#آیه_درمانے
#دعابراےراحت_فروش_رفتن_متاع_وڪالا
💯✍🏻براے راحت فروش رفتن اشیاء و اجناس تجاری آیات ڪریمه زیر را بر ڪاغذ نوشته مخلوط اموال و اشیاء ڪن در کوتاه ترین زمان بفروش بروند باذن الله تعالی .
⇦بسم الله الرحمن الرحیم
⇦وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ
⇦اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَيْعِكُمُ
⇦الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيم
↶وَلَوْلَا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ
↶قُلْتَ مَا شَاء اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ
↶إِن تُرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنكَ مَالًا وَوَلَدًا
📚ڪشف الاخفاء
📚خزینة الاسرار ص 24 و 25
#آیه_درمانے
#ابطال_سحر
🌸✨جهت دفع هر نوع سحر آیه۳۳سوره الرحمن را بر ظرف آبی بخوانند
وآب آنرا دراطراف خانه ومحل کسب بریزند
به طورعجیبی سحراز بین میرود✨
📚دوهزار ویک ختم
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
#سرگذشت_واقعی #شهیده_زینب_کمائی
⭕️ #من_میترانیستم ⭕️
👈قسمت 7️⃣1️⃣
فصل چهارم-
زینب بین بچه هایم از همه سازگارتر بود. از هیچ چیز ایراد نمی گرفت. هر غذایی را می خورد. کمتر پیش می آمد که از من چیزی بخواهد. کلاس اول دبستان سرخک خیلی سختی گرفت تمام بدنش له شده بود. با همه ی دردی که داشت گریه نمی کرد. زینب را توی پتو پیچیدم و به درمانگاه بردم. دکتر چندتا آمپول برایش نوشت و من هرروز صبح و بعدازظهر او را به درمانگاه می بردم و آمپول ها را به اش می زدند. مظلومانه دراز می کشید و سرش را روی پاهایم می گذاشت. وقتی بلند می شدم که به درمانگاه ببرمش، زودتر از من پا می شد. او بدون هیچ گریه و اعتراضی در آمپول و مریضی را تحمل می کرد. در مدتی که مریض بود، دوای عطاری توی آتش می ریختم و خانه را بو میدادم. دکتر گفته بود که فقط عدس سبز آب پز بدون چاشنی و بدون روغن به اش بدهید. چندین روز غذای زینب همین عدس سبز آب پز بود و بس. زینب غذایش را میخورد و دم نمی زد. به خاطر شدت مریضی اش اصلا خوابش نمی برد ولی صدایش در نمی آمد.
زینب از همه ی بچه هایم به خودم شبیه تر بود. صبور اما فعال بود. از بچگی به من در کارهای خانه کمک می کرد. مثل خودم زیاد خواب میدید؛ خواب های خیلی قشنگ. همه ی مردم خواب میبینند، ام خواب در زندگی من و زینب نقش عجیبی داشت. انگار به یک جایی وصل بودیم. زینب بیشتر از اینکه دنبال لباس و خوردن و بازی باشد، دنبال نماز و روزه و قرآن بود. همیشه می گفتم از هفت تا بچه ی جعفر، زینب سهم من است. انگار قلبمان را با هم تقسیم کرده بودیم. از بچگی دور و بر خودم می چرخید. همه ی خواهرها و برادرها و همسایه ها را دوست داشت و انگار چیزی به اسم بدجنسی و حسادت و خودخواهی را نمی شناخت. حتی با آدم های خارج از خانه هم همینطور بود.
4یا5 سالش بود که اولین خواب عجیب زندگی اش را دید. از همان موقع فهمیدم که زینب مثل خودم اهل دل است. خواب دید که همه ی ستاره ها در آسمان به یک ستاره تعظیم میکنند. وقتی از خواب بیدار شد به من گفت: مامان، من فهمیدم که آن ستاره ی پر نور که همه به او تعظیم میکردند، کی بود. تعجب کردم، پرسیدم« کی بود؟» گفت: «حضرت فاطمه ی زهرا (س) بود. » هنوز هم پس از سال ها وقتی به یاد آن خواب می افتم، بدنم می لرزد.
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
#سرگذشت_واقعی #شهیده_زینب_کمائی
⭕️ #من_میترانیستم ⭕️
👈قسمت 8️⃣1️⃣
فصل چهارم
زینب از بچگی، راحت حرف هایش را میزد و ارتباط محبت آمیزی با افراد خانه داشت. با مهرداد خیلی جور بود. مهرداد اهل تئاتر و نمایش بود و همیشه گروه نمایش داشت. چند تا نمایش در آبادان راه انداخت. زینب از کلاس سوم دبستان درخانه با مهرداد تمرین نمایش میکرد. مهرداد نقش مقابل خود را به زینب میداد و زینب خیلی خوب با او تمرین می کرد. مهرداد که اهل فوتبال و تئاتر بود، بیشتر بیرون خانه بود، ولی مهران اهل مطالع بود و اکثرا در خانه بود. مهران پیک های بچه ها و کتابهایش را جمع کرد و یک کتابخانه درست کرد و چهارتا خواهرهایش را عضو کتابخانه کرد و 2 ریال هم حق عضویت از آن ها گرفت. دخترها در کتابخانه ی مهران می نشستند و در سکوت و آرامش کتاب می خواندند. مهران گاهی دخترها را نوبتی به سینما می برد. مهری و مینا را می دید و اگر تشخیص می داد که فیلم مشکلی ندارد. دخترها را می برد. علاقه ی زینب به تئاتر و اجرای نمایش در مدرسه، از همان بچگی اش که با مهرداد تمرین می کرد و با مهران سینما میرفت شکل گرفت.
