eitaa logo
درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
25.7هزار دنبال‌کننده
33.3هزار عکس
18.2هزار ویدیو
224 فایل
کانالی جهت آگاهی ازمفاهیم قرآن وذکر وحدیث کانال دوم مون(داستانهای آموزنده بهلول عاقل) http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ این داستان واقعی است : این قسمت از وکیل پرونده: قتل فجیع جوان مهابادی به دست رفیقانش!دوستانش پس از آنکه صادق را به طرز فجیعی کشتند و سوزاندند!برروی جنازه عکس و سلفی گرفتند! این اخبار در تلگرام ،توجهم را جلب کرد،پیگیر که شدم ،تا ردی از آن بیابم به پیوی ادمین کمپین حمایت از مقتول رسیدم: +سلام خانم -سلام +برای قضیه صادق برمکی مزاحم شدم _خب! پستها و توضیحات در کمپین هست اونجا میتونین.. +حرفش تموم نشده،نوشتم من وکیل هستم ،اگه وکیلی نداره پرونده صادق برمکی ،بنده مایلم وکالت آن مرحوم را برعهده بگیرم بلکه کمکی به خانواده برمکی بشه! اینجوری بود که به خانواده برمکی معرفی شدم! مظلومیت عجیبی در عکسهای صادق بود که مرا به طرف خود فرا میخواند.نمیدانم چرا برای هیچ موکلی تاکنون این حس رو نداشتم ! تماسم را با خانواده برمکی،از همسرم پنهان کردم تا مبادا مخالفت کند و مانع تصمیمم شود، ان شب ساعت ۹:۳۰ به سمت مهاباد به راه افتادم،تمام مسیر ۹۸۰ کیلومتر (۱۲ساعت)را به فکر صادق بودم..ساعت حدود ۱۱ صبح به مهاباد رسیدم،به سمت هتل رفتم و بعداز اندکی استراحت،مردی میانسال دنبالم امد. -سلام کاکه(کاکه در کوردی بمعنای داداش)من ناصرم عموی صادق،خیلی خیلی خوش امدی،منت نهادی،قدم رو تخم چشام گذاشتی،پاشو برادر باید بریم مگه من مردم که مهمان صادق در هتل باشه،پاشوووو..و با عمو ناصر سمت منزل صادق و شب هم منزل عمو ناصر رفتیم.. لحظه ای که در منزل صادق روی مبل کنار عکسهای صادق که همه رو قبلا در مجازی دیده بودم حس خیلی عجیبی داشتم،اشک در چشمم جمع شده بود،همانجا با خدای خودعهدی بستم و از خدا خواستم که : خدایا،اگر میتوانم برای این مظلوم قدمی بردارم، مرا یاری ده روی پرونده بمونم و اگر غیر اینه،بهتره نشه! چهلم آن مرحوم بود،همه جا سیاه،همه جا اشک و گریه وناله ! با وجود درد بزرگی که در دل همه بود،چنان گرم و با محبت از من استقبال کردند ،که اصلا احساس غریبی نکردم!در یک لحظه پسر جوانی سمتم اومد و درحالی که بغض سنگینی در گلویش بود گفت: ببین آقا،وکیل صادقی،روسر ما جاداری،فقط یه چیزی بت بگم،دانیال که شکی در اون نیس صددرصد اعدام میشه،هنر وکیل اینه که کمال و سید نامرد رو هم محکوم کنه! اگه میتونی پس بسم الله.... آن شب در منزل عمو ناصر با مرام و معرفت و مهمان نوازیشان بار دیگر مهربانی و بزرگواری نزدیکان صادق برایم مشخص شد. روز بعدهمراه اقای برمکی و مادر صادق برای گرفتن پرونده رفتیم. بازپرس امتناع میکرد،دلیل های واهی و بی اساسی برایم اورد و پرونده رو نداد و گفت ده روز دیگه تشریف بیارید حتما در اختیارتون میذارم!.... ده روز گذشت،بازهم مسیر هزار کیلومتری را سمت مهاباد رفتم و برگشتم،بازهم بازپرس امتناع کرد و پرونده را ندادن این مساله پنج بار تکرار شد و من آن مسیر طولانی و خسته کننده را بی نتیجه برمیگشتم.در ششمین مراجعتم به مهاباد،برای مطالبه پرونده،خوشبختانه پرونده به دادگستری ارجاع داده شده بود و من این بار با همکاری مسئولان آنجا،بعد از حدودشش،هفت ماه از مرگ صادق،موفق به دریافت پرونده صادق شدم...... روزها و شبهای مطالعه روی پرونده،خواب و خوراک از من گرفته شده بود،با هر سطرش،با هر لحظه اش،ساعتها به فکر فرومیرفتم و حال صادق را تجسم میکردم..