eitaa logo
درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
25.7هزار دنبال‌کننده
33.3هزار عکس
18.2هزار ویدیو
224 فایل
کانالی جهت آگاهی ازمفاهیم قرآن وذکر وحدیث کانال دوم مون(داستانهای آموزنده بهلول عاقل) http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین پنجشنبه اردیبهشت ماه است و ياد درگذشتگان 😔 ✨بسم الله‌الرحمن‌الرحیم✨ 🌺به یاد پدران ومادران آسمانی وهمه درگذشتگان، زیارت اهل قبور و به یاد همه شهدا و اموات باشید.🌺ِ 🌹السَّلامُ عَلي اَهْلِ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ مِنْ اَهْلِ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ يا اَهْلَ لا اِلهَ اللهُ بِحَقَّ لااِلهَ اِلَّا اللهُ كَيْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لا اِلهَ الَّا اللهُ مِنْ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ يا لااِلهَ اِلَّا الله بِحَقَّ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ اِغْفِرْلِمَنْ قالَ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ وَاحْشُرْنا في زُمْرَهِ منَ قالَ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ مُحَمَّد رَسُولُ اللهِ عَليٌّ وَلِيُّ اللهِ:🌹 🌹هر كس اين زيارتنامه را بخواند، خداوند ثواب پنجاه سال عبادت به او مي‌دهد و گناهان پنجاه سال را از او و پدر و مادرش بيامرزد.🌹
مواد غذایی که نباید ناشتا مصرف شوند⁉️ 1⃣قهوه:سوزش معده 2⃣چای:آسیب دیواره معده 3⃣گوجه فرنگی :ضعف عضلانی 4⃣موز : برهم زدن تعادل منیزیم و کلسیم
سلام 😊✋ به پنجشنبه 4 اردیبهشت ماه خوش آمدید☕️😊 یک روز بی نظیر 🌸🍃 یڪ لبخند از تہ دل یڪ شادے بے بدیل یڪ خـداے همیشہ همراه با هزار آرزوے زیــبا تقدیم لحـظہ هاتون🌸🍃 🌸🍃آخر هفته تون سرشار از آرامش 🌸🍃
🥀جناب اقای رضوی می گوید: بعضی از علما گفته اند: 🌼شب پنجشنبه و جمعه دو رکعت نماز بخوان. در زیر آسمان در حالیکه سر و پاهایش برهنه باشد بعد از نماز دست ها را رو به آسمان کرده و «۵۵۹» مرتبه بگوید: "یا حجة القائم" 🍀سپس سجده رفته و در سجده ۷۰ مرتبه بگوید: "یاصاحب الزمان أغِثني" سپس حاجت خویش را طلب کند. این نماز و ذکر مجرب است. 🌹و چنانچه دوشب به حاجت خویش نرسید در هفته دوم یا سوم تکرار کند محال است از هفته سوم تجاوز کرده و به اجابت نرسد. 🌸از بعضی از علما نقل است که این نماز را خواندم و حضرت ولی عصر عج را در خواب دیدم و عرض حاجت کردم. 📚تحف الرضویه صفحه ۱۸۸ http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشا⬆️⬆️⬆️
🌸✨ هرکس ۷ هفته هر روز از پنج‌شنبه ۷۰ بار بگوید حَسبيَ‏ اللهُ الحَسيب خدا مطالب در نظرش را کفایت کند و او را از آنچه می‌ترسد حفظ نماید✨ 📚 معراج الذاکرین ۹۶ ڪلیڪ ڪنید↩️ http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشا⬆️⬆️⬆️
