#ذکرروز👆دوشنبه
یاقاضی الحاجات(ای برآورنده حاجتها)×صد
#نماز_روز_دوشنبہ
✍🏻هرکس نمــاز2شنبه رابخواندثواب۱۰حج و۱۰عمره
برایش نوشته شود
2رکعت ؛
درهر رکعت بعدازحمد
یک آیةالکرسی ،توحید ،فلق وناس
بعدازسلام۱۰ استغفار
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#بسته_سلامتے
🔴یکی ازدلایل گرسنگی زود به زود چیست؟
✅یکی از دلایل گرسنگی زود به زود از نظر طب سنتی سرد شدن مزاج معده می باشد
🍃صبح ناشتا یک ق چ عسل میل کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
1397/12/27
سلام به آخرین دوشنبه🌺اسفند خوش آمدی
یہ آرزوےقشنگ تقدیم شـمادوستان
امیدوارم
بہ دست آوریدآنچہ بیصدا ازقلبتان میگذرد؟
تندرست و شاد باشید❣
#آیه_درمانے
🙈جهت مطیع و رام شدن کسی یا کسانی ،
در خلوت سی بار ، هر روز بخواند:
⭐️وَآیَةُ لَهُمُ اللَّیلُ نَسلَخُ مِنهُ النَّهارَ فَاِذاهُم مُظلِمونَ
📖آیه۳۷یاسین
@shamimrezvan
#ذڪرهاےگرـღـگشا⬆
هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تزریق انرژی مثبت➕
تکرار کنیم🌷
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺛﺮﻭﺕ ﻭ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ.ﻣﻦ ﻗﺪﺭﺕ ﻭ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﻫﻤﻪ ﺍﻣﻮﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ و سرشار از اراده و اقتدار هستم.
خدایا سپاسگزارم❣
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :9⃣7⃣
#فصل_نهم
گفت: «با بچه های مسجد قرار گذاشتیم بعد از اذان راه بیفتیم. گفتم که، امام دارد می آید.»
یک دفعه اشک هایم سرازیر شد. گفتم: «از آن وقت که اسمت روی من افتاد، یا سرباز بودی، یا دنبال کار. حالا هم که این طور. گناه من چیست؟! از روز عروسی تا حالا، یک هفته پیشم نبودی. رفتی تهران پی کار، گفتی خانه مان را بسازیم، می آیم و توی قایش کاری دست و پا می کنم. نیامدی. من که می دانم تهران بهانه است. افتاده ای توی خط تظاهرات و اعلامیه پخش کردن و از این جور حرف ها. تو که سرت توی این حرف ها بود، چرا زن گرفتی؟! چرا مرا از حاج آقایم جدا کردی. زن گرفتی که این طور عذابم بدهی. من چه گناهی کرده ام. شوهر کردم که خوشبخت شوم. نمی دانستم باید روز و شب زانوی غم بغل کنم و بروم توی فکر خیال که امشب شوهرم می آید، فردا شب می آید...»
خدیجه با صدای گریه من از خواب بیدار شده بود و گریه می کرد. صمد رفت گهواره را تکان داد و گفت: «راست می گویی. هر چه تو بگویی قبول دارم. ولی به جان قدم، این دفعه دیگر دفعه آخر است. بگذار بروم امامم را ببینم و بیایم. اگر از کنارت جم خوردم، هر چه دلت خواست بگو.»
خدیجه اتاق را روی سرش گذاشته بود. بندهای گهواره را باز کردم و بچه را بغل گرفتم. گرسنه اش بود. آمد، نشست کنارم. خدیجه داشت قورت قورت شیر می خورد.
ادامه دارد...✒️
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :0⃣8⃣
#فصل_نهم
خم شد و او را بوسید. صدایش را عوض کرد و با لحن بچه گانه ای گفت: «شرمنده تو و مامانی هستم. قول می دهم از این به بعد کنارتان باشم. آقای خمینی دارد می آید. تو و مامان دعا کنید صحیح و سالم بیاید.»
بعد بلند شد و به من نگاه کرد و با یک حالتی گفت: «قدم! نفس تو خیر است. تازه از گناه پاک شده ای. برای امام دعا کن به سلامت هواپیمایش بنشیند.»