یعنی در آن لحظات آن مظلوم،چه میکشید! بنظرم وکالت یه جور کارگردانیه،با این تفاوت که کارگردان فیلمنامه و عوامل رو داره و فیلم رو خلق میکنه،اما وکیل هم پازلهای گمشده بازی رو باید پیدا کنه و هم بازیگرا رو باید خلق کنه،اماکوچکترین خطا در مهره‌ چینی ،برابر است با ضایع شدن حق یک بیگناه! اینک من بودم و یک پرونده سنگین و چشمانی که تا چشم برهم میزدم به سراغم می آمدند. روز دادگاه: جمعیت زیادی جلوی دادگاه بودند،همراه پدر،مادر،عمو ناصر،کاک فرهاد و دایی های صادق به دادگاه رفتیم،دانیال و کمال را آوردند،کمی طول کشید تا سید هم با لباس مبدل سربازی! آوردند. با دیدن متهمان مادر صادق شروع کرد به داد و بیداد کردن،خواستن جلوشو بگیرن که رییس دادگاه مانع شد و گفتن شرایطشون درک میکنم اجازه بدین خشمش رو خالی کنه! این روند نیم ساعت طول کشید، قاضی:اقای وکیل مدافع ،اقای یونس محمدی شما دفاعی دارین؟ +از محضر دادگاه اجازه میخوام که من بعد از متهمان و وکیلان مدافعشون دفاع کنم. همه حرفاشون زدند،در میان حرفهایشان چند سوالی میپرسیدم وقتی حرفهای همه تمام شد،نوبت دفاع من شد تمام چشمها به سمت من بود،در تمام طول قرائت دفاعیه حضورصادق را در دادگاه حس میکردم،وقتی به شرح واقعه و قسمتهای حساس رسیدم،،به دردها،تهمت هادروغها،اشکها،نارفیقی ها، دیگر حس میکردم یونس محمدی نیستم وصادق برمکی درجایگاه ایستاده وصحبت میکند: ادامه دارد... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
👌👌 🔸 وقتی حال آدم خوب باشه از زندگی و نعمت های خداوندی لذت می بره 🔹 اما اگر حالش خوب نباشه بهترین امکانات هم واسه آدم بی معنی می شن 🔸برای داشتن حال خوب راه های زیاد پیشنهاد شده 🔹اما در دین مهربان ما برای دست پیدا کردن به حال خوب دستور داده شده حال دیگران رو خوب کنید تا حالتون خوب بشه! مثلا مومن باید ببینه خانواده چه غذایی دوست دارند بخورن همونو بخوره! یعنی حتی در یک چیز کوچیکی مثل انتخاب غذا هم حواست باشه حال خانوادت رو با ارجح قرار دادن انتخابشون بر انتخاب خودت خوب کنی 🔸صله رحم کن حتی با یک سلام، تماس بگیر وحال اقوام دور ونزدیک رو خوب کن که حالت خوب بشه 🔹می خوای حالت خوب بشه اگر درتوانت هست به زندگی یه خانواده نیازمند کمک کن که حالشون خوب بشه که حالت خوب بشه 🔸خیرات برای گذشتگان بده که دربرزخ حالشون خوب بشه که حال تو هم خوب بشه 🔹از هر فرصتی حتی با یک جمله یاتعریف کردن ازشخصی ودر هر شغلی که هستی استفاده کن حال دیگران رو خوب کنی که حالت خوب بشه 💎امام علی علیه السلام: ، 📖غررالحكم ح3636 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تشهد و سلامی را که فراموش کردیم چگونه باید بجا آوریم ؟ تصویری🌸 💫✨💫✨💫✨💫✨ $شکیات‌نماز 💠سوال ۵۳۱: شخصی مدت زیادی نماز قضا بر عهده دارد، آیا می تواند آن ها را به ترتیب زیر به جا آورد؟ ۱. مثلاً بیست بار نماز صبح بخواند. ۲. هر یک از نماز ظهر و عصر را بیست بار بخواند. ۳. هر یک از نماز مغرب و عشا را بیست بار بخواند و تا یک سال به همین صورت ادامه دهد. ✅جواب: قضای نمازها به ترتیب مذکور اشکال ندارد. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ ✨وَأَنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿۱۷۱﴾ ✨بر نعمت و فضل خدا و اينكه خداوند ✨پاداش مؤمنان را تباه نمى‏ گرداند ✨شادى مى كنند (۱۷۱) 📚 سوره مبارکه آل عمران ✍ آیه ۱۷۱ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🍃🍂 وسعت رزق و گشایش کارها 🍃🍂 ✍🏼 به جهت وسعت رزق و گشایش امور بخواند: ❤️ ۱۱۰۰مرتبه↯ 💚 ۱۱۱ مرتبه↯ فَسَیَکْفیکَهُمُ الله وَ هوَ السّمیعُ العَلیم 💜 ۱ مرتبه↯ اللّهُمَ صَلِّ علي سَيِّدِنا و نَبيِّنا مُحَمَّدٍ وَ آلِه مَا اختُلِفَ المَلَوان وَ تَعاقُب العَصران وَ كرَّ الجَديدان وَ استَقبَلَ الفَرقَدان وَ بَلِّغ روحَهُ وَ اَرواحِ اَهلِ بَيتِهِ مِنِّي التَّحيَّة و السّلام 📚 اسرار المقاصد ص ۶۵ ❣ ❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا دستم به آسمانت نمیرسد، تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن!.. ☆࿐༅♡◇♡༅࿐@tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
هدایت شده از خانواده بهشتی
مردم به همون چشم به همسرتون نگاه می‌کنند که شما معرفی‌اش کردید. ✅اگرخودتون به همسرتون بی‌احترامی کنید دیگران زودتر ازشما به‌ اوبی‌احترامی می‌کنند!
