eitaa logo
درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
25.7هزار دنبال‌کننده
33.3هزار عکس
18.2هزار ویدیو
224 فایل
کانالی جهت آگاهی ازمفاهیم قرآن وذکر وحدیث کانال دوم مون(داستانهای آموزنده بهلول عاقل) http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 سلام 🌸 روزتون پرانرژی امیدوارم کوله بار زندگیتون پرباشه ازبرکت الهی امیدوارم امروز خوشبختی ، سلامتی پیشرفت و روزی فراوان نصیب تون بشه.. 🌸 در پناه لطف خدا 🌸 یکشنبه تون شاد و زیبا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ عادت های بدی که روزت رو خراب میکنند ؛ •منظم نبودن •ترس از آینده •تفکر منفی •نداشتن برنامه روزانه •درگیر گذشته بودن •پیگیری مداوم اخبارها •انجام چندکار ب صورت همزمان •عدم یادگیری مطالب جدید •توجه زیاد به فضای مجازی •به تعویق انداختن کارها •گله و شکایت مداوم از اوضاع زندگی 🌹 روزتون پر از برکت و زیبایی
☆~﷽~☆ بـرای خـلاصی از یـک مـهم یا از یا درهرزمان که وقت کردین می تونید انجام بدین و بهتر است بعـد از هـر نماز صبح چهار زانو نـشسته و  دعـای زیر را ۲۹ بار بخوانید . نام دعا ثم انـزل اسـت پـس از پایان ۷۰ بار استغـفر الله و ۷۰ صـلوات و ۳۰ بار اخلاص شـریف (توحید ) و یـک آیة الکـرسی و دویسـت  وَدُود  و ۱۰۰ یاعـَظیم و ۲۰۰ یـا وَهّاب و ۲۰۰ یا رحیـم و ۱۰۰ یا رحـمان بگو ↓آیـه ۱۵۴ سـوره آل عـمران↓ 『✰ثُمَّ أَنزَلَ عَلَيْكُم مِّن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُّعَاسًا يَغْشَى طَآئِفَةً مِّنكُمْ وَطَآئِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ  ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ يَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ الأَمْرِ مِن شَيْءٍ قُلْ إِنَّ الأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ يُخْفُونَ فِي أَنفُسِهِم مَّا لاَ يُبْدُونَ لَكَ يَقُولُونَ  لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَيْءٌ مَّا قُتِلْنَا هَاهُنَا قُل لَّوْ كُنتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَلِيَبْتَلِيَ اللّهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ وَلِيُمَحَّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُور✰ِ』 ❧خـزینة الـاسـرار و کـشف الاخـفاءص ۸ و ۹❧
(کیف پول) 🌸✨هر ڪس از اهل بازار سوره مبارڪہ حجر را با نیت خالص بنویسد و در ڪیسہ خود نهد مال او بسیار شود و از پول خالے نگردد✨ 📚 خواص الآیات ۹۸ ڪلیڪ ڪنید↩️
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی و ششم ✍ بخش دوم 🌸و ما خداحافظی کردیم و برگشتیم خونه … عمو بر خلاف تصورمون خونه بود گفت نتونسته طاقت بیاره و برگشته تا ببینه چی شده،،،، جریان رو براش تعریف کردن اونم گفت خیلی خوب شد حیدری آدم فهمیده ای معلوم میشه .. تورج ازش پرسید بابا یک بار ازت می خوام میایی با احترام مینا رو برام بگیری یا نه ؟ گفت بابا جان من هر چی میگم برای شماست منم دلواپس توام حالا بزار خودت بچه دار بشی می فهمی من چی میگم ….باشه اگر تو اصرار داری همون کاری رو می کنم که تو می خوای … خوبه بابا ؟ 🌸تورج خوشحال شد و بلند شد و دست انداخت گردن عمو و اونو بوسید … حالا ، عمه هم اونطور که اول مخالفت می کرد نبود و کمی نرم شده بود………… ولی ایرج بشدت تو هم بود ازش پرسیدم ایرج جان چی شده ؟ گفت هیچی خسته ام …. شام خوردیم ولی ایرج اصلا با من حرف نمی زد … منم بدون اینکه به اون بگم ، رفتم بالا تو اتاق خودم تا یک کم درس بخونم نمی تونستم بدون آمادگی برم سر کلاس این اخلاق من بود ….