○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
{داستان دنباله داراز سرنوشت واقعی}
📝 #فرار_از_جهنم📝
#قسمت_سی_و_شش
💐نمی دونستم چی بگم … بدحور گیرافتاده بودم … زندگیم رفته بود روی هوا … تمام پس انداز و سرمایه یک سالم …
– من یه کم پول پس انداز کردم … می خواستم برای خودم یه تعمیرگاه بزنم … از بیمارستان که بیام بیرون پس میدم … .
💐– چقدر از پول تعمیرگاه رو جمع کرده بودی؟ …
– ۱۲۵۶ دلار ..
مثل فنر از روی مبل پرید … با این پول می خواستی تعمیرگاه بزنی؟ … تو حداقل ۳۰۰ هزار دلار پول لازم داری …
اعصابم خورد شد … تو چه کار به کار من داری … اومدم بیرون، پولت رو بگیر … .
💐خندید … من نگفتم کی پول رو پس میدی … پرسیدم چطور پسش میدی؟ … .
– منظورت چیه؟ … .
– می تونی عوض پول برای من یه کاری انجام بدی … یا اینکه پول رو پس بدی … انتخابت چیه؟ … .
💐خوشحال شدم … چه کاری؟ … .
کار سختی نیست … دوباره لم داد روی مبل و چشم هاش رو بست … اون کتاب رو برام بخون … .
💐خم شدم به زحمت برش دارم که … قرآن بود … دوباره اعصابم بهم ریخت … .
– من مجبور نیستم این کار رو بکنم … تا حالا هیچ کس نتونسته به انجام کاری مجبورم کنه … .
– پس مواد فروش شدن هم انتخاب خودت بود؛ نه اجبار خدا؟…
💐جا خوردم … دلم نمی خواست از گذشته ام چیزی بفهمه… نمی دونم چرا؟ ولی می خواستم حداقل اون همیشه به چشم یه آدم درست بهم نگاه کنه … خم شدم از روی میز قرآن رو برداشتم …
خیلی آدم مزخرفی هستی …
خندید … پسرم هم همین رو بهم میگه
✍ادامه دارد.
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
{داستان دنباله داراز سرنوشت واقعی}
📝 #فرار_از_جهنم📝
#قسمت_سی_و_هشت :✍ نوجوان آمریکایی
💐فردا صبح، مرخص شدم … نمی تونستم بی خیال از کنار ماجرای پسرش بگذرم … حس عجیبی به حاجی داشتم …
💐پسرش رو پیدا کردم و چند روز زیر نظر گرفتم … دبیرستانی بود … و حدسم در موردش کاملا درست … شرایطش طوری نبود که از دست پدرش کاری بربیاد … توی یه باند دبیرستانی وارد شده بود … تنها نقطه مثبت این بود … خلافکار و گنگ نبودن …
💐از دید خیلی از خانواده های امریکایی تقریبا می شد رفتارشون رو با کلمه بچه ان یا یه نوجوونه و اصطلاح دارن جوانی می کنن، توجیح کرد … تفننی مواد مصرف می کردن … سیگار می کشیدن … به جای درس خوندن، دنبال پارتی می گشتن تا مواد و الکل مجانی گیرشون بیاد … و …
💐این رفتارها برای یه نوجوون ۱۶ ساله امریکایی از خانواده های متوسط به بالای شهری، عادیه … اما برای یه مسلمان؛ نه… .
من مسلمان نبودم … من از دید دیگه ای بهش نگاه می کردم … یه نوجوون که درس نمی خونه، پس قطعا توی سیستم سرمایه داری جایی براش نیست … و آینده ای نداره … .
💐حاجی مرد خوبی بود و داشتن چنین پسری انصاف نبود … حتی اگر می خواست یه آمریکایی باشه؛ باید یه آدم موفق می شد نه یه احمق … .
چند روز در موردش فکر کردم و یه نقشه خوب کشیدم … من یکی به حاجی بدهکار بودم … .
