eitaa logo
شمیم یاس آبشینه
144 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
178 فایل
اطلاع رسانی مسابقه،مراسم و فعالیت های فرهنگی کانال ایتا و‌تلگرام ‌shamimyas_abshine@ مدیر کانال Yamahdieezahra@
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🍃دنیا و آخرتم من در برابر عشوه‌های دنیا ناتوانم و می‌دانم به تنهایی قدرت مبارزه با این همه جلو‌ه‌گری را ندارم. افتاده‌ام به دنبال دنیا و التماسش می‌کنم که برایم بماند. او هم ناز می‌کند و از نیاز من به خویش، نهایت استفاده را می‌کند. ذلیلم کرده، ولی باز هم به پایش می‌افتم و نازش را می‌کشم. آقا! کاش به جای این که خودم را در برابر دنیا خوار می‌کردم، به پای تو می‌افتادم التماست می‌کردم. شاید حالا ملازم درگاهت بودم! حیف از این عمر بر باد رفته! شبت بخیر دنیا و آخرتم! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🍃لبخند خدا دوست دارم روزی اگر کسی از من پرسید آرزوهایت چیست، بلافاصله بگویم جز تو آرزویی ندارم. دوست دارم وقتی که این حرف را از من شنیدی، با لبخند رضایتت آن را امضا کنی. این جواب اگر از ته دل نباشد و تنها واژه‌هایی جاری شده بر زبان باشد، امضای لبخند تو پای آن نمی‌نشیند. درست می‌گویم؟ آقا! چقدر فاصله دارم تا این ادعا؟ و آیا امیدی هست که تا عمرم به دنیاست، مفتخر به امضای لبخند تو شوم؟ خوش به حال هر کسی که امضای لبخند تو را دید! شبت بخیر لبخند خدا! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🍂ما که از تو خبری نداریم، پس چرا این قدر آسوده زندگی می‌کنیم و قلبمان منظم می‌تپد؟ چگونه می‌شود این آسوده‌خاطری را توجیه کرد؟ کاش کمی نگرانِ نبودنت بودیم آقا! 🍂ما که از تو خبری نداریم،‌ پس چرا تا وقتی از تو خبری بیاید، دستمان همیشه رو به آسمان نیست؟ چگونه می‌توانیم لحظه‌ای لب از دعا فرو ببندیم؟ کاش کمی نگرانت نبودنت بودیم آقا! 🍂ما که از تو خبری نداریم، پس چرا دشت و صحراها را به دنبال تو زیر پا نمی‌گذاریم؟ چگونه می‌شود یقین داشت که تو روی همین زمین زندگی می‌کنی و زمین را وجب به وجب دنبال تو نگشت؟ کاش کمی نگران نبودنت بودیم آقا! 🍂ما که از تو خبری نداریم، پس چرا کوی به کوی و برزن به برزن در پی صاحب‌خبران نمی‌رویم تا شاید دلمان به خبری آرام شود؟ چگونه می‌شود این قدر بی‌خبری را تاب آورد؟ کاش کمی نگران نبودنت بودیم آقا! 🍂ما را ببخش به خاطر این همه بی‌خبری،‌ به خاطر این همه نگران نبودنمان! شبت بخیر امام غایب از نظر!