با گریه گفتم: «دلم برایت تنگ می شود. من کی تو را درست و حسابی ببینم...»
چشم هایش سرخ شد گفت: «فکر کردی من دلم برای تو تنگ نمی شود؟! بی انصاف! اگر تو دلت فقط برای من تنگ می شود، من دلم برای دو نفر تنگ می شود.»
خم شد و صورتم را بوسید. صورتم خیسِ خیس بود.
چند روز بعد، انگار توی روستا زلزله آمده باشد، همه ریختند توی کوچه ها، میدان وسط ده و روی پشت بام ها. مردم به هم نقل و شیرینی تعارف می کردند. زن ها تنورها را روشن کرده و نان و کماج می پختند. می گفتند: «امام آمده.»
در آن لحظات به فکر صمد بودم. می دانستم از همه ما به امام نزدیک تر است. دلم می خواست پرنده ای بودم، پرواز می کردم و می رفتم پیش او و با هم می رفتیم و امام را می دیدیم.
ادامه دارد...✒️
@tafakornab
@shamimrezvan
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1
حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌❌❌
#حدیث_روز
💕 #امام_علی (ع) فرمودند:
🍃با مردم به گونهای رفتار کنید که اگر از دنیا رفتید بر شما گریه کنند،
🌸و اگر زنده بودید با اشتیاق به سوی شما آیند.
📚نهج البلاغه، حکمت۱۰🌿
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#عکس_نوشته👆
👆حق الناس و انداختن ترقه
#احکام_شرعی
#احکام_حق_الناس
#عیدانه
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#هرروزیک_آیه
#آیه_قرآنی_انفاق
هرگز به نیکی دست نیابید،
مگر اینکه از آنچه دوست دارید،
انفاق کنید...
و هر چه انقاق کنید ،
قطعا خدا از آن آگاه است.
سوره آل عمران ، آیه ۹۲ ، جز سوم...
#نیکوکاری #انفاق #عیدانه
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
💠🌼💠🌼💠🌼💠🌼
#احسن_القصص
«پيشگويى ولادت مولا امیرالمومنین 💎علی علیه السلام؛ توسط راهب نصرانی»
در زمان حضرت ابوطالب (عليه السلام) راهبى زندگى مى كرد بنام «مثرم بن دعيت بن شيتقام» اين مرد در عبادت معروف بود و صد و نود سال خداوند را عبادت كرده بود و هرگز حاجتى از خداوند نخواسته بود. تا اينكه از خدا خواست ، خداوندا! يكى از اولياء خود را به من نشان ده ؛ خداوند حضرت ابوطالب را نزد او فرستاد تا چشم مثرم به حضرت افتاد از جا برخاست و سر او را بوسيد و او را در مقابل خود نشانيد و گفت : خدا تو را رحمت كند، تو كيستى؟
حضرت فرمود: مردى از منطقه تهامه.
پرسيد از كدام طايفه عبد مناف؟ فرمود: از بنى هاشم.
راهب بار ديگر برخاست و سر حضرت ابوطالب (عليه السلام) را بوسيد و گفت: خدا را شكر كه خواسته مرا اعطا كرد و مرا نميراند تا ولى خود را به من نشان داد. سپس گفت: تو را بشارت باد! خداوند به من الهام نموده كه آن مژده اى به توست. حضرت ابوطالب (عليه السلام) پرسيد آن بشارت چيست؟
گفت: فرزندى از صُلب تو بوجود مى آيد كه ولىُّ الله است. اوست ولىِّ خدا و امامِ متَّقين و وَصىِّ رسولِ رَبِّ العالمين. اگر آن فرزند را ملاقات كردى از من به او سلام برسان و از من به او بگو: مثرم به تو سلام مى گويد: و شهادت مى دهد كه خدايى جز الله نيست، يگانه است و شريكى ندارد و محمد بنده و فرستاده خداست و تو جانشين بر حق او هستى نبوت با محمد و وصايت با تو كامل مى شود. در اينجا حضرت ابوطالب (عليه السلام) گريه كرد و فرمود: نام اين فرزند چيست؟ او گفت: نامش على است..
📚روضة الواعظين، صفحه ۶۸؛
📚بحارالانوار، جلد ۳۵، صفحه ۱۰.
@tafakornab
@shamimrezvan