هدایت شده از خانواده بهشتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚪️✨بچہ هاتون رو... ▪️✨ازخدا نترسونید ⚪️✨ادم‌ها اگر ازچیزی بترسند ▪️✨نمیتونند اون رو ⚪️✨دوست داشتہ باشند … ▪️✨اونا رو از "دوری از خدا" ⚪️✨بترسونید نہ از خود خـ♥️ـدا ─━━━━⊱🐣⊰━━━━─
‍ 📖 🍀آرام گرفتن زلزله به فرمان امام علی (علیه السلام) روزی معاویه وارد مکه شد. به او خبر دادند که ابن عباس، کرسی تدریس برپا کرده و تفسیر قرآن را برای مردم می گوید. معاویه در پاسخ به این خبر گفت که عیبی ندارد. ابن عباس، پسر عموی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. از بنی هاشم است و قرآن در میان آنها نازل شده است. اگر اینها تفسیر قرآن نگویند، پس چه کسی این کار را انجام بدهد؟ شخصی دیگر که در جلسه حاضر بود خبر داد ای معاویه، کرسی تفسیر قرآن ابن عباس بهانه است. او به این بهانه، فضائل علی بن ابی طالب (علیه السلام) را برای مردم بازگو می کند. معاویه چنان برافروخت که از جا برخاست و با چهره ای درهم کشیده فریاد زد خودم امروز بر این مجلس وارد می شوم و بساط این محفل را به هم زده و ریشه این گونه نشست ها را بر می چینم. معاویه با خشم و غضب وارد مجلس ابن عباس شد. ابن عباس فرمود کجای قرآن را بخوانم که حرفی از علی بن ابی طالب (علیه السلام) در آن نباشد؟ معاویه گفت این آیه را بخوان: «إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا» «آنگاه كه زمين به لرزش شديد خود لرزانيده شود» ابن عباس گفت ای معاویه، همین آیه هم در فضل و منقبت علی بن ابی طالب (علیه السلام) است. معاویه گفت علی (علیه السلام) چه ارتباطی با این آیه دارد؟ ابن عباس گفت نشنیدی بعد از رسول خدا، یک سال نگذشته بود که زلزله ای در مدینه آمد و همه مردم از شدت ترس و وحشت از خانه ها در آمدند و دیدند که علی بن ابی طالب (علیه السلام) وارد شد و در بین مردم قرار گرفت و پای مبارک را بر زمین کوبید و این آیه را خواند: «إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا» و فرمود ابوتراب بر تو امر می کند که آرام باش. همه شاهد بودند زمینی که در زیر پای همه مردم می لرزید، به امر عالی علوی در زیر پای مولی الموحدین آرام گرفت. ندیدم از آن پس کسی این آیه را بخواند و شرح و تفسیرش را علی بن ابی طالب (علیه السلام) نداند. معاویه که از غضب در خود می پیچید، رو کرد به ابن عباس و گفت پس راحت بگو تا قرآن باشد، علی بن ابی طالب نیز هست. 📚 منابع: ۱. بحار الانوار، جلد ۴۴، صفحه ۱۲۵ ۲. منهاج الولایة، علی قرنی گلپایگانی ۳. سوره زلزله، آیه ۱
! ▪️مقوی معده و سایر اندام‌ های گوارش است. ▪️ضد نفخ است. ▪️ترشحات معده را زیاد کرده و سموم بدن را دفع می ‌کند. ▪️برای هضم غذا موثر است.