ایرج هم یک کم بعد اومد و منو دید و از کنار اتاق رد شد و رفت و درو زد به هم …. تعجب کردم اون هیچ وقت این کارو نمی کرد این بود که دیگه از درسم چیزی نمی فهمیدم 🌸تصمیم گرفتم برم بخوابم و صبح زود تر بیدار بشم ….. مسواک زدم و رفتم پیشش خوب معلوم بود که خودشو زده به خواب؛؛ منم که دیدم اینطوریه برگشتم سر درسم و دو ساعتی درس خوندم و رفتم خوابیدم در حالیکه احساس کردم اون هنوز بیداره …… و متوجه شدم داره از چیزی رنج می بره و نمی خواد به من بگه که ناراحت نشم …. چون به نظرم کاری نکرده بودم که باعث ناراحتی اون بشه …… خوابیدم ، تو این شش ماهی که ما عروسی کرده بودیم همیشه صبح با ناز و نوازش اون بیدار می شدم و همین باعث می شد تمام روز رو با انرژی خاصی بگذرونم…. ولی اون روز صبح که بیدار شدم اون رفته بود پایین بدون اینکه منو صدا کنه …. دیرم شده بود حاضر شدم و رفتم پایین ولی اون رفته بود کارخونه و منو عمو با اسماعیل رفتیم … ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی و ششم ✍ بخش سوم 🌸هنوز سرما خوردگی من خوب نشده بود و حال خوبی نداشتم ، احساس می کردم نمی تونم سرمو نگه دارم ….. ولی چیزی که اعصابم رو بهم ریخته بود قهر بی دلیل ایرج بود……. 🌸وقتی هم اومدم خونه دوباره تب داشتم زود یک چیزی خوردم و رفتم توی اتاقم خوابیدم … عمه اصرار می کرد بریم دکتر ولی قبول نکردم …. گفتم عمه جون نمی دونم چی شدم گاهی تب دارم گاهی ندارم خلاصه فقط حالم خوب نیست ….. 🌸اتاق گرم بود و من حسابی استراحت کردم ولی موذیانه دوست داشتم مریض باشم تا ایرج بیاد و دوباره نگرانم بشه و با من آشتی کنه ….. نزدیک اومدن ایرج بیدار شدم و دیدم تبم بند اومده رفتم پشت پنجره تا ببینه که منتظرش هستم …..اونم سر موقع اومد ولی از زیر پنجره رد شد و نگاهی هم به بالا نکرد …با خودم گفتم حتما تاریک بود و من درست ندیدم و با عجله رفتم پایین سلام کردم گفت : سلام خوبی شام چی داریم من گرسنه م ….. 🌸خیلی تو ذوقم خورد … ولی پرسیدم هنوز خوب نشدی ؟ حالت خوبه ؟ گفت آره خوبم تو چطوری ؟ جوابشو ندادم و رفتم تا برای اونو علیرضا خان چایی بریزم ….. اونم رفت بالا تا لباس عوض کنه ….وقتی هم اومد تمام مدت با عمه و عمو حرف می زد باز انگار نه انگار منم هستم …حتی عمه گفت : رویا باز امروز تب داشت از دانشگاه اومد تازه تبش بند اومده ، فقط گفت اِ ………….. 🌸ناراحت شدم و فکر کردم حالا که این طوره من تا شام برم درس بخونم و بدون اینکه چیزی بگم رفتم بالا ….. تا اینکه عمه منو صدا کرد و گفت بیا شام بخوریم ……. بازم اون با من حرف نزد حتی کنارم هم ننشست و دیگه مطمئن شدم از دست من ناراحته …بعد از شام با عمو و عمه نشستن به فیلم نگاه کردن …. منم دوباره رفتم بالا سر درسم ….. 🌸بعد از یکی، دو ساعت اومد بالا و از کنار اتاق من رد شد و رفت ، فورا پشت سرش رفتم و قبل از اینکه درو ببنده بهش رسیدم …..گفتم : ایرج جان من کار بدی کردم که تو از دستم ناراحتی عزیزم؟ بگو خودم نمی دونم …. 🌸گفت : نه مگه چیزی شده ؟ گفتم آره شده ، تو به من محل نمی زاری خودتم می دونی دلم نمی خواد رابطه ی ما سرد بشه بیا با حرف زدن سوئ تفاهم رو از بین ببریم و نزاریم بزرگ بشه ……… 🌸خیلی خونسرد گفت : من خسته ام میشه چراغ رو خاموش کنی می خوام بخوابم …..چراغ رو خاموش کردم و خودم مجبور شدم آهسته کارامو بکنم و بخوابم ……ایرج پشتشو به من کرده بود و وانمود می کرد خوابه ….. 