بیشترین تفریح بچه ها در آن زمان، جمع خودشان بود و رفتن به خانه ی مادرم. بچه ها مسافرت را خیلی دوست داشتند، ولی وضعیت ما طوری نبود که به سفر برویم. اول تابستان که می شد، دور هم می نشستند و هرکدام نقشه ی رفتن به شهری را می کشید و از آن شهر حرف می زد. هر تابستان فقط حرف سفر بود وبس. جمع ما زیاد بود، ماشین هم نداشتیم. برای همین، حرف مسافرت به اندازه ی رفتن سفر برای بچه ها شیرین بود. بچه ها بعدازظهرهای طولانی تابستان که هوا گرم بود و کسی نمی توانست از خانه بیرون برود، دور هم مینشستند و از شهرهای شیراز و اصفهان و همدان حرف می زدند. آنقدر از حرف زدنش لذت می بردند که انگار به سفر می رفتند و برمیگشتند.
در باغ پشت خانه ی ایستگاه 6، یک درخت کُنار داشتیم که هر سال ثمر زیتدی می داد. بعدازظهرهای فصل بهار و تابستان، دخترها زیر درخت جمع می شدند و مهران و مهرداد پشت بام می رفتند و حسابی درخت را تکان می دادند. کُنارها که زمین میریخت، دخترها جمع می کردند. بعضی وقت ها به اندازه ی یک گونی هم پر می شد. من گونی پر کُنار را به بازار ایستگاه 7 م یبردم و به زن های فروشنده ی عرب می دادم و به جای کُنار، میوه های دیگر می گرفتم. گاهی پسرهای کوچک همسایه یواشکی روی پشت بام می آمدند تا از شاخه ی درخت کُنار بچینند، و مهران و مهرداد دنبالشان می کردند
ادامه دارد
#حدیث
💎پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله و سلم
🔸قطعا پیروزی با صبر همراه است
و گشایش با گرفتاری و بی گمان
با هر دشواری ، آسانی است🔸
📘بحار ۷۷/۸۸/۲
❤️💎❤️💎❤️💎❤️💎
💎 امام صادق علیه السلام:
💙وقتی ميان دو نفر دعوا میشود، دو فرشته فرود میآيند و به آن كسی که بدزبانی کرده است میگويند:
((هرچه خواستى گفتى؛ خودت لايق آنچه گفتى هستی، و كيفر گفتارت را خواهى ديد.))
و به بردبار میگويند:
((صبر و بردباری نمودى، اگر بردباریات را به پايان رسانى، خداوند تو را ميآمرزد.))
ولى اگر شخص بردبار، جواب شخص مقابل را پس بدهد، آن دو فرشته بالا میروند و آنها را به حال خودشان رها میکنند.
📙اصول كافى، ج ۳ ، ص ۱۷۴
▬﷽▬ #احکام_شرعی
💬سوال
آيا نماز خواندن بر روي فرشي که نوزاد ادرار کرده و خشک ميباشد حکمش چيست؟
ـــــــــــــــــــــــــــــ
✍پاسخ
اگر فرش و لباس و بدن نمازگزار خشک باشند نماز خواندن اشکال ندارد.
البته (محل و جای سجده باید پاک باشد تا خللی به نماز وارد نگردد)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#احکام_نماز
#هرروزیک_آیه
✨اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ
✨وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ
✨اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ مَا لَكُمْ
✨مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا شَفِيعٍ
✨أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ ﴿۴﴾
✨خدا كسى است كه آسمانها و زمين
✨و آنچه را كه ميان آن دو است در
✨شش هنگام آفريد آنگاه بر
✨عرش قدرت استيلا يافت
✨براى شما غير از او سرپرست
✨و شفاعتگرى نيست آيا باز
✨هم پند نمى گيريد (۴)
📚سوره مبارکه السجدة
✍آیه ۴
06 Madar.mp3
4.11M
🌹 آهنگ زیبای #مادر
🌹 تقدیم به عزیزانی که
مادر کنارشون نیست
و یه فاتحه بیشتر نمیتونن
به مادرشون هدیه بدن ...
🌹 شادی روح مادران آسمانی صلوات
🌹 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ
🌹 و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🍃❤🍃❤️🍃❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 #بهترین_مادر
🌹با نام تو دل چه با صفا می گردد
🌹 با مهر تو دل زغم رها می گردد
🌹 باشی تو کلید راز هستی زهرا
🌹 با نام تو قفل بسته وا می گردد
🌹 #ولادت_باسعادت_حضرت
🌹 #زهرا_سلام_الله_علیها_مبارک