✍رمان  ۵۴: ❤️در همهمه ی فکری خودم و مادر،‌راهی هتل شدیم. ذهنم،‌میدانی جنگ زده بود برای بافتن و رشته کردن. اینجا هتلهایش هم زیبا بود و من گیج ماندم از آن همه تلاشِ‌ غولهای قدرت برایِ سیاه نمایی…پیرمرد راننده لبخند زد.. دربان هتل لبخند زد..مسئول رزرو لبخند.. کارگر ساده که حامل چمدانها بود لبخند زد.. اینجا جنس لبخند آدمهایش فرق داشت.. اینجا لبریز بود از مسلمانان ترسو… در اتاقم را محکم بستم و برای اطمینان بیشتر یک صندلی پشت آن قرار دادم. من حتی از لبخند مسلمان ترسو هم میترسیدم. دانیال همیشه میخندید.. بعد از چند ساعت استراحتِ نافرجام به سراغ متصدی هتل رفتم. باید چند کارگر برایم پیدا میکرد تا آن خانه ارواح، بازیافت میشد. چند لغت فارسی را کنار یکدیگر چیدم… نمیداستم میتوانم منظورم را برسانم یا نه..اما باید تلاشم را میکردم. متصدی جوانی خوش چهره بود با رنگی آسیایی. مقابلش ایستادم. با مهربانی نگاهم کرد. جملاتِ از پیش تعیین شده را گفتم.. لبخندش پر رنگتر شد. احتمالا نوعی تمسخر..مطمئنا کلماتم معنیِ خاصی را انتقال نداد. پرسید،‌میتوانم انگلیسی صحبت کنم؟ و من میتوانستم.. این ملت با زبان بین الملل هم آشنا بودند؟ یعنی اسلام جلویشان را نمیگرفت؟ کمی عجیب به نظر میرسید… ماجرای خانه را برایش توضیح دادم و او قول داد تا چند نفر را برای این کار پیدا کند.فردای آن روز آدرس را به کارگران دادم و به همراه مادر راهی خانه شدم. این خانه و حیاتش اگر زیرِ‌خروارها خاک و برگ هم دفن میشد،‌جای تعجب نبود. دوریِ چندین ساله این تبعات را هم داشت. دو کارگر نظافت حیات و دو کارگر نظافت داخل خانه را به عهده گرفتند. وقتی درِ‌چفت شده را به سختی باز کردم مقداری خاک به سمتم هجوم آورد و من ترسیدم…زنده به گوری کمترینِ‌ لطفِ‌این دیار و مردمانش است!خاطراتِ کودکی زنده شد…درست در لابه لای مبلهای تار بسته از عنکبوت و زیر سیگاریِ دفن شده در غبارِ‌پدر… اینجا فقط دانیال میخندید..و من می دویدم.. او به حماقتم در دلبستگی و من در پی فرار از وابستگی..مادر با احتیاطی خاص وسایل را زیرو رو میکرد.. گاه لبخند میزد ..گاه میگریست…با یان تماس گرفتم…آرامشِ‌ چهره اش را از اینجا هم میتوانستم ببینم:(کجایی دختر ایرونی ؟؟) جمله اش کامل نشده بود که صدای عصبی عثمان گوشم را آزار داد:(‌هیچ معلومه کدوم گوری هستی؟ آخه تو کی میخوای مثه بقیه آدما زندگی کنی؟ ) هیچ وقت… هیچ وقت.. اگر هم میخواستم،‌ خدایِ‌ این آدمها بخیل بود! حوصله ایی برای پاسخگویی نبود،‌پس گوشی را قطع کردم..چندین بار گوشیم زنگ خورد. عثمان بود. جواب ندادم…ناگهان صدایی عجیب در حیات پیچید.. صوت داشت.. آهنگ داشت.. چیزی شبیه به کلماتِ‌ سجاده نشینِ مادر… انگار خدای این مسلمانان سوهان به دست گرفته بود برای شکنجه ام.. درد به معده و سرم هجوم آورد..حالم خوب نبود و انگار قصد برتر شدن داشت..کاش گوشهایم نمی شنید… منبعِ‌ این صداها از کدام طرف بود؟؟ بی حس و حال، جمع شده در معده، رویِ‌یکی از پله ها نشستم. یکی از کارگران که مردی میانسال بود در حالیکه آستینش را بالا میزد به سمت حوض رفت. شیرِ آبِ‌کنارش را باز کرد.آّب با فشار و رنگی زرد از آن خارج شد..مرد چه میکرد؟؟یعنی وضو بود؟؟ اما مادر و یا عثمان که به این شکل انجامش نمیدادند..روبه رویم ایستاد:(خانووم نمیدونید قبله کدوم طرفه؟) مزحکترین سوال ممکن را پرسید آن هم از من..مسیرِ خانه یِ خدایش را از من میخواست؟ پسر جوانی که همراهش بود صدایش زد:(مشتی.. این فارسی بلد نیست.. حالا مجبوری الان نماز بخوونی؟؟ برو خونه بخوون..) مرد سری تکان داد:(نمازو باید اول وقت خووند..) پسر جوان سر از تاسف تکان داد.. یعنی مسلمان نبود؟ دختری جوان از خانه خارج شد:(مشتی قبله اینوره…سجاده تو یکی از اتاقا پهن بود.. اون خانوومه هم رفت روش وایستاد واسه نماز..)