🌸صبح زود تر از اون بیدار شدم و این بار من سعی کردم با ناز و نوازش از خواب بیدارش کنم …دستمو کشیدم روی صورتش دستمو گرفت و بوسید و گفت صبح به خیر عزیزم ….خوشحال شدم گفتم صبح توام به خیر شوهر بد اخلاق من … 🌸چشماشو باز کرد و از جاش بلند شد….دیگه حرفی نزد و باز همون جور بد خلق بود……دیگه تصمیم گرفتم ازش فاصله بگیرم تا خودش بهم بگه از چی دلخوره ….. نمی خواستم خودمو کوچیک کنم …. قبل از اینکه ایرج بیاد پایین من با عجله با اسماعیل رفتم بیرون می خواستم ببینه این چه حرکت بدییه ……. ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
💚امام على عليه السلام : 🎁🌷أهدِ إلى مَن لا يُهدي إلَيكَ 🎁🌷به كسى كه به تو هديه نمى دهد، 🎁🌷هديه بده 📚ميزان الحكمه ، ج١٣ ، ص١٧ ➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰 🔅 : 🔸 كَثرَةُ الأَكلِ وَالنَّومِ تُفسِدانِ النَّفسَ ، وتَجلِبانِ المَضَرَّةَ . 🔹« زياد خوردن و زياد خوابيدن ، جان را تباه مى كند و زيان به بار مى آورد.» 📚 غرر الحكم : ح ٧١٢٠
☝️ باید ها و نباید های پوشش ➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰 🌀بعضی از مردم گمان می‌کنند وقتی زن و مردی با هم محرمند میتوانند به هر نحوی با هم معاشرت نماییند،در حالی که محارم نیز باید بخشی از شرایط را رعایت نمایند، نباید به بهانه ی محرم بودن ،دختر جلوی برادر با هر لباسی که دوست دارد رفت و آمد کند. ⛔️برخی از این حدود عبارتند از : ✅- اجازه به اتاق شخصی افراد. ✅- پوشش مناسب. ✅- حفظ حریم در گفتگو ها. ✅- جداکردن محل خواب دختر بچه و پسر بچه. منتشر کنید👇
وَهُوَ الَّذِي أَنْشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ ✨وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ ✨قَلِيلًا مَا تَشْكُرُونَ ﴿۷۸﴾ ✨و اوست آن كس كه براى شما ✨گوش و چشم و دل پديد آورد ✨چه اندك سپاسگزاريد (۷۸) 📚سوره مبارکه المؤمنون ✍آیه ۷۸
زندگی خودت را با دیگران مقایسه نکن‼️ هیچ مقایسه و مقابله ای بین خورشیـــ☀️ـــد و مــــ🌙ـــاه نیست... آنها هر کدام در وقت خودشان می‌درخشند...
💢✍🏻جناب آقاے رضوے می گوید: براے دفع شرّ دشمن و بدخواهان در شب چهارشنبہ آخر ماه دو رڪعت نماز بخواند ❇️⇜در رڪعت اول بعد از حمد 39 مرتبہ سوره فیل ❇️⇜و در رڪعت دوم بعد از حمد 39 مرتبہ سوره تبت را خوانده ❇️⇜بعد از نماز سه مرتبه و اگر ممکن باشد ۴۱ مرتبه سوره الحاقه را بخواند و زمانی ڪہ بہ این آیه شریفه 💥خُذوُهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الجَحِیمَ صَلُّوهُ💥 رسید، در ذهنش آن دشمن را بہ یاد آورد و معانی این آیات را بر او تطبیق دهد ✅⇇بعد از خواندن سوره الحاقه به سجده رود و در سجده بگوید: 💥اَللّهُمَّ شَتِّت شَملَهُ وَ فَرِّق جَمعَهُ و ادرَاکَیدَهُ فی نَحرِهِ فَقُطِعَ دابِرُ اَلقَومِ الَّذینَ ظَلَموا وَ الحَمدُلِلّهِ رَبِّ العالَمینَ💥 💯این عمل بسیار مجرب است و شڪی در استجابت آن نیست! 📚تحفة الرضویة صفحه ۱۵۲
هدایت شده از خانواده بهشتی
💞ازدواج از دیدگاه حاج آقاے قرائتے بزرگوار... به جوانے گفتم: چرا داماد نمیشوے!؟ مادرش ڪنارش ایستاده بود.گفت: ایشان میگوید، من یڪ زن میخواهم 168 سانت🙁 🤵 این داماد ڪج فکر می‌کند. مترے فڪر میڪند!! خبــ مخ خراب است!😐 مگر زن مترے شده است؟!😂 شما چرا داماد نمیشوے؟ گفت:تاحالاڪسے را پیدا نڪردم. مگرچطور زنے میخواهے؟ گفت:آخه من فوق لیسانس هستم و زن من هم باید فوق لیسانس باشد. چه ڪسےگفته؟ آخر ما باید ڪفو هم باشیم. ڪفو را نمیفهمد چیست.! ڪفو یعنے همفڪر 👇 و همفڪر به معنے هم عقیده است.👫 @shamimrezvan @zendegiasheghaneh