#سوره_درمانے #رزق_زیاد
🌸✨ هرکس سوره تکاثر را روز
دوشنبه یا چهارشنبه ۴۰ بار بخواند
مال عظیم یا خیـری به او رسد که
در ذهن و تصورات او نگنجــد✨
📚 کشکول افشاری ۱۱
سوره #تکاثر
✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ ﴿١﴾ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ ﴿٢﴾ کَلا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴿٣﴾ ثُمَّ کَلا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴿٤﴾ کَلا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ ﴿٥﴾ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ ﴿٦﴾ ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَیْنَ الْیَقِینِ ﴿٧﴾ ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ ﴿٨﴾✨
🌸 فراموش نکنید امروز ۴۰بار بخونید 🌸
#ذڪرهاےگرـღـگشا⬆️
#احسن_القصص
#آخرین_عروس
#قسمت_اول
#دردعشقرادرمانینیست
_مادر! به من چند روزی فرصت بده!
_برای چه؟
_می خواهم در مورد همسر آینده ام فکر کنم و تصمیم بگیرم.
_این کار فکر کردن نمی خواهد. آخر چه کسی بهتر از پسر عمویت برای تو پیدا می شود؟
مادر نزدیک می آید و روی ملیکا را می بوسد. او آرزو دارد دختری هر چه زودتر ازدواج کند. اگر این ازدواج صورت بگیرد به زودی ملیکا، ملکه کشور روم خواهد شد.
همه دختران روم آرزو دارند که جای ملیکا باشند، اما چرا ملیکا روی خوشی به این ازدواج نشان نمی دهد؟ آیا او دلباخته مرد دیگری شده است؟آیا او عشقِ دیگری در دل دارد؟
مادر ملیکا از اتاق بیرون رفت. ملیکا از جا بر میخیزد وبه سمت پنجره می رود. هیچکس از راز دل او خبر ندارد.
درست است که او در قصر زندگی می کند اما این قصر برای او زندان است. این زندگیِ پر زرق و برق برایش هیچ جلوه ای ندارد.
همه روی زرد ملیکا را می بینند و نمی دانند در درون او شوری برپاست.
مادر ملیکا خیال می کند که او گرفتار عشق دیگری شده است. اما ملیکا گرفتار شک شده.
او از کودکی به خدا و مسیح اعتقاد داشت و به کلیسا می رفت و مانند همه مردم به سخنان کشیش های مسیحی گوش می داد.
آن روز ها چهره کشیش ها برای ملیکا چهره آسمانی بود، کشیش ها کسانی بودند که می توانستند گناهان مردم را ببخشند.
مردم برای اعتراف به نزد آنها میرفتند تا خدا گناهان آنها را ببخشد.
او بزرگ تر شد چیز هایی را دید که به دین آنها شک کرد. او می دید کشیش ها که از تر ک دنیا سخن می گویند، وقتی به این قصر می آیند چگونه برای گرفتن سکه های طلا هجوم می آوردند!
ملیکا چیز های زیادی را در این قصر دیده بود، بارها دیده بود که چگونه کشیش ها با شکم های برآمده، ظرف های طلایی غذا را پیش کشیده و مشغول خوردن می شدند!
او به دینی که اینان رهبرش بودند شک کرده بود، درست است که او دختری از خانواده قیصر روم بود اما نمی تواست ببیند که دین خدا بازیچه گروهی بشود که خود را بزرگان دین می دانند و نان حکومت روم را می خوردند!
او از این جماعت بخش می آید ولی خدا را دوست دارد و به عیسی و مریم مقدس عشق می ورزد....
#احسن_القصص #آخرین_عروس
#قسمت_دوم
#دردعشقرادرمانینیست!
اگر روحانیون بفهمند که ملکه آینده روم به قداست آنها شک دارد چیزی جز مرگ در انتظار او نخواهد بود.
آنها آن قدر قدرت دارند که حتی ملکه آینده روم را می توانند به قتل برسانند. آنها هرگز شمشیر به دست نمی گیرند تا ملکه را به قتل برسانند، بلکه اسلحه ایی قدرتمند تر از شمشیر دارند.
کافیست آنها به مردم بگویند که ملکه مرتد شده و به دین خدا پشت کرده است، آن وقت می بینی چگونه مردمی که تا دیروز ساکت و آرام بودند. آشوب به پا کرده و به قصر حمله می کنند تا برای خوشنودى و رضایت خدا ملکه را بکشند.
فکر کنم دیگر فهمیدی که ملیکا نمی خواهد با پسر عمویش ازدواج کند او از جنس این مردم نیست. خدا به او چیزی داده که به خیلی ها نداده است.
چند روز می گذرد و ملیکا خبر دار می شود که باید خود را برای مراسم عروسی آماده کند.
