eitaa logo
درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
25.8هزار دنبال‌کننده
33.3هزار عکس
18.2هزار ویدیو
224 فایل
کانالی جهت آگاهی ازمفاهیم قرآن وذکر وحدیث کانال دوم مون(داستانهای آموزنده بهلول عاقل) http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁☘ 🍒 داستانی واقعی وآموزنده با نام 👈 🍒 👈 قسمت اول دلم از گرسنگی مالش می رفت. صبح زود چند لقمه نان و پنیر و یک استکان چای پاسبان دیده ای که مادربزرگ با هزار غر و منت با خاک قند شیرین کرده بود، خورده و‌ راهی مدرسه شده بودم. هیچ وقت پولی نداشتم تا همچون همکلاسی هایم از بوفه مدرسه خوراکی بخرم و همیشه زنگ های تفریح یا به بهانه درس خواندن داخل کلاس می ماندم و یا به گوشه خلوت حیاط می رفتم تا از گزند نگاههای تمسخر آمیز بچه ها دور باشم. من درس خوان ترین شاگرد کلاس بودم و همه نمراتم بیست بود. امتحان ریاضی آن روز را هم خوب داده بودم و در حالیکه دیگر هیچ توانی در جسم کوچکم نبود به سمت خانه راه افتادم. سر کوچه مان که رسیدم صدای فریادهای پدر و مادر به گوشم رسید. حتما مثل همیشه دعوایشان شده بود. حتما مثل همیشه بی پولی و خماری به پدر فشار آورده و مادر را زیر مشت و لگد گرفته بود تا اندک حقوقی که از کار در تولیدی نصیبش می شد را از چنگش در بیاورد و بتواند خرج چند روز موادش را تامین کند. مادرهمیشه این جور مواقع اول مقاومت می کرد اما وقتی نمی توانست در برابر کتک های پدر طاقت بیاورد با هزار فحش و بد و بیراه گفتن دستمزدش را به بابا می داد تا دست از سرش بردارد. صدای جیغ و داد مادر و ناسزاهای رکیکی که پدر نثارش می کرد همه کوچه را پر کرده بود و من خدا خدا می کردم که هیچ کدام از همکلاسی هایم از آنجا رد نشوند و دوباره آبرویم نرود. جلوی در خانه که رسیدم پدر از خانه بیرون آمد و در حالیکه با پشت دست بینی اش را می مالید و لبخندی بر لب داشت بی توجه به من راهش را گرفت و رفت. حتما باز هم موفق شده بود اندک پولی که مادر از ترس او در هزار سوراخ و سمبه مخفی می کرد را از چنگش در بیاورد و خوشحال بود که می تواند تریاک بخرد و خودش را بسازد. چند دقیقه ای جلوی در ایستادم و رفتن پدر را تماشا کردم. هیکلش خمیده بود و قدرت نداشت گامهایش را درست و حسابی بردارد. موقع راه رفتن کفش های کهنه اش را به زمین می کشید و مدام بدنش را می خاراند. ده سال بیشتر نداشتم اما خوب می دانستم که پدر تریاک را بیشتر از خانواده اش دوست دارد. او حاضر بود برای چند ساعت نشئگی دست به هر کاری بزند. از مواد فروشی گرفته تا دله دزدی و جیب بری. هیچ کدام از همسایه های روی خوش نشانمان نمی دادند. پدر سابقه اش خراب بود. به محض اینکه دزدی در کوچه های اطراف خانه مان اتفاق می افتاد پلیس سراغ پدر می آمد. هر کدام از زن های محل که فرزندانشان معتاد شده بود به محض دیدن پدر روی ترش می کردند و می گفتند: « خدا باعث و بانی بدبخت شدن جوونامون رو لعنت کنه.... 👈 ادامه دارد⬅️⬅️⬅️ 🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃 💥برای دیدن بهترین پستها وداستانها به ما بپیوندید