پیرمرد تشکری پر محبت کرد:( ممنون دخترم.. ببین میتونی یه مهر واسم پیدا کنی..)دختر ایستاد:( نه ظاهرا از اهل سنت هستن.. اون خانوومه نه مثه ما وضو گرفت..نه مثه ما نماز خووند.. مهرم نداشت..) پیرمرد با چشمانی مهربان به سمت باغچه رفت. چیزی را در آن جستجو کرد. سپس با سنگی کوچک در گوشه ایی از باغ ایستاد. سنگ را روی چمن ها قرار داد و روبه رویش ایستاد.. نماز خواند.. تقریبا شبیه به مادر با اندکی تفاوت..سجده رفت..اما به روی سنگ.. خدای این مردمان در این سنگ خلاصه میشد؟؟ چقدر حقیر!صدای گوشی بلند شد.. اینبار یان بود: (دختر ایرونی هم انقدر کم حوصله ؟؟ اون دیوونه که گذاشت رفت.) برای کنترل درد معده نفسهایی عمیق کشیدم. صدایش نگران شد:(سارا حالت خوبه؟)نه..خوب نبود..سکوت کردم:(سارا.. ما با هم دوستیم.. پس بگو چی شده.. مشکل کجاست؟حال مادر چطوره؟؟)چشمم به نماز خواندنِ پیرمردِ‌ کارگر بود:(از اینجا بدم میاد.) باز هم صدایش نرم شد و حرف هایش پر از آرامش! ادامه دارد. @tafakornab @shamimrezvan
💎امام حسن عسکری(ع): ♻️به درستی که قلب گاهی آماده و گاهی خسته است، ✳️ زمانی که قلب شما آمادگی داشت و با نشاط و سرحال بود، ♻️ آن را به انجام نوافل وادارید، ✳️و زمانی که خسته بود ، به واجبات اکتفا کنید ... 📚مستدرک الوسائل، ج 1، ص 177 @tafakornab @shamimrezvan
⁉️کفاره تاخیر قضای روزه 🔷س 3527: زنی به علت بیماری از روزه گرفتن معذور است و قادر بر قضا کردن آن‌ها تا ماه رمضان سال آینده هم نیست، در این صورت آیا کفّاره بر او واجب است یا بر شوهرش؟ ✅ج: اگر افطار روزه ماه رمضان از جهت بیماری و تأخیر قضای آن هم از جهت ادامه بیماری بوده است، برای هر روز یک مدّ طعام به عنوان فدیه بر خود زن واجب است و چیزی بر عهده شوهرش نیست. 📕منبع: leader.ir @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تَابَ وَآمَنَ ✨وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَى ﴿۸۲﴾ ✨و به يقين من آمرزنده كسى هستم ✨كه توبه كند و ايمان بياورد و ✨كار شايسته نمايد و به راه ✨راست راهسپر شود (۸۲) 📚سوره مبارکه طه ✍آیه ۸۲ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
☘️ امام صادق (علیه السلام) : 💐 هرکس عصر پنجشنبه ۴۰بار سوره را بخواند ،خدای مهربان چنان رزق وروزی او را وسیع و زیاد میکند که موجب تعجب و شگفتی خود شخص میشود. Ⓜ️ بحر الغرائب ۲۰۹ ڪلیڪ ↩️ http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشا⬆️⬆️⬆️
اگر همه ، ایرانی بخریم،ایران ابر قدرت میشه. خرید داخل منزل ،تحویل درب منزل ✅باخرید ،اسباب بازی و .. برای کودکان خوشحالشون کنید و سازشون رو کوک کنید تا بی حوصلگی یادشون بره. ✅خرید برای پدر خونه مساوی تشکر از ، بودنش و زحماتش. ✅ خریدبرای خانم خونه، مساوی صد برابر کردن انرژی خونه ✅تازه در سال جهش تولید ، همه رو ایرانی تهیه کنید. http://eitaa.com/joinchat/225181698Cdeced394dc
💠 هر کسی با هر توان مالی می‌تواند در ثواب افطار حرم مطهر مشارکت نماید: ▫️ شماره کارت: 6037691199503087 🔻 شماره حساب به نام آستان مقدس قم: 0108080101002 ▫️ پرداخت اینترنتی: nazr.amfm.ir/rmz 🔷🔸💠🔸🔷 http://eitaa.com/joinchat/1276641282C95bc79b98b