پدر بزرگ او قیصر دستور داده تا این عروسی هرچه زودتر برگزار شود.
او دستور داده است تا سران و بزرگان از سراسر کشور در پایتخت جمع بشوند. پیش بینی می شود که تعداد آنها به چهار هزار نفر برسد.
سیصد نفر از روحانیون کلیسا هم دعوت شدند تا در این مراسم حضور داشته باشند. قصر بزرگ و زیبایی برای این مراسم در نظر گرفته شده است.
قیصر می خواهد برای ملکه آینده روم جشن بزرگی بگیرد، جشنی که نشانه اقتدار و عظمت خاندانش باشد.
ملیکا هیچ چاره ایی ندارد، باید به این عروسی رضایت بدهد.
اکنون تمام قصر غرق نور است، عده ایی می رقصند و گروهی هم می نوازند همه مهمانان آمده اند و قیصر بر روی تخت خود نشسته است.
در قصر باز می شود، داماد در حالی که گروهی او را همراهی می کنند وارد می شود.
او به سوی قصر می آید خم می شود و دست قیصر را می بوسد و به سوی تخت دامادی میرود تا بر روی آن بنشیند.
همه کف می زنند و سوت می کشند، داماد افتخار می کند که امشب زیباترین دختر روم همسر او می شود.
می خواهد بر روی تخت بنشیند که ناگهان همه چیز می لرزد!
زلزله سهمگین، همه را به وحشت
می اندازد. آن قدر سریع که فرصت فرار یا ماندن را به هیچکس نمی دهد.
همه چیز در یک لحظه اتفاق می افتد، گرد و غبار همه جا را فرا می گیرد، پایه های تخت داماد شکسته و داماد بیهوش بر روی زمین افتاده است!
هیچ کس حرفی نمی رند، همه مات و مبهوت به هم نگاه میکنند آیا عذابی نازل شده است!؟
عروسی به هم می خورد و قیصر بسیار ناراحت می شود، چه راز و رمزی در کار است؟ هیچکس نمی داند.
#حدیث_روز
💎امام حسن مجتبی ع
✅خـویشاونـد كسـى است كـه ؛
دوستـى ومحبّت، او را نـزدیك كرده،
باشد و اگر چه نـژادش دور بـاشد ..
و بیـگانـه كسـى است كـه ؛
از دوستـى و محبّت به دور است ..
گر چه نژادش نزدیك باشد ..
📚تحفالعقولص۲۳۴و۵۲۳،
➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰
✳️ قال الحسين عليه السلام :
❇️ شُكرُكَ لِنِعمَةٍ سالِفَةٍ يَقتَضى نِعمَةً آنِفَةً؛
❇️ شكر تو بر نعمت گذشته، زمينه ساز نعمت آينده است.
◀️ نزهة الناظر و تنبیه الخاطر ص80
➖〰➖〰➖〰➖〰➖
🌼 #زمان_ظهور
🌸 امام صادق علیه السلام
دروغ میگویند کسانی که
#زمان_ظهور مهدی (عج) را
پیشگوئی میکنند، ما خاندان
اهل بیت برای فَرَج حضرتش
زمان معین نمیکنیم....
📚بحار، ج ٥٢، ص ١١٨
🌼 #اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـرَج
💠 عدم امکان عمل به نذربخاطر کرونا💠
#احکام_شرعی #احکام_اعتکاف
#احکام_نذر #احکام_کرونایی
❓سؤال: کسی نذر کرده گوسفندی برای اعتکاف امسال قربانی کند با توجه به لغو اعتکاف امسال (بخاطر ویروس کرونا) تکلیف چیست ؟ باید سال دیگه ادا کند یا تکلیفی ندارد؟
✅ پاسخ:
🔸مقام معظم رهبری: در فرض سوال تکلیفی ندارید. [1]
🔹آیت الله مکارم: اگر برای خصوص اعتکاف امسال نذر کرده و اعتکاف برگزار نشده تکلیفی ندارد و عمل به نذر واجب نیست اما اگر برای مطلق اعتکاف اعم از امسال یا سال های دیگر نذر کرده باید بعدا که اعتکاف برگزار شد به نذر خود عمل کند. [2]
◀️ پی نوشت:
[1]. استفتاء از پایگاه اینترنتی مقام معظم رهبری، کد استفتاء: 5prypg9
[2]. استفتاء از پایگاه اینترنتی آیت الله مکارم، کد استفتاء: 9812190042.
#هرروزیک_آیه
✨قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى
✨وَقَدْ كُنْتُ بَصِيرًا ﴿۱۲۵﴾
✨مى گويد پروردگارا چرا مرا نابينا
✨محشور كردى با آنكه بينا بودم (۱۲۵)
📚 سوره مبارکه طه
✍آیه ١٢۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎊مـژدهی آمـدنت
♥️قیمـت جـان میارزد
🎊تاری از موی تو آقـا
♥️به جهـان میارزد.....