💬سوال: آيا تيمم بر گچ پخته (مثل گچ روى ديوار) صحيح است⁉️⁉️ ✅پاسخ: 📝آيات عظام امام، تبريزى، صافى، فاضل و مكارم: بنابر احتياط واجب، با وجود خاك، تيمم بر گچ ديوار صحيح نيست. 📝آيات عظام بهجت و نورى: با وجود خاك، تيمم بر گچ ديوار صحيح نيست. 📝آيات عظام خامنه اى، سيستانى و وحيد: تيمم بر گچ ديوار صحيح است؛ ولى احتياط مستحب آن است كه با وجود خاك (و مانند آن) بر آن تيمم نكند. 📢تبصره: گچ ديوار نبايد مانعي همچو رنگ را داشته باشد. درثواب نشر احکام شریک باشیم👌🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❓ ️چرا حضرت محمد (ص) را آزار می‌دهیم؟! 🌸 امام صادق(ع) در مجلسی فرمودند: ❓چه مى‌شود شما را كه حضرت محمد(ص) را آزار مى‌دهيد؟! 🔹 مردى گفت:فدايت شوم! چگونه رسول‌الله را آزار داده‌ایم؟ 🌸 امام صادق(ع)فرمودند: مگر نمى‌دانيد كه اعمال شما بر آن حضرت عرضه مى‌شود؟ و وقتی معصيتى در آنها مشاهده فرمايد آزرده مى‌‌گردد؟ پس رسول‌الله را آزار ندهيد و با اعمال نیکوی خود، آن حضرت را شادمان سازيد. 📚 امالی شیخ مفید،مجلس۲۳، شماره ۲۹ 🌸 ان شالله از پیروان واقعی رسول الله باشیم ، نه مسلمانان اسمی و شناسنامه ای . 💖 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ 💖و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
✨وَ إِذَا مَرِضْتُ‌ فَهُوَ يَشْفِينِ(۸۰) ✨و هنگامی که بیمار می شوم ✨او شفایم می‌دهد(۸۰) 📚سوره مبارکه الشعراء ✍آیه ۸۰ 🤲
💯✍🏻براے ازدواج دخترے ڪه در خانه مانده است این عمل را انجام بده ڪه جدا مجرب است ۹ عدد قطعه سفال قرمز تهیه ڪرده و بر هر یڪ یڪی از این آیات را بنویس ✨✍🏻سوره شعرا آیات ۲۳ تا ۳۱ : قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعَالَمِينَ ﴿۲۳﴾ قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا إن كُنتُم مُّوقِنِينَ ﴿۲۴﴾ قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَلَا تَسْتَمِعُونَ ﴿۲۵﴾ قَالَ رَبُّكُمْ وَرَبُّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ ﴿۲۶﴾ قَالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ ﴿۲۷﴾ قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَيْنَهُمَا إِن كُنتُمْ تَعْقِلُونَ ﴿۲۸﴾ قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَهًا غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ ﴿۲۹﴾ قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُكَ بِشَيْءٍ مُّبِينٍ ﴿۳۰﴾ قَالَ فَأْتِ بِهِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ ﴿۳۱﴾✨ سپس آن ها را در ظرف نو و تمیزے قرار داده و آن ها را با آب پاڪ بشویند و از آن آب دختر بخوردو با آن صورت خود را بشوید خداوند متعال ازدواج را بر او سهل و آسان خواهد کرد 📚اسرار مکنونه صفحه ۲۶۷و۲۶۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 والامقـام آمـده‌ای، سـروری کنـی.. چهره به ما نشان بدهی دلبری کنی نامت محمد است  و محبت مرام تو بر قلب های عاشـقمان مهتـری کنی بر خاتم انبیا محمد صلوات 🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ 🌸 و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌹