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
هر وقت یکی از دوستانت از دنیا می‌رود، من به فکر مرگ نه، در فکر چگونه مردن فرو می‌روم. مرگ را کاری نمی‌شود کرد. دیر یا زود به سراغمان خواهد آمد؛ آنچه را که می‌شود تعیین کرد، چگونه مردن است. من چگونه خواهم مرد. این سؤال پر از اضطراب من است. می‌شود کاری به عشق نداشت تا در هر حالی که مردیم، ذلیل و خوار بمیریم. می‌شود عاشق تو بود تا در هر حالی که مردیم، عزیز و سرافراز بمیریم. راز خوب مردن فقط عاشق تو بودن است؛ همین و بس. ما هر چقدر که به فکر خوب مردن باشیم، باید به فکر عاشق شدن باشیم و اگر به فکر بهترین مرگ هستیم، باید در مسیر عاشق‌تر شدن قدم برداریم. آقا! من از مرگ نمی‌ترسم؛ از چگونه مردنم هراس دارم. کمکم کن عاشقت شوم تا عزیز و سرافراز بمیرم! شبت بخیر زندگی من! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🍃حضرت زندگی من دلم مرگ زیبا می‌خواهد و از مرگ‌های زشت می‌ترسم. مرگ زیبا، مردن در راه توست. زیباتر از این، مردن در راه تو و در مقابل چشمان توست. زیباتر هم می‌شود: بلاگردان تو شوم و بمیرم. زیباتر از این هم هست: بلاگردانت شوم و سرم را روی زانوان تو بگذارم و بمیرم. زیباتر از این چیست؟ در لحظه‌ای که سر روی زانوی تو گذاشته‌ام، لبخند رضایت تو را ببینم و بمیرم. دوست دارم زیباتر از این را هم ترسیم کنم: وقتی لبخند زدی به رویم، لبت را روی پیشانی‌ام بگذاری و ببوسی و من از شوق بوسۀ تو جان بدهم. آقا! می‌شود زیباترین مرگ عالم را نصیبم کنی؟! شبت بخیر حضرت زندگی! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🍃امام غریبم من زود خسته می‌شوم. با زحمت کم و در زمان اندک می‌خواهم به نتیجه‌ای که می‌خواهم، برسم. عظمت فرمان و دستور تو برایم معلوم نیست. حرف تو را گوش می‌کنم تا به نتیجه‌ای که دلم می‌خواهم برسم. زمان رسیدن به نتیجه را هم خودم معلوم می‌کنم. به نتیجه اگر نرسیدم، با یک «پس چه شد»، دستور تو را روی زمین می‌گذارم و شاید زیر پا! مرا ببخش آقا! ضعیفم چه کار کنم! تو چه قدر غریبی که مأمومی چون من داری! مأمومی که با «پس چه شد»هایش بهانه‌ای می‌تراشد برای بر زمین کوفتن حرف تو. دعا کن خوب شوم آقا! شبت بخیر امام غریبم! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🍃منجی دل‌ها من در دلِ ذکر گفتن‌هایم، غافلم. وای به حالم وقتی که زبانم هم به ذکر، گویا نیست. غفلت، قاتل جان است و من روز و شبم را با این قاتل نامرئی سپری می‌کنم. بارها و بارها تیغ کاری این قاتل، بلای جانم شده و هنوز هم که هنوز است دست از همنشینی با این قاتل سنگدل بر نداشته‌ام. آقا! هنوز کمی ترس از غفلت در دلم مانده. می‌ترسم روزی برسد که همین ترس هم از وجودم برود. آن روز روز بدبختی من خواهد بود. می‌شود تا آن روز نرسیده، کمکم کنی تا از این قاتل بی‌رحم فاصله بگیرم؟! می‌ترسم ضربۀ آخرش را بزند و دیگر کار از کار بگذرد! تا ضربۀ آخر را نزده کاری کن! شبت بخیر منجی دل‌ها! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🍃 راز توفیق خدا کاش من از منظر چشمان تو به خودم نگاه می‌کردم تا بدانم دیوار کدام یکی از بدی‌هاست که در برابرم قد کشیده و نمی‌گذارد از نور توفیق خدا بهره ببرم. خودشیفتگی‌های من چشم‌هایم را کور کرده و بدی‌هایم را نمی‌بینم. تو اگر به امدادم نیایی، آخرش بلندای این دیوار از زمین تا آسمان می‌شود و من پشت این دیوار از دست می‌روم و می‌میرم و می‌پوسم. من از زندگی محرومم و کیست که بی‌توفیق خدا طعم زندگی را چشیده باشد؟ حسرت کسانی که زندگی را چشیده‌اند، آخرش می‌کشد مرا. نگذار با زهر این حسرت بمیرم. شبت بخیر راز توفیق خدا! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🍃منجی عالم چهاردهم خرداد، سالروز رحلت مردی از تبار توست. او وقتی که پا به ایران گذاشت، امید را در دل مردم کاشت و نام خدا را روی پیشانی این سرزمین نگاشت. وقتی که رفت، غم را تفسیر دوباره کرد و فراق را به جان همۀ ما چشاند. وقتی که بود، خدا را طوری نشانمان داد که عالم را محضر او دیدیم و او را در لحظه‌های زندگی‌ام جاری و ساری کردیم. وقتی که رفت، «تُعِزُّ من تشاء» را برایمان تفسیر کرد. او منتهای عظمتش سربازی تو بود. به او که فکر می‌کنم، با خودم می‌گویم اگر تو بیایی چه غوغایی در عالم به پا می‌شود، و نسیم امیدی که از آمدنت در دل‌ها می‌وزد، چه طوفان‌های بلایی را در جا متوقف می‌کند! وقتی تو بیایی همۀ دنیا می‌شود کلاس توحید و تو هم می‌شوی معلم توحید انسان‌ها. خدا از سر و روی دنیا خواهد بارید. دلمان بی‌تاب آمدن توست. کی بناست بیایی آقا! شبت بخیر منجی عالم! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🍃یار دلسوزم آقا! وقتی کسی دل تو را می‌شکند، تو چه کار می‌کنی؟ اگر از کسانی باشد که مدّعی دوست داشتن توست چه؟ اگر طوری رفتار کند که انگار آب از آب تکان نخورده و دلت را نشکسته، آن وقت چه؟ آنها را از خودت می‌رانی؟ در دل نفرینشان می‌کنی؟ تو هم دلشان را می‌شکنی؟ یا تحملشان می‌کنی؟ تحمل این آدم‌ها خیلی سخت است. راه تحمل کردنشان را یادم بده. این حرف‌ها را که گفتم، در دلت به من نگفتی: «تو خودت یکی از همین‌ها هستی»؟ چه کار کنم؟ از عهدۀ خودم بر نمی‌آیم. از خودم ناامیدم. امیدم به خداست که تو را از آزارهای من نجات دهد. می‌ترسم در این حال بمیرم. کمکم می‌کنی آقا؟! شبت بخیر یار دلسوزم! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🍃 گره گشایی زندگی محبت من به تو سِیر ثابتی ندارد. گاهی خیلی دوستت دارم و شب و روز به یادت هستم و گاهی به قدری فراموشت می‌کنم که گویی حواسم نیست که هستی. می‌دانم که معصیت محبت تو را در دلم کم می‌کند و می‌دانم استغفار وقتی از صمیم دل باشد، مرا به تو نزدیک می‌کند؛ اما چه کار کنم که گاهی به قدری بد می‌شوم که یادم می‌رود برای گناهانم باید استغفار کنم؛ گویی که هیچ گناهی ندارم. خودم از خودم خسته‌ام، خدا کند که تو از من خسته نشده باشی! کلاف روح من سردرگم‌تر از آن است که به تنهایی بتوانم بازش کنم. این کلاف سردرگم را به تو می‌دهم تا بر سرم منت بگذاری بازش کنی. قبول می‌کنی آقا؟! شبت بخیر گره‌گشای زندگی! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🍃امام زمان من خسته می‌شوم؛نه یک بار و دو بار. بارها و بارها و هر بار که خسته می‌شوم، به زمان متوسل می‌شوم و التماس می‌کنم زودتر بگذرد تا آنچه مرا خسته کرده، مغلوب شود. عاشقان صادق تو اما اگر خسته شوند، به تو که امام زمانی متوسل می‌شوند. توسل به تو همان و بیرون رفتن خستگی همان. چقدر فاصله است میان کسی که دست به دامان زمان می‌شود با کسی که دست به دامان امام زمان می‌شود. شبت بخیر امام زمان! @abbasivaladi