🎊میلادت مبارک باد،
♥️ ای سپیده پنهان که اهل زمین
🎊 در آرزوی بوی بهشتی تو،
♥️هماره دعای فرج را زمزمه می کنند
🎊در این روز عزیز و مبارک از ته دل
♥️دعا میکنم شاه کلید تمام قفلها را
🎊از خداوند هدیه بگیرید.
🌸میلاد با سعادت امام زمان (عج)
🌸 بر شما و خانواده محترمان مبارک باد
#آیه_درمانے👆
#گشایش_بخت
🌸✨ دختری که ازدواجش به
تاخیر افتاده دعا و حرز ذیل را
نوشته و همراه دارد
۲۵ بار حرف (و) را بر پارچهای از
حریر سبز بنویسد سپس آیه(۲۷وقسمتی از۲۸سوره حج)
بالا را بنویسد✨
📚 كنوز آل محمد
ڪلیڪ ڪنید↩️
#خواص_اسماءالحسنی
🍃🌹#الحفیـظ🌹🍃
جهت ↯↯
💙👈شفاء و حاجات مهم
💜👈 دفع بلاها شفای مریض
💙👈 بزرگی و توانگری
مداومت بر این اسم نافع است🌹🍃
📚 ختوم و اذکار ۹۳/۱
هدایت شده از خانواده بهشتی
#همسرانه
#خانواده_ی_شاد
✴️مهارت رازداری
❌جلویِ بقیه،
حتی باگوشه وکنایه،به راز وعیب همسرتون اشاره نکنید.
👈افشای راز؛
صمیمیت واعتماد میانِ زوج ها
واستحکام خانواده رو نابودمیکنه!
هدایت شده از خانواده بهشتی
#تربیت_فرزند
به کودکان خودبياموزيم⁉️
قوی باشد،نه گستاخ؛
مهربان باشد،اما نه ضعیف؛
شجاع باشد،اما نه قلدر؛
فروتن باشد،اما نه کمرو؛ به خودمطمئن باشد،اما نه خودبین ..
#احسن_القصص
🌱حکایت
#شکرگزاری
#شکرنعمتنعمتتافزونکند
#کفرنعمتازکفتبیرونکند
💎مسمع نقل می کند: ما در سرزمین منی محضر امام صادق بودیم، مقداری انگور که در اختیار ما بود، می خوردیم، گدایی آمد و از امام کمک خواست. امام دستور داد یک خوشه انگور به او بدهد! گدا گفت: احتیاج به انگور ندارم اگر پول هست بدهید! امام فرمود: خداوند به تو وسعت دهد. گدا رفت و امام چیزی به او نداد. گدا پس از چند قدم که رفته بود پشیمان شد و برگشت و گفت: پس همان خوشه انگور را بدهید! امام دیگر آن خوشه را هم به او نداد.
گدایی دیگری آمد. امام سه دانه انگور به ایشان داد. گدا گرفت و گفت: سپاس آفریدگار جهانیان را که به من روزی مرحمت کرد! خواست برود، امام فرمود: بایست! (برای تشویق وی) دو دست را پر از انگور نمود و به او داد. گدا گرفت و گفت: شکر خدای جهانیان را که به من روزی عطا فرمود.
امام باز خوشش آمد، فرمود: بایست و نرو! آن گاه از غلام پرسید: چقدر پول داری؟ غلام: تقریباً بیست درهم. فرمود: آنها را نیز به این فقیر بده! سائل گرفت. باز زبان به سپاسگزاری گشود و گفت: خدایا! تو را شکر گزارم، پروردگارا این نعمت از تو است و تو یکتا و بی همتایی.
خواست برود، امام فرمود: نرو! سپس پیراهن خود را از تن بیرون آورد و به فقیر داد و فرمود: بپوش! گدا پوشید و گفت: خدا را سپاسگزارم که به من لباس داد و پوشانید. سپس روی به امام کرد و گفت: خداوند به شما جزای خیر بدهد. جز این دعا چیزی نگفت و برگشت و رفت.
راوی می گوید: ما گمان کردیم که اگر این دفعه نیز به شکر و سپاسگزاری خدا می پرداخت و امام را دعا نمی کرد، حضرت چیزی به او عنایت می کرد و همچنان کمک ادامه می یافت. ولی چون گدا لحن خود را عوض کرد بجای شکر خدا، امام را دعا نمود به این جهت کمک ادامه پیدا نکرد و حضرت احسانش را قطع نمود.
📚 بحار ج 7، ص 285. و ج 12 ص 341