eitaa logo
پویش مطالعاتی شمسه
293 دنبال‌کننده
370 عکس
33 ویدیو
4 فایل
◽مسابقه بزرگ کتابخوانی◽ از فرصت ها استفاده کن ◽ سوالات،انتقادات و پیشنهادات و شرکت در مسابقه: @adminshamseh_5◽ ◽ شماره دبیرخانه ۰۹۹۲۱۷۹۱۲۳٩ ◽ کاری از: #موسسه_فرهنگی_تربیتی_مدرسه_عشق #موسسه_عروج_دارالعباده ✏ با نظرات و پیشنهادات خود ما را یاری کنید
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 : : 📚[نوش جان کنید☕] یک وقت هایی کنارش توی ماشین🚘 می نشستم و تفننی رانندگی می کردم. هر دو بار خودش کنار دستم نشسته بود. جالب اینکه بعد از تصادف، که اکثراًمردها اوقات شان حسابی تلخ می شود. مرا با آرامش فرستاد خانه و خودش کار ماشین را انجام داد. می گفت دوست ندارم تو با نامحرم هم کلام شوی. @shamseh8
📚 خانه مان را خیلی دوست داشتم. او هم همین‌طور. وقتی آماده شد انگار دنیا را به من داده بودند. خودش هم همیشه یک تاب برای بچه‌ها می‌بست که بازی کنند. بعدازظهر ها وقتی بچه‌ها بازی می‌کردند، تنقلات را می بردم و همان‌جا با هم می‌خوردیم. گاهی هم که سرحال بود، با بچه‌ها قایم موشک بازی می‌کرد. می‌گفت قایم شوند و از روی صدا پیدایشان می‌کرد. بعد هم کلی قلقلکشان می داد. گاهی صدای من هم در می آمد: که بابا ولشان کن حوصله داری! تا بچه ها از خنده ریسه نمی‌رفتند ول کن‌شان نبود🙂 💠شرکت در پویش مطالعاتی شمسه و دریافت کتاب:: ارسال عدد ۸ را به سامانه پیامکی ۱۰۰۰۹۰۰۰۹۰۰۰۱ 🌐 شمسه را در شبکه‌های اجتماعی با شناسه @SHAMSEH8 دنبال کنید @shamseh8
💌 تاریخ نشان داده است که عمه ها سنگ صبورهای خوبی هستند. فرقی نمی‌کند زینب باشد یا معصومه، عمه ها مانند پدر دلسوزند، صبور و گره گشا. و تو چه خوب می‌دانستی سید؛ وقت دلتنگی و خستگی کجا باید مقیم شوی و دل به پهنای کدام آسمان بسپاری؛ و ابر دلت را بر کدام گلزار ببارانی... جایی که طراوت و آرامشش مستت کند و خنکای نسیم نوازشش تو را از زمین و زمینیان بِبُرد. بگو در خلوتت چه می‌گذشت و چگونه، که وقتی باز می‌گشتی سبک‌ترین بودی و عاشق ترین؟! شک دارم که در محضر بانو گله کرده باشی از زندگی و سختی هایش . شک دارم که برای دنیا و خاک اشکی ریخته باشی... شک دارم چون تو آنچنان صبور بودی که دل سنگ به درد می آمد. چه طلب می‌کردی سید؟! چه طلب کنیم!؟ بگو چگونه باید عاشق بود؟ {دلنوشته یکی از مخاطبان خوش ذوق کانال} 💠شرکت در پویش مطالعاتی شمسه و دریافت کتاب:: ارسال عدد ۸ را به سامانه پیامکی ۱۰۰۰۹۰۰۰۹۰۰۰۱ 🌐 شمسه را در شبکه‌های اجتماعی با شناسه @SHAMSEH8 دنبال کنید @shamseh8