👌 🌹ابراهيم خليل (ع) روزى از منزل بيرون آمد به طرف صحرا و كرانه دريا رفت و به سير و سياحت پرداخت ، با خود مى گفت : همه اين موجودات متنوع و گلها و بلبلها و آبها و گياهان و كوهها، خداى يكتا را شناخته اند و تسبيح او مى گويند، ولى اين بشر خيره سر حاضر نيست از بت پرستى دست بردارد. غرق در فكر بود، كه ناگهان چشمش به انسانى خورد، كه در گوشه اى مشغول نماز است ، ابراهيم مثل عاشقى كه به دنبال معشوق مى رود، به سوى آن شخص رفت 🌹ابراهيم كنار او مشغول نماز شد، تا او از نماز فارغ گرديد، ابراهيم از او پرسيد براى چه كسى نماز مى خوانى ؟ او گفت : براى خدا، ابراهيم پرسيد: خدا كيست ؟ او گفت : خدا كسى است كه تو و مرا آفريده است . ابراهيم دريافت كه او خداى حقيقى را مى پرستد، به او فرمود: بسيار به تو علاقمند شدم ، روش تو را مى پسندم ، دوست دارم با تو باشم ، منزل تو كجاست ؟ تا هرگاه خواستم به زيارت تو آيم . عابد گفت : منزل من آن سوى دريا است ، تو نمى توانى به آنجا بيائى . ابراهيم پرسيد: پس تو چگونه از آب رد مى شوى ؟ عابد گفت : من به خواست خدا روى آب مى روم و غرق نمى شوم . ابراهيم گفت : شايد همان خدا به من نيز لطف داشته باشد و آب را براى من نيز رام كند، برخيز تا امشب با هم در منزل تو باشيم . عابد برخاست و همراه ابراهيم ، حركت كردند، تا به دريا رسيدند، عابد نام خدا را برد، و از روى آب گذشت ، ابراهيم نيز نام خدا را به زبان آورد و حركت كرد، و هر دو از آب گذشتند و به منزل عابد رسيدند. ابراهيم گفت : غذاى تو چيست ؟ عابد اشاره به درختى كرد و گفت : (ميوه اين درخت را جمع مى كنم و در تمام ايام سال مى خورم .) ابراهيم پرسيد كدام روز از همه روزها بزرگتر است ؟ عابد گفت : آن روزى كه خداوند خلايق را تحت حساب و كتاب مى كشد و به آنها پاداش يا كيفر مى دهد (يعنى روز قيامت ) ابراهيم گفت : بيا دعا كنيم تا خداوند مؤ منان را از سختى آن روز نجات دهد. عابد گفت : سه سال است يك تقاضائى از خدا دارم هر چه دعا مى كنم به استجابت نمى رسد، ديگر در درگاه خداوند شرم دارم ، دعاى ديگرى كنم . ابراهيم گفت : هيچ شرم نداشته باش ، گاهى خداوند، بنده اش را دوست دارد، دعاى او را مدتى طولانى ، اجابت نمى كند، تا مناجات او زياد شود، و به عكس هرگاه بر بنده اى غضب كرد، دعايش را مستجاب مى كند، يا نااميدش مى نمايد كه ديگر دعا نكند، حال بگو بدانم دعايت چيست ؟ عابد گفت : روزى در محلى نماز مى خواندم ناگاه چشمم به جمال بسيار زيباى نوجوانى افتاد كه چهره اش از زيبائى مى درخشيد، و چند گاو مى چراند كه گوئى به بدن آنها روغن ماليده اند، بسيار براق بودند و همچنين بهمراه او چند گوسفند فربه بود، به سوى او رفتم و پرسيد تو كيستى ؟ گفت : من فرزند (ابراهيم خليل (ع )هستم . علاقه ابراهيم خليل در دلم جاى گرفت ، و اكنون سه سال است از خدا مى خواهم كه مرا به زيارت خليل خود ابراهيم ، موفق كند، اما دعايم مستجاب نشده است . ابراهيم گفت : من همان ابراهيم هستم و آن نوجوان پسر من است . عابد تا اين سخن را شنيد دست بر گردن ابراهيم انداخت و او را بوسيد و گفت : (حمد و سپاس خداوندى را كه دعايم را مستجاب كرد) آنگاه ابراهيم (ع) بدرخواست عابد براى همه مؤ منين و مؤ منات دعا كرد و عابد آمين گفت به اين ترتيب ، در مى يابيم كه نبايد نااميد شد، و نبايد از دعا غفلت كرد كه مستجاب خواهد شد! و گاهى اين چنين شيرين مستجاب مى شود كه در داستان خوانديد. 