 📖چهار اثر فلورانس اسکاول شین
🔅 : 🔸 ـ مِن كَلامِهِ عِندَ قَبرٍ حَضَرَهُ ـ :إنَّ شَيئاً هذا آخِرُهُ لَحَقيقٌ أن يُزهَدَ في أوَّلِهِ ، وإنَّ شَيئاً هذا أوَّلُهُ لَحَقيقٌ أن يُخافَ آخِرُهُ . 🔹« ـ در سخنانى بر سر قبرى كه بر آن حاضر شده بود ـ فرمودند: 💎چيزى (دنيا) كه پايانش اين است، سزاوار است كه به ابتداى آن، دل بسته نشود، و چيزى (آخرت) كه ابتدايش اين جاست، سزاوار است كه از پايان آن، ترسيده شود.» 📚 معاني الأخبار : ص ٣٤٣ ➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖ 🔅 : 🔸 بِالعُقولِ يُعتَقَدُ التَّصديقُ بِاللّهِ . 🔹«به واسطه خردهاست كه اعتقاد به خدا حاصل مى شود.» . 📚 التوحيد : ص ٤٠ ح ٢ 〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖ 🔅 : 🔸 من أطاعَ هَواهُ أعطى عَدُوَّهُ مُناهُ. 🔹 آن كه از هوسش پيروى كند ، آرزوى دشمنش را برآورد. 📚 اعلام الدین، ص۹۰۳ ➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰 🔅 (علیه‌السلام) : 🔸 مَن جَمَعَ لَكَ وُدَّهُ و رَأيَهُ فَاجمَع لَهُ طاعَتَكَ . 🔹 هر كه تمامت دوستى خود را براى تو فراهم آورْد ، تو نيز تمامت طاعت خود را برايش فرآهم آور . 📚 تحف العقول، ص483
✅پرسش: اگرا کسي به خدا قسم بخورد وقسمش رابشکند حکمش چيست مرجع تقليد سيستاني 🌺پاسخ: سلام اگر قسَم بخورد که کاری را انجام دهد یا ترک کند چنانچه عمداً مخالفت کند گناه کرده است باید کفاره بدهد، یا ده فقیر را سیر کند یا آنان را بپوشاند، و اگر اینها را نتواند انجام دهد، باید سه روز پی‌درپی روزه بگیرد. 🌺 ☘🌺 🌺☘🌺☘🌺☘
أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ(۱۴) ✨آیا آن کسى که موجودات را آفریده ✨از حال آنها آگاه نیست؟! ✨در حالى که او ✨(از اسرار دقیق) باخبر و آگاه است(۱۴) 📚سورهٔ مبارکه الملك ✍آیه ۱۴
👨‍🎨چوپانی و تاجری دوست بودند و هردو هدف مشترک دور دنیا دیدن را داشتند. تاجر یک عمر برای هدفش پول جمع کرد و نهایتا بعد از 30 سال که خواست دور دنیا را ببیند از دنیا رفت و موفق نشد. چوپان هر روز با گوسفندانش به نقطه ای از دنیا رفت و بعد از 30 سال در نهایت سلامت به شهر اصلیش با کلی ثروت بازگشت. برای امروز زندگی کنیم نه برای فردا...
5.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☝️ 🔸 ارتفاع بگیریم تا مسائل برامون کوچکتر باشه 👌 بسیار زیبا 🌹 امیدوارم هیچکس نتونه 🌹 شادی هاتون رو خراب کنه
💕نماز مجرب برای یک شخص💕 🌠چون شب یک شنبه یا چهارشنبه برسد چون مردم خفته باشند وضو بسازد و دو رکعت نماز گذارد: 🔸در رکعت اول یک بار سوره فاتحه و بیست نوبت آیه ۱۲۸ سوره توبه : 💥لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ💥 🔸و در کعت دوم یک بار سوره حمد و بیست بار همین آیه را بخواند 🔸چون سلام داد بیست بار صلوات فرستد 🔸 و بعد از آن سر به سجده نهد و بیست بار بگوید : 💥یا رحیم فلان را مهربان من گردان💥 ✳️چون این نماز گذارده باشد هر روز که شود آنکس مهربان گردد تا جای که وصف نتوان کرد. 📚تحفة الاسرار صفحه ۸۷
هدایت شده از بنرها
مجموعه ای بی نظیراز: 🔴داستانهای ناب خداشناسی وحکایات شیرین 🔵ریشه ی ضرب المثلهای اصیل ایرانی 🔴داستانهاي شيرين انبيا و معجزات پيامبران 🔵زندگينامه شيطان 🎯در مجموعه ی داستانِ راستان 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
هدایت شده از خانواده بهشتی
سیاست_هاى_همسرداری💑 حوادث ناگوار را ازهمسرتان پنهان نکنید❌ زیراممکن است او از راه دیگری مطلع شود و‌ ناگوارتر از آنچه واقعیت دارد، تصورکند ورنج ببرد @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
هدایت شده از خانواده بهشتی
👨به‌دنبال موقعيتهايي براي تشويق نوجوانتان باشيد. او بايد بداند كه شمابه موفقيت تحصيلي و يا موفقيتش درامور فوق برنامه وبه خود او بعنوان يك انسان افتخارميکنید. @shamimrezvan @zendegiasheghaneh