💌 کتاب به دستم رسید. چقدر با سلیقه آن را جلد کرده بودی! گل های صورتی روی جلد همرنگ گل های کاغ کادو. همان اول که کتاب را باز کردم مهرش افتاد به دلم. چقدر شیرین و ساده روایت شده بود... خب دلم خواست از این زندگی های عاشقانه! نگاه خدا به زندگی شان بود که اینطور رنج ها را به جان می!خریدند کنار هم... می‌دانی؟ اینکه دو نفر مدام مراقب باشند تا توی زندگی شان خدا را ناراحت نکنند خیلی قشنگ است. اینکه یکی مراقب باشد آن یکی عقب نماند قشنگ تر... همسفر بودند. شانه به شانه هم. رنج های سید جواد و اجر همسر عاشقش. دلم خواست من و تو هم زندگی مان به پاکی آن ها باشد اینطور زندگی های انگار پر از نور است پر از روشنی. برایت یک شاخه گل میفرستم از همان گل های روی جلد. چند تا خاطره از کتاب را هم با خط خودم نوشته ام. دوباره بخوان خاطره ها را... بیا ما دوتا هم مثل آن ها شویم. همان قدر عاشق. همان قدر عزیز خدا... {به همسرم} {دلنوشته یکی دیگر از مخاطبان خوش ذوق کانال} 💠شرکت در پویش مطالعاتی شمسه و دریافت کتاب:: ارسال عدد ۸ را به سامانه پیامکی ۱۰۰۰۹۰۰۰۹۰۰۰۱ 🌐 شمسه را در شبکه‌های اجتماعی با شناسه @SHAMSEH8 دنبال کنید @shamseh8
💌 سلام به رفیق کتاب خون خودم📚 امروزم اومدم تابا هم یک قسمت دیگه از کتاب چشم روشنی رو بخونیم📖 . 🔻کت و شلوار سورمه ای با یک پیراهن سفید پوشیده بود. خیلی بهش می آمد. با آنکه با هم حرف نزده بودیم، ولی سعی کرده بود. شبیه به دلخواه من تیپ بزند😍. این را از ظاهر پدر و برادرهایم تشخیص داده بود. با سروصورت گِت کرده و چشم هایی درشت که ازپشت عینک👓 هم می شد نجابتشان را حس کرد. گوشه پیشانی اش اما زخم داشت. وقت اصلاح آرایشگر پیشانی اش را خط انداخته بود. خوشحال بودم و همین خوشحالی را در چهره او هم حس می‌کردم. پدرم انگار، روی پایش بند نمی‌شد. مادرم هم همینطور. وقتی آمد سید جواد را ببوسد، نتوانست جلوی بغضش را بگیرد و اشکش سرازیر شد. شب همه مهمان ها که شام خوردند، یک ساعتی با هم حرف زدیم. یعنی او حرف زد و من فقط گوش دادم. 📍خب امیدوارم از این قسمت کتاب خوشت اومده باشه و این کتاب رو بخونی تا از دست ندی آخه کتاب خیلی👌🏻قشنگیه 📝نویسنده این کتاب قشنگم سرکار خانم لک هستند. {نوشته یکی دیگر از مخاطبان کانال} 💠شرکت در پویش مطالعاتی شمسه و دریافت کتاب:: ارسال عدد ۸ به سامانه پیامکی ۱۰۰۰۹۰۰۰۹۰۰۰۱ 🌐 شمسه را در شبکه‌های اجتماعی با شناسه @SHAMSEH8 دنبال کنید 📍@shamseh8
📚 : : یک وقت هایی کنارش توی ماشین می نشستم و تفننی رانندگی می کردم. هر دو بار خودش کنار دستم نشسته بود. جالب اینکه بعد از تصادف، که اکثراًمردها اوقات شان حسابی تلخ می شود. مرا با آرامش فرستاد خانه و خودش کار ماشین را انجام داد. می گفت دوست ندارم تو با نامحرم هم کلام شوی... 💠شرکت در پویش مطالعاتی شمسه و دریافت کتاب:: ارسال عدد ۸ را به سامانه پیامکی ۱۰۰۰۹۰۰۰۹۰۰۰۱ 🌐 شمسه را در شبکه‌های اجتماعی با شناسه @SHAMSEH8 دنبال کنید 📍@shamseh8