💐رفتم سراغ یکی از بچه های قدیم … ازش ماشین و اسلحه اش رو امانت گرفتم … مطمئن شدم که شماره سریال اسلحه و پلاک، تحت پیگرد نباشه … و … جمعه رفتم سراغ احد …
@tafakornab
@shamimrezvan
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1
حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌❌❌
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
#حـــدیث_مهــــدوے
🌻 امام مهدی عجل الله تعالی فرجه:
🌼همانا در رعایت حال شما
کوتاهی نمیکنیم و یاد شما را از خاطر نمی بریم و اگر غیر از این بود؛
☜ از هر سو گرفتاری و سختی به شما روی می آورد و دشمنان شما را از میان بر می داشتند،
از معصیت خدا بپرهیزید و ما را با اعمالتان پشتیبانی کنید.
📚 بحارالانوار، ج 53، ص 175
✍ #حدیث_مهدوی
🍃 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 🍃
🔷 #احکام_شرعی
🔶 #احکام_خریدوفروش
🔷 سوال :حکم چانه زدن در خرید و فروش چیست؟
🔶 جواب : مانع ندارد
البته چانه زدن بعد از انجام معامله مکروه است....
وهمچنین چانه زدن برا جنسایی که قیمت مقطوع وعرف جامعه است و ارزشش کم است(دست فروشان) درست نیست ....
🔷وهمچنین چانه زدن زیاد که طرف رو متضرر کنه درست نیست ...
🔶امام باقر ع :
چانه زدن خوب هست نه آنقدر که طرف معامله متضررشود...
(منبع سایت مراجع)
هدایت شده از خانواده بهشتی
8.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#همسرانه
#سیاستهای_همسرداری
چند روزقبل فیلم آشنایی با لیلا رو میدیدم. داستانش مربوط به دو نامزد هست که یکیشون (خانم با بازی لیلا حاتمی) از تمام راه ها برای تغییر همسرش مبنی بر ترک سیگار استفاده می کند
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از خانواده بهشتی
#تربیت_فرزند
#پرخاشگری ❗️
🔻در خیلی از اوقات دلیل پرخاشگری فرزندانمان خود ما هستیم.
🔻 اینکه کودک اجازه پیدا میکند هر فیلمی را ببیند!
🔻 همواره در معرض مشاجرات پدر و مادر باشد!
🔻 با او با تحکم و پرخاش سخن گفته شود!
@zendegiasheghaneh
@shamimrezvan
#حکایت_وصل_مهدی_عج🌴
#ویژه_جمعه
#داستان_آموزنده 📝
💠 رضایت #مادر موجب دیدار امام زمان علیه السلام شد
💎 جناب شیخ محمد علی ترمذی در ابتدای جوانی با دو نفر از دوستان اهل علمشان قرار میگذارند که برای تحصیل علم به شهر دیگری روند، شیخ برای گرفتن اجازه نزد مادر میرود اما ایشان رضایت نمیدهند.
شیخ از رفتن منصرف میشود ولی حسرت آموختن علم در قلبش باقی است تا اینکه روزی در قبرستان نشسته بود و به دوستانش فکر میکرد ...
ناگاه پیرمردی نورانی نزدش می آید و میپرسد چرا ناراحتی؟
شیخ شرح حال خود را میگوید.
پیرمرد میگوید: میخواهی من هر روز به تو درس دهم؟
💎 شیخ استقبال میکند و دو سال از محضر ایشان استفاده میکند و متوجه میشود که این پیرمرد جناب #خضر میباشد.
روزی جناب خضر به شیخ میگوید: حالا که #رضایت_مادر را بر میل خود ترجیح دادی تو را به جایی میبرم که برایت موجب سعادت است ...
🍃با هم حرکت میکنند و بعد از چند لحظه به مکانی سرسبز میرسند که تختی در کنار چشمه ای واقع بود و حضرت صاحب الامر بر آن نشسته بودند ...
از شیخ محمد علی پرسیدند:
💎 چطور این مقام را بدست آوردی که حضرت خضر تو را درس داده و به زیارت آقا ولیعصر ارواحنافداه مشرف شدی؟
شیخ گفت: آنچه پیدا کردم در اثر دعای مادر و رضایت او بود.
📚 شیفتگان حضرت مهدی علیه السلام
✍یکی از راههای نزدیک شدن به وجود مقدس امام زمان علیه السلام عمل کردن به این دستور الهی است یعنی:
🍃 #احسان_به_والدین🍃