💚او عابدى بنام ((ماريا)) فرزند ((اوس )) بود كه عمرى طولانى داشت 📚بحارالانوارط قديم ج5 به نقل از امام باقر(ع)
✍امام هادی(علیه السلام) بادنجان زیاد مصرف کنید چرا که در زمان(احتیاج بدن به) گرما، گرم و در وقت سرما سرد است، درهمه اوقات معتدل و در هرحال خوب است. 📚الکافی،ج۶،ص۳۷۳
چطوری تو این روزهای کرونایی همدیگر رو شاد کنیم؟ تقویت فضای شوخی،خنده و نشاط 2⃣ قطعا تو خونه همه راجع به کرونا حرف میزنن اگر دوست دارین تو خونتون درباره این ویروس گفتگو کنین، تنها به رعایت نکات بهداشتی اکتفا کنین و از صحبت درباره آمار مبتلایان، نحوه دفن فوت شدگان، پرداختن به شایعات مثل قرنطینه شدن شهر، بدتر شدن اوضاع و... خودداری کنین. ✨
‍ ﴾﷽﴿ 💞 💞 💞برای تسخیر قلوب مخلوقات خصوصا منظور نظر این دعای مبارک کثیر الفوائد است زنهار به نااهل نیاموزد و غیر عمل که به حرام باشد معمول ندارد. این است دعای مبارک:👇 💖اَللّهُمَ اِنَّهُ لَیسَ فَی السَّماواتِ دَوَرات ٌوَ لا فِی الأَرضَ غَمَراتٌ وَ لافِی الشَجَرِ وَرَقاتٌ وَلا فِی الاَجسامِ حَرَکاتٌ وَلا فِی العُیُونِ لَحَظاتٌ وَلا فِی النُّفُوسِ خَطَراتٌ إِلاّ وَ هِیَ بِکَ عارِفاتٌ وَ لَکَ شاهِداتٌ وَ عَلَیکَ دالاّ تٌ وَ فی مُلکِکَ مُتَحَیِّراتٌ؛فَبِالقُدرَةِ الَّتی سَخّرَتَ بِها اَهلَ السَّماواتِ وَالاَرضِ؛سَخِّر لی قُلُوبَ المَخلُوقاتِ اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ وَ بِالاِجابَةِ جَدیرٌ وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ اَجمَعینَ💖 و اگر کسی مخصوص نظر دارد به جای سَخِّر لی قُلُوبَ المَخلُوقاتِ بگوید سَخِّر لی قَلبِ فلان بن فلان الی آخر دعا: نکته اضافی : مثلا اگر مرد است بگوید سخرلی قلب علی بن محمد و اگر زن است بگوید سخر لی قلب فاطمه بنت محمد 🔸میتواند صبح روز جمعه به نیت مهر و محبت مطلوبش هفت بار بخواند. همچنین میتواند با گلاب و زعفران و در کاغذ بدون خط بنویسد و با خود همراه داشته باشد.🔸 📚منبع :نحفة الاسرار ص 50 و 51 👆
🔘✍🏻در شب پنجشنبه يا جمعه يا روز آن ابتدا سوره حمد را خوانده و شروع ڪنيد به خواندن سوره انعام به آيه 123 يعنى رسل الله ڪه رسيديد بلافاصله 2 رڪعت نماز خوانده شود در هر رڪعت 🍃🍂7مرتبہ حمد 🍃🍂7مرتبہ آيه الڪرسی 🍃🍂 50مرتبہ سوره ڪوثر را بخوانید. 🔘✍🏻بعد از سلام به اتمام سوره بپردازید. بعد از اتمام سوره 70 مرتبہ 🍃🍂لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین بعد از اتمام سوره به سجده برويد و ۷۰ بار بگوئيد لا اله الا الله محمد رسول الله بعد حاجت بخواهيد ڪه به قدرت خدا ان شاالله 🍂🍃 👆
🍃🍂 حاجت روایی 🍃🍂 🖊 هرڪس "سوره قدر " را پانزده مرتبه در دو ثلث از آخر شب جمعه بخواند براے هر حاجتی موثر است 📚 کلیدهای غیبی مطالب مشابہ ↩️