🍕🍕 آن روزها تازه پیتزا توی یزد باب شده بود... 💠شرکت در پویش مطالعاتی شمسه و دریافت کتاب:: ارسال عدد ۸ را به سامانه پیامکی ۱۰۰۰۹۰۰۰۹۰۰۰۱ 🌐 شمسه را در شبکه‌های اجتماعی با شناسه @SHAMSEH8 دنبال کنید 📍@shamseh8
🚨 میخوای تو مسابقه کتابخوانی شسمه شرکت کنی؟ 📚 کتاب رو هنوز نخریدی؟ 🚘وسیله بیرون رفتن نداری؟ 🥺توی گرما نمیتونی از خونه بری بیرون؟ 🔺عدد ۸ رو به ۱۰۰۰۹۰۰۰۹۰۰۰۱ پیامک کن، بقیه‌ش با ما! 📚 نمیتونی کتاب رو اینترنتی بخری؟ 💵 رمز دوم نداری؟ 📲 کافیه زنگ بزنی به دبیرخانه پویش: 09921791239 🚖 ما کتاب رو با پیک یا پست رایگان براتون می‌فرستیم هرجای استان یزد که بخواید! 📚 کتاب رو داری و نمیخوای دوباره بخری؟ 👌 فقط کد شرکت در مسابقه رو میخوای؟ 📲کافیه عدد ۵ رو به ۱۰۰۰۹۰۰۰۹۰۰۰۱ پیامک کنی! 🚨🚨 وقت زیادی نمونده‌ها! 📆 تا ۱۵ تیر فرصت داری! 📱 پس همین الان دست به کار شو... 🌐 شمسه را در شبکه‌های اجتماعی با شناسه @SHAMSEH8 دنبال کنید 📍@shamseh8
❗️کاری کن سوراخ روزیت گشاد بشه! 💠شرکت در پویش مطالعاتی شمسه و دریافت کتاب:: ارسال عدد ۸ را به سامانه پیامکی ۱۰۰۰۹۰۰۰۹۰۰۰۱ 🌐 شمسه را در شبکه‌های اجتماعی با شناسه @SHAMSEH8 دنبال کنید 📍@shamseh8
💠شرکت در پویش مطالعاتی شمسه و دریافت کتاب :: ارسال عدد ۸ را به سامانه پیامکی ۱۰۰۰۹۰۰۰۹۰۰۰۱ 🌐 شمسه را در شبکه‌های اجتماعی با شناسه @SHAMSEH8 دنبال کنید 📍@shamseh8
🚨 تمدید شد! ⭕️ مسابقه کتابخوانی چشم روشنی تا پایان تیرماه تمدید شد. 💠شرکت در پویش مطالعاتی شمسه و دریافت کتاب :: با ارسال عدد ۸ به سامانه پیامکی ۱۰۰۰۹۰۰۰۹۰۰۰۱ 🌐 شمسه را در شبکه‌های اجتماعی با شناسه @SHAMSEH8 دنبال کنید 📍@shamseh8
📚 کتاب: نویسنده: [نوش ِجان کُنید☕️] روز رفتنش همزمان با نیمه شعبان و ایام سالگرد رحلت امام خمینی (ره) شد . همه اینها برایم اتفاقی نبود . سیدجواد رفتنش هم معنی داشت . وقت خاکسپاری ٬ شال سبزی که یکی از اقوام به همه ی ضریح های عتبات ٬ متبرک کرده بود را برده بودم امامزاده . نیت داشتم آن را روی قبرش پهن کنم . مراسم خاکسپاری که تمام شد ٬ سراغ شال را گرفتم . گفتند : نیست . کاشف به عمل آمد توی خاکسپاری آن شال را انداخته اند رویش :‌مگه نگفتید شال را بیندازم روی آقا ؟! خوب من هم همین کار را کردم ! آن شال همراه پیکرش رفت زیر خاک . حتی آنجا هم بدون شال سیدی اش نرفت . 🔺عدد ۸ رو به ۱۰۰۰۹۰۰۰۹۰۰۰۱ پیامک کن، بقیه‌ش با 🌐 شمسه را در شبکه‌های اجتماعی با شناسه @SHAMSEH8 دنبال کنید @shamseh8